confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
او پس از وفات استادش [[آخوند خراسانی]]، حوزه تدریس پر رونقی تشکیل داد و عالمان بزرگی چون [[سید محسن حکیم]] و [[سید محمدتقی خوانساری]] تربیت نمود. آقا ضیاءالدین عراقی از جمله عالمانی است که [[علم اصول]] را به حد کمال رساند، چنانکه کتاب «مقالات الاصول» او از مهمترین مصادر اصولی معاصر به شمار می آید. | او پس از وفات استادش [[آخوند خراسانی]]، حوزه تدریس پر رونقی تشکیل داد و عالمان بزرگی چون [[سید محسن حکیم]] و [[سید محمدتقی خوانساری]] تربیت نمود. آقا ضیاءالدین عراقی از جمله عالمانی است که [[علم اصول]] را به حد کمال رساند، چنانکه کتاب «مقالات الاصول» او از مهمترین مصادر اصولی معاصر به شمار می آید. | ||
=آقا ضیاءالدین عراقی کیست= | |||
علی، معروف به ضیاء الدین، فرزند آخوند ملّا محمّد كبیر سلطان آبادی (عراقی) در سال 1278 هـ . ق. در محلّة حصار قدم سلطان آباد (اراك) قدم به عرصة وجود نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (1210 ـ 1290 هـ . ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان [[آیة الله آقا محسن عراقی]] علاء المحدثین (1247 ـ 1325 هـ . ق) منشی خاص آخوند خراسانی و [[آیة الله سید محمّد شفیع الدین جاپلقی]] (متوفا: 1280 هـ . ق.) مقام و مرتبهای بلند در علم بود و به [[تقوا]] و پرهیزكاری شهرت داشت. در اجازهای كه آقا شفیع به وی داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان» یاد كرده است. <ref>احسن الوديعه، ج 1، ص 132، و ريحانة الادب، ج 1، ص 240</ref> | |||
آیة الله اراكی (1312 ـ 1412 هـ . ق.) از قول پدر خویش نقل میكند: | |||
«آخوند كبیر ارتزاقش از یك قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد (اراك) بود كه زراعت میكرد و نان سال خود و اهل عیالش از همان قطعه زمین بود. یك وقت كه حاصل آن زمین را در خرمن گاه جمع كرده بودند، در اطرافش هم خرمنهایی بوده است، كسی عمداً یا سهواً آتش روشن میكند، باد هم بود و آتش افتاده بود توی خرمنها، خرمنگاه است و خشك، به محض افتادن آتش خرمنها آتش میگیرد. این خرمن، آن خرمن، تا آتش همه خرمنها را میگیرد. كسی به آخوند میگوید: چه نشستهای! نزدیك است خرمن شما آتش بگیرد. | |||
آخوند ملّا محمّد تا این را میشنود عبا و عمامه را برمیدارد و [[قرآن]] را و به بیابان رو به آتش و در دستش هم قرآن؛ میگوید: ای آتش! این نان خانواده و اهل عیال من است تو را به این قرآن [[قسم]]! به این خرمن متعرض نشو. پدرم گفت: تمام آن قبهها كه اطراف بود، خاكستر شد و این یكی ماند. هر كس كه میآمد، انگشت به دهان میگرفت و متحیر میشد كه این چه جور مانده؟! خبر نداشتند، من خبر داشتم، پدر مرحوم آقا ضیاء همچو شخصی بوده است.» <ref>شمس الفقهاء، داوود نعيمي، ص 18</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |