confirmed
۵٬۹۱۴
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'پر رنگ' به 'پُررنگ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''جهمیّه''' از جمله فرقههای جبرگرای کلامی در [[اسلام]] است که بنیانگذارش شخصی به نام [[جهم بن صفوان]] بوده است. این فرقه در قرنهای سوم و چهارم هجری قمری از جمله فرقههای مطرح بوده و در زمانهای بعدی به افول گراییده است. جهمیه برای اراده انسان هیچ نقشی قایل نیست، بکله مطابق با عقاید آنها، جهان فقط یک خالق یا یک فاعل دارد آن هم | '''جهمیّه''' از جمله فرقههای جبرگرای کلامی در [[اسلام]] است که بنیانگذارش شخصی به نام [[جهم بن صفوان]] بوده است. این فرقه در قرنهای سوم و چهارم هجری قمری از جمله فرقههای مطرح بوده و در زمانهای بعدی به افول گراییده است. جهمیه برای اراده انسان هیچ نقشی قایل نیست، بکله مطابق با عقاید آنها، جهان فقط یک خالق یا یک فاعل دارد آن هم خداوند است. بنابراین، انسان فاعل واقعی افعال خویش نیست، بلکه استناد فاعلیت به وی از روی مجاز است. بیان این عقیده نشان میدهد که جهمیه در مقایسه با سایر فرقههایی که مشی جبرگرایی دارند، روش سختگیرانهتری را اتخاذ کرده است. نکته قابل توجه این که اکنون میراث مکتوبی از جهمیه در دست ما نیست، بلکه آرای و عقاید این فرقه را دیگر متکلمان مخالف جهمیه از جمله [[ابوالحسن اشعری]] نقل و تحلیل کردهاند. | ||
==معرفی جهمیه== | ==معرفی جهمیه== | ||
جهمیه از فرقههای قدیمی کلامی و صاحب نام است به گونهای که در منابع کلامی هر کجا بحث از عقاید مذاهب و مکاتب به میان میآید، به این فرقه و موسس و آرای آن نیز به طور پُررنگ اشاره میشود. با این حال هیچ متن و سندی از عقاید این فرقه در دسترس نیست و گزارش هایی که امروزه موجود است، تنها اطلاعات اندک اما مستندی به ما میدهد که به فاصله حداقل نیم قرن پس از مرگ جهم بن صفوان و به قلم متکلمان مخالف جهمیه نگاشته شده است که البته با تفاوت ها و نیز تعارضهایی نیز همراه است. | |||
جهمیه از فرقههای قدیمی کلامی و صاحب نام است به گونهای که در منابع کلامی هر کجا بحث از عقاید مذاهب و مکاتب به میان میآید، به | |||
==جهم بن صفوان== | ==جهم بن صفوان== | ||
جهم بن صفوان در [[بلخ]] و در سال 128 هجری قمری به دنیا آمد. البته از جزییات مربوط به خانواده وی اطلاعات دقیقی در دست نیست. کنیه وی ابومُحرِز، از موالی بنی رایب از قبیله اَزْد است و چون مدتی را در [[سمرقند]] و نیز ترمذ سکونت کرد، به نام جهم بن صفوان ترمذی یا سمرقندی نیز خوانده میشد. | |||
جهم بن صفوان در [[بلخ]] و در سال 128 هجری قمری به دنیا آمد. البته از جزییات مربوط به خانواده وی اطلاعات دقیقی در دست نیست. کنیه وی | <ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۱۰، ص ۲۹، چاپ علی شیری، بیروت، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.</ref> <ref>ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۴۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱.</ref> | ||
<ref> | |||
==تاثیر از اندیشه های جعد بن درهم== | ==تاثیر از اندیشه های جعد بن درهم== | ||
جهم بن صفوان در [[کوفه]] با شخصی به نام [[جعد بن درهم]] آشنا شد. این آشنایی موجب شد تا عقاید جعد بن درهم بدون واسطه بر وی اثر بگذارد.<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، خلق افعال العباد، ج۱، ص۳۰، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.</ref> <ref>ابنتیمیه، بیان تلبیس الجهمیة فی تأسیس بدعهم الکلامیة، ج ۱، ص ۴۴۸، چاپ محمد بن عبدالرحمان بن قاسم، (مؤسسه قرطبه) ۱۳۹۲</ref> <ref>ابنکثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸ج ۹، ص ۳۸۲.</ref> <ref> سمعانی عبدالکریم، الانساب، ج ۲، ص ۱۳۳.</ref> <ref>بنکثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸ج ۹، ص ۲۴۶.</ref> <ref> ابنکثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸ج ۹، ص ۳۸۲ </ref> جهم موضع تنزیهی و قول به خلق قرآن را از جعد فراگرفته است، اما در زمینه قدر با او موافق نبوده و از مُجَبِّره (گروهی که به جبر انسان معتقد بودند) محسوب میشده است. | |||
جهم بن صفوان در کوفه با شخصی به نام [[جعد بن درهم]] آشنا شد. این آشنایی موجب شد تا عقاید جعد بن درهم بدون واسطه بر | |||
==آشنایی با عقاید جهمیه== | ==آشنایی با عقاید جهمیه== | ||
عقاید فرقه جهمیه را در چند بخش میتوان خلاصه کرد. | عقاید فرقه جهمیه را در چند بخش میتوان خلاصه کرد. | ||
'''جبر گرایی مطلق''' | '''جبر گرایی مطلق''' | ||
در تفکر این فرقه جز خدا هیچ خالق یا فاعل دیگری شناخته نمیشود. بنابراین، انتساب افعال به انسان از روی مجاز و مسامحه است. مثلا میبینیم که طلوع و غروب به خورشید نسبت داده میشود در حالی که خورشید نقشی در طلوع و غروبش ندارد، ولی میگویند خورشید طلوع یا غروب کرد.و یا چرخش سنگ آسیا را به خود سنگ آسیا نسبت میدهند و حال آن که سنگ آسیا نقشی در چرخش خود ندارد. بنا بر این نه خورشید و نه سنگ آسیا هیچ کدام در فاعلیت خود نقشی ندارند، ولی به طور مسامحه و مجاز حرکاتشان به خودشان نسبت داده میشود.<ref> بغدادی عبدالقاهر بن الطاهربن محمد، الفرق بین الفرق، ، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۷ هجری، چاپ۲ ص۱۹۴.</ref> | |||
'''ایمان و معرفت''' | |||
[[ایمان]] یعنی معرفت به خدا و [[کفر]] یعنی جهل به خدا. کسی که در دلش به خدا اقرار کند و او را بشناسد، هر چند با زبان انکار کند، کافر نیست. در نتیجه مسئله ای به نام اقرار و عمل؛ خارج از اصل ایمان است و به ایمان ربطی ندارد. در این ادعا به روایت «انّ اوّل الدّین معرفته» استدلال شده است و این منشا عقیده به ارجاء است.<ref>سبحانی جعفر، بحوث فی الملل والنحل، قم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۴ ج۳، ص۱۴۰.</ref> | |||
[[ایمان]] یعنی معرفت به خدا و [[کفر]] یعنی جهل به خدا. کسی که در دلش به خدا اقرار کند و او را بشناسد، هر چند با زبان انکار کند، کافر نیست. در نتیجه مسئله ای به نام اقرار و عمل؛ | |||
'''نفی صفات مخلوق از خالق''' | |||
در نگاه جهمیه، صفات مخصوص بندگان را نمیتوان به خدا حمل کرد. به عنوان مثال، صفاتی چون عالم، حی، مرید، شی و...را نمیتوان به خدا نسبت داد، ولی صفاتی چون [[خالق]]، قادر و... فقط اختصاص به خداوند دارد، چون فقط خداوند است که دارای قدرت است و میتواند خلق کند. پس اگر صفات مخصوص بندگان را به خدا نسبت دهیم، در دام تشبیه گرفتار میشویم.<ref>بغدادی، عبدالقاهر بن الطاهر بن محمد، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۷ هجری، چاپ۲، ص۲۱۱،</ref> <ref>شهرستانی محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل، ، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۰ هجری، چاپ اول، ج۱، ص۹۸</ref> | |||
'''علم خدا حادث است''' | |||
این فرقه معتقدند که علم خدا به اشیاء حادث است (به این معنا که خدا از قبل عالم به احوال موجودات نبوده است) در این صورت، یا علم خدا پس از حدوث اشیاء هم چنان باقی میماند یا دچار تغییر میشود. اگر صورت اول را بپذیریم در حق خدا قائل به جهل شدهایم چون متعلق علم پیشین این است که اشیاء به وجود خواهند آمد و متعلق علم پسین این است که اشیاء به وجود آمدهاند بنابراین اگر با وجود تفاوت در متعلق علم، در خود علم تفاوتی به وجود نیاید، علم با معلوم مطابقت نخواهد کرد و این مستلزم جهل خواهد شد. اما در صورت دوم که علم خدا به اشیاء از نوع حادث باشد، پس چون لازمه حدوث تغییر است، با این حساب مشکلی در فهم علم خدا که حادث است، ایجاد نخواهد.<ref>بغدادی، عبدالقاهربن الطاهربن محمد، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۷ هجری، چاپ۲، ص۱۹۴</ref> <ref>شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۰ هجری، چاپ اول، ج۱، ص۹۸،</ref> | |||
'''قرآن حادث است''' | |||
جهمیه معتقدند که کلام خدا از جنس حادث است و چون [[قرآن]] نیز کلام الهی است پس قدیم نیست.<ref>شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۰ هجری، چاپ اول، ج۱، ص۹۸</ref> امامیه نیز در این جهت که قرآن حادث است با جهمیه عقیده ای مشترک دارند. | |||
جهمیه معتقدند که کلام خدا از جنس حادث است و چون قرآن نیز کلام الهی است پس قدیم نیست.<ref>شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل، | |||
'''خدا دیده نمیشود''' | |||
جهمیه نیز همچون امامیه معتقدند که خداوند در [[قیامت]] نیز دیده نمیشود.<ref>شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۰ هجری، چاپ اول، ج۱، ص۹۹</ref> | |||