پرش به محتوا

امام صادق پایه‌گذار علوم و حوزه‌های اسلامی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مى‏کند' به 'می‌کند'
جز (جایگزینی متن - 'أبو ال' به 'أبوال')
جز (جایگزینی متن - 'مى‏کند' به 'می‌کند')
خط ۹۰: خط ۹۰:




بعد، از عبادت امام صادق نقل مى‏کند که چقدر این مرد عبادت مى‏کرد و عابد و متقى بود. آن داستان معروف را همین مالک نقل کرده که مى‏گوید در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف مى‏شدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و مى‏خواستیم لبّیک بگوییم و رسماً مُحرم شویم.
بعد، از عبادت امام صادق نقل می‌کند که چقدر این مرد عبادت مى‏کرد و عابد و متقى بود. آن داستان معروف را همین مالک نقل کرده که مى‏گوید در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف مى‏شدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و مى‏خواستیم لبّیک بگوییم و رسماً مُحرم شویم.




خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:




در یک جا که از امام صادق نام مى‏برد مى‏گوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَریرٍ» علمى جوشان داشت «وَ ادَبٍ کامِلٍ فِى الْحِکْمَةِ» و در حکمت، ادب کاملى داشت، «وَ زُهْدٍ فِى الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ» فوق‏العاده مرد زاهد و باتقوایى بود و از شهوات پرهیز داشت. و در مدینه اقامت کرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه مى‏کرد: وَ یُفیضُ عَلَى الْمَوالى لَهُ اسْرارَ الْعُلومِ. «ثُمَّ دَخَلَ الْعِراقَ» مدتى هم به عراق آمد. بعد اشاره به کناره‏گیرى امام از سیاست مى‏کند و مى‏گوید: «وَ لا نازَعَ فِى الْخِلافَةِ احَداً» (با احدى در مسأله خلافت به نزاع برنخاست.)  
در یک جا که از امام صادق نام مى‏برد مى‏گوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَریرٍ» علمى جوشان داشت «وَ ادَبٍ کامِلٍ فِى الْحِکْمَةِ» و در حکمت، ادب کاملى داشت، «وَ زُهْدٍ فِى الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ» فوق‏العاده مرد زاهد و باتقوایى بود و از شهوات پرهیز داشت. و در مدینه اقامت کرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه مى‏کرد: وَ یُفیضُ عَلَى الْمَوالى لَهُ اسْرارَ الْعُلومِ. «ثُمَّ دَخَلَ الْعِراقَ» مدتى هم به عراق آمد. بعد اشاره به کناره‏گیرى امام از سیاست می‌کند و مى‏گوید: «وَ لا نازَعَ فِى الْخِلافَةِ احَداً» (با احدى در مسأله خلافت به نزاع برنخاست.)  




او این کناره‏گیرى را این‏طور تأویل مى‏کند، مى‏گوید: «امام آن‏چنان غرق در بحر معرفت و علوم بود که اعتنایى به این مسائل نداشت.» من نمى‏خواهم توجیه او را صحیح بدانم، مقصودم اقرار اوست که امام تا چه حد در دریاى معرفت غرق بود. مى‏گوید: «وَ مَنْ غَرِقَ فى بَحْر المَعْرِفَةِ لَمْ یَقَعْ فى شطٍّ» آن که در دریاى معرفت غرق باشد خودش را در شط نمى‏اندازد (مى‏خواهد بگوید این‏جور چیزها شطّ است) «وَ مَنْ تَعَلّى‏ الى‏ ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یَخَفْ مِنْ حَطٍّ» آن که بر قله حقیقت بالا رفته است از پایین افتادن نمى‏ترسد.
او این کناره‏گیرى را این‏طور تأویل می‌کند، مى‏گوید: «امام آن‏چنان غرق در بحر معرفت و علوم بود که اعتنایى به این مسائل نداشت.» من نمى‏خواهم توجیه او را صحیح بدانم، مقصودم اقرار اوست که امام تا چه حد در دریاى معرفت غرق بود. مى‏گوید: «وَ مَنْ غَرِقَ فى بَحْر المَعْرِفَةِ لَمْ یَقَعْ فى شطٍّ» آن که در دریاى معرفت غرق باشد خودش را در شط نمى‏اندازد (مى‏خواهد بگوید این‏جور چیزها شطّ است) «وَ مَنْ تَعَلّى‏ الى‏ ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یَخَفْ مِنْ حَطٍّ» آن که بر قله حقیقت بالا رفته است از پایین افتادن نمى‏ترسد.


همین شهرستانى که این سخن را درباره امام صادق مى‏گوید، خودش دشمن شیعه است؛ در کتاب الملل و النّحل آن‏چنان شیعه را مى‏کوبد که حد ندارد، ولى براى امام صادق تا این مقدار احترام قائل است، و این یک حسابى است.  
همین شهرستانى که این سخن را درباره امام صادق مى‏گوید، خودش دشمن شیعه است؛ در کتاب الملل و النّحل آن‏چنان شیعه را مى‏کوبد که حد ندارد، ولى براى امام صادق تا این مقدار احترام قائل است، و این یک حسابى است.  
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
===حمد امین‏===
===حمد امین‏===


از معاصرین خودمان احمد امین مصرى صاحب کتاب فجر الاسلام و ضُحَى الاسلام و ظُهر الاسلام و یوم الاسلام که از کتابهاى فوق‏العاده مهم اجتماعى قرن اخیر است، به این بیمارى ضد تشیع گرفتار است و گویا اطلاعاتى در زمینه تشیع نداشته است. با شیعه خیلى دشمن است و در عین حال نسبت به امام صادق یک احترامى قائل است که من که همه کتابهاى او را خوانده‏ام [مى‏دانم‏] هرگز چنین احترامى براى امامهاى اهل تسنن قائل نیست. کلماتى در حکمت از امام نقل مى‏کند که فوق‏العاده است و من ندیده‏ام که یک عالم شیعى این کلمات را نقل کرده باشد.
از معاصرین خودمان احمد امین مصرى صاحب کتاب فجر الاسلام و ضُحَى الاسلام و ظُهر الاسلام و یوم الاسلام که از کتابهاى فوق‏العاده مهم اجتماعى قرن اخیر است، به این بیمارى ضد تشیع گرفتار است و گویا اطلاعاتى در زمینه تشیع نداشته است. با شیعه خیلى دشمن است و در عین حال نسبت به امام صادق یک احترامى قائل است که من که همه کتابهاى او را خوانده‏ام [مى‏دانم‏] هرگز چنین احترامى براى امامهاى اهل تسنن قائل نیست. کلماتى در حکمت از امام نقل می‌کند که فوق‏العاده است و من ندیده‏ام که یک عالم شیعى این کلمات را نقل کرده باشد.
===جاحظ===
===جاحظ===


خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
===میر على هندى‏===
===میر على هندى‏===


میر على هندى از معاصرین خودمان که او نیز سنى است، درباره عصر امام صادق این‏طور اظهار نظر مى‏کند، مى‏گوید: «لا مُشاحَّةَ انَّ انْتِشارَ الْعِلْمِ فى ذلِکَ الْحینِ قَدْ ساعَدَ عَلى فَکِّ الْفِکْرِ مِنْ عِقالِهِ» انتشار علوم در آن زمان کمک کرد که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد. «فَاصْبَحَتِ الْمُناقَشاتُ الْفَلْسَفِیَّةُ عامَّةً فى کُلِّ حاضِرَةٍ مِنْ حَواضِرِ الْعالَمِ الْاسْلامىِّ» مناقشات فلسفى و عقلى‏  در تمام جوامع اسلامى عمومیت پیدا کرد.
میر على هندى از معاصرین خودمان که او نیز سنى است، درباره عصر امام صادق این‏طور اظهار نظر می‌کند، مى‏گوید: «لا مُشاحَّةَ انَّ انْتِشارَ الْعِلْمِ فى ذلِکَ الْحینِ قَدْ ساعَدَ عَلى فَکِّ الْفِکْرِ مِنْ عِقالِهِ» انتشار علوم در آن زمان کمک کرد که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد. «فَاصْبَحَتِ الْمُناقَشاتُ الْفَلْسَفِیَّةُ عامَّةً فى کُلِّ حاضِرَةٍ مِنْ حَواضِرِ الْعالَمِ الْاسْلامىِّ» مناقشات فلسفى و عقلى‏  در تمام جوامع اسلامى عمومیت پیدا کرد.


بعد این‏طور مى‏گوید: «وَ لا یَفوتُنا انْ نُشیرَ الى‏ انَّ الَّذى تَزَعَّمَ تِلْکَ الْحَرَکَةَ هُوَ حَفیدُ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ الْمُسَمّى بِالْامامِ الصّادِق.» مى‏گوید: ما نباید فراموش کنیم که آن کسى که این حرکت فکرى را در دنیاى اسلام رهبرى کرد نواده علىّ بن ابى طالب است، همان که به نام امام صادق معروف است «وَ هُوَ رَجُلٌ رَحْبُ افُقِ التَّفْکیرِ» و او مردى بود که افق فکرش بسیار باز بود «بَعیدُ اغْوار الْعَقْلِ» عقل و فکرش بسیار عمیق و دور بود «مُلِمٌّ کُلَّ الْمامٍ بِعُلومِ عَصْرِهِ» فوق‏العاده به علوم زمان خودش المام و توجه داشت.
بعد این‏طور مى‏گوید: «وَ لا یَفوتُنا انْ نُشیرَ الى‏ انَّ الَّذى تَزَعَّمَ تِلْکَ الْحَرَکَةَ هُوَ حَفیدُ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ الْمُسَمّى بِالْامامِ الصّادِق.» مى‏گوید: ما نباید فراموش کنیم که آن کسى که این حرکت فکرى را در دنیاى اسلام رهبرى کرد نواده علىّ بن ابى طالب است، همان که به نام امام صادق معروف است «وَ هُوَ رَجُلٌ رَحْبُ افُقِ التَّفْکیرِ» و او مردى بود که افق فکرش بسیار باز بود «بَعیدُ اغْوار الْعَقْلِ» عقل و فکرش بسیار عمیق و دور بود «مُلِمٌّ کُلَّ الْمامٍ بِعُلومِ عَصْرِهِ» فوق‏العاده به علوم زمان خودش المام و توجه داشت.
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:
===احمد زکى صالح‏===
===احمد زکى صالح‏===


در کتاب الامام الصادق آقاى مظفر، از احمد زکى صالح- که از معاصرین است- در مجله «الرسالة المصریة» نقل مى‏کند که نشاط علمى شیعه از تمام فرقه ‏هاى اسلامى بیشتر بود. (مى‏خواهم بگویم که معاصرین هم تا چه حد اعتراف مى‏کنند.) این خودش یک مسأله‏اى است.
در کتاب الامام الصادق آقاى مظفر، از احمد زکى صالح- که از معاصرین است- در مجله «الرسالة المصریة» نقل می‌کند که نشاط علمى شیعه از تمام فرقه ‏هاى اسلامى بیشتر بود. (مى‏خواهم بگویم که معاصرین هم تا چه حد اعتراف مى‏کنند.) این خودش یک مسأله‏اى است.


ایرانیها این را به حساب خودشان مى‏گذارند، مى‏گویند این نشاط ایرانى بود، در صورتى که نشاط مربوط به شیعه بود و اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانى نبودند و غیر ایرانى بودند، که اکنون وارد این بحث نمى‏شویم.  
ایرانیها این را به حساب خودشان مى‏گذارند، مى‏گویند این نشاط ایرانى بود، در صورتى که نشاط مربوط به شیعه بود و اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانى نبودند و غیر ایرانى بودند، که اکنون وارد این بحث نمى‏شویم.  
خط ۱۵۶: خط ۱۵۶:
مسأله ‏اى است که اخیراً کشف شده و آن این است: مردى است در تاریخ اسلام به نام «جابر بن حیّان» که احیاناً به او «جابر بن حیّان صوفى» مى‏گویند؛ او هم یکى از عجایب است.  
مسأله ‏اى است که اخیراً کشف شده و آن این است: مردى است در تاریخ اسلام به نام «جابر بن حیّان» که احیاناً به او «جابر بن حیّان صوفى» مى‏گویند؛ او هم یکى از عجایب است.  


ابن الندیم در الفهرست‏ <ref>الفهرست ابن الندیم در فن خودش- که کتابى است در کتابشناسى- از معتبرترین کتب دنیا شمرده مى‏شود. آن‏چنان محققانه در مورد کتابشناسى بحث کرده است که امروز اروپایى‏ها براى این کتاب فوق‏العاده ارزش قائل هستند. ابن الندیم در قرن چهارم هجرى مى‏زیسته است. او در این کتاب، کتابهاى دوره اسلامى و بعضى کتابهاى غیر دوره اسلامى را( کتابهایى که در زمان خودش وجود داشته) معرفى مى‏کند. اصلًا یک نابغه‏اى بوده. یک ورّاق و یک کتابفروش بوده ولى آن قدر فاضل و دانشمند بوده که انسان وقتى کتابش را مى‏خواند حیرت مى‏کند. من تمام این کتاب را از اول تا آخر خوانده‏ام. انواع خطوطى را که در زمان خودش رایج بوده، انواع زبانهاى زمان خودش و نیز ریشه‏هاى زبانها را نشان مى‏دهد.</ref> جابر بن حیّان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت مى‏دهد که بیشتر این کتابها در علوم عقلى است، و به قول آن روز در کیمیاست (در شیمى است)، در صنعت است، در خواص طبایع اشیاء است، و امروز او را پدر شیمى دنیا مى‏نامند. ظاهراً ابن النّدیم مى‏گوید او از شاگردان امام جعفر صادق است.
ابن الندیم در الفهرست‏ <ref>الفهرست ابن الندیم در فن خودش- که کتابى است در کتابشناسى- از معتبرترین کتب دنیا شمرده مى‏شود. آن‏چنان محققانه در مورد کتابشناسى بحث کرده است که امروز اروپایى‏ها براى این کتاب فوق‏العاده ارزش قائل هستند. ابن الندیم در قرن چهارم هجرى مى‏زیسته است. او در این کتاب، کتابهاى دوره اسلامى و بعضى کتابهاى غیر دوره اسلامى را( کتابهایى که در زمان خودش وجود داشته) معرفى می‌کند. اصلًا یک نابغه‏اى بوده. یک ورّاق و یک کتابفروش بوده ولى آن قدر فاضل و دانشمند بوده که انسان وقتى کتابش را مى‏خواند حیرت می‌کند. من تمام این کتاب را از اول تا آخر خوانده‏ام. انواع خطوطى را که در زمان خودش رایج بوده، انواع زبانهاى زمان خودش و نیز ریشه‏هاى زبانها را نشان مى‏دهد.</ref> جابر بن حیّان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت مى‏دهد که بیشتر این کتابها در علوم عقلى است، و به قول آن روز در کیمیاست (در شیمى است)، در صنعت است، در خواص طبایع اشیاء است، و امروز او را پدر شیمى دنیا مى‏نامند. ظاهراً ابن النّدیم مى‏گوید او از شاگردان امام جعفر صادق است.


ابن خلّکان <ref>‏قاضى ابن خلّکان در قرن ششم مى‏زیسته است.</ref>  نیز که او هم سنى است از جابر بن حیّان نام مى‏برد و مى‏گوید:
ابن خلّکان <ref>‏قاضى ابن خلّکان در قرن ششم مى‏زیسته است.</ref>  نیز که او هم سنى است از جابر بن حیّان نام مى‏برد و مى‏گوید:
خط ۱۷۵: خط ۱۷۵:




حال آیا این امر چقدر ثابت مى‏کند تفاوت زمان امام صادق را با زمان سید الشهداء؟ یعنى چه زمینه ‏هایى براى امام صادق فراهم بود که براى سید الشهداء فراهم نبود؟ سید الشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانى بخورد و براى خدا عبادت کند و در واقع زندانى باشد، و یا کشته شود؛ ولى براى امام صادق این‏جور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه این‏طور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حد اکثر بهره‏بردارى را بکند.
حال آیا این امر چقدر ثابت می‌کند تفاوت زمان امام صادق را با زمان سید الشهداء؟ یعنى چه زمینه ‏هایى براى امام صادق فراهم بود که براى سید الشهداء فراهم نبود؟ سید الشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانى بخورد و براى خدا عبادت کند و در واقع زندانى باشد، و یا کشته شود؛ ولى براى امام صادق این‏جور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه این‏طور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حد اکثر بهره‏بردارى را بکند.


ما این مطلب را که ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک نمى‏کنیم.  
ما این مطلب را که ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک نمى‏کنیم.  
خط ۲۰۶: خط ۲۰۶:
اینها وارد جامعه اسلامى شدند و مسلمین مقدم اینها را گرامى شمردند و در همان عصر اول، معلومات اینها را از ایشان گرفتند و در عصر دوم، دیگر در رأس جامعه علمى، خود مسلمین قرار گرفتند. مسأله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوق‏العاده مهمى بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثى دارد. ما احادیث زیادى در این زمینه داریم.  
اینها وارد جامعه اسلامى شدند و مسلمین مقدم اینها را گرامى شمردند و در همان عصر اول، معلومات اینها را از ایشان گرفتند و در عصر دوم، دیگر در رأس جامعه علمى، خود مسلمین قرار گرفتند. مسأله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوق‏العاده مهمى بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثى دارد. ما احادیث زیادى در این زمینه داریم.  


حتى مرحوم مجلسى در بحار نقل مى‏کند- و در نهج البلاغه نیز هست- که پیغمبر فرمود: «خُذُوا الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ مُشْرِکٍ» (حکمت یعنى سخن علمى صحیح) سخن علمى صحیح را فراگیرید و لو از مشرک. این جمله معروف: «الْحِکْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ یَأْخُذُها ایْنَما وَجَدَها» مضمونش همین است (در بعضى تعبیرها هست: وَ لَوْ مِنْ یَدِ مُشْرِکٍ) یعنى حکمت- که قرآن مى‏گوید: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»<ref>بقره/ 269.</ref>  
حتى مرحوم مجلسى در بحار نقل می‌کند- و در نهج البلاغه نیز هست- که پیغمبر فرمود: «خُذُوا الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ مُشْرِکٍ» (حکمت یعنى سخن علمى صحیح) سخن علمى صحیح را فراگیرید و لو از مشرک. این جمله معروف: «الْحِکْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ یَأْخُذُها ایْنَما وَجَدَها» مضمونش همین است (در بعضى تعبیرها هست: وَ لَوْ مِنْ یَدِ مُشْرِکٍ) یعنى حکمت- که قرآن مى‏گوید: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»<ref>بقره/ 269.</ref>  


و به معنى سخن علمى محکم، پابرجا، صحیح، معتبر و حرف درست است- گمشده مؤمن است. خیلى تعبیر عالى‏اى است: «گمشده». اگر انسان چیزى داشته باشد که مال خودش باشد و آن را گم کرده باشد چگونه هرجا مى‏رود دنبالش مى‏گردد؟! اگر شما یک انگشتر قیمتى داشته باشید که مورد علاقه‏تان باشد و گم شده‏ باشد، هرجا که احتمال مى‏دهید مى‏روید و تمام حواستان به این است که گوشه و کنار را نگاه کنید ببینید آیا مى‏توانید گمشده‏تان را پیدا کنید.  
و به معنى سخن علمى محکم، پابرجا، صحیح، معتبر و حرف درست است- گمشده مؤمن است. خیلى تعبیر عالى‏اى است: «گمشده». اگر انسان چیزى داشته باشد که مال خودش باشد و آن را گم کرده باشد چگونه هرجا مى‏رود دنبالش مى‏گردد؟! اگر شما یک انگشتر قیمتى داشته باشید که مورد علاقه‏تان باشد و گم شده‏ باشد، هرجا که احتمال مى‏دهید مى‏روید و تمام حواستان به این است که گوشه و کنار را نگاه کنید ببینید آیا مى‏توانید گمشده‏تان را پیدا کنید.  
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:
برخى مسأله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته‏ اند که «سعه صدر خلفا ایجاب مى‏کرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحى و یهودى و مجوسى و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولى این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود.  
برخى مسأله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته‏ اند که «سعه صدر خلفا ایجاب مى‏کرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحى و یهودى و مجوسى و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولى این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود.  


حتى جرجى زیدان این مسأله را به حساب سعه صدر خلفا مى‏گذارد. داستان سید رضى را نقل مى‏کند که سید رضى- که مردى است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوق‏العاده‏اى است و برادر سید مرتضى است- وقتى که دانشمند معاصرش «ابواسحاق صابى»  <ref>ابواسحاق صابى مسلمان نبود، صابئى بود( درباره مذهب صابئین خیلى حرف است. برخى گفته‏اند مذهب صابئى ریشه مجوسى داشته ولى یک نحله مسیحى است. امروز راجع به این مذهب خیلى بحثهاست که ریشه آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبى بود، و چون ادیب بود خیلى علاقه‏مند به ادبیّت قرآن بود و خیلى هم به آیات قرآن استشهاد مى‏کرد. ماه رمضان چیزى نمى‏خورد. مى‏گفتند تو که مسلمان نیستى چرا چیزى نمى‏خورى؟ مى‏گفت: ادب اقتضا مى‏کند که من با مردم زمان خودم هماهنگى داشته باشم.</ref>  وفات یافت قصیده‏اى در مدح او گفت‏ :
حتى جرجى زیدان این مسأله را به حساب سعه صدر خلفا مى‏گذارد. داستان سید رضى را نقل می‌کند که سید رضى- که مردى است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوق‏العاده‏اى است و برادر سید مرتضى است- وقتى که دانشمند معاصرش «ابواسحاق صابى»  <ref>ابواسحاق صابى مسلمان نبود، صابئى بود( درباره مذهب صابئین خیلى حرف است. برخى گفته‏اند مذهب صابئى ریشه مجوسى داشته ولى یک نحله مسیحى است. امروز راجع به این مذهب خیلى بحثهاست که ریشه آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبى بود، و چون ادیب بود خیلى علاقه‏مند به ادبیّت قرآن بود و خیلى هم به آیات قرآن استشهاد مى‏کرد. ماه رمضان چیزى نمى‏خورد. مى‏گفتند تو که مسلمان نیستى چرا چیزى نمى‏خورى؟ مى‏گفت: ادب اقتضا می‌کند که من با مردم زمان خودم هماهنگى داشته باشم.</ref>  وفات یافت قصیده‏اى در مدح او گفت‏ :
أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَى الأَعْوادِ أَ رَأَیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادى‏
أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَى الأَعْوادِ أَ رَأَیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادى‏


«دیدى این چه کسى بود که روى این چوبهاى تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدى که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت ...» برخى آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامى، یک مرد کافر را این‏طور مدح مى‏کند؟!
«دیدى این چه کسى بود که روى این چوبهاى تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدى که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت ...» برخى آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامى، یک مرد کافر را این‏طور مدح می‌کند؟!


گفت: بله، «انَّما رَثَیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمى بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر کسى چنین کارى کند از شهر بیرونش مى‏کنند.)
گفت: بله، «انَّما رَثَیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمى بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر کسى چنین کارى کند از شهر بیرونش مى‏کنند.)


جرجى زیدان بعد از آنکه این داستان را نقل مى‏کند مى‏گوید:
جرجى زیدان بعد از آنکه این داستان را نقل می‌کند مى‏گوید:
ببینید سعه صدر را، یک سید اولاد پیغمبر مثل سید رضى با این‏همه عظمت روحى و این‏ مقام شامخ سیادت و علمى [یک کافر را چنین مدح مى‏کند.] بعد مى‏گوید «همه اینها ریشه‏اش از دربار خلفا بود که اینها مردمانى واسع الصدر بودند.» این به دربار خلفا مربوط نیست.
ببینید سعه صدر را، یک سید اولاد پیغمبر مثل سید رضى با این‏همه عظمت روحى و این‏ مقام شامخ سیادت و علمى [یک کافر را چنین مدح می‌کند.] بعد مى‏گوید «همه اینها ریشه‏اش از دربار خلفا بود که اینها مردمانى واسع الصدر بودند.» این به دربار خلفا مربوط نیست.


سید رضى شاگرد على بن ابى طالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و على بن ابى طالب آشناتر است که مى‏گوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است.
سید رضى شاگرد على بن ابى طالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و على بن ابى طالب آشناتر است که مى‏گوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش