نقش عقل در استنباط احکام الهی از دیدگاه اخباریین و اصولیین (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اینگونه' به 'این‌گونه'
جز (جایگزینی متن - 'می گویند' به 'می‌گویند')
جز (جایگزینی متن - 'اینگونه' به 'این‌گونه')
خط ۱۸۷: خط ۱۸۷:


ایشان درباب معرفتهای حسی – و اینکه محسوسات جزء اولیات نیستند – می‌فرماید:‌
ایشان درباب معرفتهای حسی – و اینکه محسوسات جزء اولیات نیستند – می‌فرماید:‌
ازمشکلات فلسفه این است که نمی‌تواند توجیه درستی در اینگونه معارف داشته باشد چون محسوس یا وجدانی است و یا موضوع خارجی است در صورت دوم مشکل این است که از کجا بدانیم ان شئی واقعیت دارد – بمجرد انعکاسی که در نفس پیدا می شود.
ازمشکلات فلسفه این است که نمی‌تواند توجیه درستی در این‌گونه معارف داشته باشد چون محسوس یا وجدانی است و یا موضوع خارجی است در صورت دوم مشکل این است که از کجا بدانیم ان شئی واقعیت دارد – بمجرد انعکاسی که در نفس پیدا می شود.


علامه طباطبائی فرمودند:‌محسوسات اجمالاجزء اولیات است اما تفصیلا جزء‌اولیات نیست ولی مرحوم صدر این نظر و سائر نظریات را رد کرده و بیان دیگری دارند که درباید درجای خودش مطرح شود.
علامه طباطبائی فرمودند:‌محسوسات اجمالاجزء اولیات است اما تفصیلا جزء‌اولیات نیست ولی مرحوم صدر این نظر و سائر نظریات را رد کرده و بیان دیگری دارند که درباید درجای خودش مطرح شود.
خط ۳۲۰: خط ۳۲۰:
ایشان می‌فرماید:‌
ایشان می‌فرماید:‌
در اصل توانائی عقل برای درک مصالح و مفاسد و حسن وقبح اشیاء‌هیچ نوع اختلافی نیست. عقل تمامی عقلا حکم می کند که مثلا ظلم از اموری است که لاینبغی فعله و عدل از جمله اموری است که ینبغی فعله و...
در اصل توانائی عقل برای درک مصالح و مفاسد و حسن وقبح اشیاء‌هیچ نوع اختلافی نیست. عقل تمامی عقلا حکم می کند که مثلا ظلم از اموری است که لاینبغی فعله و عدل از جمله اموری است که ینبغی فعله و...
اری اختلاف در جائی است که بین مقتضیات اینگونه امور تزاحم ایجاد شود مثلا صدق که اقتضای حسن و آنجام دادن را دارد تزاحم کند با خیانت بدین معنا که صداقت موجب شود خیانتی به فرد صالح صورت گیرد در اینجا اختلاف است که تکلیف چیست و این امر ثانوی است و جزء بدیهیات عقلی نیست.
اری اختلاف در جائی است که بین مقتضیات این‌گونه امور تزاحم ایجاد شود مثلا صدق که اقتضای حسن و آنجام دادن را دارد تزاحم کند با خیانت بدین معنا که صداقت موجب شود خیانتی به فرد صالح صورت گیرد در اینجا اختلاف است که تکلیف چیست و این امر ثانوی است و جزء بدیهیات عقلی نیست.
بنابر این صرف اختلاف عقلا در میزان و معیار قضاوت در تزاحم مقتضیات حسن و قبح دلیل نمی‌شود که اصل ادراکات عقل عملی را در اینگونه موارد انکار کنیم.
بنابر این صرف اختلاف عقلا در میزان و معیار قضاوت در تزاحم مقتضیات حسن و قبح دلیل نمی‌شود که اصل ادراکات عقل عملی را در این‌گونه موارد انکار کنیم.




خط ۵۸۶: خط ۵۸۶:
شاید بتوان گفت مهمترین اخباری که تا حدی قول اخباریین را اثبات می کندن اخبار القاء‌اصول و تفریع می باشد اما این نیز تمام نیست چون مفاد این روایات نفی اجتها مصطلح نیست بلکه مفادش این است که اصول کلی و خط کلی اجتهاد باید از ائمه اتخاذ شود و تنها وظیفه مجتهد تفریع است و تطبیق اصول بر فروع یعنی نخست باید اصول را از ائمه گرفت و درک نمود و آن‌گاه بر مصادیق خارجی تطبیق داد.اصولیین نیز غیر از این را نمی‌گویند. اصولی که زائیده عقل محض می باشد و از ائمه اتخاذنشده باشد قابل اعتبار نیست  به اعتباردیگر:‌این روایات می‌فرماید:‌اصول کلی توقیفی است -  فتامل که باید بین اصولیین تفکیک قائل شد برخی مبنایشان همین است که گفته شد اما بسیاری از آنها با این مبنا سازگاری ندارند  و معتقدند که عقل در مواردی که اصلی از ناحیه ائمه بیان      نگردیده است می تواند مستقلا جعل قانون و قاعده نموده و آن‌گاه انرا بر مصادیق تطبیق دهد-             
شاید بتوان گفت مهمترین اخباری که تا حدی قول اخباریین را اثبات می کندن اخبار القاء‌اصول و تفریع می باشد اما این نیز تمام نیست چون مفاد این روایات نفی اجتها مصطلح نیست بلکه مفادش این است که اصول کلی و خط کلی اجتهاد باید از ائمه اتخاذ شود و تنها وظیفه مجتهد تفریع است و تطبیق اصول بر فروع یعنی نخست باید اصول را از ائمه گرفت و درک نمود و آن‌گاه بر مصادیق خارجی تطبیق داد.اصولیین نیز غیر از این را نمی‌گویند. اصولی که زائیده عقل محض می باشد و از ائمه اتخاذنشده باشد قابل اعتبار نیست  به اعتباردیگر:‌این روایات می‌فرماید:‌اصول کلی توقیفی است -  فتامل که باید بین اصولیین تفکیک قائل شد برخی مبنایشان همین است که گفته شد اما بسیاری از آنها با این مبنا سازگاری ندارند  و معتقدند که عقل در مواردی که اصلی از ناحیه ائمه بیان      نگردیده است می تواند مستقلا جعل قانون و قاعده نموده و آن‌گاه انرا بر مصادیق تطبیق دهد-             


در مجموع باید گفت خط صحیح اجتهاد از طریق اینگونه روایات مشخص می‌گردد اینجاست ک باید در عرصه اول علوم مقدماتی برای درک کلمات ائمه تحصیل گردد تا از این کانال وارد دریای علوم اهلبیت ع شده و اصول را از آنها اتخاذ کنیم و در مرحله دوم باید مصادیق وموضوعات  خارجیه را هم بشناسیم تا هر اصلی را در جای خودش بکار بریم پس یک مجتهد در طریق تطبیق اصل بر فرع محتاج نگرش در مصادیق و موضوعات است و نیز باید نسبت بین اصول متلقاه را هم بداند تا در مواقع تزاحم و تعارض تبواند حکم را دریابد.             
در مجموع باید گفت خط صحیح اجتهاد از طریق این‌گونه روایات مشخص می‌گردد اینجاست ک باید در عرصه اول علوم مقدماتی برای درک کلمات ائمه تحصیل گردد تا از این کانال وارد دریای علوم اهلبیت ع شده و اصول را از آنها اتخاذ کنیم و در مرحله دوم باید مصادیق وموضوعات  خارجیه را هم بشناسیم تا هر اصلی را در جای خودش بکار بریم پس یک مجتهد در طریق تطبیق اصل بر فرع محتاج نگرش در مصادیق و موضوعات است و نیز باید نسبت بین اصول متلقاه را هم بداند تا در مواقع تزاحم و تعارض تبواند حکم را دریابد.             


{ کلمه نلقی الیکم الاصول...بخوبی مبین ان است ک هاصول فقه توقیفی است و ذهن بشری حق ندارد اصلی و قاعده ای را اختراع کند و آن‌گاه حکم مصادیق را از تحصیل نماید. کلمه علیکم بالتفریع حدود تکلیف مجتهدین را بیان می‌دارد که مرزاجتهادی شان در حد تطبیق اصل بر فرع است و این غیر از اصول رائجی است که ناظر ان هستیم مثلا اختراع اصل اولی در اشیاء‌با قطع نظر از روایات و ادله سمعیه در راستای اجتهاد ائمه نیست بلکه در مقابل ان است یا بسیاری از ادله و براهینی که در علم اصول برای حجیت امارات و.. اورده می شود در واقع سبک استدلال در فقه و اصول یکنواخت است یعنی دراصول باید از قواعد الفقهیه بحث شود نه از اصول مخترعه اما درعین حال بسیاری از مباحث علم اصول هم در این راستا است مثل حجیت ظواهر اصول عملیه و...در واقع متلقاه اموری صعب و پیچیده نیستند. اصول فعلی متورم است.                   
{ کلمه نلقی الیکم الاصول...بخوبی مبین ان است ک هاصول فقه توقیفی است و ذهن بشری حق ندارد اصلی و قاعده ای را اختراع کند و آن‌گاه حکم مصادیق را از تحصیل نماید. کلمه علیکم بالتفریع حدود تکلیف مجتهدین را بیان می‌دارد که مرزاجتهادی شان در حد تطبیق اصل بر فرع است و این غیر از اصول رائجی است که ناظر ان هستیم مثلا اختراع اصل اولی در اشیاء‌با قطع نظر از روایات و ادله سمعیه در راستای اجتهاد ائمه نیست بلکه در مقابل ان است یا بسیاری از ادله و براهینی که در علم اصول برای حجیت امارات و.. اورده می شود در واقع سبک استدلال در فقه و اصول یکنواخت است یعنی دراصول باید از قواعد الفقهیه بحث شود نه از اصول مخترعه اما درعین حال بسیاری از مباحث علم اصول هم در این راستا است مثل حجیت ظواهر اصول عملیه و...در واقع متلقاه اموری صعب و پیچیده نیستند. اصول فعلی متورم است.                   
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۹۶۳

ویرایش