۸۷٬۷۸۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'أبو ال' به 'أبوال') |
جز (جایگزینی متن - 'مىکند' به 'میکند') |
||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
بعد، از عبادت امام صادق نقل | بعد، از عبادت امام صادق نقل میکند که چقدر این مرد عبادت مىکرد و عابد و متقى بود. آن داستان معروف را همین مالک نقل کرده که مىگوید در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف مىشدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و مىخواستیم لبّیک بگوییم و رسماً مُحرم شویم. | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
در یک جا که از امام صادق نام مىبرد مىگوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَریرٍ» علمى جوشان داشت «وَ ادَبٍ کامِلٍ فِى الْحِکْمَةِ» و در حکمت، ادب کاملى داشت، «وَ زُهْدٍ فِى الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ» فوقالعاده مرد زاهد و باتقوایى بود و از شهوات پرهیز داشت. و در مدینه اقامت کرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه مىکرد: وَ یُفیضُ عَلَى الْمَوالى لَهُ اسْرارَ الْعُلومِ. «ثُمَّ دَخَلَ الْعِراقَ» مدتى هم به عراق آمد. بعد اشاره به کنارهگیرى امام از سیاست | در یک جا که از امام صادق نام مىبرد مىگوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَریرٍ» علمى جوشان داشت «وَ ادَبٍ کامِلٍ فِى الْحِکْمَةِ» و در حکمت، ادب کاملى داشت، «وَ زُهْدٍ فِى الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ» فوقالعاده مرد زاهد و باتقوایى بود و از شهوات پرهیز داشت. و در مدینه اقامت کرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه مىکرد: وَ یُفیضُ عَلَى الْمَوالى لَهُ اسْرارَ الْعُلومِ. «ثُمَّ دَخَلَ الْعِراقَ» مدتى هم به عراق آمد. بعد اشاره به کنارهگیرى امام از سیاست میکند و مىگوید: «وَ لا نازَعَ فِى الْخِلافَةِ احَداً» (با احدى در مسأله خلافت به نزاع برنخاست.) | ||
او این کنارهگیرى را اینطور تأویل | او این کنارهگیرى را اینطور تأویل میکند، مىگوید: «امام آنچنان غرق در بحر معرفت و علوم بود که اعتنایى به این مسائل نداشت.» من نمىخواهم توجیه او را صحیح بدانم، مقصودم اقرار اوست که امام تا چه حد در دریاى معرفت غرق بود. مىگوید: «وَ مَنْ غَرِقَ فى بَحْر المَعْرِفَةِ لَمْ یَقَعْ فى شطٍّ» آن که در دریاى معرفت غرق باشد خودش را در شط نمىاندازد (مىخواهد بگوید اینجور چیزها شطّ است) «وَ مَنْ تَعَلّى الى ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یَخَفْ مِنْ حَطٍّ» آن که بر قله حقیقت بالا رفته است از پایین افتادن نمىترسد. | ||
همین شهرستانى که این سخن را درباره امام صادق مىگوید، خودش دشمن شیعه است؛ در کتاب الملل و النّحل آنچنان شیعه را مىکوبد که حد ندارد، ولى براى امام صادق تا این مقدار احترام قائل است، و این یک حسابى است. | همین شهرستانى که این سخن را درباره امام صادق مىگوید، خودش دشمن شیعه است؛ در کتاب الملل و النّحل آنچنان شیعه را مىکوبد که حد ندارد، ولى براى امام صادق تا این مقدار احترام قائل است، و این یک حسابى است. | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
===حمد امین=== | ===حمد امین=== | ||
از معاصرین خودمان احمد امین مصرى صاحب کتاب فجر الاسلام و ضُحَى الاسلام و ظُهر الاسلام و یوم الاسلام که از کتابهاى فوقالعاده مهم اجتماعى قرن اخیر است، به این بیمارى ضد تشیع گرفتار است و گویا اطلاعاتى در زمینه تشیع نداشته است. با شیعه خیلى دشمن است و در عین حال نسبت به امام صادق یک احترامى قائل است که من که همه کتابهاى او را خواندهام [مىدانم] هرگز چنین احترامى براى امامهاى اهل تسنن قائل نیست. کلماتى در حکمت از امام نقل | از معاصرین خودمان احمد امین مصرى صاحب کتاب فجر الاسلام و ضُحَى الاسلام و ظُهر الاسلام و یوم الاسلام که از کتابهاى فوقالعاده مهم اجتماعى قرن اخیر است، به این بیمارى ضد تشیع گرفتار است و گویا اطلاعاتى در زمینه تشیع نداشته است. با شیعه خیلى دشمن است و در عین حال نسبت به امام صادق یک احترامى قائل است که من که همه کتابهاى او را خواندهام [مىدانم] هرگز چنین احترامى براى امامهاى اهل تسنن قائل نیست. کلماتى در حکمت از امام نقل میکند که فوقالعاده است و من ندیدهام که یک عالم شیعى این کلمات را نقل کرده باشد. | ||
===جاحظ=== | ===جاحظ=== | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
===میر على هندى=== | ===میر على هندى=== | ||
میر على هندى از معاصرین خودمان که او نیز سنى است، درباره عصر امام صادق اینطور اظهار نظر | میر على هندى از معاصرین خودمان که او نیز سنى است، درباره عصر امام صادق اینطور اظهار نظر میکند، مىگوید: «لا مُشاحَّةَ انَّ انْتِشارَ الْعِلْمِ فى ذلِکَ الْحینِ قَدْ ساعَدَ عَلى فَکِّ الْفِکْرِ مِنْ عِقالِهِ» انتشار علوم در آن زمان کمک کرد که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد. «فَاصْبَحَتِ الْمُناقَشاتُ الْفَلْسَفِیَّةُ عامَّةً فى کُلِّ حاضِرَةٍ مِنْ حَواضِرِ الْعالَمِ الْاسْلامىِّ» مناقشات فلسفى و عقلى در تمام جوامع اسلامى عمومیت پیدا کرد. | ||
بعد اینطور مىگوید: «وَ لا یَفوتُنا انْ نُشیرَ الى انَّ الَّذى تَزَعَّمَ تِلْکَ الْحَرَکَةَ هُوَ حَفیدُ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ الْمُسَمّى بِالْامامِ الصّادِق.» مىگوید: ما نباید فراموش کنیم که آن کسى که این حرکت فکرى را در دنیاى اسلام رهبرى کرد نواده علىّ بن ابى طالب است، همان که به نام امام صادق معروف است «وَ هُوَ رَجُلٌ رَحْبُ افُقِ التَّفْکیرِ» و او مردى بود که افق فکرش بسیار باز بود «بَعیدُ اغْوار الْعَقْلِ» عقل و فکرش بسیار عمیق و دور بود «مُلِمٌّ کُلَّ الْمامٍ بِعُلومِ عَصْرِهِ» فوقالعاده به علوم زمان خودش المام و توجه داشت. | بعد اینطور مىگوید: «وَ لا یَفوتُنا انْ نُشیرَ الى انَّ الَّذى تَزَعَّمَ تِلْکَ الْحَرَکَةَ هُوَ حَفیدُ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ الْمُسَمّى بِالْامامِ الصّادِق.» مىگوید: ما نباید فراموش کنیم که آن کسى که این حرکت فکرى را در دنیاى اسلام رهبرى کرد نواده علىّ بن ابى طالب است، همان که به نام امام صادق معروف است «وَ هُوَ رَجُلٌ رَحْبُ افُقِ التَّفْکیرِ» و او مردى بود که افق فکرش بسیار باز بود «بَعیدُ اغْوار الْعَقْلِ» عقل و فکرش بسیار عمیق و دور بود «مُلِمٌّ کُلَّ الْمامٍ بِعُلومِ عَصْرِهِ» فوقالعاده به علوم زمان خودش المام و توجه داشت. | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
===احمد زکى صالح=== | ===احمد زکى صالح=== | ||
در کتاب الامام الصادق آقاى مظفر، از احمد زکى صالح- که از معاصرین است- در مجله «الرسالة المصریة» نقل | در کتاب الامام الصادق آقاى مظفر، از احمد زکى صالح- که از معاصرین است- در مجله «الرسالة المصریة» نقل میکند که نشاط علمى شیعه از تمام فرقه هاى اسلامى بیشتر بود. (مىخواهم بگویم که معاصرین هم تا چه حد اعتراف مىکنند.) این خودش یک مسألهاى است. | ||
ایرانیها این را به حساب خودشان مىگذارند، مىگویند این نشاط ایرانى بود، در صورتى که نشاط مربوط به شیعه بود و اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانى نبودند و غیر ایرانى بودند، که اکنون وارد این بحث نمىشویم. | ایرانیها این را به حساب خودشان مىگذارند، مىگویند این نشاط ایرانى بود، در صورتى که نشاط مربوط به شیعه بود و اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانى نبودند و غیر ایرانى بودند، که اکنون وارد این بحث نمىشویم. | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۶: | ||
مسأله اى است که اخیراً کشف شده و آن این است: مردى است در تاریخ اسلام به نام «جابر بن حیّان» که احیاناً به او «جابر بن حیّان صوفى» مىگویند؛ او هم یکى از عجایب است. | مسأله اى است که اخیراً کشف شده و آن این است: مردى است در تاریخ اسلام به نام «جابر بن حیّان» که احیاناً به او «جابر بن حیّان صوفى» مىگویند؛ او هم یکى از عجایب است. | ||
ابن الندیم در الفهرست <ref>الفهرست ابن الندیم در فن خودش- که کتابى است در کتابشناسى- از معتبرترین کتب دنیا شمرده مىشود. آنچنان محققانه در مورد کتابشناسى بحث کرده است که امروز اروپایىها براى این کتاب فوقالعاده ارزش قائل هستند. ابن الندیم در قرن چهارم هجرى مىزیسته است. او در این کتاب، کتابهاى دوره اسلامى و بعضى کتابهاى غیر دوره اسلامى را( کتابهایى که در زمان خودش وجود داشته) معرفى | ابن الندیم در الفهرست <ref>الفهرست ابن الندیم در فن خودش- که کتابى است در کتابشناسى- از معتبرترین کتب دنیا شمرده مىشود. آنچنان محققانه در مورد کتابشناسى بحث کرده است که امروز اروپایىها براى این کتاب فوقالعاده ارزش قائل هستند. ابن الندیم در قرن چهارم هجرى مىزیسته است. او در این کتاب، کتابهاى دوره اسلامى و بعضى کتابهاى غیر دوره اسلامى را( کتابهایى که در زمان خودش وجود داشته) معرفى میکند. اصلًا یک نابغهاى بوده. یک ورّاق و یک کتابفروش بوده ولى آن قدر فاضل و دانشمند بوده که انسان وقتى کتابش را مىخواند حیرت میکند. من تمام این کتاب را از اول تا آخر خواندهام. انواع خطوطى را که در زمان خودش رایج بوده، انواع زبانهاى زمان خودش و نیز ریشههاى زبانها را نشان مىدهد.</ref> جابر بن حیّان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت مىدهد که بیشتر این کتابها در علوم عقلى است، و به قول آن روز در کیمیاست (در شیمى است)، در صنعت است، در خواص طبایع اشیاء است، و امروز او را پدر شیمى دنیا مىنامند. ظاهراً ابن النّدیم مىگوید او از شاگردان امام جعفر صادق است. | ||
ابن خلّکان <ref>قاضى ابن خلّکان در قرن ششم مىزیسته است.</ref> نیز که او هم سنى است از جابر بن حیّان نام مىبرد و مىگوید: | ابن خلّکان <ref>قاضى ابن خلّکان در قرن ششم مىزیسته است.</ref> نیز که او هم سنى است از جابر بن حیّان نام مىبرد و مىگوید: | ||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۵: | ||
حال آیا این امر چقدر ثابت | حال آیا این امر چقدر ثابت میکند تفاوت زمان امام صادق را با زمان سید الشهداء؟ یعنى چه زمینه هایى براى امام صادق فراهم بود که براى سید الشهداء فراهم نبود؟ سید الشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانى بخورد و براى خدا عبادت کند و در واقع زندانى باشد، و یا کشته شود؛ ولى براى امام صادق اینجور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه اینطور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حد اکثر بهرهبردارى را بکند. | ||
ما این مطلب را که ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک نمىکنیم. | ما این مطلب را که ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک نمىکنیم. | ||
خط ۲۰۶: | خط ۲۰۶: | ||
اینها وارد جامعه اسلامى شدند و مسلمین مقدم اینها را گرامى شمردند و در همان عصر اول، معلومات اینها را از ایشان گرفتند و در عصر دوم، دیگر در رأس جامعه علمى، خود مسلمین قرار گرفتند. مسأله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوقالعاده مهمى بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثى دارد. ما احادیث زیادى در این زمینه داریم. | اینها وارد جامعه اسلامى شدند و مسلمین مقدم اینها را گرامى شمردند و در همان عصر اول، معلومات اینها را از ایشان گرفتند و در عصر دوم، دیگر در رأس جامعه علمى، خود مسلمین قرار گرفتند. مسأله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوقالعاده مهمى بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثى دارد. ما احادیث زیادى در این زمینه داریم. | ||
حتى مرحوم مجلسى در بحار نقل | حتى مرحوم مجلسى در بحار نقل میکند- و در نهج البلاغه نیز هست- که پیغمبر فرمود: «خُذُوا الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ مُشْرِکٍ» (حکمت یعنى سخن علمى صحیح) سخن علمى صحیح را فراگیرید و لو از مشرک. این جمله معروف: «الْحِکْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ یَأْخُذُها ایْنَما وَجَدَها» مضمونش همین است (در بعضى تعبیرها هست: وَ لَوْ مِنْ یَدِ مُشْرِکٍ) یعنى حکمت- که قرآن مىگوید: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»<ref>بقره/ 269.</ref> | ||
و به معنى سخن علمى محکم، پابرجا، صحیح، معتبر و حرف درست است- گمشده مؤمن است. خیلى تعبیر عالىاى است: «گمشده». اگر انسان چیزى داشته باشد که مال خودش باشد و آن را گم کرده باشد چگونه هرجا مىرود دنبالش مىگردد؟! اگر شما یک انگشتر قیمتى داشته باشید که مورد علاقهتان باشد و گم شده باشد، هرجا که احتمال مىدهید مىروید و تمام حواستان به این است که گوشه و کنار را نگاه کنید ببینید آیا مىتوانید گمشدهتان را پیدا کنید. | و به معنى سخن علمى محکم، پابرجا، صحیح، معتبر و حرف درست است- گمشده مؤمن است. خیلى تعبیر عالىاى است: «گمشده». اگر انسان چیزى داشته باشد که مال خودش باشد و آن را گم کرده باشد چگونه هرجا مىرود دنبالش مىگردد؟! اگر شما یک انگشتر قیمتى داشته باشید که مورد علاقهتان باشد و گم شده باشد، هرجا که احتمال مىدهید مىروید و تمام حواستان به این است که گوشه و کنار را نگاه کنید ببینید آیا مىتوانید گمشدهتان را پیدا کنید. | ||
خط ۲۱۴: | خط ۲۱۴: | ||
برخى مسأله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته اند که «سعه صدر خلفا ایجاب مىکرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحى و یهودى و مجوسى و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولى این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود. | برخى مسأله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته اند که «سعه صدر خلفا ایجاب مىکرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحى و یهودى و مجوسى و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولى این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود. | ||
حتى جرجى زیدان این مسأله را به حساب سعه صدر خلفا مىگذارد. داستان سید رضى را نقل | حتى جرجى زیدان این مسأله را به حساب سعه صدر خلفا مىگذارد. داستان سید رضى را نقل میکند که سید رضى- که مردى است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوقالعادهاى است و برادر سید مرتضى است- وقتى که دانشمند معاصرش «ابواسحاق صابى» <ref>ابواسحاق صابى مسلمان نبود، صابئى بود( درباره مذهب صابئین خیلى حرف است. برخى گفتهاند مذهب صابئى ریشه مجوسى داشته ولى یک نحله مسیحى است. امروز راجع به این مذهب خیلى بحثهاست که ریشه آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبى بود، و چون ادیب بود خیلى علاقهمند به ادبیّت قرآن بود و خیلى هم به آیات قرآن استشهاد مىکرد. ماه رمضان چیزى نمىخورد. مىگفتند تو که مسلمان نیستى چرا چیزى نمىخورى؟ مىگفت: ادب اقتضا میکند که من با مردم زمان خودم هماهنگى داشته باشم.</ref> وفات یافت قصیدهاى در مدح او گفت : | ||
أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَى الأَعْوادِ أَ رَأَیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادى | أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَى الأَعْوادِ أَ رَأَیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادى | ||
«دیدى این چه کسى بود که روى این چوبهاى تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدى که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت ...» برخى آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامى، یک مرد کافر را اینطور مدح | «دیدى این چه کسى بود که روى این چوبهاى تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدى که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت ...» برخى آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامى، یک مرد کافر را اینطور مدح میکند؟! | ||
گفت: بله، «انَّما رَثَیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمى بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر کسى چنین کارى کند از شهر بیرونش مىکنند.) | گفت: بله، «انَّما رَثَیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمى بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر کسى چنین کارى کند از شهر بیرونش مىکنند.) | ||
جرجى زیدان بعد از آنکه این داستان را نقل | جرجى زیدان بعد از آنکه این داستان را نقل میکند مىگوید: | ||
ببینید سعه صدر را، یک سید اولاد پیغمبر مثل سید رضى با اینهمه عظمت روحى و این مقام شامخ سیادت و علمى [یک کافر را چنین مدح | ببینید سعه صدر را، یک سید اولاد پیغمبر مثل سید رضى با اینهمه عظمت روحى و این مقام شامخ سیادت و علمى [یک کافر را چنین مدح میکند.] بعد مىگوید «همه اینها ریشهاش از دربار خلفا بود که اینها مردمانى واسع الصدر بودند.» این به دربار خلفا مربوط نیست. | ||
سید رضى شاگرد على بن ابى طالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و على بن ابى طالب آشناتر است که مىگوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است. | سید رضى شاگرد على بن ابى طالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و على بن ابى طالب آشناتر است که مىگوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است. |