پرش به محتوا

سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'أبی بکر' به 'أبی‌بکر'
جز (جایگزینی متن - 'أبو ال' به 'أبوال')
جز (جایگزینی متن - 'أبی بکر' به 'أبی‌بکر')
خط ۸۰: خط ۸۰:
از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابوالبرکات الراشد بالله(متوفی 430 ق)،  مجد المعالی و فلیته(متوفی 527 ه_) و فرزندانش از جمله هاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهره‌های معروف‌این امرایند.<ref>الشجرة المبارکة،  الفخرالرازی ، ص:22‏ الفخری،  المروزی الأزوارقانی ، الص:88‏ تاریخ أمراء المدینة المنورة ؛ ص244‏</ref>  موسى بن عبداللّه بن الجون‏ موسی بن عبدالله نوه اوست که از راویان بزرگ مرتبه حدیث بود که در سال 256 از دنیا رفت و از زهاد بود و از نسل او هجده امیر حجاز و ینبع بوده اند. <ref>عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:114‏ الفخری،  المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref>   
از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابوالبرکات الراشد بالله(متوفی 430 ق)،  مجد المعالی و فلیته(متوفی 527 ه_) و فرزندانش از جمله هاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهره‌های معروف‌این امرایند.<ref>الشجرة المبارکة،  الفخرالرازی ، ص:22‏ الفخری،  المروزی الأزوارقانی ، الص:88‏ تاریخ أمراء المدینة المنورة ؛ ص244‏</ref>  موسى بن عبداللّه بن الجون‏ موسی بن عبدالله نوه اوست که از راویان بزرگ مرتبه حدیث بود که در سال 256 از دنیا رفت و از زهاد بود و از نسل او هجده امیر حجاز و ینبع بوده اند. <ref>عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:114‏ الفخری،  المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref>   
==همسر موسی==
==همسر موسی==
أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبی بکر‏ نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد ؛ ج‏13 ؛ ص27‏الشجرة المبارکة،  الفخرالرازی ، ص:21</ref>  گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هوو‌های دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:337 تاریخ بغداد ؛ ج‏13 ؛ ص27‏</ref>  در پاسخ به‌این شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ داد‌ایا دختر ابوبکر را با هوو فریب می‌دهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کرده‌ای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را  به دو برابر قیمت جبران نکند‌این کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:338‏ تاریخ مدینة دمشق،  ج‏60،  ص: 448‏ ربیع الأبرار و نصوص الأخیار،  زمخشرى ؛ ج‏5 ؛ ص250</ref>   
أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبی‌بکر‏ نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد ؛ ج‏13 ؛ ص27‏الشجرة المبارکة،  الفخرالرازی ، ص:21</ref>  گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هوو‌های دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:337 تاریخ بغداد ؛ ج‏13 ؛ ص27‏</ref>  در پاسخ به‌این شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ داد‌ایا دختر ابوبکر را با هوو فریب می‌دهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کرده‌ای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را  به دو برابر قیمت جبران نکند‌این کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین،  أبوالفرج الأصفهانی ، ص:338‏ تاریخ مدینة دمشق،  ج‏60،  ص: 448‏ ربیع الأبرار و نصوص الأخیار،  زمخشرى ؛ ج‏5 ؛ ص250</ref>   
به نقل مداینی،  روزی ام سلمه از موسی خشمگین شد و به کنیزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولی موسی از دستشان گریخت و ماجرا را برای برادر بزرگترش ابراهیم گفت. ابراهیم به او به خانه اش آمد و به او گفت باید تازیانه بگیری و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همین حال ابراهیم بر در خانه‌ایستاد و خطاب به کنیزان گفت‌ای فاسق ها به خدا اگر یکی از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسی گفت برو و همسرت را با تازیانه بزن واو را به درد بیاور .<ref>نوادر المخطوطات، کتاب المردفات من قریش  ج‏1،  ص: 78</ref>   
به نقل مداینی،  روزی ام سلمه از موسی خشمگین شد و به کنیزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولی موسی از دستشان گریخت و ماجرا را برای برادر بزرگترش ابراهیم گفت. ابراهیم به او به خانه اش آمد و به او گفت باید تازیانه بگیری و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همین حال ابراهیم بر در خانه‌ایستاد و خطاب به کنیزان گفت‌ای فاسق ها به خدا اگر یکی از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسی گفت برو و همسرت را با تازیانه بزن واو را به درد بیاور .<ref>نوادر المخطوطات، کتاب المردفات من قریش  ج‏1،  ص: 78</ref>   
اختلاف خانوادگی در میان خاندان عبدالله محض
اختلاف خانوادگی در میان خاندان عبدالله محض
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۱۷۵

ویرایش