۲۴٬۸۳۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
دعبل، با برادرش رزین، سفری به حجاز کرد و با دیگر برادرش علی، به ری و خراسان رفت.او هنگام گذر از قم مدتی در آنجا میماند و شیعیان آن جا هر سال، پنجاههزار درهم بدو میدادند<ref>ابن معتز، طبقات شعراء المحدثین، ص۲۹۸.</ref>. | دعبل، با برادرش رزین، سفری به حجاز کرد و با دیگر برادرش علی، به ری و خراسان رفت.او هنگام گذر از قم مدتی در آنجا میماند و شیعیان آن جا هر سال، پنجاههزار درهم بدو میدادند<ref>ابن معتز، طبقات شعراء المحدثین، ص۲۹۸.</ref>. | ||
== هجویات == | == هجویات == | ||
عبدالحسین امینی، نویسنده کتاب الغدیر، نوشته: هجو سرایی و بدگویی تند و بسیار از جانب دعبل، مربوط به کسانی است که او آنها را از دشمنان خاندان پیامبر(ص) و غصب کننده مقام آنان میدانسته و به این وسیله به خدا تقرب میجسته است. | عبدالحسین امینی، نویسنده کتاب الغدیر، نوشته: هجو سرایی و بدگویی تند و بسیار از جانب دعبل، مربوط به کسانی است که او آنها را از دشمنان خاندان پیامبر(ص) و غصب کننده مقام آنان میدانسته و به این وسیله به خدا تقرب میجسته است <ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۲۷.</ref>. | ||
از جمله کسانی که دعبل به هجوشان پرداخته، این افراد هستند: | از جمله کسانی که دعبل به هجوشان پرداخته، این افراد هستند: | ||
• مطلب بن عبدالله بن مالک، حاکم مصر | • مطلب بن عبدالله بن مالک، حاکم مصر | ||
• محمد بن عبدالملک بن زیات | • محمد بن عبدالملک بن زیات | ||
• ابراهیم بن مهدی | • ابراهیم بن مهدی | ||
• مأمون، خلیفه عباسی به ویژه در قصیده رائیهای که دعبل بعد از | • مأمون، خلیفه عباسی به ویژه در قصیده رائیهای که دعبل بعد از شهادت امام رضا(ع) سرود. | ||
• میمون بن هارون | • میمون بن هارون | ||
• ابوعباد | • ابوعباد | ||
• معتصم | • معتصم | ||
• متوکل | • متوکل | ||
• دینار بن عبدالله | • دینار بن عبدالله | ||
• یحیی بن عبدالله | • یحیی بن عبدالله | ||
• حسن بن سهل | • حسن بن سهل | ||
• سهل بن رجاء و پدرش | • سهل بن رجاء و پدرش | ||
• طاهریان، امیران خراسان و سیستان | • طاهریان، امیران خراسان و سیستان | ||
== راویان شعر از دعبل == | == راویان شعر از دعبل == | ||
راویان شعر از جانب دعبل عبارتند از | راویان شعر از جانب دعبل عبارتند از | ||
• محمد بن زید | • محمد بن زید | ||
• حمدوی شاعر | • حمدوی شاعر | ||
• محمد بن قاسم | • محمد بن قاسم <ref>مهرویهامینی، الغدیر، ج۲، ص۵۲۹.</ref> | ||
= نقل حدیث = | = نقل حدیث = | ||
دعبل از اصحاب امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) بوده | دعبل از اصحاب امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) بوده و محضر امام جواد(ع) را نیز درک کرده است <ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۳۱.</ref>. | ||
= استادان= | = استادان= | ||
برخی کسانی که دعبل از آنها روایت کرده: | برخی کسانی که دعبل از آنها روایت کرده: | ||
• حافظ شعبه بن حجاج (متوفی ۱۶۰) | • حافظ شعبه بن حجاج (متوفی ۱۶۰) | ||
• حافظ سفیان ثوری (متوفی ۱۶۱) | • حافظ سفیان ثوری (متوفی ۱۶۱) | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
• موسی بن سهل راسبی | • موسی بن سهل راسبی | ||
= راویان حدیث از او = | = راویان حدیث از او = | ||
برخی کسانی که از دعبل نقل حدیث کردهاند: | برخی کسانی که از دعبل نقل حدیث کردهاند: | ||
• ابوالحسن علی، برادر دعبل | • ابوالحسن علی، برادر دعبل | ||
• موسی بن حماد یزیدی | • موسی بن حماد یزیدی | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
== تائیه دعبل == | == تائیه دعبل == | ||
قصیده تائیه، مشهورترین قصیده دعبل است که درباره تاریخ اهل بیت پیامبر(ص) و | قصیده تائیه، مشهورترین قصیده دعبل است که درباره تاریخ اهل بیت پیامبر(ص) و ستم هایی است که بر آنها رفته است. وی این قصیده را برای نخستین بار برای امام رضا(ع) خواند. | ||
علامه امینی، در جلد دوم الغدیر درباره کشته شدن او نوشته: | |||
او ۹۷ سال و چند ماه عمر کرده است. آوردهاند که او مالک بن طوق را به اشعاری هجو کرد و چون هجویهاش به مالک رسید وی را طلبید و شاعر گریخت و به بصره که اسحاق بن عباس عباسی فرماندارش بود آمد. اسحاق نیز از هجویه دعبل درباره نزار آگاهی داشت و چون شاعر به شهر درآمد، کسی را به دستگیری وی گماشت و نطع و شمشیر خواست تا گردن دعبل را بزند. دعبل در انکار آن قصیده سوگند به طلاق میخورد و به هر قسمی که او را از کشته شدن میرهاند، متوسل میشد و آن چکامه را ساخته و پرداخته دشمنانش میدانست، که به قصد کشته شدن او گفته و به وی نسبت دادهاند. اسحاق چوبدستی خواست و با آن دعبل را تا میتوانست زد و او را به کارهای تحقیر آمیزی وادار نمود. او بعد از این کار دعبل را رها کرد و دعبل به اهواز گریخت. مالک، ده هزار درهم به مردی داد تا او را ناآگاهانه بکشد. آن مرد او را در روستایی از نواحی(شوش)[۱۰] پیدا کرد و بعد از نماز عشاء با چوبدستی که سرش زهرآگین بود به پشت پای دعبل زد و فردای آن روز دعبل از دنیا رفت. | او ۹۷ سال و چند ماه عمر کرده است. آوردهاند که او مالک بن طوق را به اشعاری هجو کرد و چون هجویهاش به مالک رسید وی را طلبید و شاعر گریخت و به بصره که اسحاق بن عباس عباسی فرماندارش بود آمد. اسحاق نیز از هجویه دعبل درباره نزار آگاهی داشت و چون شاعر به شهر درآمد، کسی را به دستگیری وی گماشت و نطع و شمشیر خواست تا گردن دعبل را بزند. دعبل در انکار آن قصیده سوگند به طلاق میخورد و به هر قسمی که او را از کشته شدن میرهاند، متوسل میشد و آن چکامه را ساخته و پرداخته دشمنانش میدانست، که به قصد کشته شدن او گفته و به وی نسبت دادهاند. اسحاق چوبدستی خواست و با آن دعبل را تا میتوانست زد و او را به کارهای تحقیر آمیزی وادار نمود. او بعد از این کار دعبل را رها کرد و دعبل به اهواز گریخت. مالک، ده هزار درهم به مردی داد تا او را ناآگاهانه بکشد. آن مرد او را در روستایی از نواحی(شوش)[۱۰] پیدا کرد و بعد از نماز عشاء با چوبدستی که سرش زهرآگین بود به پشت پای دعبل زد و فردای آن روز دعبل از دنیا رفت. | ||
= منابع = | = منابع = |