پرش به محتوا

ابومسلم خراسانی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۵: خط ۴۵:
'''عبدالرحمن بن مسلم''' معروف به '''ابومسلم خراسانی''' یکی از بزرگترین سرداران [[عباسیان|عباسی]] در ابتدای  [[خلافت]] آنها و از ارکان اصلی قدرت یافتن آنها محسوب می شود. وی در سال 100 هجری در روستایی به نزدیکی [[اصفهان]] متولد شد.
'''عبدالرحمن بن مسلم''' معروف به '''ابومسلم خراسانی''' یکی از بزرگترین سرداران [[عباسیان|عباسی]] در ابتدای  [[خلافت]] آنها و از ارکان اصلی قدرت یافتن آنها محسوب می شود. وی در سال 100 هجری در روستایی به نزدیکی [[اصفهان]] متولد شد.


در جوانی با [[ابراهیم امام]] • [[ابراهیم عباسی]]  که برای سقوط [[امویان]] و برپایی خلافتی جدید تلاش می کرد، ملاقات کرد و پس از نشان دادن مهارت، کارآیی و وفاداری خود، از سوی ابراهیم مأموریت یافت که به خراسان رفته و مردم را به طور علنی به سوی ابراهیم و نهضتش و قیام علیه امویان دعوت کند.
در جوانی با [[ابراهیم امام]] • [[ابراهیم عباسی]]  که برای سقوط [[امویان]] و برپایی خلافتی جدید تلاش می کرد ملاقات کرد و پس از نشان دادن مهارت، کارآیی و وفاداری خود، از سوی ابراهیم مأموریت یافت که به خراسان رفته و مردم را به طور علنی به سوی ابراهیم و نهضتش و قیام علیه امویان دعوت کند.


در [[کوفه]] به سن رشد رسید و در نوزده سالگى به جمع یاران «ابراهیم امام» (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب‏) پیوست. او بعد از جنگ‌ها و نبردهای فراوانی که داشت سرانجام در سال 137ق و در زمان خلافت [[منصور دوانقی]] کشته شد.
در [[کوفه]] به سن رشد رسید و در نوزده سالگى به جمع یاران «ابراهیم امام» (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب‏) پیوست. او بعد از جنگ‌ها و نبردهای فراوانی که داشت سرانجام در سال 137ق و در زمان خلافت [[منصور دوانقی]] کشته شد.
خط ۵۲: خط ۵۲:
=مختصر شرح حال ابو مسلم خراسانی=
=مختصر شرح حال ابو مسلم خراسانی=


[[عبدالرّحمن بن مسلم]] (یا عثمان) بن یسار بن شذوس بن جودرن از فرزندان [[بزرگمهر بن بختکان]]،‏ معروف به <big>ابومسلم خراسانی</big> در سال 100ق در اصفهان پاى به عرصه وجود نهاد و در کوفه به سن رشد رسید. <ref> ابن عساکر، على بن حسن‏، تاریخ مدینة دمشق، ج ‏35، ص 410-408، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏3، ص 145، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، صفدى، خلیل بن ایبک‏، الوافی بالوفیات، ج ‏18، ص 271، بیروت، دار النشر فرانز شتاینر، چاپ دوم، 1401ق؛ قدیانی، عباس‏، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج ‏1، ص 79، تهران، آرون، ‏چاپ ششم‏، 1387ش</ref> او در نوزده سالگى به خدمت ابراهیم امام (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب‏) درآمد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق</ref> وى که آثار هوش و زیرکى را در او مى‏دید در احترامش کوشید و بدو پیشنهاد کرد تا نام و کنیه ه‏اى دیگر برگزیند، و او نام و کنیه <big>عبدالرحمن</big> و <big>ابومسلم</big> را بر خود نهاد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق</ref>
[[عبدالرّحمن بن مسلم]] (یا عثمان) بن یسار بن شذوس بن جودرن از فرزندان [[بزرگمهر بن بختکان]]،‏ معروف به <big>ابومسلم خراسانی</big> در سال 100ق در اصفهان پاى به عرصه وجود نهاد و در کوفه به سن رشد رسید. <ref> ابن عساکر، على بن حسن‏، تاریخ مدینة دمشق، ج ‏35، ص 410-408، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏3، ص 145، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، صفدى، خلیل بن ایبک‏، الوافی بالوفیات، ج ‏18، ص 271، بیروت، دار النشر فرانز شتاینر، چاپ دوم، 1401ق؛ قدیانی، عباس‏، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج ‏1، ص 79، تهران، آرون، ‏چاپ ششم‏، 1387ش</ref> او در نوزده سالگى به خدمت ابراهیم امام (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب‏) درآمد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق</ref> وى که آثار هوش و زیرکى را در او مى‏دید در احترامش کوشید و بدو پیشنهاد کرد تا نام و کنیه ه‏اى دیگر برگزیند و او نام و کنیه <big>عبدالرحمن</big> و <big>ابومسلم</big> را بر خود نهاد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق</ref>


گزارش شده است که نام پدر او پیش از آن‌که اسلام بیاورد، <big>بنداذ هرمز</big> و نام خودش «بهزادان» بود. <ref>یاقوت حموى، یاقوت بن عبدالله‏، معجم الأدباء، ج ‏4، ص 1753، بیروت، دار الغرب الإسلامی‏، چاپ اول، 1993م</ref>
گزارش شده است که نام پدر او پیش از آن‌که اسلام بیاورد <big>بنداذ هرمز</big> و نام خودش «بهزادان» بود. <ref>یاقوت حموى، یاقوت بن عبدالله‏، معجم الأدباء، ج ‏4، ص 1753، بیروت، دار الغرب الإسلامی‏، چاپ اول، 1993م</ref>


ابومسلم در سال 137ق، و در زمان خلافت [[منصور دوانقی]](دوانیقی) و هنگامی که به ملاقات او رفته بود کشته شد، <ref>خطیب بغدادى، احمد بن على‏، تاریخ بغداد، ج ‏10، ص 208 – 209، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون‏، چاپ اول، 1417ق</ref> بدین ترتیب که افرادی با علامت این خلیفه عباسی از پشت پرده بیرون ریخته و وى را با خنجر تکه‌تکه کردند. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج ‏35، ص 424</ref>
ابومسلم در سال 137ق، و در زمان خلافت [[منصور دوانقی]](دوانیقی) و هنگامی که به ملاقات او رفته بود کشته شد، <ref>خطیب بغدادى، احمد بن على‏، تاریخ بغداد، ج ‏10، ص 208 – 209، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون‏، چاپ اول، 1417ق</ref> بدین ترتیب که افرادی با علامت این خلیفه عباسی از پشت پرده بیرون ریخته و وى را با خنجر تکه‌تکه کردند. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج ‏35، ص 424</ref>


ابومسلم، بیشترین نقش را در برافتادن امویان و برآمدن عباسیان برعهده داشت. افراد زیادی سعی در نابودی دولت اموی داشته و در این راه، سپاهیان زیادی جمع‌آوری کردند، ولی در نهایت، شکست خوردند.
ابومسلم، بیشترین نقش را در برافتادن امویان و برآمدن عباسیان برعهده داشت. افراد زیادی سعی در نابودی دولت اموی داشته و در این راه، سپاهیان زیادی جمع‌آوری کردند، ولی در نهایت شکست خوردند.


«ابراهیم امام» که یکی از مبارزان بود، ابومسلم را به فرماندهی پیروانش گماشت و در سال 124ق وى را براى گرفتن بیعت به [[خراسان]] گسیل داشت. او چند سالى در آغاز به طور نهانى براى بنی‌عباس از مردم [[بیعت]] گرفت. در سال 128 ق ابراهیم امام نامه‌هایى به پیروانش در خراسان نگاشت و به موجب آن نامه‌ها، سرزمین خراسان را رسماً تحت فرمان ابومسلم گذاشت و تأکید کرد که وى در امور مربوط به حکومت و بیعت، استقلال تام دارد و ابو مسلم همچنان بیعت پنهانى را پى گرفت. <ref> الکامل،ج ‏5، ص 255 – 258</ref>
«ابراهیم امام» که یکی از مبارزان بود، ابومسلم را به فرماندهی پیروانش گماشت و در سال 124ق وى را براى گرفتن بیعت به [[خراسان]] گسیل داشت. او چند سالى در آغاز به طور نهانى براى بنی‌عباس از مردم [[بیعت]] گرفت. در سال 128 ق ابراهیم امام نامه‌هایى به پیروانش در خراسان نگاشت و به موجب آن نامه‌ها، سرزمین خراسان را رسماً تحت فرمان ابومسلم گذاشت و تأکید کرد که وى در امور مربوط به حکومت و بیعت، استقلال تام دارد و ابو مسلم همچنان بیعت پنهانى را پى گرفت. <ref> الکامل،ج ‏5، ص 255 – 258</ref>
خط ۹۸: خط ۹۸:
روابط میان [[امام صادق(ع)]] و ابومسلم، روابط حسنه‌ای نبود، حتی گزارش شده است که حضرتشان نامه دعوت به همکاری او را آتش زده است. <ref>در زمینه روابط امام صادق(ع) و ابومسلم، نک: طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص 415، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم‌، 1405ق؛ شهرستانى، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، ج 1، ص 179، قم، الشریف الرضی‌، چاپ سوم‌، 1364ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص 229، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق</ref>
روابط میان [[امام صادق(ع)]] و ابومسلم، روابط حسنه‌ای نبود، حتی گزارش شده است که حضرتشان نامه دعوت به همکاری او را آتش زده است. <ref>در زمینه روابط امام صادق(ع) و ابومسلم، نک: طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص 415، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم‌، 1405ق؛ شهرستانى، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، ج 1، ص 179، قم، الشریف الرضی‌، چاپ سوم‌، 1364ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص 229، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق</ref>


امام صادق(ع)، با همراهی و شرکت [[شیعیان]] در قیام ابومسلم، موافقت ‌نکرد. او دست کم دو نامه به حضور آن‌حضرت ‌فرستد که در آنها این‌گونه نگاشت: «هزار جنگ‌جو در اختیارم بوده و در انتظار فرمانت هستم!». «من مردم را به دوستى [[اهل‌بیت پیامبر(ص)]] دعوت می‌کنم. کسى براى خلافت بهتر از شما نیست!».
امام صادق(ع)، با همراهی و شرکت [[شیعیان]] در قیام ابومسلم، موافقت ‌نکرد. او دست کم دو نامه به حضور آن‌حضرت ‌فرستد که در آنها این‌گونه نگاشت: «هزار جنگ‌جو در اختیارم بوده و در انتظار فرمانت هستم!». «من مردم را به دوستى [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهل‌بیت پیامبر(ص)]] دعوت می‌کنم. کسى براى خلافت بهتر از شما نیست!».
اما امام صادق(ع) چنین پاسخی داد: «نه تو از یاران من هستى و نه این زمان، زمان من است!». <ref>فخر رازی، محمد بن عمر، المحصل، ص 591، قاهره، مکتبه دار التراث‏، چاپ اول‏، 1411ق</ref>
اما امام صادق(ع) چنین پاسخی داد: «نه تو از یاران من هستى و نه این زمان، زمان من است!». <ref>فخر رازی، محمد بن عمر، المحصل، ص 591، قاهره، مکتبه دار التراث‏، چاپ اول‏، 1411ق</ref>
کاملاً آشکار است که امام صادق(ع) به او پاسخى نمی‌دهد و عکس العمل امام در برابر این حرکت، احتیاط و عدم موافقت با مفاد دعوت بود. <ref> جعفریان‏، رسول، حیات فکرى و سیاسى ائمه، ص 367، قم، انصاریان‏، چاپ ششم‏، 1381ش</ref>
کاملاً آشکار است که امام صادق(ع) به او پاسخى نمی‌دهد و عکس العمل امام در برابر این حرکت، احتیاط و عدم موافقت با مفاد دعوت بود. <ref> جعفریان‏، رسول، حیات فکرى و سیاسى ائمه، ص 367، قم، انصاریان‏، چاپ ششم‏، 1381ش</ref>


در سخن دیگرى از آن‌حضرت نیز همین مطلب ذکر شده است؛ در زمانى که پرچم‌هاى سیاه ابومسلم بر افراشته شده بود و هنوز بنى‌عباس به خلافت نرسیده بود، نامه‌هایى از [[عبدالسلام بن نعیم]]، [[سدیر]] و تعداد دیگرى خدمت امام صادق(ع) بردند. آنها نوشته بودند: ما موقعیت را براى خلافت شما مساعد می‌بینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامه‌ها را به زمین کوبید و فرمود: «افسوس! من امام و [[پیشواى]] آنها (ابومسلم و پیروانش) نیستم». <ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏8، ص 331، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق</ref>
در سخن دیگرى از آن‌حضرت نیز همین مطلب ذکر شده است؛ در زمانى که پرچم‌هاى سیاه ابومسلم بر افراشته شده بود و هنوز بنى‌عباس به خلافت نرسیده بود، نامه‌هایى از [[عبدالسلام بن نعیم]]، [[سدیر]] و تعداد دیگرى خدمت امام صادق(ع) بردند. آنها نوشته بودند: ما موقعیت را براى خلافت شما مساعد می‌بینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامه‌ها را به زمین کوبید و فرمود: «افسوس! من امام و پیشواى آنها (ابومسلم و پیروانش) نیستم». <ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏8، ص 331، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق</ref>


چنانچه، [[ابوسلمه]] از سردمداران قیام بنی‌عباس، که در ادامه حرکت بنی‌عباس از امام صادق(ع) ناامید شده بود، طبق دستور به خانه [[عبدالله محض]] از فرزندان [[اهل‌بیت]]، می‌رود و نامه دوم را به او می‌رساند. عبدالله خوشحال می‌شود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) می‌رود. عبدالله به امام صادق(ع) می‌گوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان ما در خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که [[خلافت]] را بپذیرم. امام به عبدالله فرمود: «چه زمانى اهل خراسان [[شیعه]] تو بودند؟ آیا تو ابومسلم را به آن‌جا فرستادى؟ آیا تو به آنها دستور دادى لباس سیاه بپوشند؟ آیا اینها که براى حمایت از بنى‌عباس از خراسان آمده‌اند تو آنها را به این‌جا آورده‌اى؟ آیا کسى از آنان را می‌شناسى؟». <ref>مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ‏3، ص 254، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق</ref>
چنانچه، [[ابوسلمه]] از سردمداران قیام بنی‌عباس، که در ادامه حرکت بنی‌عباس از امام صادق(ع) ناامید شده بود، طبق دستور به خانه [[عبدالله محض]] از فرزندان اهل‌بیت، می‌رود و نامه دوم را به او می‌رساند. عبدالله خوشحال می‌شود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) می‌رود. عبدالله به امام صادق(ع) می‌گوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان ما در خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که [[خلافت]] را بپذیرم. امام به عبدالله فرمود: «چه زمانى اهل خراسان [[شیعه]] تو بودند؟ آیا تو ابومسلم را به آن‌جا فرستادى؟ آیا تو به آنها دستور دادى لباس سیاه بپوشند؟ آیا اینها که براى حمایت از بنى‌عباس از خراسان آمده‌اند تو آنها را به این‌جا آورده‌اى؟ آیا کسى از آنان را می‌شناسى؟». <ref>مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ‏3، ص 254، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق</ref>


=پانویس=
=پانویس=
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۰۳

ویرایش