۸۷٬۷۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید در أوائل المقالات میفرماید: | به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید در أوائل المقالات میفرماید: | ||
«القول | «القول فی علم الأئمة ع بالضمائر و الكائنات و إطلاق القول علیهم بعلم الغیب و كون ذلك لهم فی الصفات و أقول إن الأئمة من آل محمد ص قد كانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یكون قبل كونه و لیس ذلك بواجب فی صفاتهم و لا شرطا فی إمامتهم و إنما أكرمهم الله تعالى به و أعلمهم إیاه للطف فی طاعتهم و التمسك بإمامتهم و لیس ذلك بواجب عقلا و لكنه وجب لهم من جهة السماع فأما إطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منكر بین الفساد لأن الوصف بذلك إنما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه لا بعلم مستفاد و هذا لا یكون إلا الله عز و جل و على قولی هذا جماعة أهل الإمامة إلا من شذ عنهم من المفوضة و من انتمى إلیهم من الغلاة»[۶] | ||
در این عبارات شیخ مفید رحمةاللهعلیه به صراحت میفرماید نسبت علم غیب مطلق به امام علیهالسلام باطل است و امام فقط بواطن و اسرار برخی از افراد را مطلع است و اعتقاد به اطلاق و شمول علم امام مربوط به مفوضه و غلاة است. | در این عبارات شیخ مفید رحمةاللهعلیه به صراحت میفرماید نسبت علم غیب مطلق به امام علیهالسلام باطل است و امام فقط بواطن و اسرار برخی از افراد را مطلع است و اعتقاد به اطلاق و شمول علم امام مربوط به مفوضه و غلاة است. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
تلاقی این امور در این دوره تحولی را در فضای شیعی ایجاد کرد. سه شخصیتی که خیلی تأثیرگذار بودند، یکی جناب سیّدبنطاووس بودند، و دیگری خواجهنصیرالدینطوسی و سوّم کمالالدینمیثمبحرانی. | تلاقی این امور در این دوره تحولی را در فضای شیعی ایجاد کرد. سه شخصیتی که خیلی تأثیرگذار بودند، یکی جناب سیّدبنطاووس بودند، و دیگری خواجهنصیرالدینطوسی و سوّم کمالالدینمیثمبحرانی. | ||
سیدبنطاووس اهل فلسفه و کلام و این حرفها نبودند ولی حالات روحی خیلی خوبی داشتند. به عنوان مثال در مقدمه فلاحالسائل میفرماید: من لذّت سخن گفتن مشافهةً با خداوند را چشیدهام «و لقد وجدت من السعادة و الإقبال | سیدبنطاووس اهل فلسفه و کلام و این حرفها نبودند ولی حالات روحی خیلی خوبی داشتند. به عنوان مثال در مقدمه فلاحالسائل میفرماید: من لذّت سخن گفتن مشافهةً با خداوند را چشیدهام «و لقد وجدت من السعادة و الإقبال بهدایته جل جلاله و ما عرفنی من ملاطفته و مكاشفته و لذة مشافهته المنزهة عن كل ما لا یلیق بكمال ربوبیته ما لا أقدر على وصفه بمقال.»[۷] کسی که خودش چنین حقیقتی را چشیده، هرگز نمیتواند آن را دربارۀ ائمه علیهمالسلام انکار کند و طبیعی است که برای ائمه هم چنین خصوصیاتی قائل باشد. سیدبنطاووس در زمان خودش نقیبالاشراف و بزرگ حله بوده و حرفشان نفوذ داشته و کسی نمی توانست بگوید سیدبنطاووس دروغ میگوید. | ||
شخصیت دومی که خیلی تاثیر گذار بوده، مرحوم خواجهنصیرالدینطوسی است. تاثیر ایشان، هم در فضای درون شیعی است و هم برون شیعی؛ چون خواجهنصیر بزرگ علمای شیعه بودند و تجریدالاعتقاد ایشان در علم کلام، سند رسمی عقاید شیعه در جهان اسلام شد. | شخصیت دومی که خیلی تاثیر گذار بوده، مرحوم خواجهنصیرالدینطوسی است. تاثیر ایشان، هم در فضای درون شیعی است و هم برون شیعی؛ چون خواجهنصیر بزرگ علمای شیعه بودند و تجریدالاعتقاد ایشان در علم کلام، سند رسمی عقاید شیعه در جهان اسلام شد. | ||
خط ۱۵۴: | خط ۱۵۴: | ||
آیاتی نظیر: | آیاتی نظیر: | ||
تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ | تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ.[۱۰] | ||
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ | وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُم.[۱۱] | ||
به صراحت مطلق علم را از حضرت نفی می کند. نزول تدریجی قرآن و پاسخهای خداوند به سؤالات آنحضرت در قرآن به وضوح بیان شده است و اگر علم حضرت مطلقِ مطلق بود، دیگر جائی برای این مسائل باقی نمیماند. | به صراحت مطلق علم را از حضرت نفی می کند. نزول تدریجی قرآن و پاسخهای خداوند به سؤالات آنحضرت در قرآن به وضوح بیان شده است و اگر علم حضرت مطلقِ مطلق بود، دیگر جائی برای این مسائل باقی نمیماند. | ||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
سیره هم سراسر همین مسأله را نشان میدهد که حضرت برخی از مسائل را نمیدانستهاند و به تدریج معلوم میشده است. سیره اهلبیت علیهمالسلام نیز همینطور بوده است. | سیره هم سراسر همین مسأله را نشان میدهد که حضرت برخی از مسائل را نمیدانستهاند و به تدریج معلوم میشده است. سیره اهلبیت علیهمالسلام نیز همینطور بوده است. | ||
روایات هم یکصدا از تعلیم حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم توسّط جبرائیل صحبت میکند و بهصراحت میفرماید که ائمّه علیهمالسلام علمشان افزوده میشود و مرحوممجلسی در جلد بیستوشش بحارالانوار بابی دارند با این عنوان: « باب أنهم (ع) | روایات هم یکصدا از تعلیم حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم توسّط جبرائیل صحبت میکند و بهصراحت میفرماید که ائمّه علیهمالسلام علمشان افزوده میشود و مرحوممجلسی در جلد بیستوشش بحارالانوار بابی دارند با این عنوان: « باب أنهم (ع) یزادون و لو لا ذلك لنفد ما عندهم و إن أرواحهم تعرج إلى السماء فی لیلة الجمعة» و در آن قریب به چهلحدیث ذکر میکنند. | ||
صاحبان این نگاه افراطی میگویند رسولخدا و ائمه علیهمالصلوةوالسلام همه چیز را میدانستند و تنها فرقشان با خدا این است که خدا استقلالاً میداند و ایشان به شکل غیراستقلالی و به تعلیم الهی. | صاحبان این نگاه افراطی میگویند رسولخدا و ائمه علیهمالصلوةوالسلام همه چیز را میدانستند و تنها فرقشان با خدا این است که خدا استقلالاً میداند و ایشان به شکل غیراستقلالی و به تعلیم الهی. | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۷۲: | ||
توضیح اینکه بعضی از آیات نفی غیب از حضرت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را میتوان حمل بر نفی علم استقلالی نمود. مثل این آیه: | توضیح اینکه بعضی از آیات نفی غیب از حضرت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را میتوان حمل بر نفی علم استقلالی نمود. مثل این آیه: | ||
لا أَقُولُ لَكُمْ | لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّی مَلَك.[۱۲] | ||
ممکن است بگوئیم مراد اینست که من علم غیب را بالذات و بالاستقلال نمیدانم، ولی به تعلیم الهی همه غیب در نزد من حاضر است. ولی برخی از آیات قرآن این توجیه را نمیپذیرد. خداوند در سورۀ اعراف میفرماید: | ممکن است بگوئیم مراد اینست که من علم غیب را بالذات و بالاستقلال نمیدانم، ولی به تعلیم الهی همه غیب در نزد من حاضر است. ولی برخی از آیات قرآن این توجیه را نمیپذیرد. خداوند در سورۀ اعراف میفرماید: | ||
قُلْ لا أَمْلِكُ | قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ.[۱۳] | ||
میفرماید: «بگو من مالک نفع و ضرری برای خود نیستم و اگر غیب را میدانستم خیر بیشتری به دست آورده بودم و بدی و ضرری به من نمیرسید». | میفرماید: «بگو من مالک نفع و ضرری برای خود نیستم و اگر غیب را میدانستم خیر بیشتری به دست آورده بودم و بدی و ضرری به من نمیرسید». | ||
در این آیه هم علم غیب نفی شده و هم بر آن به نفی تالی استدلال شده و استدلال آن، هم نفی علم استقلالی را در بر میگیرد و هم نفی علم غیراستقلالی را؛ چون این تالی که برای شرط بیان میشود، اعم است از اینکه حضرت علم غیب را استقلالی بدانند یا غیراستقلالی. انسان اگر علم غیب غیراستقلالی هم داشته باشد «لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ | در این آیه هم علم غیب نفی شده و هم بر آن به نفی تالی استدلال شده و استدلال آن، هم نفی علم استقلالی را در بر میگیرد و هم نفی علم غیراستقلالی را؛ چون این تالی که برای شرط بیان میشود، اعم است از اینکه حضرت علم غیب را استقلالی بدانند یا غیراستقلالی. انسان اگر علم غیب غیراستقلالی هم داشته باشد «لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ» تحقّق پیدا میکند. با اینکه لو شرطیه در مقام قیاساستثنائی به رفع تالی است. میفرماید که من علم غیب ندارم و چون علم غیب ندارم استکثار خیر ندارم و از اینکه مصداق «مَسَّنِیَ السُّوءُ» میشوم باید بفهمید فاقد علم غیبم. یعنی مسلما رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زندگی و حیات عادیشان مانند انسان هایعادی در معرض سوء و خیر بودند و نسبت به تقدیرات الهی در حالت خوف و رجا قرار داشتند. وقتی میخواستند سفری بروند یا کاری را انجام دهند نمیدانستند در سفر خطری هست یا نیست و به خدا استعاذه میکردند، وقتی دشمنی حمله میکرد و خطری برای حضرت اتفاق میافتاد یا حضرت مریض میشدند، حالت خوف و رجاء در حضرت مشهود بود. در سیره هم مکرراً نقل شده و صریح آیات قرآن نیز همین است. | ||
صاحبان نگاه افراطی میگویند تمام آنچه در سیره آمده و در روایات نقل شده، همه یا تقیه یا تظاهر است. ائمّه علیهمالسلام همه چیز را میدانستند ولی چون افراد کشش و فهم آن را نداشتند در ظاهر خود را جاهل نشان میدادند و همیشه تظاهر به جهل میکردند و آیات قرآن نیز باید همگی تأویل شود. | صاحبان نگاه افراطی میگویند تمام آنچه در سیره آمده و در روایات نقل شده، همه یا تقیه یا تظاهر است. ائمّه علیهمالسلام همه چیز را میدانستند ولی چون افراد کشش و فهم آن را نداشتند در ظاهر خود را جاهل نشان میدادند و همیشه تظاهر به جهل میکردند و آیات قرآن نیز باید همگی تأویل شود. | ||
خط ۱۹۸: | خط ۱۹۸: | ||
۱. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج۱، ص۲۴۰. | ۱. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج۱، ص۲۴۰. | ||
۲. کَشّی، محمدبنعمربن عبدالعزیز ، رجال | ۲. کَشّی، محمدبنعمربن عبدالعزیز ، رجال الكشی - اختیار معرفة الرجال (مع تعلیقات میر داماد الأسترآبادی)، ج۲، ص: ۵۶۴. | ||
۳. برای ملاحظه برخی از دیدگاههای اصحاب ائمّۀ علیهمالسلام و خصوصا نظر بغدادیین به قمیین ر.ک به: کاظمی تستری، اسدالله، کشف القناع عن وجه حجیّة الاجماع، ص۱۹۸ – ۲۰۱ و ص ۲۰۳ – ۲۰۷ و ص ۲۲۳. | ۳. برای ملاحظه برخی از دیدگاههای اصحاب ائمّۀ علیهمالسلام و خصوصا نظر بغدادیین به قمیین ر.ک به: کاظمی تستری، اسدالله، کشف القناع عن وجه حجیّة الاجماع، ص۱۹۸ – ۲۰۱ و ص ۲۰۳ – ۲۰۷ و ص ۲۲۳. | ||
خط ۲۱۰: | خط ۲۱۰: | ||
۷. سیدبنطاووس، فلاح السائل، ص۶. | ۷. سیدبنطاووس، فلاح السائل، ص۶. | ||
۸. | ۸. سید بن طاووس مینویسد: «ومن ذلك عن الغزالی فی رسالة العلم اللدنی قال ما هذا لفظه وقال أمیر المؤمنین (سلاماللهعلیه) أن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) أدخل لسانه فی فمی فانفتح فی قلبی ألف باب من العلم وفتح لی كل باب ألف باب وقال أیضا لو ثنیت لی الوسادة وجلست علیها لحكمت بین أهل التوراة بتوراتهم وأهل الإنجیل بإنجیلهم وأهل الفرقان بفرقانهم وهذه المرتبة لا تنال بمجرد التعلم بل یتمكن المرء فی هذه المرتبة بقوة العلم اللدنی» . الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص۱۳۶. | ||
۹. علامه حلی، أجوبة المسائل | ۹. علامه حلی، أجوبة المسائل المهنائیة، ص: ۱۴۱ و ۱۴۲؛ «ما یقول سیدنا فی قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قٰالُوا بَلىٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیٰامَةِ إِنّٰا كُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَكَ آبٰاؤُنٰا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّٰا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنٰا بِمٰا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ . | ||
فقد جاء فی | فقد جاء فی التفسیر أن اللّه سبحانه أخرج ذریة آدم من صلبه كالذر و أخذ علیهم العهد و المیثاق بما یجب علیهم من المعارف ثم أعادهم الى صلبه علیه السلام، حتى قال بعض المتصوفة أن لذة ذلك الخطاب فی أذنی الان ... | ||
الجواب: ما ذكر المولى | الجواب: ما ذكر المولى السید فی تأویل أخذ الذریة من صلب آدم علیه السلام فی غایة الاستبعاد، لان جمیع بنی آدم لم یؤخذوا من ظهر آدم.و أیضا فإن كان كالذر كیف یكلف أو یخاطب و یتوجه الیه طلب الشهادة منه، مع أن اللّه تعالى حكى أنه أخذ من ظهور بنی آدم لا من ظهر آدم علیه السلام. و الوجه فی ذلك توجه الخطاب الى العقلاء البالغین الذین عرفوا اللّه تعالى بما شاهدوه من آثار الصانع فی أنفسهم و فی باقی الموجودات.و كلام الصوفیة فی هذا الباب هذیان ...» | ||
=پانویس= | =پانویس= |