۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
واژه صهيونيسم، از آن جهت که به گرايشها و سازمانهاى سياسى ناهمگونى اشاره دارد، اصطلاحى است که به دشوارى مىتوان از آن، تعريف جامعى ارائه داد. اين اصطلاح، معمولاً همراه با یک صفت به کار مىرود که قلمرو معناى آن را محدود مىسازد، مانند: صهيونيسم کارگرى، صهيونيسم مسيحى، صهيونيسم فرهنگى. مشهورترين تقسيم صهيونيسم، طبقهبندى آن به دو بخش سياسى و مذهبى است. صهيونيسم مذهبى، بیشتر به وسيله عرفاى يهودى بيان شده و به آرزوى بزرگ و انتظار قائم يهوديّت مربوط مىشود. اين صهيونيسم، برانگيزنده سنّت زيارت ارض مقدس و حتى سبب ايجاد يک کانون روحانى و نشر اعتقاد و فرهنگ يهودى در سرزمين صهيون بود و هرگز به دشمنى با مسلمانان که خود را به عنوان وابستگان به ذريه ابراهيم و پيرو دين او تلقى مىکردند، برنخاست. صهيونيسم مذهبى، بيگانه و به دور از هر نوع برنامه سياسى براى ايجاد يک دولت و يا هر نوع سلطهاى بر فلسطين است. آنها هرگز رفتارى که نشاندهنده علاقه به درگيرى با مردم عرب (مسلمان يا مسيحى) باشد از خود نشان ندادند. | واژه صهيونيسم، از آن جهت که به گرايشها و سازمانهاى سياسى ناهمگونى اشاره دارد، اصطلاحى است که به دشوارى مىتوان از آن، تعريف جامعى ارائه داد. اين اصطلاح، معمولاً همراه با یک صفت به کار مىرود که قلمرو معناى آن را محدود مىسازد، مانند: صهيونيسم کارگرى، صهيونيسم مسيحى، صهيونيسم فرهنگى. مشهورترين تقسيم صهيونيسم، طبقهبندى آن به دو بخش سياسى و مذهبى است. صهيونيسم مذهبى، بیشتر به وسيله عرفاى يهودى بيان شده و به آرزوى بزرگ و انتظار قائم يهوديّت مربوط مىشود. اين صهيونيسم، برانگيزنده سنّت زيارت ارض مقدس و حتى سبب ايجاد يک کانون روحانى و نشر اعتقاد و فرهنگ يهودى در سرزمين صهيون بود و هرگز به دشمنى با مسلمانان که خود را به عنوان وابستگان به ذريه ابراهيم و پيرو دين او تلقى مىکردند، برنخاست. صهيونيسم مذهبى، بيگانه و به دور از هر نوع برنامه سياسى براى ايجاد يک دولت و يا هر نوع سلطهاى بر فلسطين است. آنها هرگز رفتارى که نشاندهنده علاقه به درگيرى با مردم عرب (مسلمان يا مسيحى) باشد از خود نشان ندادند. | ||
امّا صهيونيسم سياسى که با تئودور هرتسل(هرتصل) شکل گرفت، نسبت به خدا شکاک است و حتى عليه يهوديانى که يهوديّت را به عنوان يک مذهب تعريف مىکنند، مبارزه مىکند. از ديدگاه صهيونيسم سياسى، يهوديان قبل از هر چيز، يک قوم هستند و از این رو، غيرقابل ادغام و جذب در ملّتهاى دیگر میباشند و باید در يک سرزمین خالى و بىمدّعى، مستقر شوند و اين مفهوم، گوياى اين مطلب است که نبايستى به مردم بومى(فلسطینی) اهميّت داد و آنها را به حساب آورد و این موضوع، زمینه بحرانهای متعددی را برای صهیونیسم فراهم آورده، اما این بحرانها چیست؟ مقاله حاضر مىکوشد تا ضمن بررسی بحرانهای گذشته، چالشهای پیشروی صهیونیسم را معرفی کند. <br> | امّا صهيونيسم سياسى که با تئودور هرتسل(هرتصل) شکل گرفت، نسبت به خدا شکاک است و حتى عليه يهوديانى که يهوديّت را به عنوان يک مذهب تعريف مىکنند، مبارزه مىکند. از ديدگاه صهيونيسم سياسى، يهوديان قبل از هر چيز، يک قوم هستند و از این رو، غيرقابل ادغام و جذب در ملّتهاى دیگر میباشند و باید در يک سرزمین خالى و بىمدّعى، مستقر شوند و اين مفهوم، گوياى اين مطلب است که نبايستى به مردم بومى(فلسطینی) اهميّت داد و آنها را به حساب آورد و این موضوع، زمینه بحرانهای متعددی را برای صهیونیسم فراهم آورده، اما این بحرانها چیست؟ مقاله حاضر مىکوشد تا ضمن بررسی بحرانهای گذشته، چالشهای پیشروی صهیونیسم را معرفی کند. <br> | ||
=مقدمه= | |||
به منظور پاسخ¬گویی به سؤال مذکور، نخست بحرانهای گذشته صهیونیسم و سپس صهیونیسم ـ اسرائیل در چهار بعد تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بررسی شده است. البته به نظر می¬رسد که این بحرانها، از گذشته شروع و به امروز کشیده شده و در آینده نیز ادامه می¬یابد. برای نشان دادن گسترش بحرانهای گذشته صهیونیسم به امروز و فردا، موضوعاتی چون پست¬صهیونیسم، مسیحیت صهیونیستی و مانند آن بررسی گردیده است. به موضوعات دیگری مانند سکولاریسم یهودی، بیداری اسلامی و... هم مىتوان اشاره کرد که برای پرهیز از طولانی شدن مقاله، بررسی در این مورد را باید به مقاله بعدی ارجاع داد. | |||
=بحرانهای گذشته= | |||
صهیونیسم با بحرانهایی روبه¬رو است که با او متولد شده¬ و تا امروز جلو آمده¬ است. در پدید آمدن این بحرانها، انگلیس، آلمان و... مؤثر بوده¬اند (ماضی، 1381، ص54) اما بخش مهم آن به ذات و خمیرمایه درونی صهیونیسم برمی¬گردد. مرور برخی از این بحرانها، مىتواند ادعای مذکور را تبیین نماید: | |||
==بحران تاریخی== | |||
صهیونیسم با بحرانهای تاریخی روبه¬رو بوده است. با مرور بر تاریخ شکل¬گیری صهیونیسم به روشنی مىتوان بحرانهای تاریخی یهود را کشف کرد: صهیونیسم، محصول تاریخی برخی از حوادث بعد از رنسانس است. در واقع، ریشه صهیونیسم را باید در تعالیم مارتین لوتر آلمانی و ژان کالوین فرانسوی دید. این دو اصلاح¬گر مسیحی پروتستان را پدید آوردند و آن دو ـ و البته بیشتر، لوتر ـ اولاً دشمنی بین مسیحیان و یهودیان را کاهش دادند و ثانیاً، زمینه سیاسی شدن (میل به تأسیس حکومت) بخشی از یهود (یهود سیاسی = صهیونیسم) را به وجود آوردند. اوج فعالیت¬های یاد شده در قرن نوزدهم و بیستم بود. (ایوانف، 1356، ص91). | |||
در قرن نوزدهم فاصله بین صهیونیسم غیریهودى و صهیونیسم یهودى رو به کاهش گذاشت (نیکیتینا، 1356، ص32) و از جمله کسانى که در پیوند و کاهش فاصله این دو تلاش بسیار داشت، لورنس الیفانت(Laarence Oliphant) بود که مدتى در بخش سیاسى وزارت انگلستان مشغول و عضو پارلمان انگلستان بود. خاستگاه فکرى الیفانت مانند بیشتر صهیونیستها، همان اندیشه ملت ارگانیک و ملت مطرود بود. از دیدگاه او، یهودیان یک نژاد مستقلاند که در مشاغل تجارى و مالاندوزى هوشمندى بالایی دارند، ولى حضور آنان در تمدن غرب منفى است، بلکه به دلیل این¬که ریشه آنان در فلسطین است هوشمندی و مال¬اندوزی¬شان در فلسطین شکوفا مىشود. از این رو، الیفانت مانند بسیارى از سیاستمداران وقت انگلیس معتقد بود نجات دولت عثمانى از مشکلات و گرههاى ناگشوده، مستلزم وارد کردن یک عنصر فعال اقتصادى در پیکر فرتوت آن است و این عنصر، همانا یهودیان¬اند؛ به همین دلیل، از انگلستان دعوت کرد تا طرح اسکان یهودیان نه تنها در فلسطین، بلکه در کرانه باخترى رود اردن را نیز تأیید نماید. | |||
خلاصه طرح مذکور این بود که یک شرکت شهرکسازى براى اسکان یهودیان زیر نظر انگلستان و با سرمایهگذارى خارجى تأسیس شود که مرکز آن استانبول باشد. الیفات در یکى از کنگرههاى صهیون شرکت نموده و طومارى از امضاى یهودیان تهیه کرد که در آن یهودیان بر تمایل خود مبنى بر مهاجرت به فلسطین، نه کشوری دیگر، تأکید مىنمودند. الیفات در عمل موفق شد هفتاد پیشهور یهودى را به آنجا منتقل کند (مسیری، 1374، ص88) و این موضوع، بخشی از طرح جامع او براى مهاجرت یهودیان به فلسطین بود. | |||
در اواخر قرن نوزدهم برخى شخصیتهاى یهودى مانند هرتسل(هرتصل)، برخلاف صهیونیسم مذهبى که معتقد است مسیح ظهور خواهد نمود و با گردآورى یهودیان یک حکومت واحد جهانى تشکیل و یهود را از این فلاکت نجات خواهد داد، این ایده را مطرح کرد که باید یهودیان را در موطن اصلىشان (فلسطین) گرد آورد تا زمینه ظهور مسیح فراهم آید. هرتسل که در کتاب «حکومت(دولت) یهود»، بر اندیشه ایجاد ملّت مستقل یهود تأکید نموده بود، در سازمانى هم که در کنگره اوّل صهیونیسم در سال 1276/1898 در شهر بال سوئیس به ریاست وی تشکیل شد، تحقق این آرمان را وجه نظر خود قرار داد. او طرح خود را به جوامع یهودى و محافل بینالمللى ارائه نمود و درکنگره بال، آن را به تصویب رساند. | |||
هر چند افراد دیگرى غیر از هرتسل یهودیان را به صهیونیسم سیاسى فرا مىخواندند، امّا هیچیک همانند وى طرح جامع و برنامه سیاسى و سازمانى مدوّنى در دست نداشتند. هرتسل در میان دولتمداران هوادار صهیون نفوذ زیادى پیدا کرد و از این نظر، از ابتدا اصرار ورزید دولت در حال تشکیل را به سازمانی که بنا نهاده بود، یعنی سازمان جهانی صهیونیسم، واگذار نمایند. او علاوه بر کنگرههایى که به عنوان تریبون سیاسى سازمان محسوب مىشد، صندوق اسکان یهود را براى سرمایهگذارى، طرحهاى مهاجرت و اسکان ایجاد کرد. همچنین یک چاپخانه نیز براى چاپ نشریههاى رسمى مبلّغ صهیونیسم و به زبانهاى مختلف نیز راه¬اندازی نمود. به گفته هرتسل، کلیه این اقدامات، مقدمهاى براى تحقق عینى دولت یهود به شمار مىرفت. (پیشین، ص25) البته صهیونیستها معتقد بودند اقداماتی چون مهاجرت و اسکان یهودیان، حلّال مشکل یهود نیست بلکه تحقق آن نیازمند پشتوانه و حمایت بینالملل است، از این رو بعد از کنگره اوّل، کنگرههاى دیگرى در شهرهاى مختلف سوئیس و... تشکیل گردید و اقداماتى در خصوص جلب حمایتهاى بینالمللى انجام دادند، امّا تا کنگره یازدهم نتیجهاى در این خصوص به دست نیامد. | |||
در اوایل قرن بیستم وایزمن که ریاست کلّ سازمان جهانی صهیونیسم را بر عهده داشت، با شروع جنگ جهانى اوّل دریافت که منافع صهیونیسم و انگلستان داراى اشتراکاتى است، از این رو با مشاهده شکست قریبالوقوع آلمان، از آن کشور فاصله گرفت و به انگلستان روى آورد. جنگ جهانى اوّل فرصتی طلایى براى صهیونیسم به وجود آورد، زیرا امپراطورى عثمانى، یعنى مهمترین مانع تأسیس دولت یهودى، فرو پاشید، و در مقابل، انگلستان پرحرارتتر از گذشته به حمایت از خواستههاى صهیونیستها پرداخت. (کیالی، 1366، ص94). از اینرو، وایزمن با انگلستان وارد مذاکره شد و تقاضاى خود را مبنى بر تشکیل دولت مستقل یهودى در فلسطین مطرح نمود که این مذاکره به صدور اعلامیه بالفور یا موافقت دولت انگلیس با درخواست صهیونیستها در سال 1296/1917 منجر گردید. اعلامیه بالفور ناشى از اشتراک منافع صهیونیستها و انگلیسىها بود، زیرا انگلیس براى حفظ منافع خویش در کانال سوئز و مصر، و به دلیل ورود عثمانى به جنگ، به سود آلمان و حمله آلمانىها به کانال سوئز، و به پاس قدردانى از کمکهاى مادّى و معنوى یهودیان جهان به انگلیس و اهداف جنگى آن کشور در جنگ جهانى اوّل و در پاسخ به تلاشهاى یهودیان آمریکا براى پیوستن آن کشور به انگلیس در این جنگ، و به منظور کسب حمایت یهودیان روسیه براى جلوگیرى از تسلیم شدن انگلیس به متّحدین (آلمان، عثمانى، ژاپن و... ) و نیز براى خنثى کردن توطئه آلمان در جذب و جلب پشتیبانى صهیونیسم، و سرانجام براى قدردانى از خدمات وایزمن در پیشبرد اهداف جنگى دولتهاى متفق (انگلیس، فرانسه، روسیه و... ) به حمایتى جدّى از هدفها و خواستههاى صهیونیستى پرداخت. (احمدی، 1369، ص155). | |||
جنگ جهانى اوّل با پیروزى متفقین به پایان رسید و در سال 1298/1919 پیمان تأسیس جامعه ملل در کنگره ورساى به امضای کشورهاى متفق رسید. بر اساس مادّه 22 اساس¬نامه جامعه ملل، مستعمرات متحدین، تحت قیومیت دولت¬های متفق قرار گرفت، زیرا به عقیده مؤسسان جامعه ملل، سکنه آن نقاط، به لحاظ اوضاع سخت زمانه، توانایى اداره خود را نداشتند، از این رو مىبایست تا زمانى که بتوانند خود را اداره کنند، تحت قیومیت یک دولت قیم باشند. (زعیتر، 1362، ص124). اختلاف میان انگلیس و فرانسه درباره توافقنامه سایکسپیکو در مورد چگونگى اداره فلسطین توسط یک رژیم بینالمللى و چگونگى اجراى اعلامیه بالفور، به برپایى اجلاس شوراى عالى متفقین در سال 1299/1920 در سانریمو منجر گردید که بر اساس آن، سوریه و لبنان تحت سرپرستى فرانسه، و عراق و فلسطین، به شرط اجراى وعده بالفور در قیمومیت انگلیس قرار گرفتند. قیمومیت انگلیس بر فلسطین، سیل مهاجرت یهودیان به فلسطین را در پی داشت، و در مقابل حقوق مردم بومى (عربهاى فلسطینى) نادیده گرفته شد. رفتار انگلیس با مفاد اعلامیه بالفور و محتواى حکم قیمومیت جامعه ملل که رعایت حقوق مردم بومى فلسطین بود، مغایرت داشت و از این رو این رفتار به اختلاف و درگیرى شدید بین یهودیان و اعراب منجر گردید و این اوضاع نابسامان فلسطین موجب شد که انگلیس از اداره آن منطقه عاجز مانده، و مسئله فلسطین را در سال 1326/1947 به سازمان ملل واگذار نماید. (ارینیک، 1368، ص 178). | |||
==بحران اقتصادى== | |||
اسرائیل در ابتداى تشکیل آن، به واسطه پشتیبانى انگلیس (قیم فلسطین)، سرازیر شدن سرمایههاى یهودیان ثروتمند به آن کشور و استفاده از سرمایههای بخش تولید، رشد قابل ملاحظهاى داشت تا حدی که تولید ناخالص ملى آن هر پنج سال دو برابر شد در حالى که تعداد جمعیت یهود هر هشت سال به دو برابر افزایش مىیافت. این تحول و رشد چشمگیر اقتصادى به تدریج به برترى اقتصادى یهودیان بر اعراب فلسطینى انجامید. رشد اقتصادی به رژیم صهیونیستى کمک کرد تا به تأسیس ارتشى مجّهز و آماده، و جذب مهاجران و تأسیس سازمانهاى جدید حکومتى، از جمله: مراکز درمانى، بانک مرکزى، بیمه، رادیو و... دست بزند. (شیرودى، 1382، ص153). | |||
در سالهاى 1352/1973 تا 1364/1985، اقتصاد رژیم صهیونیستى به دلایل مختلفى چون: متحمل شدن هزینههاى زیاد در جنگ 1352/1973، افزایش قیمت نفت، همچنین کاهش سرمایهگذارىهاى خارجى و فقدان بازار فروش و صادرات کالاهاى تولیدى و... ، دچار رکود شدیدى شد. در این دوره دولت اسرائیل با کنترل میزان رشد تورم، کاهش هزینههاى دولتى، بهرهگیرى از کمکهاى ویژه آمریکا و اجراى سیاستهاى اصلاح اقتصادى، بحران را مهار کرد و کوشید به رشد اقتصادى دست یابد. در این دوران، به بخش صنعت و دو بخش مرتبط با آن، یعنى ساختمان و خدمات، بیشتر از بخش کشاورزى توجّه شد. در بخش صنعت، صنایع نظامى، گسترش زیادى پیدا کرد، به¬طورى که این رژیم، به سازندگان و صادرکنندگان مهّم هواپیماهاى جنگى، موشکها، مهمات و سلاحهاى شیمیایى و... تبدیل شد. در خصوص وضعیت کشاورزى نیز باید گفت با این¬که کمتر به آن توجه می¬شود، اما اسرائیل همه نیازهاى غذایى خود را در داخل تأمین مىکند. | |||
از عوامل رشد اقتصادى اسرائیل، دریافت مساعدتهاى خارجى، چه به شکل وام و چه به صورت کمکهاى بلاعوض یا تسهیلات تجارى است. دریافت غرامت یهودآزارى از دولت آلمان نیز کمک مؤثری به رشد اقتصادی آن نمود؛ به بیان دیگر، اسرائیل به محض این¬که به عنوان یک دولت تشکل پیدا کرد، خود را نماینده همه یهودیان جهان اعلام نمود و با این ادعا توانست قراردادهاى متعددى با دولت آلمان منعقد کند که بر اساس آن، آلمان مىبایست مبالغى را به عنوان غرامت به زیان¬دیدگان یهودى اسرائیل بپردازد. از جمله این قراردادها، پرداخت 882 میلیون دلار به صورت رایگان به اسرائیل است که این مبلغ به مصرف خرید از آلمان رسید (ماضى، پیشین، ص48). رژیم صهیونیستى در راستاى قراردادهاى منعقد نموده با آلمان مدعى شد که تمام سپردههاى بانکى یهودیان در بانکهاى اروپایى و به ویژه بانکهاى سوئیسى که صاحبان آنها فوت کردهاند و بدون مطالبه باقى مانده، باید به آن دولت برگردانده شود که از این طریق نیز نهصد میلیون دلار دریافت کرد. علاوه بر آنها، دولت آلمان مىبایست غرامت شخصى به قربانیان حکومت نازى پرداخت کند که این پرداخت هم¬چنان ادامه دارد و مبلغ آن، تنها در سالهاى 1354/1975 تا 1360/1981 به 2/8 میلیارد دلار رسید. به علاوه، کلاوس کینکل، وزیر خارجه وقت آلمان در مى1996/ اردیبهشت 1375، اعلام نمود کلّ کمکهاى آلمان به اسرائیل تا سال مذکور بالغ بر شصت میلیارد دلار بوده است. | |||
از دیگر منابع کمکهاى خارجى به اسرائیل، کمکهاى دولت آمریکا و یهودیان آمریکا مىباشد، که به شکلهای مختلف، صورت مىگیرد. حجم کمکهاى اقتصادى آمریکا به رژیم اسرائیل از سال 1327/1948 تا 1375/1996 به رقم 27/6 میلیارد دلار می¬رسد که این مبلغ در آغاز هر سال مالى، به صورت رایگان از طرف خزانهدارى آمریکا به صورت نقدی در اختیار اسرائیل قرار مىگیرد. از سوى دیگر، حجم کمکهاى اعلان نشده آمریکا به رژیم صهیونیستى چند برابر ارقام اعلام شده است. آمریکا علاوه بر کمکهاى مالى، به طرق مختلف، در راستاى حمایت از آن رژیم، گام برداشته است که از جمله آنها کمکهاى غیرمستقیم با ایجاد بازار فروش کالاهاى اسرائیلى در آمریکا، اعطاى اعتبارات و تسهیلات مالى از سوى بانکهاى تجارى آمریکا و سرمایهگذارى مستقیم دولت و شرکتهاى خصوصى آمریکا در کشوراسرائیل و... مىباشد. (همان، ص 51) | |||
اقتصاد اسرائیل، با وقوع انتفاضه در سرزمین فلسطین و تداوم آن، هزینهها، خسارتها و تبعات گوناگونى در پی داشت. وجود ناآرامى در مناطق فلسطینى و ایجاد تنش و بحران در منطقه خاورمیانه، کاهش چشمگیر حجم سرمایه¬گذارىهاى خارجى در اسرائیل را به همراه داشته است. این امر باعث شده تا اسرائیل فرصتهاى مناسب را براى جذب سرمایههاى خارجى از دست بدهد و هزینههاى مضاعفى را متحمّل شود. روزنامه جروزالم پُست، طى گزارشى که در تاریخ 9 نوامبر 2000 /19آبان 1379 منتشر کرد، از خروج 1/3 میلیارد شیکل(هر دلار معادل 4/62 شیکل) از شرکتهاى سرمایهگذارى سهام در اکتبر همان سال خبر داد. (فصلنامه مطالعات فلسطین، پائیز 1379، ص 179). بر اساس این گزارش، دارایىهاى شرکتهاى نام¬برده، به دلیل وقوع رویدادهاى خشونت¬آمیز در انتفاضه به میزان 8% کاهش یافت. | |||
به گزارش یکى از شمارههاى روزنامه هاآرتص (اکتبر2000 / مهر 1379) از زمان انتفاضه الاقصى به بعد، تلاش براى جذب اسرائیلىها به حوزه ساختمان¬سازى بیشتر شده است. به نظر بنیامین، وزیر وقت مسکن، صنعت خانه¬سازى از کمبود شدید نیروى انسانى کار رنج مىبرد که علّت آن بر سر کار حاضر نشدن حدود هفتاد هزار فلسطینى، به خاطر اعمال خشونت علیه آنها است. همچنین، بخش کشاورزى نیز دچار همین مشکل شده است، به ویژه در بخش صیفی¬کارى و پرورش گل، به¬طورى که نماینده صیفىکاران اسرائیل و شوراى باغداران کشور، خواستار ورود فورى پنج هزار کارگر خارجى به کشور شد و حتى صاحبان رستورانها نیز خواهان ورود فورى شش هزار کارگر خارجى شدند (پیشین). این کاهش نیروى کار، در صنایع دیگر رژیم صهیونیستى نیز به چشم مىخورد، و این مسئله به عنوان یک بحران در جامعه اسرائیل به حساب مىآید. | |||
واردات فورى نیروى کار خارجى و استخدام گسترده آنها به¬طور قابل ملاحظهاى به اقتصاد اسرائیل کمک کرده، امّا مشکلات اقتصادى و اجتماعى دیگرى نیز به وجود آورده است. دست¬مزدهاى پایین نیروى کار خارجى، در ظاهر به اقتصاد این رژیم کمک مىکند، ولی در این میان، باعث ناامید شدن دهها هزار اسرائیلى براى ورود به حوزه ساختمان¬سازى، کشاورزى، خدمات¬رسانى و... شده است. اسرائیلىها ترجیح مىدهند به جاى این که به جست¬وجوى کار در صنایع نام¬برده بپردازند، به مزایاى بیمه بیکارى وابسته بشوند که این امر نیز هزینه گزافى را بر اقتصاد اسرائیل وارد مىسازد. | |||
به دنبال استمرار ناآرامىها در اسرائیل، مؤلفههاى درآمد سرانه ملى که نشان¬دهنده میزان رشد اقتصاد مىباشد، و واردات و صادرات و... ، کاهش شدیدى پیدا کرده است. این در حالى است که مصرفگرایى در جامعه اسرائیل به میزان 5/4% و میانگین بیکارى حدود 9% افزایش داشته است. بر اثر بحران اقتصادى، دولت اسرائیل دچار کسرى بودجه شده و اثرات این کسرى بودجه در زندگى اسرائیلىها ظاهر گردیده است و شکلگیرى اعتصابات و اختلاف در میان نیروهاى دولتى و... از شواهد این امر مىباشد. بنا به گزارش هاآرتص بعد از این¬که رژیم صهیونیستى براى تأمین بودجه دفاعى کشور که خود اقدامى در جهت حفظ امنیت شهروندان یهودی است ناگزیر شد بخشى از کلّ بودجه مصوب دولت در سال 1381/ 2002، را به این امر تخصیص دهد. این در حالی است که در دیگر بخشهاى دولتی نیز کسرى بودجه به وجود آمد و در این راستا، اعتصابات زیادى صورت گرفت، از جمله: اعتصاب استادان و اعضاى هیأت علمى دانشگاهها به دلیل کمی میزان حقوق آنها، اعتصاب 1050 تن از کارمندان دفتر مرکزى اداره بیمه، همچنین، اعتصاب کارگران اداره ثبت املاک و کارمندان وزارت کار و اداره گمرک(پیشین) که علّت اصلى همه آنها، اعتراض به کاهش حقوق پرداختى و یا بودجه تخصیص داده شده به سازمان و نهاد محل خدمتشان بوده است. | |||
خلاصه این¬که: رژیم اشغال¬گر قدس، پس از سپری کردن یک دوره رشد اقتصادی، در دو دهه گذشته، با بحران اقتصادی در ابعاد مختلف روبه¬رو بوده است. (جریس و خلیفه، 1381، ص241). | |||
==بحران سیاسى== | |||
اندیشه واهى نژاد برتر و برگزیده، دنیایى از ظلم، بیداد، قتل، غصب، خون¬آشامى و... را در خود جاى داده است. افسانه پوچ برترى نژادى که در قرن اخیر، صهیونیسم جهانى از پرچم¬داران اصلى آن مىباشد، در گذشته نیز بین طوایف و اقوام یهودى وجود داشته است، امّا این مسئله توسط صهیونیست، چنان غلظت یافته و در سایه آن، چنان اعمال ضد بشرى صورت مىگیرد، که حتى موجب اعتراض شدید یهودیت شده است، به¬طورى که یکى از شخصیتهاى یهودى در این مورد مىگوید: «در فرهنگ صهیونیستى، خداى خالق هستى و خالق انسان تبدیل به خداى قومى مىشود، که با اصول مذهب یهود تضاد آشکار دارد». | |||
صهیونیستها، در طول حیات و تاریخ ننگین خود پیوسته وانمود کرده¬اند که نژاد برتر و بالاتری نسبت به انسانهاى دیگر دارند و از این رو خود را صاحب تمام جهان و در نهایت، حاکم بر تمام جهانیان و دنیا به حساب مىآورند. آنها با استناد به کتاب تلمود، معتقدند: ارواح یهود از ارواح دیگر برتر است، زیرا ارواح یهودى جزئى از خداوند است و آنها نزد خدا عزیزترند، در حالی که ارواح دیگر، شیطانى و مانند ارواح حیوانات مىباشند. بهشت مخصوص یهود است و هیچکس به جز آنها وارد بهشت نمىشود، ولى جهنم، جایگاه مسیحیان و مسلمانان است. همچنین مىگویند بر یهود لازم است که املاک دیگران را خریدارى کند تا آنها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطه اقتصادى در اختیار یهود باشد. (شیرازى، بىتا، ص 22). خصیصه نژادپرستى صهیونیستها باعث شده که هیچگاه غیر خود را قبول نکنند و بر اساس همین خصایص، در هر کجاى دنیا که باشند، موجبات آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم مىکنند و به همین دلیل، پیوسته مورد تنفر جهانیان قرار دارند، به¬طورى که در دوران مختلف و به علت انزجار مردم از این جماعت، همیشه مطرود بوده و مورد لعن و نفرین جهانیان قرار گرفتهاند. (پیشین، ص106). یهودىهاى صهیونیست که حرص و ولع¬ زیادی برای تسلط بر دیگران و فرمانروایى کردن بر آنها دارند، در طول تاریخ خود، همیشه در جنگ و درگیرى با انسانهاى دیگر در کشورهاى مختلف به سر برده¬اند. | |||
صهیونیسم، با توجّه به گستره نفوذش در رسانههاى گروهى، سیاست تبعیض نژادى و نژاد برتر را در بسیارى از کشورها، حتى در کشورهاى به اصطلاح متمدن و مترقى اروپایى، به خصوص آمریکا و حتى انگلستان، فرانسه و... ، پیاده نموده است و مشکلات زیادی را براى تودهها، به دلیل رنگ و نژاد و... به وجود آورده و در صدد نسلزدایى آنان نیز برآمده است که آثار و شواهد آن در جهان مشهود می¬باشد. نمونه بارز آن را مىتوان در خود اسرائیل دید که چگونه حقوق حقّه مسلمانان فلسطینی را با کمال بىشرمى پایمال مىکنند. نفوذ صهیونیستها بر هیئت حاکمه قدرتهاى بزرگ به حدّى است که به راحتى در نوع سیاستگذارى داخلى و خارجى آن کشورها تأثیر مىگذارند و قوانینى مانند قانون همجنس¬بازى، ممنوعیت حجاب، مبارزه با تروریسم اسلامى و... که برخی اوقات وضع مىشود، همه از نفوذ صهیونیستها متأثر بوده و غالباً خواسته یا ناخواسته در راستاى اهداف آنها، مبنى بر از بین بردن اعتقادات دینى و مذهبى و نابودى ادیان دیگر قرار دارد، زیرا به زعم صهیونیستها رسیدن به یک حکومت واحد و جهانى یهودى، مستلزم نابودى ادیان دیگر مىباشد. (شاهاک، 1367، ص 220). | |||
افکار پوچ نژادپرستى موجب شده است که صهیونیستها، پس از اشغال تدریجى سرزمین فلسطین، وجود ساکنان اصلى و صاحبان واقعى آن سامان را تحمل نکرده و به طرق مختلف و با انواع توطئهها در صدد کشتار و اخراج و آوارگى مردم آن سرزمین برآیند، تا آن¬جا که هزاران انسان را به قتل رسانیده و منازل آنان را بر سرشان خراب نموده و میلیونها نفر را بى¬خانمان، راهى بیابانها و کوهها، و از دیارشان اخراج کرده¬اند. علاوه بر آن، حتى چند صد هزار نفر از صاحبان اصلى فلسطین نیز که در سرزمینهاى اشغالى باقى ماندهاند، از کوچکترین حقوق اجتماعى محروم بوده و با کم¬ترین حقوق و شرایط و امکانات زندگى خود را سپرى مىنمایند. | |||
صهیونیستها، در فلسطین اشغالى، به شکل¬های مختلف تبعیض نژادى را پیاده کردهاند، از جمله زمینهاى فلسطینیان را به¬طور عمده به بنیاد یهودى متعلق مىدانند و از جانب آژانس یهود، سرپرستى آنها را به عهده گرفته-اند. این بنیاد که یکى از تشکیلات جنبش صهیونیستى است، سیاستهاى نژادپرستانه را رهبرى مىکند و گاهی اوقات اقامت و یا دایر کردن محل کسب و یا اشتغال غیریهودیان بر زمینهاى خودشان را ممنوع مىسازد، و به این سیاست پشتوانه قانونى داده و از سوى دستگاههاى اجرایى اسرائیل حمایت مىشود. این محدودیتها با شیوههاى نژادپرستانه، به همه غیریهودیان تحمیل مىشود. در این راستا، یک یهودى دزد یا راهزن، پس از طى دوران محکومیت خود مىتواند در شهر یا منطقه دلخواه خود به کار بپردازد، در صورتى که یک فرد غیریهودى ساکن فلسطین، چنین امتیازى را ندارد. | |||
طبق قانون و مقررات رژیم صهیونیستى، اعراب، حق کار کردن بر روى زمینهاى کشاورزى و نیز اجاره زمین و برداشت محصول از آنها را ندارند. بر اساس این قوانین، مهاجران یهودى که مفاد مقررات را زیر پا بگذارند، جرمى سنگین مرتکب شده و به مجازات مىرسند. صهیونیستها تسلط کارگران عرب بر امور کشاورزى را مثل سرطانى در پیکر آن رژیم تلقى مىکنند. مصداق این تفکر را مىتوان در گفتههاى مسئولان این رژیم مشاهده کرد، از جمله یکی از وزرای کشاورزى رژیم صهیونیستى معتقد است تسلط کارگران عرب بر کشاورزى یهود، غدهاى سرطانى در پیکر ماست. (پیشین). | |||
در ادامه سیاستهاى تبعیض نژادى، استفاده از امکانات بهداشتى هم در انحصار یهودیان است و در این راستا، ادارهاى با امکانات بسیار اندک، براى بهداشت غیریهودیان در نظر گرفته شده است. | |||
رژیم صهیونیستى پس از تشکیل اسرائیل، بر اساس اصول تفکر توسعه¬طلبانه و نژاد¬پرستانه خود، به منظور تخلیه فلسطین از ساکنان اصلى آن، سیاستهایى را علاوه بر موارد فوق در پیش گرفت. این رژیم با تشکیل سازمان واکنش سریع شهری در سال 1324 /1945 (فتحی و سلامه، 1386، ص78) در تمام زمینههاى زندگى فلسطینى، از نظارت برنامهها گرفته تا حبس و مسدود کردن آزادى و رفت و آمد و تبعید ساکنان عرب به خارج به دخالت پرداخت. (صفاتاج، بى¬تا، ص50). بر اساس قوانین صهیونیستى، مالک عرب، بایستى مالکیت خود را بر زمین بىسند خویش، به مدّت پانزده سال اثبات مىکرد، در غیر این صورت، مالکیت اراضى به دولت واگذار مىشد. به علاوه، ولادت عربها در مناطق اشغالى سند قانونى براى اعطاى حق تابعیت محسوب نمىشود، در صورتى که یهودىها در آن سرزمین، اگر چه که در آن¬جا هم متولد نشده باشند، حق اقامت و دریافت تابعیت اسرائیلى بى¬قید و شرط دارند. این قوانین در راستاى اهداف رژیم صهیونیستى، مبنى بر طرد ساکنان عرب فلسطینى و تشویق و ترغیب یهودیان در کشورهاى مختلف براى مهاجرت به فلسطین اشغالى است که البته تا به حال در این امر موفقیت قابل توجّهى به دست نیاورده¬اند. | |||
رژیم صهیونیستى، با اِعمال سیاستهاى اقتصادى، باعث به¬هم¬ریختگى اوضاع اقتصادى مناطق عربى اشغالى شد و در نتیجه، توان اقتصادى اعراب در خدمت اسرائیل در آمد. صهیونیستها، از ترس این¬که بر اثر فشار اقتصادى، کارگران بیکار عرب دست به شورش و انقلاب بزنند، آنها را در بعضى از پروژههاى اقتصادى کوتاه¬مدّت به کار گرفتند امّا بعد از مدتى آنها را نیز اخراج نمودند، و این سیاست، با این هدف بود که اعراب سرزمینهاى اشغالى براى پیدا کردن کار مجبور شوند به خارج از سرزمینهاى اشغالى مهاجرت کنند. مهاجرت اعراب موجب مىشد که خانه و کاشانه آنها، بر اساس قوانین سازمان واکنش سریع شهرى مصادره شود، و این بدان معنا بود که عربهایى که از فلسطین خارج مىشوند، دیگر حقّ برگشتن ندارند(شاهاک، 1357، ص 240)، زیرا دیگر حقّ و حقوقى در آن¬جا نداشتند. این سیاست با هدف تخلیه اراضى از ساکنان اصلى آنها اعمال مىشود. به هر روى، صهیونیست عقیده دارد که مقابله با افزایش تقاضاى ناشى از رشد جمعیت فلسطینى راهى جز این، پیش روى اسرائیل نگذاشته است! به هر روی، اسرائیل غاصب از آغاز تأسیس تاکنون با فقدان مشروعیت در نزد مسلمانان فلسطینی و سایر مسلمانان منطقه روبه¬رو بوده است و با گسترش قیامهای فلسطینی و بروز جدیدترین حمله سراسری آن رژیم به غزه و نیز با ظهور قیامهای مردمی در مصر، لیبی و... با بحران عمیق¬تر مشروعیت سیاسی در داخل و نیز در منطقه مسلمان¬نشین خاورمیانه روبه¬رو گریده است. (پتراس، 1388، ص47). | |||
==بحران فرهنگى== | |||
اسرائیل کشوری است که از طریق گردآوردن گروههاى مختلف یهودى از این سو و آن سو، تشکیل شده و از زمان تشکیل آن، تنشهایى میان گروههاى مختلف یهودى وجود داشته و به مرور زمان این تنشها قوّت گرفته است. از جمله بحرانهایى که رژیم صهیونیستى با آن روبه¬رو است، وجود تبعیض میان گروههاى مختلف جامعه اسرائیل، تبعیض میان یهودیان و درگیرى میان یهودیان غربى و شرقى، و نیز تبعیض بر ضد اعراب از سوى یهودیان و درگیرى میان یهودیان متعصّب و یهودیان مذهبى می¬باشد. (افتخارى، 1380، ص 48). | |||
تبعیض بین یهودیان سفاردى که از شرق به اسرائیل کوچ کرده¬اند و یهودیان اشکنازى که از غرب به اسرائیل مهاجرت کرده¬اند، در زمانهاى گذشته ریشه دارد. هنگامی که اشکنازىها به اسرائیل وارد شدند، به واسطه این که یهودیانی ثروتمند و مرفه بودند، به یهودیان سفاردى به چشم حقارت مىنگریستند. آنها با ورود به اسرائیل، سازمانها و مؤسسات آموزشى، اقتصادى و اجتماعى ویژه خود را بر پا کردند و به تدریج، سلطه سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را به دست گرفتند و اکنون نیز چنین است. در جامعه اسرائیل، یهودیان شرقى، همواره ابزارى براى یهودیان غربى هستند و برای مثال، آنها به خطوط اوّل جبهههاى جنگ فرستاده مىشوند، و به لحاظ این¬که در وزارت پلیس، اکثریت با یهودیان شرقى است، مأموریت سرکوبى مخالفان این رژیم، توسط آنها صورت مىگیرد، در حالى که مقامات عالى فرماندهى ارتش در دست یهودیان اشکنازى است. از این رو، با قوت گرفتن انتفاضه و قیامهای بعدی و تنگتر شدن عرصه بر اسرائیلىها، تحمیل خسارتهاى فراوان و ایجاد ناامنى از سوى مبارزان فلسطینى، بحرانهاى شدیدى در سطح نیروهاى سیاسى و نظامى رژیم صهیونیستى به وجود آمده، و این امر، سیاستهاى این رژیم را دچار چالش نموده است و به ویژه در سالهاى اخیر این مشکلات در برخی تظاهراتهاى اسرائیلى، اعلام عدم همکارى بعضی از نیروهاى نظامى با دولت و... تبلور یافته است. | |||
دولت اسرائیلى، به عنوان دولتى براى همه یهودیان پا گرفته و در زمانى که یهودیان اقلیت کوچکى را در فلسطین تشکیل مىدادند، جنبش صهیونیسم جهانى در تمام دنیا، شعار دو قومى و عدم سلطه قومى بر قوم دیگر و برابرى و مساوات را سر مىداد، تا افکار عمومى را با خود همراه سازد، امّا همین که تعداد یهودیان در فلسطین افزایش یافت، صهیونیستها شعارهاى خود را دگرگون کردند و مدعى شدند که یهودیان تنها گروهى هستند که مىتوان آنها را فلسطینى دانست. از این رو، از همان زمان، تبعیض بین اعراب فلسطینى( مالکان اصلى آن سرزمین) و یهودیان صهیونیست آغاز شد و اقدامات گستردهاى برای اخراج آنان از وطنشان صورت گرفت. با افزایش تجاوزات و تظلّمات به ساکنان اصلى فلسطین، درگیرى بین آنها شروع شد و ادامه یافت، ولی اِعمال سیاستهاى خشونتآمیز رژیم صهیونیستى، موجب پیدایش انتفاضه، عملیات شهادت¬طلبانه و... شد. این قضیه بحرانی جدّى براى آن رژیم به وجود آورده است، به¬طورى که امروزه به شدت از سرکوب مردم فلسطین عاجز مانده و روز به روز رو به زوال مىرود. | |||
صهیونیستها براى این¬که حکومت مستقلى را براى خود ایجاد کنند، دین یهود را دستآویزى براى خویش قرار دادند و با ایدههاى ارض موعود، قوم برگزیده و... به آرمان سیاسی خود در تشکیل یک حکومت مستقل دست یافتند. (رضوى، 1379، ص 8) با این وصف، از همان ابتدا، بنیانهاى فکرى صهیونیسمهاى سیاسى و مذهبى دچار تناقض بود و با رفتارهاى غیرمذهبى و ضددینى صهیونیستهاى سیاسى، این تناقضات به شدّت آشکار شده و به بحران اجتماعى تبدیل گردید. صهیونیستها، براى مقابله با یهودیان متدین تفکر جدایى دین از سیاست را تقویت کرده و در تشکیل دولت اسرائیل نیز بر پایه تفکر علمانى( تفکر جدایى دین از سیاست) عمل کرده¬اند و آن تفکر را براى در حاشیه نگه داشتن صبغه دینى یهود، زنده نگه داشته¬اند، امّا یهودیان مذهبى، به¬رغم فشارهایى که از سوى صهیونیستها متحمل مىشوند، همواره سیاستهاى آنان را به چالش مىکشند و رفتارهاى صهیونیستى را با دین حضرت موسى و مسیح متعارض مىدانند. | |||
اختلافات میان صهیونیستهاى مذهبى و غیرمذهبى موجب شد در سطح جامعه اسرائیل، سازمانها، احزاب و جنبشهایى به وجود بیاید، مانند ظهور یک سازمان دینى صهیونیستى به نام همزراحى(مرکز روحى) که واکنشى در برابر نفوذ روزافزون موج علمانىگرایى در زمینه آموزش هودیان است. این نهاد براى مقابله با ترویج جدایى دین از سیاست، به تأسیس مدارس دینى قومى، تحت عنوان شبکه مدارس اقدام نمود، و از این طریق به مبارزه با تفکرى برخاست که دین را به عنوان یک مسئله شخصى تلقى مىکند، و تقویت دین در امر سیاست اسرائیل را براى رسیدن به اهداف سیاسى آن رژیم زیانآور می¬داند. | |||
از آن¬جا که دولت اسرائیل یک دولت سیاسى است و اهداف سیاسى را پی¬گیرى مىکند، نه اهداف مذهبى را، در امر آموزش و پرورش که یکى از نهادهای مهم تربیت و فرهنگسازى یهودیان مىباشد، به اِعمال نفوذ شدید دست زده و برنامههاى آنرا بر اساس اهداف صهیونیستها پىریزى کرده و در این راستا، به تأسیس مؤسسههاى آموزش عالى، ساختن مهدکودک و مدارس و... اقدام نموده است، که همه آنها زیر نظر آژانس یهود است. این آژانس مروج افکار صهیونیستهاى سیاسى یا همان تفکر علمانی است. (مرکز مطالعات فلسطین، 1377، ص 211). | |||
ریشه یکى دیگر از تعارضات میان دینداران و غیرمذهبىها در جامعه اسرائیل، متن قانون اساسى آن کشور می¬باشد؛ به بیان عمیقتر، سیاستهاى کلى دولت رژیم صهیونیستى را احزاب و گروههاى غیرمذهبى رقم مىزنند. آنها در چگونگى تدوین قانون اساسى اِعمال نفوذ کرده و اصولی را در قانون اساسى گنجاندهاند که با تفکرات دینداران در تعارض است. از جمله این تعارضات نبود یک تعریف روشن از هویت یهودىها است به ویژه آن¬جا که موضوع گرویدن به دیانت یهود به میان مىآید. رهبران دینى یهود بر این باورند که یهودى کسى است که از مادر یهودى زائیده شود هرچند که به تعالیم دینى یهودیت عمل نکند. علاوه بر آن، به هرکس که به دین یهود گرویده و به تعالیم یهودیت عمل کند نیز یهودى اطلاق مىگردد. این در حالی است که صهیونیست غیرمذهبى چنین اعتقادى ندارد. (ماضی، پیشین، ص 273). آنها معتقدند یهودى کسى است که در گروههایى که به نام ملت یهود تشکیل مىشود، عضویت دارد، یا به عبارتى دیگر، یهودى کسى است که فرزند ملّت یهود باشد. در تشخیص هویت یهودى نیز بین این دو جنبش اختلافاتى وجود دارد. از این رو، دینداران بر این باورند که صلاحیت مطلق در احراز هویت یهودیان با آنها مىباشد و در مقابل، سکولارهاى صهیونیستى تشخیص هویت را در زمره وظایف وزارت کشور مىدانند. | |||
از مهمترین احزاب سیاسى اسرائیل، حزب کارگرى سوسیالیستى و حزب لیکود مىباشد که در عرصه قدرت، رقباى جدّى به شمار مىروند. احزاب مذکور در سیاستهاى خود در تعارض با هم هستند. حزب لیکود در راستاى تحقق اهداف رژیم صهیونیستى، به شیوههاى مختلف زور و خشونت قائل است و تنها راه پیشبرد اهداف رژیم صهیونیستی را در سرکوب مخالفان، با شیوههاى اِعمال خشونت نظامى مىداند، در صورتى که حزب کار، کمى متعادلتر از لیکود است و به کارگیرى خشونت را تنها راهحل فرض نمىکند و معتقد است با مذاکره و حتّى دادن امتیاز به اعراب مىتوان، صلح و امنیت را براى یهودیان به ارمغان آورد. حزب کار به آمریکا گرایش شدید دارد، به-طورى که از حامیان سرسخت طرحهاى آمریکا مبنى بر صلح خاورمیانه و برچیده شدن اختلاف اعراب و اسرائیل است. | |||
حزب کار که در انتخابات 1369/1990 از حزب لیکود شکست خورد، با اجراى انتخابات درون¬حزبى به شیوه آمریکایى، اسحاق رابین را به ریاست و رهبرى حزب برگزید. این حزب در آستانه انتخابات 1371/1992، دگرگونىهاى چشمگیرى را در سیاست خود نسبت به اعراب و فلسطینیان اعلام کرد که از جمله آنها، پذیرش حقوق قانونى فلسطینىها، لغو ممنوعیت گفت¬و¬گو با سازمان آزادىبخش فلسطین و چاره¬اندیشى براى مسئله جولان در ازاى تضمین امنیت اسرائیل بود. اعلام این سیاستها موجب شد اسحاق رابین در انتخابات آن سال، به پیروزى برسد. (پیشین). بعد از پیروزى حزب کار در انتخابات 1371/1992 اسحاق رابین، مذاکرات شکست خورده لیکود را دنبال کرد، و بر اساس آن، خروج ارتش اسرائیل را از غزه و برخى شهرها و روستاها در کرانه غربى رود اردن خواستار شد، و بدین وسیله بر تشکیل حکومت خودگردان فلسطین گردن نهاد (فصلنامه مطالعات فلسطین، تابستان 1379، ص 64)، البته باید دانست، به¬رغم این¬که حزب کار خود را مشتاق برقرارى صلح با اعراب نشان مىدهد، ولى به هیچ وجه از اهداف و برنامههاى ثابت رژیم صهیونیستى تخلف نمىکند. این حزب با خروج ارتش اسرائیل از کرانه غربى و سپردن آن مناطق به تشکیلات خودگردان و اعمال سیاستهاى اسرائیلى بر تشکیلات خودگردان، طرح خودمختارى فلسطین را به طرح خود¬سرکوبى فلسطینیان تبدیل نمود (پیشین؛ مهاجرانی، بهار 1373، ص3؛ فصل¬نامه مطالعات فلسطین، زمستان 1378، ص88) و براى نخستین¬بار در تاریخ جنبشهاى آزادىبخش جهان، یک سازمان رهایىبخش، به یک گروه پلیسى، براى سرکوب مالکان قانونى و شرعى کشورشان (فلسطین) تبدیل شد. رژیم صهیونیستى براى اینکه بتواند یهودیان سراسر جهان را در اسرائیل جمع کند، به آنها وعدههایى چون اسکان در شهرکهاى یهودىنشین و تأمین امنیت، و رفاه و... داده است، از این رو، به احداث شهرکهاى جدید اقدام مىنماید و یهودیان مهاجر سراسر دنیا را در آنها اسکان مىدهد. با توجّه به این¬که یهودیان تازه¬وارد پس از مدتى، جایگاههاى دولتى و... را در اختیار مىگیرند، این امر موجبات نارضایتى یهودیان قدیمی¬تر ساکن را فراهم مىآورد. از طرفى، با ورود یهودیان مهاجر به اسرائیل و تصرف اراضى کشاورزى و منابع اقتصادى دیگر، اقتصاد اعراب فلسطینى دچار شکست شده و ساکنان اصلى آن سرزمین را به واکنش واداشته است. نارضایتىها از مهاجرت یهودیان به اسرائیل در قالب تجمع، تظاهرات و حتّى نبرد مسلّحانه از طرف مبارزان فلسطینى و... متجلی شده است. این اعتراضها، در جامعه اسرائیل به شکل یک بحران درآمده است، زیرا هم اعراب فلسطینى و هم یهودیان، دولت اسرائیل را برای برچیدن این شهرکها، تحت فشار گذاشتهاند. رژیم صهیونیستى با اعمال سیاستهاى غیردینى خود بحرانهاى متعدد دیگرى را نیز پدید آورده است. یکى از مشکلات اصلى که این رژیم درگیر آن بوده و روز به روز سیر صعودى پیدا می¬کند وجود فساد مالى و اخلاقى در میان مقامها و ارکانهاى دولتى به ویژه نیروهاى نظامى آن کشور است. حاصل عدم دخالت دین در سیاست، رشد روزافزون روابط نامشروع سربازان، به خصوص روابط نامشروع مردان نظامى با نظامیان زن است، که در نتیجه، بىبندبارى، مشکل بهداشت و... را براى ارتش این رژیم به ارمغان آورده و در نهایت، میزان توانایى نیروهاى نظامى را کاهش داده است. با توجّه به این¬که بقاى اسرائیل بر پایه نظامى¬گرى استوار است، این¬گونه بحرانهای فرهنگی، موجودیت آن کشور را دچار تزلزل نموده است. | |||
'''واژگان کلیدی:''' صهیونیسم، اسرائیل، انگلیس، آمریکا، بحران و چالش. | '''واژگان کلیدی:''' صهیونیسم، اسرائیل، انگلیس، آمریکا، بحران و چالش. |
ویرایش