۸٬۱۴۴
ویرایش
Abolhoseini (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی « <div class="wikiInfo"> {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | |- !عنوان مقاله!! data-type="authorNa...» ایجاد کرد) |
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
استشراق معرفت شناختی– هویتی (استشراق پست مدرن): در این رویکرد از شرقشناسی پست¬مدرن که از دل عناصر دنیوی (غیردینی) حاضر در فرهنگ اروپا سر بر آورده است، شرق یک پدیدة بد و غرب سرچشمه خوبی¬ها معرفی می¬شود. در این رویکرد، شرق¬شناس همچون قهرمانی است که شرق را از تاریکی و گمنامی و ازخود¬بیگانگی و... نجات می¬دهد <ref>(سعید، 1377، ص222)</ref>. غرب مسیحی میخواهد برای خود هویتی مشخص ایجاد کند. شرق آن «دیگری» است که غرب، خود را در تقابل با آن تعریف و هویت¬یابی می¬کند و این مستلزم فاصله¬گذاری بین او و شرق است تا متفاوت تعریف شود. به گفتة ذاکر اصفهانی، این نوع از شرقشناسی منبعث از هویت¬یابی غرب در متن تاریخ شرق است. غرب برای ارائة هویت خود به مبنایی نیاز دارد تا بر اساس آن خود را خوب جلوه دهد <ref>(ذاکر اصفهانی، 1384، ص22)</ref>. | استشراق معرفت شناختی– هویتی (استشراق پست مدرن): در این رویکرد از شرقشناسی پست¬مدرن که از دل عناصر دنیوی (غیردینی) حاضر در فرهنگ اروپا سر بر آورده است، شرق یک پدیدة بد و غرب سرچشمه خوبی¬ها معرفی می¬شود. در این رویکرد، شرق¬شناس همچون قهرمانی است که شرق را از تاریکی و گمنامی و ازخود¬بیگانگی و... نجات می¬دهد <ref>(سعید، 1377، ص222)</ref>. غرب مسیحی میخواهد برای خود هویتی مشخص ایجاد کند. شرق آن «دیگری» است که غرب، خود را در تقابل با آن تعریف و هویت¬یابی می¬کند و این مستلزم فاصله¬گذاری بین او و شرق است تا متفاوت تعریف شود. به گفتة ذاکر اصفهانی، این نوع از شرقشناسی منبعث از هویت¬یابی غرب در متن تاریخ شرق است. غرب برای ارائة هویت خود به مبنایی نیاز دارد تا بر اساس آن خود را خوب جلوه دهد <ref>(ذاکر اصفهانی، 1384، ص22)</ref>. | ||
ادوارد سعید که نظریاتش منبعث از نظریات پست¬مدرن دهة شصت بهویژه آرای میشل فوکو است و با نوعی نگاه هژمونیک به شرق¬شناسی می¬پردازد، معتقد است غرب از رهگذر دانش و قدرت سیاسی خود شرق را خلق کرده است و این شرقِ مخلوق و ساختگی را که از هویت و پویایی برخوردار نیست، از قِبَل خلق مفهوم «دیگری» در مقابل «خود» فراهم آورده است؛ ازاین¬رو ریشه¬های جدال شرق و غرب را بیش از آنکه در مدرنیته و جدال آن¬ها با سنت بدانیم، باید در تاریخ امپریالیسم و تهاجم استعمار جستجو کنیم. وی شرقشناسی اسلامی را حول چهار محور می¬داند: | ادوارد سعید که نظریاتش منبعث از نظریات پست¬مدرن دهة شصت بهویژه آرای میشل فوکو است و با نوعی نگاه هژمونیک به شرق¬شناسی می¬پردازد، معتقد است غرب از رهگذر دانش و قدرت سیاسی خود شرق را خلق کرده است و این شرقِ مخلوق و ساختگی را که از هویت و پویایی برخوردار نیست، از قِبَل خلق مفهوم «دیگری» در مقابل «خود» فراهم آورده است؛ ازاین¬رو ریشه¬های جدال شرق و غرب را بیش از آنکه در مدرنیته و جدال آن¬ها با سنت بدانیم، باید در تاریخ امپریالیسم و تهاجم استعمار جستجو کنیم. وی شرقشناسی اسلامی را حول چهار محور می¬داند: | ||
یکم) بین شرق و غرب تفاوت مطلق و منظم وجود دارد. دوم) بازنمایی¬های غرب از شرق نه بر واقعیت جوامع شرقی، بلکه بر تفاسیر ذهنی استوار است. سوم) شرق تغییرناپذیر و یکنواخت است و قادر به تبیین هویت خود نیست. چهارم) شرق وابسته و فرمانبردار است <ref>(سعید، 1377، ص77)</ref>. عبدالله محمد معتقد است که مکتب شرقشناسی مدرن مبتنی بر سه محور اصلی است که عبارتاند از: «تهدید مسلمانان متعصب، حتمیبودن پیروزی غربگرایان و حق اسرائیل»؛ لذا بیشتر وابستگان به این مکتب، یهودیان و صهیونیستها یا هواداران آنها هستند <ref>(عبدالله، 1395)</ref>. | |||
مستشرقان پیشینه و قدمت فرهنگی و تمدنی شرق را می¬دانند؛ بااین¬حال برای شالوده¬ریزی فرهنگی- سیاسی برای غرب، احتیاج به «دیگری» دارند تا با خوار و بدوی شمردن و تحقیر نمودهای فرهنگی آن، اینگونه القا کنند که تفکر غربی نسبت به مسائل طبیعی، عینی و تجربی و فرهنگ شرق، تخیلی است و جوامع شرقی با حفظ این تفکر و فرهنگ برای ادامة حیات خود عقب¬مانده خواهد شد و لذا اگر شرق میخواهد به قافلة علم و تمدن بپیوندد، باید از لحاظ ماده و صورت و ظاهر و باطن غربی شود و این¬گونه است که با بد جلوهدادن شرق اسلامی و ارزش¬های آن، سعی میکنند به غرب مرکزیت ببخشند. از این منظر، شرق و شرق¬شناسی مدرن ساختة غرب و متناسب با منافع و سلیقة قدرت¬های استعماری غرب است. در این رویکرد، شرق با این اصول توصیف می¬شود: قابل اعتماد نبودن، فرودستی و تحقیرپذیری، عقبماندگی، ناعاقلی و بی¬منطقی، تابعیت¬پذیری و مطیعبودن شرق، تهدیدبودن اسلام برای غرب و تقابل اسلام و مسلمانان با یهودیان که در مقابلة فلسطین با اسرائیل نمایان شده است <ref>(ایزدی،1387، ص13)</ref>. | مستشرقان پیشینه و قدمت فرهنگی و تمدنی شرق را می¬دانند؛ بااین¬حال برای شالوده¬ریزی فرهنگی- سیاسی برای غرب، احتیاج به «دیگری» دارند تا با خوار و بدوی شمردن و تحقیر نمودهای فرهنگی آن، اینگونه القا کنند که تفکر غربی نسبت به مسائل طبیعی، عینی و تجربی و فرهنگ شرق، تخیلی است و جوامع شرقی با حفظ این تفکر و فرهنگ برای ادامة حیات خود عقب¬مانده خواهد شد و لذا اگر شرق میخواهد به قافلة علم و تمدن بپیوندد، باید از لحاظ ماده و صورت و ظاهر و باطن غربی شود و این¬گونه است که با بد جلوهدادن شرق اسلامی و ارزش¬های آن، سعی میکنند به غرب مرکزیت ببخشند. از این منظر، شرق و شرق¬شناسی مدرن ساختة غرب و متناسب با منافع و سلیقة قدرت¬های استعماری غرب است. در این رویکرد، شرق با این اصول توصیف می¬شود: قابل اعتماد نبودن، فرودستی و تحقیرپذیری، عقبماندگی، ناعاقلی و بی¬منطقی، تابعیت¬پذیری و مطیعبودن شرق، تهدیدبودن اسلام برای غرب و تقابل اسلام و مسلمانان با یهودیان که در مقابلة فلسطین با اسرائیل نمایان شده است <ref>(ایزدی،1387، ص13)</ref>. |