confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
روزی درویشی به دکان عطاری فریدالدین می آید و از او که مشغول به معامله بود، طلب کمک می کند اما او به [[درویش]] کمکی نمی کند. درویش به او می گوید:ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطارمی گوید:همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش می گوید:تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار می گوید:بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر می گذارد و با گفتن کلمه الله از دنیا می رود. عطار با دیدن [[مرگ]] درویش شدیداً متغیر شده و دست از کسب و کار می کشد و راه زندگیش را تغییر می دهد. | روزی درویشی به دکان عطاری فریدالدین می آید و از او که مشغول به معامله بود، طلب کمک می کند اما او به [[درویش]] کمکی نمی کند. درویش به او می گوید:ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطارمی گوید:همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش می گوید:تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار می گوید:بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر می گذارد و با گفتن کلمه الله از دنیا می رود. عطار با دیدن [[مرگ]] درویش شدیداً متغیر شده و دست از کسب و کار می کشد و راه زندگیش را تغییر می دهد. | ||
=سفرهای عطار و آشنایی با استادان برجسته= | |||
عطار بعد از ماجرای مرگ درویش متحول شد و چند سالی در خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف بود و در آن سال ها مشغول [[توبه]] و ریاضت و مجاهدت با نفس بود. به رسم سالکان عطار قسمتی از عمر خود را مشغول سفر بود و از مکه تا [[ماوراءالنهر]] به مسافرت پرداخت و در این سفرها با مشایخ و بزرگان زمان خود دیدار کرد و به خدمت مجدالدین بغدادی رسید. سپس به نیشابور بازگشت و تا پایان عمر در آنجا زیست. | |||
=پانویس= | =پانویس= |