confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
|- | |- | ||
|زادگاه | |زادگاه | ||
|محله حصار • اراک • ایران | |محله حصار • اراک • [[ایران]] | ||
|- | |- | ||
|محل تحصیل | |محل تحصیل | ||
|اراک • اصفهان • نجف | |اراک • [[اصفهان]] • [[نجف]] | ||
|- | |- | ||
|محل زندگی | |محل زندگی | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
|- | |- | ||
|شاگردان | |شاگردان | ||
|سید محمدتقی خوانساری • حسین حلی • سید اسد الله نبوی دزفولی •سید احمد شهرستانی • سید احمد خوانساری • سید ابوالقاسم خوئی • مرتضی امامی ساروی تلارمی • شیخ غلامحسین جعفری همدانی • سید حسین علوی خوانساری •سید ابوالقاسم خوانساری (ریاضی) • سید محمود حسینی شاهرودی • محمد کاظم مهدوی دامغانی سید عبدالله شیرازی • محمدحسن شریعت سنگلجی • محمدتقی بهجت فومنی • میرزا رحیم سامت • سید هدایت الله طباطبایی (فاضل عقدایی) • سید حسن بجنوردی | |سید محمدتقی خوانساری • حسین حلی • سید اسد الله نبوی دزفولی •سید احمد شهرستانی • سید احمد خوانساری • [[سید ابوالقاسم خوئی]] • مرتضی امامی ساروی تلارمی • شیخ غلامحسین جعفری همدانی • سید حسین علوی خوانساری •سید ابوالقاسم خوانساری (ریاضی) • سید محمود حسینی شاهرودی • محمد کاظم مهدوی دامغانی سید عبدالله شیرازی • محمدحسن شریعت سنگلجی • محمدتقی بهجت فومنی • میرزا رحیم سامت • سید هدایت الله طباطبایی (فاضل عقدایی) • سید حسن بجنوردی | ||
|- | |- | ||
|تالیفات | |تالیفات | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
|- | |- | ||
|محل فوت | |محل فوت | ||
|نجف • عراق | |نجف • [[عراق]] | ||
|- | |- | ||
|مدفن | |مدفن | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
=آقا ضیاءالدین عراقی کیست= | =آقا ضیاءالدین عراقی کیست= | ||
علی، معروف به ضیاء الدین، فرزند آخوند ملّا محمّد كبیر سلطان آبادی (عراقی) در سال 1278 هـ . ق. در محلّة حصار قدم سلطان آباد (اراك) قدم به عرصة وجود نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (1210 ـ 1290 هـ . ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان [[آیة الله آقا محسن عراقی]] علاء المحدثین (1247 ـ 1325 هـ . ق) منشی خاص آخوند خراسانی و [[آیة الله سید محمّد شفیع الدین جاپلقی]] (متوفا: 1280 هـ . ق.) مقام و مرتبهای بلند در علم بود و به [[تقوا]] و پرهیزكاری شهرت داشت. در اجازهای كه آقا شفیع به وی داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان» یاد كرده است. <ref>احسن | علی، معروف به ضیاء الدین، فرزند آخوند ملّا محمّد كبیر سلطان آبادی (عراقی) در سال 1278 هـ . ق. در محلّة حصار قدم سلطان آباد (اراك) قدم به عرصة وجود نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (1210 ـ 1290 هـ . ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان [[آیة الله آقا محسن عراقی]] علاء المحدثین (1247 ـ 1325 هـ . ق) منشی خاص آخوند خراسانی و [[آیة الله سید محمّد شفیع الدین جاپلقی]] (متوفا: 1280 هـ . ق.) مقام و مرتبهای بلند در علم بود و به [[تقوا]] و پرهیزكاری شهرت داشت. در اجازهای كه آقا شفیع به وی داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان» یاد كرده است. <ref>احسن الودیعه، ج 1، ص 132، و ریحانة الادب، ج 1، ص 240</ref> | ||
آیة الله اراكی (1312 ـ 1412 هـ . ق.) از قول پدر خویش نقل میكند: | آیة الله اراكی (1312 ـ 1412 هـ . ق.) از قول پدر خویش نقل میكند: | ||
«آخوند كبیر ارتزاقش از یك قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد (اراك) بود كه زراعت میكرد و نان سال خود و اهل عیالش از همان قطعه زمین بود. یك وقت كه حاصل آن زمین را در خرمن گاه جمع كرده بودند، در اطرافش هم خرمنهایی بوده است، كسی عمداً یا سهواً آتش روشن میكند، باد هم بود و آتش افتاده بود توی خرمنها، خرمنگاه است و خشك، به محض افتادن آتش خرمنها آتش میگیرد. این خرمن، آن خرمن، تا آتش همه خرمنها را میگیرد. كسی به آخوند میگوید: چه نشستهای! نزدیك است خرمن شما آتش بگیرد. | «آخوند كبیر ارتزاقش از یك قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد (اراك) بود كه زراعت میكرد و نان سال خود و اهل عیالش از همان قطعه زمین بود. یك وقت كه حاصل آن زمین را در خرمن گاه جمع كرده بودند، در اطرافش هم خرمنهایی بوده است، كسی عمداً یا سهواً آتش روشن میكند، باد هم بود و آتش افتاده بود توی خرمنها، خرمنگاه است و خشك، به محض افتادن آتش خرمنها آتش میگیرد. این خرمن، آن خرمن، تا آتش همه خرمنها را میگیرد. كسی به آخوند میگوید: چه نشستهای! نزدیك است خرمن شما آتش بگیرد. | ||
آخوند ملّا محمّد تا این را میشنود عبا و عمامه را برمیدارد و [[قرآن]] را و به بیابان رو به آتش و در دستش هم قرآن؛ میگوید: ای آتش! این نان خانواده و اهل عیال من است تو را به این قرآن [[قسم]]! به این خرمن متعرض نشو. پدرم گفت: تمام آن قبهها كه اطراف بود، خاكستر شد و این یكی ماند. هر كس كه میآمد، انگشت به دهان میگرفت و متحیر میشد كه این چه جور مانده؟! خبر نداشتند، من خبر داشتم، پدر مرحوم آقا ضیاء همچو شخصی بوده است.» <ref>شمس الفقهاء، داوود | آخوند ملّا محمّد تا این را میشنود عبا و عمامه را برمیدارد و [[قرآن]] را و به بیابان رو به آتش و در دستش هم قرآن؛ میگوید: ای آتش! این نان خانواده و اهل عیال من است تو را به این قرآن [[قسم]]! به این خرمن متعرض نشو. پدرم گفت: تمام آن قبهها كه اطراف بود، خاكستر شد و این یكی ماند. هر كس كه میآمد، انگشت به دهان میگرفت و متحیر میشد كه این چه جور مانده؟! خبر نداشتند، من خبر داشتم، پدر مرحوم آقا ضیاء همچو شخصی بوده است.» <ref>شمس الفقهاء، داوود نعیمی، ص 18</ref> | ||
=تحصیلات= | |||
آقا ضیاء الدین كه دارای هوشی سرشار و استعدادی فوق العاده بود، مقدمات [[علوم اسلامی]] را نزد پدر و سایر علما، در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1302 هـ . ق. برای ادامة تحصیل، راهی اصفهان گردید و در مدرسة صدر اقامت گزید. آیةالله العظمی اراكی (ره) درباره انگیزه سفر آقا ضیاء به [[اصفهان]] میگوید: | |||
پدر مرحوم آقا ضیاء در هشتاد سالگی فوت كرد؛ در حالی كه فرزندش، آقا ضیاء 12 سالش بوده و غیر از ایشان دو دختر هم داشتند. حاج صمصام الملكی بود متمول و ارباب ملك و املاك و لكن از علوم هم بیاطلاع نبوده است. | |||
مرحوم آقا شیخ فرمودند: در [[كربلا]] كه بودم در مدرسه حسن خان كربلا درس میگفتم. صمصام الملك برای [[زیارت]] آمده بود، یك هفته آمد در درس من نشست، و در آن هفته از استصحاب بحث میكردیم و كلمه «لاتنقض الیقین بالشّك» را میگفتیم. آخر هفته كه شد، گفت: قربان آن لب و دهنی شوم كه یك كلمه به این كوتاهی از آن بیرون آمده و ما یك هفته است بحث میكنیم، یك همچو آدمی بوده، بیاطلاع از عملیات نبوده، منتها ارباب ملك و املاك بود. | |||
به همان طرز سابق كه میآمد خانه آخوند ملّا محمّد كبیر، پدر مرحوم آقا ضیاء عراقی و با او صحبتهای علمی داشت، بعد از فوت آخوند هم میآید، به خیالش كه فرزند آخوند به جای پدرش نشسته، در آن وقت، آقا ضیاء 24 ساله بود. صمصام الملك فرعی عنوان میكند. آقا ضیاء نمیتواند از عهده برآید. حاج صمصامالملك میگوید: آه! در خانه آخوند بسته شد! پدرم نقل میكرد كه آقا ضیاء فرمود: این مثل یك كاسه آب گرمی بود كه به سرم ریخته شد. از همان مجلس كه حركت میكند، میرود به اصفهان و بعدش هم به [[نجف]]، و میماند تا آقا ضیاء میشود و همین یك كلمة «آه درِ خانه آخوند بسته شد.» باعث شد تا او به طور جدّی و مصمم به درس و بحث پرداخت و به كمالات علمی و معنوی دست یافت. آقا ضیاء الدین شش سال در [[حوزة علمیه]] پررونق اصفهان، از محضر استادان بزرگواری، همچون آیات عظام: | |||
# آقا سید محمد هاشم چهارسوقی (1235 ـ 1318 هـ . ق.) | |||
# میرزا جهانگیر خان قشقایی (1243 ـ 1328 هـ . ق.) | |||
# میرزا ابوالمعالی كلباسی (1247 ـ 1315 هـ . ق.) | |||
# آخوند ملّا محمّد كاشی (1249 ـ 1333 هـ . ق.). | |||
دروس سطح عالی [[فقه]]، [[اصول]]، [[كلام]] و [[فلسفه]] را آموخت و در اواسط سال 1307 هـ . ق. به [[عراق]] مهاجرت نمود و ابتدا، به شهر [[سامرّا]] كه از مراكز اجتماع طلاب مهاجر و دار العلم آن زمان بود، رفت. مدتی را به خیال و عنوان این كه در مسند قضا نشسته، به رتق و فتق (حل و فصل) امور مردم گذراند. پس از چند ماه، ناگهان از این خیال و علاقه به مسند منصرف شد و با شنیدن آوازه و شهرت [[میرزا حبیب الله رشتی]]، سامرّا را ترك و به سوی [[نجف]] حركت كرد و تا آخرعمر در آن حوزه كهن و مهم و پایگاه و مركز علم، ماندگار شد. | |||
=پانویس= | =پانویس= |