پرش به محتوا

ضیاءالدین علی بن ملا محمد عراقی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۹: خط ۷۹:
مرحوم آقا شیخ فرمودند: در [[كربلا]] كه بودم در مدرسه حسن خان كربلا درس می‌گفتم. صمصام الملك برای [[زیارت]] آمده بود، یك هفته آمد در درس من نشست، و در آن هفته از استصحاب بحث می‌كردیم و كلمه «لاتنقض الیقین بالشّك» را می‌گفتیم. آخر هفته كه شد، گفت: قربان آن لب و دهنی شوم كه یك كلمه به این كوتاهی از آن بیرون آمده و ما یك هفته است بحث می‌كنیم، یك همچو آدمی بوده، بی‌اطلاع از عملیات نبوده، منتها ارباب ملك و املاك بود.  
مرحوم آقا شیخ فرمودند: در [[كربلا]] كه بودم در مدرسه حسن خان كربلا درس می‌گفتم. صمصام الملك برای [[زیارت]] آمده بود، یك هفته آمد در درس من نشست، و در آن هفته از استصحاب بحث می‌كردیم و كلمه «لاتنقض الیقین بالشّك» را می‌گفتیم. آخر هفته كه شد، گفت: قربان آن لب و دهنی شوم كه یك كلمه به این كوتاهی از آن بیرون آمده و ما یك هفته است بحث می‌كنیم، یك همچو آدمی بوده، بی‌اطلاع از عملیات نبوده، منتها ارباب ملك و املاك بود.  


به همان طرز سابق كه می‌آمد خانه آخوند ملّا محمّد كبیر، پدر مرحوم آقا ضیاء عراقی و با او صحبت‌های علمی داشت، بعد از فوت آخوند هم می‌آید، به خیالش كه فرزند آخوند به جای پدرش نشسته، در آن وقت، آقا ضیاء 24 ساله بود. صمصام الملك فرعی عنوان می‌كند. آقا ضیاء نمی‌تواند از عهده برآید. حاج صمصام‎الملك می‌گوید: آه! در خانه آخوند بسته شد! پدرم نقل می‌كرد كه آقا ضیاء فرمود: این مثل یك كاسه آب گرمی بود كه به سرم ریخته شد. از همان مجلس كه حركت می‌كند، می‌رود به اصفهان و بعدش هم به [[نجف]]، و می‌ماند تا آقا ضیاء می‌شود و همین یك كلمة «آه درِ خانه آخوند بسته شد.» باعث شد تا او به طور جدّی و مصمم به درس و بحث پرداخت و به كمالات علمی و معنوی دست یافت. آقا ضیاء الدین شش سال در [[حوزة علمیه]] پررونق اصفهان، از محضر استادان بزرگواری، همچون آیات عظام:
به همان طرز سابق كه می‌آمد خانه آخوند ملّا محمّد كبیر، پدر مرحوم آقا ضیاء عراقی و با او صحبت‌های علمی داشت، بعد از فوت آخوند هم می‌آید، به خیالش كه فرزند آخوند به جای پدرش نشسته، در آن وقت، آقا ضیاء 24 ساله بود. صمصام الملك فرعی عنوان می‌كند. آقا ضیاء نمی‌تواند از عهده برآید. حاج صمصام‎الملك می‌گوید: آه! در خانه آخوند بسته شد! پدرم نقل می‌كرد كه آقا ضیاء فرمود: این مثل یك كاسه آب گرمی بود كه به سرم ریخته شد. از همان مجلس كه حركت می‌كند، می‌رود به [[اصفهان]] و بعدش هم به [[نجف]]، و می‌ماند تا آقا ضیاء می‌شود و همین یك كلمة «آه درِ خانه آخوند بسته شد.» باعث شد تا او به طور جدّی و مصمم به درس و بحث پرداخت و به كمالات علمی و معنوی دست یافت. آقا ضیاء الدین شش سال در [[حوز علمیه]] پررونق اصفهان، از محضر استادان بزرگواری، همچون آیات عظام:


# آقا سید محمد هاشم چهارسوقی (1235 ـ 1318 هـ . ق.)
# آقا سید محمد هاشم چهارسوقی (1235 ـ 1318 هـ . ق.)
confirmed، مدیران
۳۳٬۶۸۲

ویرایش