۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
|[[بنیاسرائیل]] | |[[بنیاسرائیل]] | ||
|- | |- | ||
|آرامگاه | |آرامگاه | ||
|جامع الخلیل • [[فلسطین]] | |جامع الخلیل • [[فلسطین]] | ||
|- | |- | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
</div> | </div> | ||
'''حضرت یوسف''' | '''حضرت یوسف''' یکى از دوازده فرزند [[حضرت یعقوب (ع)]] است. [[قرآن]] در سوره ای با نام او به شرح داستان زندگی اش می پردازد. مطابق با آنچه در این سوره آمده است یوسف در کودکی مورد حسد برادرانش قرار گرفت و آنها با نقشه ای او را در چاه انداختند. اما کاروانی او را یافتند و با خود به [[مصر]] بردند و [[عزیز مصر]] یوسف را از آنان خریدارى نمود. | ||
وقتی یوسف به سن جوانی رسید بخاطر پرهیز از عشق [[زلیخا]] به زندان افتاد و پس از سالیانی به خاطر تعبیری که از خواب حاکم [[مصر]] نمود مورد توجه او واقع شد و عزیز مصر شد. مطابق با آنچه در قرآن امده [[خداوند]] به او حکم و علم داده و تاویل احادیث ([[علم تعبیر خواب]]) آموخت. | وقتی یوسف به سن جوانی رسید بخاطر پرهیز از عشق [[زلیخا]] به زندان افتاد و پس از سالیانی به خاطر تعبیری که از خواب حاکم [[مصر]] نمود مورد توجه او واقع شد و عزیز مصر شد. مطابق با آنچه در قرآن امده [[خداوند]] به او حکم و علم داده و تاویل احادیث ([[علم تعبیر خواب]]) آموخت. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
در قرآن، در سوره یوسف داستان زندگی یوسف بهتفصیل بیان شده است. قرآن داستان او را اَحْسَنُ الْقِصَص (نیکوترین داستان) نامیده <ref>سوره یوسف، آیه ۳</ref> و آن را با جزئیاتی از نوجوانی، به چاهانداختن، فروختن او به عزیز مصر، داستان [[زلیخا]] و یوسف، به زندان رفتن او و ملاقات پدر و برادران و حکومتش در مصر بیان کرده است. <ref>سوره یوسف، آیات۸ تا ۱۰۰</ref> | در قرآن، در سوره یوسف داستان زندگی یوسف بهتفصیل بیان شده است. قرآن داستان او را اَحْسَنُ الْقِصَص (نیکوترین داستان) نامیده <ref>سوره یوسف، آیه ۳</ref> و آن را با جزئیاتی از نوجوانی، به چاهانداختن، فروختن او به عزیز مصر، داستان [[زلیخا]] و یوسف، به زندان رفتن او و ملاقات پدر و برادران و حکومتش در مصر بیان کرده است. <ref>سوره یوسف، آیات۸ تا ۱۰۰</ref> | ||
در کتابهای [[قصص القرآن]] یوسف جوانی بسیار زیبا توصیف شده است. <ref>جزایری، النور المبین، ۱۴۲۳ق، ص۲۱۷؛ بلاغی، قصص قرآن، ۱۳۸۰ش، ص۹۸؛ صحفی، قصههای قرآن، ۱۳۷۹ش، ص۱۱۴و۱۱۵</ref> ازاینرو زلیخا زن عزیز | در کتابهای [[قصص القرآن]] یوسف جوانی بسیار زیبا توصیف شده است. <ref>جزایری، النور المبین، ۱۴۲۳ق، ص۲۱۷؛ بلاغی، قصص قرآن، ۱۳۸۰ش، ص۹۸؛ صحفی، قصههای قرآن، ۱۳۷۹ش، ص۱۱۴و۱۱۵</ref> ازاینرو زلیخا زن عزیز مصر شیفته او شد و پیوسته اورا به [[گناه]] فرا خواند ولی یوسف خویشتنداری کرد و به خواست زلیخا تن نداد. <ref>صحفی، قصههای قرآن، ۱۳۷۹ش، ص۱۱۵و۱۱۶؛ همچنین نگاه کنید به سوره یوسف، آیه ۲۳</ref> این ماجرا بهگوش مردم شهر رسید و گروهی از زنان شهر زلیخا را سرزنش کردند. او جلسهای ترتیب داد، زنان اشراف شهر را دعوت کرد و کارد و میوه به دست آنها داد. سپس یوسف را به مجلس دعوت کرد. زمانی که او وارد شد، زنان چنان تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفتند که دستانشان را به سختی بریدند. <ref>صحفی، قصههای قرآن، ۱۳۷۹ش، ص۱۱۷و۱۱۸؛ همچنین نگاه کنید به سوره یوسف، آیه ۳۰و۳۱</ref> | ||
پس از این | پس از این ماجرا بهجهت آنکه هر روز زنانی از یوسف درخواست ارتباط نامشروع داشتند، او از [[خدا]] خواست برای رهایی از آنان او را به زندان بیندازد. پس از چندی او به دستور زلیخا به زندان افتاد. <ref>جزایری، النور المبین، ۱۴۲۳ق، ص۲۲۱؛ همچنین نگاه کنید به سوره یوسف، آیه ۳۳تا۳۵</ref> | ||
=حضرت یوسف در قرآن= | =حضرت یوسف در قرآن= | ||
نام حضرت یوسف(ع)فرزند حضرت یعقوب(ع)۲۷ بار درقرآن آمده است، و یک سوره قرآن یعنی سوره دوازدهم قرآن به نام [[سوره یوسف]] است که ۱۱۱ آیه دارد و از آغاز تا انجام آن پیرامون سرگذشت یوسف(ع)میباشد. | نام حضرت یوسف(ع) فرزند حضرت یعقوب(ع)۲۷ بار درقرآن آمده است، و یک سوره قرآن یعنی سوره دوازدهم قرآن به نام [[سوره یوسف]] است که ۱۱۱ آیه دارد و از آغاز تا انجام آن پیرامون سرگذشت یوسف(ع) میباشد. | ||
یوسف(ع)دارای یازده برادر بود، و تنها با یکی از برادرهایش به نام بِنیامین از یک مادر بودند، یوسف از همه برادران جز بنیامین | یوسف(ع)دارای یازده برادر بود، و تنها با یکی از برادرهایش به نام بِنیامین از یک مادر بودند، یوسف از همه برادران جز بنیامین کوچکتر و بسیار مورد علاقه پدرش یعقوب(ع) بود. <ref>تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۴۱۰</ref> | ||
=خواب دیدن یوسف (ع)= | =خواب دیدن یوسف (ع)= | ||
حضرت یوسف(ع)هنگامی که نه سال | حضرت یوسف(ع)هنگامی که نه سال داشت، روزی نزد پدر آمد و گفت: «پدرم! من در عالم خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم [[سجده]] میکنند.» یعقوب که تعبیر خواب را میدانست به یوسف(ع)گفت: «فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن که برای تو نقشه خطرناکی میکشند، چرا که [[شیطان]] دشمن آشکار انسان است، و این گونه پروردگارت تو را بر میگزیند، و از تعبیر خوابها به تو میآموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل میکند، همان گونه که پیش از این بر پدرانت [[ابراهیم]] و [[اسحاق(ع)]] تمام کرد، به یقین پروردگار تو دانا و حکیم است.» <ref>یوسف/سوره۱۲،آیات۵-۶</ref> | ||
این خواب بر آن دلالت میکرد، که روزی حضرت یوسف(ع)رییس حکومت و پادشاه مصر خواهد شد، یازده | این خواب بر آن دلالت میکرد، که روزی حضرت یوسف(ع) رییس حکومت و پادشاه مصر خواهد شد، یازده برادر و پدر و مادرش کنار تخت شکوهمند او میآیند و به یوسف تعظیم و تجلیل میکنند <ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۰</ref> و سجده شکر به جا میآورند. <ref>تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۴۱۰</ref> و طبق بعضی از [[روایات]] بعضی از زنهای یعقوب موضوع خواب دیدن یوسف را شنیدند و به برادران یوسف(ع) خبر دادند، از این رو حسادت برادران نسبت به یوسف(ع) بیشتر شد به طوری که تصمیم خطرناکی در مورد او گرفتند. | ||
=نیرنگ برادران حسود یوسف(ع)= | =نیرنگ برادران حسود یوسف(ع)= | ||
برادران یوسف در جلسه ای محرمانه و به پیشنهاد لاوی (یا: روبین، یا [[یهودا]])که برادران را از قتل یوسف (ع) برحذر | برادران یوسف در جلسه ای محرمانه و به پیشنهاد لاوی (یا: روبین، یا [[یهودا]]) که برادران را از قتل یوسف (ع) برحذر داشت ایشان را به چاهی که در سر راه کاروانها است انداختند تا بعضی از رهگذرها که کنار آن چاه برای کشیدن آب میآیند، یوسف را بیابند و او را با خود به نقاط دور برند و در نتیجه برای همیشه از چشم پدرشان پنهان خواهد شد. <ref>مجمع البیان، تفسیر صافی، جامع الجوامع و نور الثقلین، ذیل آیات ۹-۱۰ سوره یوسف</ref> | ||
=اخلاق و فضائل و ویژگی های حضرت یوسف= | =اخلاق و فضائل و ویژگی های حضرت یوسف= | ||
خداوند [[یوسف (ع)]] را از مخلصین و صدیقین و محسنین خوانده و به او حکم و علم داده و [[تاویل احادیث]] اش آموخته، او را برگزیده و نعمت خود را بر او تمام کرده و به صالحینش ملحق ساخته، (اینها آن ثناهایى بود که در سوره یوسف بر او کرده) و در سوره انعام آنجا که بر آل [[حضرت نوح]] و [[حضرت ابراهیم]] | خداوند [[یوسف (ع)]] را از مخلصین و صدیقین و محسنین خوانده و به او حکم و علم داده و [[تاویل احادیث]] اش آموخته، او را برگزیده و نعمت خود را بر او تمام کرده و به صالحینش ملحق ساخته، (اینها آن ثناهایى بود که در سوره یوسف بر او کرده) و در سوره انعام آنجا که بر آل [[حضرت نوح]] و [[حضرت ابراهیم]] (ع) ثنا گفته او را نیز در زمره ایشان اسم برده است. <ref> ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج11، ص356</ref> | ||
=محل دفن حضرت یوسف= | =محل دفن حضرت یوسف= | ||
خط ۹۵: | خط ۹۳: | ||
پیکر حضرت یوسف تا مدت ها در رود نیل دفن بود، تا اینکه مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر [[بنی اسرائیل]] طلوع نکرد، خداوند به [[حضرت موسی]]<ref>ر.ک:مقاله حضرت موسی</ref> (ع) وحی نمود که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد تا ماه را بر آنها طالع سازد. | پیکر حضرت یوسف تا مدت ها در رود نیل دفن بود، تا اینکه مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر [[بنی اسرائیل]] طلوع نکرد، خداوند به [[حضرت موسی]]<ref>ر.ک:مقاله حضرت موسی</ref> (ع) وحی نمود که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد تا ماه را بر آنها طالع سازد. | ||
[[موسی (ع)]] از مردم پرسید که چه کسی از محل دفن حضرت یوسف با خبر است؟ گفتند:پیرزنی آگاهی دارد. موسی (ع) دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند. حضرت موسی (ع) به او فرمود:«آیا قبر یوسف را می شناسی؟» پیرزن عرض کرد:آری. حضرت موسی (ع) فرمود:ما را به آن اطّلاع بده. او گفت:اطلاع نمی دهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری : | [[موسی (ع)]] از مردم پرسید که چه کسی از محل دفن حضرت یوسف با خبر است؟ گفتند:پیرزنی آگاهی دارد. موسی (ع) دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند. حضرت موسی (ع) به او فرمود:«آیا قبر یوسف را می شناسی؟» پیرزن عرض کرد: آری. حضرت موسی (ع) فرمود:ما را به آن اطّلاع بده. او گفت:اطلاع نمی دهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری : | ||
اول: این که پاهایم را درست کنی. | اول: این که پاهایم را درست کنی. | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۱: | ||
سوم: آن که چشمم را بینا کنی. | سوم: آن که چشمم را بینا کنی. | ||
چهارم: آن که مرا با خود به [[بهشت]] | چهارم: آن که مرا با خود به [[بهشت]] ببری. | ||
از طرف خدا به موسی (ع) [[وحی]] شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد. آن گاه او مکان قبر یوسف (ع) را نشان داد. موسی (ع) در میان رود نیل جنازه یوسف (ع) را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و آن گاه ماه طلوع کرد. <ref>علل الشرایع، ص 107 بحار، ج 13، ص 127</ref> | از طرف خدا به موسی (ع) [[وحی]] شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد. آن گاه او مکان قبر یوسف (ع) را نشان داد. موسی (ع) در میان رود نیل جنازه یوسف (ع) را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و آن گاه ماه طلوع کرد. <ref>علل الشرایع، ص 107 بحار، ج 13، ص 127</ref> | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۱: | ||
{{پانویس|2}} | {{پانویس|2}} | ||
[[رده:پیامبران بنیاسرائیل]] | [[رده: پیامبران]] | ||
[[رده:شخصیتهای قرآن]] | [[رده: پیامبران بنیاسرائیل]] | ||
[[رده:شخصیتهای کتاب مقدس]] | [[رده: شخصیتهای قرآن]] | ||
[[رده: شخصیتهای کتاب مقدس]] |