confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «تفسیر آیه اولیالامر یا آیه اطاعت خداوند متعال فرموده یا أَیُّها الَّذِین...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
تفسیر آیه اولیالامر یا آیه اطاعت | تفسیر آیه اولیالامر یا آیه اطاعت | ||
خداوند متعال فرموده یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِـیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍفَرُدُّوهُ إِلى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ ذ لِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ | خداوند متعال فرموده یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِـیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍفَرُدُّوهُ إِلى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ ذ لِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً<ref>نساء، ۵۹)</ref>: اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا و رسول و اولىالامر اطاعت کنید و اگر در چیزى کارتان به نزاع کشید به حکم خدا و رسول باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این برایتان بهتر و خوشفرجامتر خواهد بود. . این ایه آیه اطاعت یا آیه اولیالامر است .این آیه از آیاتى است که شیعه براى اثبات امامت على به آن استدلال کرده است: | ||
تفسیر آیه | == تفسیر آیه اولی الامر == | ||
قبل از بیان تقریر استدلال به آیه یاد شده و باتوجهبه شبهاتى که بر آن وارد کردهاند، ارائه توضیحات زیر درباره آیه لازم است: | قبل از بیان تقریر استدلال به آیه یاد شده و باتوجهبه شبهاتى که بر آن وارد کردهاند، ارائه توضیحات زیر درباره آیه لازم است:<br> | ||
۱- اگرچه جمله اطیعوا الله و اطیعوا الرسول اساس همه ادیان آسمانی است، ولى در این آیه باتوجهبه تفریغ جمله فان تنازعتم فى شىء بهعنوان مقدمه براى آمادهکردن مسلمانان براى رجوع به خدا و رسول در موارد اختلاف مطرح است، چنان که همین نکته را در آیات بعد نیز تکرار مىکند؛ | ۱- اگرچه جمله اطیعوا الله و اطیعوا الرسول اساس همه ادیان آسمانی است، ولى در این آیه باتوجهبه تفریغ جمله فان تنازعتم فى شىء بهعنوان مقدمه براى آمادهکردن مسلمانان براى رجوع به خدا و رسول در موارد اختلاف مطرح است، چنان که همین نکته را در آیات بعد نیز تکرار مىکند؛ | ||
أَلَمْ تَرَ إِلى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ | أَلَمْ تَرَ إِلى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ <ref>نساء، ۶۰</ref>آیا نمىنگرى به کسانى که به گمان خود به آنچه به سوى تو نازل شده است، ادعاى ایمان دارند. | ||
آیا نمىنگرى به کسانى که به گمان خود به آنچه به سوى تو نازل شده است، ادعاى ایمان دارند. | وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِـیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ <ref>نساء، ۶۴</ref>و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که مردم به دستور خداوند از آنان پیروى کنند. | ||
وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِـیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ نساء، ۶۴ | فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَکِّمُوکَ فِـیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ <ref>نساء، ۶۵</ref> نه چنین نیست، قسم به پروردگار تو اینان به حقیقت ایمان نمىآورند مگر این که برای حل تمام اختلافات بین خود به تو مراجعه کنند. | ||
و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که مردم به دستور خداوند از آنان پیروى کنند. | این آیات و آیات همانند آن نیز مىرساند که مسلمانان باید برای حل اختلافات خود، به خدا و رسول خدا رویآورند و به داورى آن حضرت رضایت داده و از حکمى که آن حضرت صادر مىکند، دلگیر نشوند.<br> | ||
فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَکِّمُوکَ فِـیما شَجَرَ | |||
نه چنین نیست، قسم به پروردگار تو اینان به حقیقت ایمان نمىآورند مگر این که برای حل تمام اختلافات بین خود به تو مراجعه کنند. | |||
این آیات و آیات همانند آن نیز مىرساند که مسلمانان باید برای حل اختلافات خود، به خدا و رسول خدا رویآورند و به داورى آن حضرت رضایت داده و از حکمى که آن حضرت صادر مىکند، دلگیر نشوند. | |||
۲- بدون تردید اطاعت از خداوند، اطاعت از آن چیزى است که بر پیامبران وحى نموده است و آنان آن معارف و احکام را براى مردم تبلیغ کردهاند. | ۲- بدون تردید اطاعت از خداوند، اطاعت از آن چیزى است که بر پیامبران وحى نموده است و آنان آن معارف و احکام را براى مردم تبلیغ کردهاند. | ||
اما اطاعت از رسول خدا از دو نظر موردتوجه است: | اما اطاعت از رسول خدا از دو نظر موردتوجه است:<br> | ||
الف – خداوند یکى از وظایف رسول را تبیین و تفسیر آنچه در کتاب بهصورت اجمال آمده است، مىداند و مىفرماید: | الف – خداوند یکى از وظایف رسول را تبیین و تفسیر آنچه در کتاب بهصورت اجمال آمده است، مىداند و مىفرماید: | ||
وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَـیِّنَ لِلنّاسِ ما نُـزِّلَ | وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَـیِّنَ لِلنّاسِ ما نُـزِّلَ إِلَیْهِمْ <ref>نحل، ۴۴</ref>قرآن را بر تو نازل کردیم تا بر امت آنچه را که فرستاده شده است، بیان کنى.<br> | ||
قرآن را بر تو نازل کردیم تا بر امت آنچه را که فرستاده شده است، بیان کنى. | |||
ب – یکى از وظایفى که خداوند در آیات قرآن به رسول خدا واگذار کرده است، قضاوت در مسائل اختلافى بین مردم بر اساس تشخیص خود اوست؛ | ب – یکى از وظایفى که خداوند در آیات قرآن به رسول خدا واگذار کرده است، قضاوت در مسائل اختلافى بین مردم بر اساس تشخیص خود اوست؛ | ||
لِتَحْکُمَ بَیْنَالنّاسِ بِما أَراکَ | لِتَحْکُمَ بَیْنَالنّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ <ref>نساء، ۱۰۵</ref>گرچه این حکم بر اساس ظواهر قوانین قضا بود، ولى مردم موظفاند از پیامبر اطاعت کنند. باتوجهبه آیه یاد شده حاکمیت بین مردم به رسول خدا سپرده شده است؛ زیرا آنچه پیامبر مىگوید و بدان حکم مىکند و آنچه در تبیین احکام خدا بیان مىکند، معلوماتى است که خداوند در اختیار او گذاشته است؛ وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى <ref>نجم، ۳-۵</ref><br> | ||
گرچه این حکم بر اساس ظواهر قوانین قضا بود، ولى مردم موظفاند از پیامبر اطاعت کنند. باتوجهبه آیه یاد شده حاکمیت بین مردم به رسول خدا سپرده شده است؛ زیرا آنچه پیامبر مىگوید و بدان حکم مىکند و آنچه در تبیین احکام خدا بیان مىکند، معلوماتى است که خداوند در اختیار او گذاشته است؛ وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى نجم، ۳-۵ | |||
بدین ترتیب سنت پیامبر یعنى گفتار، رفتار و تأیید رسول خدا حجت مىشود و تفکیک بین کتاب خدا و سنت رسول خدا در حجیت جایز نیست و آنان که شعار «حسبنا کتابالله» را در روزهاى پایانى عمر رسول خدا مطرح کرده بودند، شعارى انحرافى و خلاف کتاب خدا و سنت رسول خدا بود، چنان که آن حضرت چنین تفکیکى را پیشبینى مىکرد. | بدین ترتیب سنت پیامبر یعنى گفتار، رفتار و تأیید رسول خدا حجت مىشود و تفکیک بین کتاب خدا و سنت رسول خدا در حجیت جایز نیست و آنان که شعار «حسبنا کتابالله» را در روزهاى پایانى عمر رسول خدا مطرح کرده بودند، شعارى انحرافى و خلاف کتاب خدا و سنت رسول خدا بود، چنان که آن حضرت چنین تفکیکى را پیشبینى مىکرد. | ||
به این روایت توجه کنید: | به این روایت توجه کنید: | ||
«عن المقدام بن معدى کرب انّ رسولالله قال یوشک الرجل متکئا على اریکته یحدّث بحدیثى فیقول بیننا و بینکم کتابالله عزوجل فما وجدنا فیه من حلال استحللناه و ما وجدنا فیه من حرام حرّمناه. الا و انّ ما حرّم رسولالله مثل ما حرّم الله.» ابن ماجه، سنن، ج ۱، ص ۱۵، حدیث ۱۲؛ تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۲ | «عن المقدام بن معدى کرب انّ رسولالله قال یوشک الرجل متکئا على اریکته یحدّث بحدیثى فیقول بیننا و بینکم کتابالله عزوجل فما وجدنا فیه من حلال استحللناه و ما وجدنا فیه من حرام حرّمناه. الا و انّ ما حرّم رسولالله مثل ما حرّم الله.» <ref>ابن ماجه، سنن، ج ۱، ص ۱۵، حدیث ۱۲؛ تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۲</ref> | ||
مقدام بن معدى کرب مىگوید: بدون تردید رسول خدا فرمود: بهزودی انسانى به اریکه قدرت تکیه مىزند درحالیکه حدیث مرا برایش بازگو مىکنند و مىگوید: بین ما و شما کتاب خدا کافى است. | مقدام بن معدى کرب مىگوید: بدون تردید رسول خدا فرمود: بهزودی انسانى به اریکه قدرت تکیه مىزند درحالیکه حدیث مرا برایش بازگو مىکنند و مىگوید: بین ما و شما کتاب خدا کافى است. | ||
بنابراین آنچه در کتاب خدا حلال شمرده شده است، ما هم حلال میدانیم و آنچه در کتاب خدا حرام شمرده شده است، ما هم حرام میدانیم. توجه داشته باشید که بدون تردید آنچه رسول خدا حرام کرده همانند چیزى است که خداوند حرام کرده است بنابراین، تفکیک کتاب و سنت جایز نیست و این که خداوند در آیه موردبحث دستور به رجوع به رسول خدا مىدهد، دلیل بر این است که سنت رسول خدا، از نظر خداوند، همانند کتاب خدا و حجت است. برایناساس آنچه از معارف دین و احکام در اسلام وجود دارد، باید به کتاب خدا و سنت رسول خدا برگردد. | بنابراین آنچه در کتاب خدا حلال شمرده شده است، ما هم حلال میدانیم و آنچه در کتاب خدا حرام شمرده شده است، ما هم حرام میدانیم. توجه داشته باشید که بدون تردید آنچه رسول خدا حرام کرده همانند چیزى است که خداوند حرام کرده است بنابراین، تفکیک کتاب و سنت جایز نیست و این که خداوند در آیه موردبحث دستور به رجوع به رسول خدا مىدهد، دلیل بر این است که سنت رسول خدا، از نظر خداوند، همانند کتاب خدا و حجت است. برایناساس آنچه از معارف دین و احکام در اسلام وجود دارد، باید به کتاب خدا و سنت رسول خدا برگردد. | ||
۳- بر اولىالامر – با هر تعریفى که از آن باشیم – وحى نازل نمىشود تا او با رسول در بخش اول تبلیغ دین شریک باشد، بلکه تنها در بخش دوم، – داوری در مسائل اختلافی – با رسول شریک است؛ بنابراین در وجوب اطاعت تنها در تشخیص نظر خود با رسول شریک هستند. ازاینجهت خداوند در تنازع امر آنها را بهعنوان یک منبع مستقل ذکر نکرده، بلکه تنها فرموده است: | ۳- بر اولىالامر – با هر تعریفى که از آن باشیم – وحى نازل نمىشود تا او با رسول در بخش اول تبلیغ دین شریک باشد، بلکه تنها در بخش دوم، – داوری در مسائل اختلافی – با رسول شریک است؛ بنابراین در وجوب اطاعت تنها در تشخیص نظر خود با رسول شریک هستند. ازاینجهت خداوند در تنازع امر آنها را بهعنوان یک منبع مستقل ذکر نکرده، بلکه تنها فرموده است: | ||
فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللّهِ وَالرَّسُولِ | فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللّهِ وَالرَّسُولِ و قطعاً مورد نزاع به قرینه آیات بعد – که از رجوع به طاغوت منع مىکند – حکم خداوند در مسائل اختلافى مسلمانان خواهد بود. | ||
و قطعاً مورد نزاع به قرینه آیات بعد – که از رجوع به طاغوت منع مىکند – حکم خداوند در مسائل اختلافى مسلمانان خواهد بود. | |||
برایناساس حکمى که مسلمانان در نزاعها باید به آن رجوع کنند، در کتاب و سنت – که هر دو حجت قاطع هستند – وجود دارد. | برایناساس حکمى که مسلمانان در نزاعها باید به آن رجوع کنند، در کتاب و سنت – که هر دو حجت قاطع هستند – وجود دارد. | ||
بر اساس این آیه، قول اولىالامر هم – که حکم کتاب و سنت را بیان مىکند – بدون هیچ قیدوشرطى حجت قاطع است و در نهایت همه به کتاب و سنت برمىگردد؛ بنابراین اولىالامر – هر کس که باشد – نه چنین اختیارى دارد که حکم جدیدى که در کتاب و سنت نیست، وضع کند و نه اختیار دارد که حکمى از احکام خدا را که در کتاب و سنت است، نسخ کند وگرنه رجوع به خدا و رسول معنایى نخواهد داشت. به این آیه توجه کنید: | بر اساس این آیه، قول اولىالامر هم – که حکم کتاب و سنت را بیان مىکند – بدون هیچ قیدوشرطى حجت قاطع است و در نهایت همه به کتاب و سنت برمىگردد؛ بنابراین اولىالامر – هر کس که باشد – نه چنین اختیارى دارد که حکم جدیدى که در کتاب و سنت نیست، وضع کند و نه اختیار دارد که حکمى از احکام خدا را که در کتاب و سنت است، نسخ کند وگرنه رجوع به خدا و رسول معنایى نخواهد داشت. به این آیه توجه کنید: | ||
وَما کانَ لِمُـؤْمِنٍ وَلا مُـؤْمِنَهٍ إِذا قَضى اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِـیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَـلَّ ضَلالاً | وَما کانَ لِمُـؤْمِنٍ وَلا مُـؤْمِنَهٍ إِذا قَضى اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِـیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَـلَّ ضَلالاً مُبِیناً<ref>احزاب، ۳۶</ref> | ||
بدین سان ترتیب خداوند، همان تشریع است و قضاى رسول یا همان تشریع است یا اعم از تشریع و نظر خود اوست و وجوب اطاعت از «اولىالامر» در تبعیت از رأى آنان در حوزه ولایت آنان است در این که حکم خدا را از کتاب و سنت به دست مىآورند. المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۳۸۹ | بدین سان ترتیب خداوند، همان تشریع است و قضاى رسول یا همان تشریع است یا اعم از تشریع و نظر خود اوست و وجوب اطاعت از «اولىالامر» در تبعیت از رأى آنان در حوزه ولایت آنان است در این که حکم خدا را از کتاب و سنت به دست مىآورند. <ref>المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۳۸۹</ref> | ||
۴- اطاعت از خدا و رسول در اطیعوا الله و اطیعوا الرسول هیچ قیدوشرطى ندارد و این خود دلیل بر این است که رسول خدا هیچگاه امر یا نهیى که با حکم خدا منافات داشته باشد، نمىکند و اگر چنین امرونهیای از رسول خدا صادر شود با اطلاق آیه در تناقض خواهد بود و چنین چیزى نسبت به رسول خدا – باتوجهبه عصمت او از ناحیه خداوند – امکان ندارد. | ۴- اطاعت از خدا و رسول در اطیعوا الله و اطیعوا الرسول هیچ قیدوشرطى ندارد و این خود دلیل بر این است که رسول خدا هیچگاه امر یا نهیى که با حکم خدا منافات داشته باشد، نمىکند و اگر چنین امرونهیای از رسول خدا صادر شود با اطلاق آیه در تناقض خواهد بود و چنین چیزى نسبت به رسول خدا – باتوجهبه عصمت او از ناحیه خداوند – امکان ندارد. | ||
این مسئله درباره «اولیالامر» نیز صادق است؛ یعنى در آیه اطاعت از «اولىالامر» نیز هیچ قیدوشرطى ندارد و این خود دلیل بر این است که اولىالامر هرگز امر و یا نهیى که با حکم واقعى خداوند مخالف باشد، صادر نخواهد کرد وگرنه، نعوذبالله، کلام خداوند تناقض خواهد داشت و چنین مسئلهاى در صورت برخوردارى از عصمت الهى رخ نخواهد داد. | این مسئله درباره «اولیالامر» نیز صادق است؛ یعنى در آیه اطاعت از «اولىالامر» نیز هیچ قیدوشرطى ندارد و این خود دلیل بر این است که اولىالامر هرگز امر و یا نهیى که با حکم واقعى خداوند مخالف باشد، صادر نخواهد کرد وگرنه، نعوذبالله، کلام خداوند تناقض خواهد داشت و چنین مسئلهاى در صورت برخوردارى از عصمت الهى رخ نخواهد داد. | ||
تردیدى نیست که آیه موردبحث بر عصمت اولیالامر دلالت مىکند، و این نظریه اختصاص به شیعه ندارد، بلکه عدهاى از دانشمندان اهلسنت نیز بر این باورند؛ | تردیدى نیست که آیه موردبحث بر عصمت اولیالامر دلالت مىکند، و این نظریه اختصاص به شیعه ندارد، بلکه عدهاى از دانشمندان اهلسنت نیز بر این باورند؛ | ||
فخر رازی مینویسد: | فخر رازی مینویسد: | ||
«انّ اللّه تعالى امر بطاعه اولیالامر على سبیل الجزم فى هذه الآیه و من امر الله بطاعته على سبیل الجزم و القطع لابد و ان یکون معصوما عن الخطاء اذ لو لم یکن معصوما عن الخطاء کان بتقدیر اقدامه على الخطاء یکون قد امر الله بمتابعته فیکون ذلک امرا بفعل ذلک الخطاء و الخطاء لکونه خطا منهىّ عنه، فهذا یفضى الى اجتماع الامر و النهى فى الفعل الواحد بالاعتبار الواحد و انّه محال.» التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۶ | «انّ اللّه تعالى امر بطاعه اولیالامر على سبیل الجزم فى هذه الآیه و من امر الله بطاعته على سبیل الجزم و القطع لابد و ان یکون معصوما عن الخطاء اذ لو لم یکن معصوما عن الخطاء کان بتقدیر اقدامه على الخطاء یکون قد امر الله بمتابعته فیکون ذلک امرا بفعل ذلک الخطاء و الخطاء لکونه خطا منهىّ عنه، فهذا یفضى الى اجتماع الامر و النهى فى الفعل الواحد بالاعتبار الواحد و انّه محال.» <ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۶</ref> | ||
خداوند در این آیه، بهطورقطع، به اطاعت از اولیالامر دستور داده است و هر کس را که خداوند، بهطورقطع، دستور به اطاعت از او را بدهد باید از خطا معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، درصورتیکه اقدام به خطا کرد، چنان است که گویا خداوند به پیروى از او فرمان داده است، درحالیکه کار خطا خطاست و خداوند به عدم پیروى از آن دستور داده است؛ در نتیجه لازم مىآید که نسبت به یک کار، از یکجهت هم دستور به پیروى داشته باشیم و هم دستور به عدم پیروى و این محال است». | خداوند در این آیه، بهطورقطع، به اطاعت از اولیالامر دستور داده است و هر کس را که خداوند، بهطورقطع، دستور به اطاعت از او را بدهد باید از خطا معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، درصورتیکه اقدام به خطا کرد، چنان است که گویا خداوند به پیروى از او فرمان داده است، درحالیکه کار خطا خطاست و خداوند به عدم پیروى از آن دستور داده است؛ در نتیجه لازم مىآید که نسبت به یک کار، از یکجهت هم دستور به پیروى داشته باشیم و هم دستور به عدم پیروى و این محال است». | ||
در این که از این آیه عصمت «اولیالامر» استفاده مىشود، شبههاى نیست و آنان که قائل به عصمت اولیالامر نشدهاند، یا آیه را بهدقت مطالعه نکردهاند و یا این که شبهاتى خارج از آیه، مانع پذیرش این نظریه شده است که در مباحث آینده مطرح خواهد شد. | در این که از این آیه عصمت «اولیالامر» استفاده مىشود، شبههاى نیست و آنان که قائل به عصمت اولیالامر نشدهاند، یا آیه را بهدقت مطالعه نکردهاند و یا این که شبهاتى خارج از آیه، مانع پذیرش این نظریه شده است که در مباحث آینده مطرح خواهد شد. | ||
اولیالامر از دیدگاه اهلسنت | == اولیالامر از دیدگاه اهلسنت == | ||
درباره مصداق اولیالامر بین شیعه و اهلسنت اختلافنظر وجود دارد. قبل از پرداختن به بحث مصداق اولىالامر از دیدگاه اهلسنت توجه به این نکته ضرورى است که در آیاتى که شأن نزول بهخصوصی دارند، شأن نزول آیه در فهم مقصود آیه بسیار تأثیر دارد. با این که آیه باید شأن نزول خود را شامل شود، شأن نزولهایى که در تفاسیر اهلسنت درباره آیات نقل کردهاند، گاه بهقدری متناقض است که با محتواى آیه در تعارض است. | درباره مصداق اولیالامر بین شیعه و اهلسنت اختلافنظر وجود دارد. قبل از پرداختن به بحث مصداق اولىالامر از دیدگاه اهلسنت توجه به این نکته ضرورى است که در آیاتى که شأن نزول بهخصوصی دارند، شأن نزول آیه در فهم مقصود آیه بسیار تأثیر دارد. با این که آیه باید شأن نزول خود را شامل شود، شأن نزولهایى که در تفاسیر اهلسنت درباره آیات نقل کردهاند، گاه بهقدری متناقض است که با محتواى آیه در تعارض است. | ||
حال در آیه موردبحث در منابع شیعه شأن نزول خاصى ذکر نشده و آیه مطلق است، ولى در منابع اهلسنت آمده است: | حال در آیه موردبحث در منابع شیعه شأن نزول خاصى ذکر نشده و آیه مطلق است، ولى در منابع اهلسنت آمده است: | ||
انزلت فى عبدالله بن حذافه بن قیس اذ بعثه النبى فى سریّه. صحیح، البخارى، جزء ۵؛ کتاب التفسیر، ص ۱۸۰؛ تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰ | انزلت فى عبدالله بن حذافه بن قیس اذ بعثه النبى فى سریّه. <ref>صحیح، البخارى، جزء ۵؛ کتاب التفسیر، ص ۱۸۰؛ تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | ||
آیه درباره عبدالله بن حذافه نازل شده است که رسول خدا او را بهعنوان فرمانده یک گروه نظامى اعزام کرده بود. | آیه درباره عبدالله بن حذافه نازل شده است که رسول خدا او را بهعنوان فرمانده یک گروه نظامى اعزام کرده بود. | ||
حال به قصه اعزام «عبداللّه» توجه کنید: | حال به قصه اعزام «عبداللّه» توجه کنید: | ||
انّ رسولالله امّره على سریّه فامرهم ان یجمعوا حطبا و یوقدوا نارا، فلمّا اوقدوها امرهم بالتقحم فیها، فقال لهم: الم یامرکم رسولالله بطاعتى و قال من اطاع امیرى فقد اطاعنى؟ فقالوا: ما آمنا بالله و اتبعنا رسوله الاّ لننجوا من النار، فصوّب رسولالله فعلهم و قال: لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق. تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰ | انّ رسولالله امّره على سریّه فامرهم ان یجمعوا حطبا و یوقدوا نارا، فلمّا اوقدوها امرهم بالتقحم فیها، فقال لهم: الم یامرکم رسولالله بطاعتى و قال من اطاع امیرى فقد اطاعنى؟ فقالوا: ما آمنا بالله و اتبعنا رسوله الاّ لننجوا من النار، فصوّب رسولالله فعلهم و قال: لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق. <ref>تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | ||
رسول خدا عبدالله را به فرماندهى سپاهى منصوب کرد. او نیز پس از خروج از شهر به آنان دستور داد هیزم جمع کنند و آتشى برافروزند. پس از برافروختن آتش به آنان دستور داد که همگى وارد آتش شوند و به آنان گفت: مگر نه این است که رسول خدا به شما دستور داده است از من اطاعت کنید و همچنین فرموده است هر کس از فرمانده منصوب من اطاعت کند، از من اطاعت کرده است. | رسول خدا عبدالله را به فرماندهى سپاهى منصوب کرد. او نیز پس از خروج از شهر به آنان دستور داد هیزم جمع کنند و آتشى برافروزند. پس از برافروختن آتش به آنان دستور داد که همگى وارد آتش شوند و به آنان گفت: مگر نه این است که رسول خدا به شما دستور داده است از من اطاعت کنید و همچنین فرموده است هر کس از فرمانده منصوب من اطاعت کند، از من اطاعت کرده است. | ||
آنان از عبدالله اطاعت نکرده به او گفتند: ما به خدا و رسول خدا ایمان آوردهایم که از آتش نجات پیدا کنیم و برگشتند و رسول خدا رفتار سپاه را تأیید کرد و فرمود: دستور هیچ مخلوقى را که [متضمن] معصیت خداست، نباید اطاعت کرد. | آنان از عبدالله اطاعت نکرده به او گفتند: ما به خدا و رسول خدا ایمان آوردهایم که از آتش نجات پیدا کنیم و برگشتند و رسول خدا رفتار سپاه را تأیید کرد و فرمود: دستور هیچ مخلوقى را که [متضمن] معصیت خداست، نباید اطاعت کرد. | ||
اکنون سؤال این است که به چه دلیل شأن نزولى را براى آیه نقل کردهاند که حتى شامل مورد خود آن نیز نمیشود؛ زیرا آیه دستور مىدهد که از اولیالامر اطاعت کنند، ولى سپاه با فرمانده مخالفت مىکند و رسول خدا نیز مخالفت سپاه را تأیید مىکند؟! | اکنون سؤال این است که به چه دلیل شأن نزولى را براى آیه نقل کردهاند که حتى شامل مورد خود آن نیز نمیشود؛ زیرا آیه دستور مىدهد که از اولیالامر اطاعت کنند، ولى سپاه با فرمانده مخالفت مىکند و رسول خدا نیز مخالفت سپاه را تأیید مىکند؟! | ||
مصادیق «اولیالامر» از دیدگاه اهلسنت | === مصادیق «اولیالامر» از دیدگاه اهلسنت === | ||
۱– اصحاب رسول خدا : | ==== ۱– اصحاب رسول خدا : ==== | ||
عده اى بر این باورند که «اولیالامر انّهم اصحاب محمّد خاصّه»؛<ref>همان، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> مقصود از «اولیالامر» اصحاب محمد هستند». | |||
نقد | ===== نقد ===== | ||
الف – پیشتر بیان شد که از آیه موردبحث عصمت اولیالامر استفاده مىشود، درحالیکه در بین امت اسلامى هیچکس براى همه اصحاب رسول خدا عصمت قائل نیست، تا اطاعت از آنان واجب باشد. | الف – پیشتر بیان شد که از آیه موردبحث عصمت اولیالامر استفاده مىشود، درحالیکه در بین امت اسلامى هیچکس براى همه اصحاب رسول خدا عصمت قائل نیست، تا اطاعت از آنان واجب باشد.<br> | ||
ب – اصحاب رسول خدا چنین شأنى براى خود قائل نبودند که مصداق آیه ما هستیم. | |||
ج – گر چه در برخى از آیات و روایات از جمعى از اصحاب رسول خدا بسیار تجلیل شده است و آن تجلیلها نیز واقعى است، ولى باتوجهبه تعریفى که اهلسنت درباره صحابه دارند، بررسی مجموع آیات و روایات درباره صحابه بیانگر این است که عدهاى از صحابه در عصر خود حضرت رسول خدا و عدهاى بعد از آن حضرت مرتد شدهاند؛ برخى از آنان مریضدلان بودهاند؛ عدهاى از آنان در زمره منافقان پنهان و عدهاى از منافقان آشکار و شمارى از آنان، همکاران و جاسوسان دشمن بودهاند و عدهاى از دستورات آن حضرت تخلف مىکردند و… . | ب – اصحاب رسول خدا چنین شأنى براى خود قائل نبودند که مصداق آیه ما هستیم.<br> | ||
تاریخ اسلام، چه در عصر رسول خدا و چه بعد از آن تا زمانى که آنان زنده بودند، از تخلفات آنان از احکام اسلام حکایت مىکند. | |||
۱ – انس بن مالک: | ج – گر چه در برخى از آیات و روایات از جمعى از اصحاب رسول خدا بسیار تجلیل شده است و آن تجلیلها نیز واقعى است، ولى باتوجهبه تعریفى که اهلسنت درباره صحابه دارند، بررسی مجموع آیات و روایات درباره صحابه بیانگر این است که عدهاى از صحابه در عصر خود حضرت رسول خدا و عدهاى بعد از آن حضرت مرتد شدهاند؛ برخى از آنان مریضدلان بودهاند؛ عدهاى از آنان در زمره منافقان پنهان و عدهاى از منافقان آشکار و شمارى از آنان، همکاران و جاسوسان دشمن بودهاند و عدهاى از دستورات آن حضرت تخلف مىکردند و… .<br> | ||
تاریخ اسلام، چه در عصر رسول خدا و چه بعد از آن تا زمانى که آنان زنده بودند، از تخلفات آنان از احکام اسلام حکایت مىکند.<br> | |||
۱ – انس بن مالک:<br> | |||
وى از تخلفات و تغییراتى که اصحاب در احکام اسلامى به وجود آوردهاند، چنین یاد مىکند: | وى از تخلفات و تغییراتى که اصحاب در احکام اسلامى به وجود آوردهاند، چنین یاد مىکند: | ||
«سمعت ابا عمران الجونى یقول سمعت انس بن مالک یقول: ما اعرف شیئا الیوم ممّا کنّا علیه على عهد رسولالله . قال: قلنا له: فاین الصلاه؟ قال: او لم تصنعوا فى الصلاه ما قد علمتم. مسند، احمد بن حنبل، ج ۳، ص ۵۳۵، حدیث ۱۱۵۶۶) | «سمعت ابا عمران الجونى یقول سمعت انس بن مالک یقول: ما اعرف شیئا الیوم ممّا کنّا علیه على عهد رسولالله . قال: قلنا له: فاین الصلاه؟ قال: او لم تصنعوا فى الصلاه ما قد علمتم. <ref>مسند، احمد بن حنبل، ج ۳، ص ۵۳۵، حدیث ۱۱۵۶۶)</ref> | ||
ابو عمران جونى مىگوید: شنیدم انس بن مالک مىگفت: آنچه در عصر رسول خدا انجام مىدادیم امروز خبرى از آن نیست! | ابو عمران جونى مىگوید: شنیدم انس بن مالک مىگفت: آنچه در عصر رسول خدا انجام مىدادیم امروز خبرى از آن نیست! | ||
به او گفتیم: نماز که هست؟ | به او گفتیم: نماز که هست؟ | ||
گفت: شما مىدانید در نماز چه تغییراتى دادهاید! | گفت: شما مىدانید در نماز چه تغییراتى دادهاید!<br> | ||
حال چگونه مىتوان گفت مصداق اولیالامرى که معصوم هستند و اطاعت آنان واجب است، همه صحابه باشند؟ | حال چگونه مىتوان گفت مصداق اولیالامرى که معصوم هستند و اطاعت آنان واجب است، همه صحابه باشند؟ | ||
۲– ابوبکر و عمر: | ==== ۲– ابوبکر و عمر: ==== | ||
عده اى از اهل تسنن بر این باورند که: | |||
«آنها اشاره الى ابیبکر و عمر رضى الله عنهما | «آنها اشاره الى ابیبکر و عمر رضى الله عنهما خاصّه»؛<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | ||
مقصود از اولیالامر ابوبکر و عمر هستند! | مقصود از اولیالامر ابوبکر و عمر هستند! | ||
نقد | ===== نقد ===== | ||
ابتدا رأى یاد شده درباره ابوبکر را به نقد مىکشیم: | ابتدا رأى یاد شده درباره ابوبکر را به نقد مىکشیم:<br> | ||
الف – باتوجهبه این که ابوبکر و عمر از اصحاب رسول خدا هستند تمام ایرادهایى که درباره نظریه قبل یاد شد، بر این نظر هم وارد مىشود. | |||
الف – باتوجهبه این که ابوبکر و عمر از اصحاب رسول خدا هستند تمام ایرادهایى که درباره نظریه قبل یاد شد، بر این نظر هم وارد مىشود.<br> | |||
ب – ابوبکر نهتنها ادعاى عصمت نداشت، بلکه خودش را از بقیه مردم هم ضعیفتر مىدانست؛ بهگونهای که نمىتواند حکومت را بر اساس دین اداره کند و از آنان تقاضا مىکرد تا هرکجا که بر خلاف دین رفتار کرد، او را هدایت کنند و بهصراحت در حضور اصحاب رسول خدا گفت: من شیطانى دارم که متعرض من مىشود و وقتى نزد من آمد، از من دورى کنید. به این کلمات توجه کنید: | ب – ابوبکر نهتنها ادعاى عصمت نداشت، بلکه خودش را از بقیه مردم هم ضعیفتر مىدانست؛ بهگونهای که نمىتواند حکومت را بر اساس دین اداره کند و از آنان تقاضا مىکرد تا هرکجا که بر خلاف دین رفتار کرد، او را هدایت کنند و بهصراحت در حضور اصحاب رسول خدا گفت: من شیطانى دارم که متعرض من مىشود و وقتى نزد من آمد، از من دورى کنید. به این کلمات توجه کنید: | ||
«ایها الناس فانّى قد ولیّت علیکم و لست بخیرکم، فان احسنت فاعینونى و ان اسأت فقوّمونى… اطیعونى ما اطعت الله و رسوله، فاذا عصیت الله و رسوله، فلا طاعه لى علیکم… و انّ لى شیطانا یعترینى، فاذا اتانى فاجتنبونى.» البدایه و النهایه، ج ۵، حوادث سال یازدهم، ص ۳؛ الکامل فى التاریخ، ج ۲، ص ۳۳۲؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۴۵۰ و ۴۶۰ | «ایها الناس فانّى قد ولیّت علیکم و لست بخیرکم، فان احسنت فاعینونى و ان اسأت فقوّمونى… اطیعونى ما اطعت الله و رسوله، فاذا عصیت الله و رسوله، فلا طاعه لى علیکم… و انّ لى شیطانا یعترینى، فاذا اتانى فاجتنبونى.» <ref>البدایه و النهایه، ج ۵، حوادث سال یازدهم، ص ۳؛ الکامل فى التاریخ، ج ۲، ص ۳۳۲؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۴۵۰ و ۴۶۰</ref> | ||
حال چگونه مىتوان گفت چنین فردى مصداق اولیالامرى است که خداوند دستور داده بدون قیدوشرط از او اطاعت کنند؟ | حال چگونه مىتوان گفت چنین فردى مصداق اولیالامرى است که خداوند دستور داده بدون قیدوشرط از او اطاعت کنند؟<br> | ||
ج – آنچه بیان شد، مربوط به ابتداى حاکمیت ابوبکر بود که از زبان خود وى نقل کردیم، اما پایان حکومت او را هم از زبان خودش بشنویم: | ج – آنچه بیان شد، مربوط به ابتداى حاکمیت ابوبکر بود که از زبان خود وى نقل کردیم، اما پایان حکومت او را هم از زبان خودش بشنویم: | ||
در آخرین روز حیات ابوبکر، عبدالرحمان بن عوف بر او وارد شد و خواست او را تسلّى دهد که ابوبکر گفت: | در آخرین روز حیات ابوبکر، عبدالرحمان بن عوف بر او وارد شد و خواست او را تسلّى دهد که ابوبکر گفت: | ||
«اما انّى لا آسى الاّ على ثلاث فعلتهنّ وددت انّى لم افعلهنّ، ثلاث لم افعلهنّ وددت انّى فعلتهنّ، و ثلاث وددت انّى سألت رسولالله عنهن فامّا الثلاث اتى فعلتها وددت انّى لم اکن فعلتها فوددت انّى لم اکن کشفت عن بیت فاطمه و ترکته و لو اغلق على حرب ووددت انّى یوم سقیفه بنى ساعده کنت قذفت الامر فى عنق احد الرجلین عمر او ابى عبیده، فکان امیرا و کنت وزیرا ووددت انّى اذا اتیت بالفجاه لم اکن احرقته و کنت قتلته بالحدید او اطلقته.» | «اما انّى لا آسى الاّ على ثلاث فعلتهنّ وددت انّى لم افعلهنّ، ثلاث لم افعلهنّ وددت انّى فعلتهنّ، و ثلاث وددت انّى سألت رسولالله عنهن فامّا الثلاث اتى فعلتها وددت انّى لم اکن فعلتها فوددت انّى لم اکن کشفت عن بیت فاطمه و ترکته و لو اغلق على حرب ووددت انّى یوم سقیفه بنى ساعده کنت قذفت الامر فى عنق احد الرجلین عمر او ابى عبیده، فکان امیرا و کنت وزیرا ووددت انّى اذا اتیت بالفجاه لم اکن احرقته و کنت قتلته بالحدید او اطلقته.» | ||
اما من تأسف نمیخورم مگر بر سه کارى که انجام دادهام، ولى ایکاش انجام نمىدادم [از این قرارند]: | اما من تأسف نمیخورم مگر بر سه کارى که انجام دادهام، ولى ایکاش انجام نمىدادم [از این قرارند]:<br> | ||
۱- ایکاش هرگز درِ خانه فاطمه ÷را نمىگشودم؛ گر چه آن در براى جنگ بسته شده بود؛ | |||
۲- ایکاش در روز «سقیفه بنىساعده» خلافت را به عمر یا ابوعبیده واگذار مىکردم و آنان حاکم بودند و من مشاور؛ | ۱- ایکاش هرگز درِ خانه فاطمه ÷را نمىگشودم؛ گر چه آن در براى جنگ بسته شده بود؛ <br> | ||
۳- و ایکاش هنگامى که فجات را آوردند او را نمىسوزاندم، بلکه او را با آهن مىکشتم یا آزاد مىکردم. | |||
۲- ایکاش در روز «سقیفه بنىساعده» خلافت را به عمر یا ابوعبیده واگذار مىکردم و آنان حاکم بودند و من مشاور؛<br> | |||
۳- و ایکاش هنگامى که فجات را آوردند او را نمىسوزاندم، بلکه او را با آهن مىکشتم یا آزاد مىکردم.<br> | |||
«و اما الثلاث التى ترکتها و وددت انّى فعلتها فوددت انّى یوم اتیت بالاشعث کنت ضربت عنقه فانّه یخیل الىّ انّه لا یرى شرّا الاّ اعان علیه و وددت انّى حیث وجّهت خالدا الى اهل الرده اقمت بذى القصّه فان ظفر المسلمون و الا کنت ردءا لهم وودت حیث وجّهت خالدا الى الشام کنت وجّهت عمر الى العراق فاکون قد بسطت کلتا یدى الیمین و الشمال فى سبیل الله» | «و اما الثلاث التى ترکتها و وددت انّى فعلتها فوددت انّى یوم اتیت بالاشعث کنت ضربت عنقه فانّه یخیل الىّ انّه لا یرى شرّا الاّ اعان علیه و وددت انّى حیث وجّهت خالدا الى اهل الرده اقمت بذى القصّه فان ظفر المسلمون و الا کنت ردءا لهم وودت حیث وجّهت خالدا الى الشام کنت وجّهت عمر الى العراق فاکون قد بسطت کلتا یدى الیمین و الشمال فى سبیل الله» | ||
و اما آن سه کارى که انجام ندادم و ایکاش انجام مىدادم [اینها بودند]: | و اما آن سه کارى که انجام ندادم و ایکاش انجام مىدادم [اینها بودند]:<br> | ||
۱- ایکاش روزى که اشعث را بهعنوان اسیر نزد من آوردند گردنش را مىزدم؛زیرا چنین به نظرم مىرسد که هیچ شرّى برایش پیش نیاید، مگر این که او به آن دامن زد. | |||
۲- ایکاش وقتى خالد را براى جنگ مرتدان فرستادم، در ذىالقصه مىماندم که در صورت شکست مسلمانان به آنان کمک مىکردم؛ | ۱- ایکاش روزى که اشعث را بهعنوان اسیر نزد من آوردند گردنش را مىزدم؛زیرا چنین به نظرم مىرسد که هیچ شرّى برایش پیش نیاید، مگر این که او به آن دامن زد.<br> | ||
۳- و ایکاش هنگامى که خالد را براى فتح شام فرستادم عمر را نیز براى فتح عراق مىفرستادم بهگونهای که با هردو بازویم در راه خدا مىجنگیدم. | |||
«و اما الثلاث اللواتى وددت انّى کنت سألت رسولالله عنهنّ فوردت انّى سألته فیمن هذا الامر فکنّا لا ننازعه اهله و وددت انّى کنت سألته هل للانصار فى هذاالامر نصیب و وددت انّى سألته عن میراث العمه و ابنه الاخت، فانّ فى نفسى منهما حاجه.» تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۶۱۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲، ص ۴۶ | ۲- ایکاش وقتى خالد را براى جنگ مرتدان فرستادم، در ذىالقصه مىماندم که در صورت شکست مسلمانان به آنان کمک مىکردم؛<br> | ||
و اما آن سه چیزى که ایکاش از رسول خدا مىپرسیدم: [ازاینقرار بودند] | |||
۱- ایکاش از رسول خدا مىپرسیدم که خلافت حق کیست، تا با صاحبان آن به نزاع برنخیزیم؛ | ۳- و ایکاش هنگامى که خالد را براى فتح شام فرستادم عمر را نیز براى فتح عراق مىفرستادم بهگونهای که با هردو بازویم در راه خدا مىجنگیدم.<br> | ||
۲- ایکاش از رسول خدا مىپرسیدم که آیا انصار هم در خلافت حقى دارند یا نه؟ | |||
۳- ایکاش از رسول خدا درباره ارث عمه و دختر خواهر مىپرسیدم؛ زیرا در دلم نسبت به ارث این دو | «و اما الثلاث اللواتى وددت انّى کنت سألت رسولالله عنهنّ فوردت انّى سألته فیمن هذا الامر فکنّا لا ننازعه اهله و وددت انّى کنت سألته هل للانصار فى هذاالامر نصیب و وددت انّى سألته عن میراث العمه و ابنه الاخت، فانّ فى نفسى منهما حاجه.» <ref>تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۶۱۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲، ص ۴۶</ref> | ||
و اما آن سه چیزى که ایکاش از رسول خدا مىپرسیدم: [ازاینقرار بودند]<br> | |||
۱- ایکاش از رسول خدا مىپرسیدم که خلافت حق کیست، تا با صاحبان آن به نزاع برنخیزیم؛<br> | |||
۲- ایکاش از رسول خدا مىپرسیدم که آیا انصار هم در خلافت حقى دارند یا نه؟<br> | |||
۳- ایکاش از رسول خدا درباره ارث عمه و دختر خواهر مىپرسیدم؛ زیرا در دلم نسبت به ارث این دو شبهه اى است.<br> | |||
آنچه بیان شد؛ سخنان ابوبکر در آخرین روز حیات او در این دنیاست. یکبار دیگر این مطالب را مرور کنید. سه کارى که ابوبکر انجام داده است و آرزو مىکرد که هرگز انجام نمىداد که این مسئله مشروعیت حکومت او را زیر سؤال مىبرد که بنا نداریم بیشتر آن را توضیح دهیم. | آنچه بیان شد؛ سخنان ابوبکر در آخرین روز حیات او در این دنیاست. یکبار دیگر این مطالب را مرور کنید. سه کارى که ابوبکر انجام داده است و آرزو مىکرد که هرگز انجام نمىداد که این مسئله مشروعیت حکومت او را زیر سؤال مىبرد که بنا نداریم بیشتر آن را توضیح دهیم. | ||
اما آن سه کارى که انجام نداده است و آرزو مىکرد که ایکاش انجام داده بود یک بار دیگر مرور کنید. در جریان حرکتهاى نظامى خالد که موجب اعتراض عمر – که هم یار صمیمى ابوبکر بود و در خیرخواهى او نسبت به ابوبکر | اما آن سه کارى که انجام نداده است و آرزو مىکرد که ایکاش انجام داده بود یک بار دیگر مرور کنید. در جریان حرکتهاى نظامى خالد که موجب اعتراض عمر – که هم یار صمیمى ابوبکر بود و در خیرخواهى او نسبت به ابوبکر شبهه اى نیست – شده است، چه انسانهای بىگناهى کشته شدند و چه اموالى به غارت رفت و چه هتک حرمتهایى که از زنان مسلمان شد و… که داستانى بسیار غم انگیز است.<br> | ||
اما سه سؤالى که آرزو مىکرد، از رسول خدا مىپرسید، قابلتوجه است. | |||
یکى از محورهاى سخنرانىهاى «حجةالوداع» رسول خدا همین مسئله بود که اصحاب با صاحبان امر درگیر نشوند و یکى از مواردى که در پیمان عقبه دوم – که به «بیعة الحرب» شهرت یافت – این بود که مسلمانان با پیامبر بیعت کردند که با صاحبان امر درگیر نشوند. | اما سه سؤالى که آرزو مىکرد، از رسول خدا مىپرسید، قابلتوجه است.<br> | ||
بدین ترتیب نمىتوان پذیرفت که با سابقه طرح این مسئله در بین مسلمانان، بهخصوص در حجةالوداع – که ابوبکر حضور داشت – او نپرسیده باشد که صاحبان امر چه کسانى هستند، با این که او در سقیفه براى خارجکردن انصار از میدان خود را احق و اولی به خلافت مىدانست و حال که در پایان راه است از هجوم به خانه فاطمه ÷ که در واقع صاحب امر در آنجا بود، تأسف مىخورد و… که جاى توضیح بیشتر آن نیست. | |||
یکى از محورهاى سخنرانىهاى «حجةالوداع» رسول خدا همین مسئله بود که اصحاب با صاحبان امر درگیر نشوند<br> | |||
و یکى از مواردى که در پیمان عقبه دوم – که به «بیعة الحرب» شهرت یافت – این بود که مسلمانان با پیامبر بیعت کردند که با صاحبان امر درگیر نشوند.<br> | |||
بدین ترتیب نمىتوان پذیرفت که با سابقه طرح این مسئله در بین مسلمانان، بهخصوص در حجةالوداع – که ابوبکر حضور داشت – او نپرسیده باشد که صاحبان امر چه کسانى هستند، با این که او در سقیفه براى خارجکردن انصار از میدان خود را احق و اولی به خلافت مىدانست و حال که در پایان راه است از هجوم به خانه فاطمه ÷ که در واقع صاحب امر در آنجا بود، تأسف مىخورد و… که جاى توضیح بیشتر آن نیست.<br> | |||
اکنون سؤال این است که آیا شایسته است که چنین انسانى را با این اعترافات صریح، نسبت به کارهایى که نباید انجام مىداد و کارهایى که مىبایست انجام مىداد و انجام نداده است، مصداق اولیالامرى بدانیم که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از او پیروى کنیم؟! | اکنون سؤال این است که آیا شایسته است که چنین انسانى را با این اعترافات صریح، نسبت به کارهایى که نباید انجام مىداد و کارهایى که مىبایست انجام مىداد و انجام نداده است، مصداق اولیالامرى بدانیم که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از او پیروى کنیم؟! | ||
در ادامه، به نقد رأى یاد شده درباره عمر مىپردازیم: | ===== نقد ===== | ||
۱- نقدهایى که بر همه صحابه بهعنوان کلى مطرح شد بر او نیز وارد است؛ | در ادامه، به نقد رأى یاد شده درباره عمر مىپردازیم:<br> | ||
۲- عمر در به قدرت رسیدن ابوبکر و ادامه حکومت او نقش اساسى داشت؛ بنابراین او در کارهاى ابوبکر شریک است و بخش عمدهاى از نقدهایى که بر ابوبکر یاد شد، بر او نیز وارد است. | |||
۳- اگر بخواهیم عملکرد عمر را نقد کنیم سخن بسیار طولانى خواهد بود و تنها به یک عملکرد او اشاره مىکنیم. | ۱- نقدهایى که بر همه صحابه بهعنوان کلى مطرح شد بر او نیز وارد است؛<br> | ||
قرآن مىفرماید: | |||
وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ | ۲- عمر در به قدرت رسیدن ابوبکر و ادامه حکومت او نقش اساسى داشت؛ بنابراین او در کارهاى ابوبکر شریک است و بخش عمدهاى از نقدهایى که بر ابوبکر یاد شد، بر او نیز وارد است.<br> | ||
و آیات دیگرى که به متابعت مطلق از رسول خدا دستور مىدهد و آیاتى که سخن رسول خدا را وحى مىداند نه سخن از روى هواى نفس؛ | |||
وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ | ۳- اگر بخواهیم عملکرد عمر را نقد کنیم سخن بسیار طولانى خواهد بود و تنها به یک عملکرد او اشاره مىکنیم.<br> | ||
قرآن مىفرماید: وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا<ref>حشر، ۷</ref>و آیات دیگرى که به متابعت مطلق از رسول خدا دستور مىدهد و آیاتى که سخن رسول خدا را وحى مىداند نه سخن از روى هواى نفس؛ وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى<ref>نجم، ۵-۴</ref> | |||
با این وصف، در روز پنجشنبه که رسول خدا در حجرهاش در حضور اصحاب دستور داد [کاغذ و قلمى] بیاورید تا چیزى بنویسم که هرگز گمراه نشوید، عمر فریاد زد: | با این وصف، در روز پنجشنبه که رسول خدا در حجرهاش در حضور اصحاب دستور داد [کاغذ و قلمى] بیاورید تا چیزى بنویسم که هرگز گمراه نشوید، عمر فریاد زد: | ||
«ان الرجل لیهجر، حسبنا کتابالله.» صحیح، البخارى، کتاب المریض باب قول المریض قوموا عنّى؛ صحیح، مسلم، باب ترک الوصیه، ص ۷۶؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۵۵۲، ج ۴، ص ۳۰۸؛ تاریخ، طبرى، ج ۲، ص ۴۳۶؛ کامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۲۰ | «ان الرجل لیهجر، حسبنا کتابالله.» صحیح، البخارى، کتاب المریض باب قول المریض قوموا عنّى؛ <ref>صحیح، مسلم، باب ترک الوصیه، ص ۷۶؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۵۵۲، ج ۴، ص ۳۰۸؛ تاریخ، طبرى، ج ۲، ص ۴۳۶؛ کامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۲۰</ref><br> | ||
اکنون سؤال این است که بهراستی کسى که با صراحت به مخالفت با دستور رسول خدا برمىخیزد؛ همان اولیالامرى است که خداوند دستور داده است، در هر شرایطى، از او اطاعت کنند؟ و اگر شما در آنجا بودید، چه مىکردید؟ آیا به دستور رسول خدا عمل مىکردید یا به دستور عمر؟ | اکنون سؤال این است که بهراستی کسى که با صراحت به مخالفت با دستور رسول خدا برمىخیزد؛ همان اولیالامرى است که خداوند دستور داده است، در هر شرایطى، از او اطاعت کنند؟ و اگر شما در آنجا بودید، چه مىکردید؟ آیا به دستور رسول خدا عمل مىکردید یا به دستور عمر؟ | ||
۳- فرماندهان جنگ | ==== ۳- فرماندهان جنگ ==== | ||
عدهاى بر این باورند که مقصود از اولیالامر – «هم امراء السرایا و فرماندهان جنگى هستند. | عدهاى بر این باورند که مقصود از اولیالامر – «هم امراء السرایا و فرماندهان جنگى هستند.»<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۳۵؛ تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰–</ref> | ||
نقد | ===== نقد ===== | ||
الف – پیشتر بیان شد که آیه موردبحث بیانگر عصمت اولىالامر است، درحالیکه هیچکس براى فرماندهان نظامى عصمت قائل نیست؛ | الف – پیشتر بیان شد که آیه موردبحث بیانگر عصمت اولىالامر است، درحالیکه هیچکس براى فرماندهان نظامى عصمت قائل نیست؛<br> | ||
ب – فرماندهان نظامى رسول خدا نیز چنین ادعایى نداشتهاند، حتى «عبدالله بن حذافه» که گفتهاند آیه درباره او نازل شده چنین ادعایى نداشته است؛ | |||
ب – فرماندهان نظامى رسول خدا نیز چنین ادعایى نداشتهاند، حتى «عبدالله بن حذافه» که گفتهاند آیه درباره او نازل شده چنین ادعایى نداشته است؛<br> | |||
ج: نه پیامبر و نه اصحاب او چنین اعتقادى درباره فرماندهان نظامى نداشتند و شاهد آن این است که پیامبر در همین جریان، مخالفت صحابه با عبدالله را تأیید کرد. | ج: نه پیامبر و نه اصحاب او چنین اعتقادى درباره فرماندهان نظامى نداشتند و شاهد آن این است که پیامبر در همین جریان، مخالفت صحابه با عبدالله را تأیید کرد. | ||
برایناساس نمىتوان گفت: مقصود از اولیالامرى که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از آنان پیروى کنیم، فرماندهان نظامى باشند. | برایناساس نمىتوان گفت: مقصود از اولیالامرى که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از آنان پیروى کنیم، فرماندهان نظامى باشند. | ||
۴- قاریان و عالمان | ==== ۴- قاریان و عالمان ==== | ||
عده اى بر این باورند که مقصود از اولىالامر، قاریان و عالمان هستند که نظریه مالک هم همین بوده است؛ | |||
«اهل القرآن و العلم و هو اختیار | «اهل القرآن و العلم و هو اختیار مالک»<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | ||
نقد | ===== نقد ===== | ||
الف – باتوجهبه این که مستفاد از آیه عصمت اولىالامر است، هیچ قارى قرآن و هیچ اهل علمى در دنیاى اسلام ادعاى عصمت نکرده است؛ | الف – باتوجهبه این که مستفاد از آیه عصمت اولىالامر است، هیچ قارى قرآن و هیچ اهل علمى در دنیاى اسلام ادعاى عصمت نکرده است؛<br> | ||
ب – امت اسلامى با همه اختلافاتى که دارند این دو گروه را معصوم نمىدانند؛ | |||
ب – امت اسلامى با همه اختلافاتى که دارند این دو گروه را معصوم نمىدانند؛<br> | |||
ج – بررسى زندگى هر دو گروه – قاریان و عالمان – حکایت از آن دارد که نمىتوان به این نتیجه رسید که اینان اولىالامرى هستند که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از آنان اطاعت کنند. | ج – بررسى زندگى هر دو گروه – قاریان و عالمان – حکایت از آن دارد که نمىتوان به این نتیجه رسید که اینان اولىالامرى هستند که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از آنان اطاعت کنند. | ||
۵- عالمان دیندار | ==== ۵- عالمان دیندار ==== | ||
عدهاى بر این باورند که اولىالامر، دانشمندان دینداری هستند که به مردم دین را آموزش مىدهند و آنان را امربهمعروف و نهیازمنکر مىکنند. | عدهاى بر این باورند که اولىالامر، دانشمندان دینداری هستند که به مردم دین را آموزش مىدهند و آنان را امربهمعروف و نهیازمنکر مىکنند. «هم العلماء الدینون الذین یعلّمون الناس الدین و یأمرونهم بالمعروف و ینهون عن المنکر»؛<ref>کشاف، ج ۱، ص ۵۳۵؛ تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | ||
«هم العلماء الدینون الذین یعلّمون الناس الدین و یأمرونهم بالمعروف و ینهون عن | ===== نقد ===== | ||
نقد | |||
این نظریه شبیه نظریه قبل است و ایراداتى که درباره آن نظر یاد شد بر این نظر هم وارد است و بیشتر از این ارزش نقد را ندارد. | این نظریه شبیه نظریه قبل است و ایراداتى که درباره آن نظر یاد شد بر این نظر هم وارد است و بیشتر از این ارزش نقد را ندارد. | ||
۶- اهل حل و عقد | ==== ۶- اهل حل و عقد ==== | ||
عدهاى بر این باورند که اولىالامر، صاحبان عقل و اندیشه هستند که تدبیر امور مردم با آنان است؛ | عدهاى بر این باورند که اولىالامر، صاحبان عقل و اندیشه هستند که تدبیر امور مردم با آنان است؛ | ||
«هم اولوا العقل و الرأى الذین یدبّرون | «هم اولوا العقل و الرأى الذین یدبّرون امرالناس»؛<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | ||
نقد | ===== نقد ===== | ||
الف – پیشتر بیان شد که امت اسلامى با همه اختلافات خود در این مسئله اتفاقنظر دارند که عالمان دینى معصوم نیستند، تا چه رسد به اهل حل و عقد که گاه از عالمان دینى هم نیستند؛ | الف – پیشتر بیان شد که امت اسلامى با همه اختلافات خود در این مسئله اتفاقنظر دارند که عالمان دینى معصوم نیستند، تا چه رسد به اهل حل و عقد که گاه از عالمان دینى هم نیستند؛<br> | ||
ب – همه حکومتها در سراسر دنیا، داراى چنین اصحاب اهل حل و عقدى هستند. بسیاری از جنایتهایى که حکومتها در طول تاریخ انجام دادهاند بهوسیله همینگونه افراد طراحى و اجرا شده است. برایناساس چگونه مىتوان گفت مقصود از اولىالامرى که خداوند دستور داده است – در هر شرایطى از آنان پیروى کنید – اهل حل و عقد هستند؟ | ب – همه حکومتها در سراسر دنیا، داراى چنین اصحاب اهل حل و عقدى هستند. بسیاری از جنایتهایى که حکومتها در طول تاریخ انجام دادهاند بهوسیله همینگونه افراد طراحى و اجرا شده است. برایناساس چگونه مىتوان گفت مقصود از اولىالامرى که خداوند دستور داده است – در هر شرایطى از آنان پیروى کنید – اهل حل و عقد هستند؟ | ||
۷- صاحبان قدرت | ==== ۷- صاحبان قدرت ==== | ||
عدهاى بر این باورند که اولىالامر، حاکمان و صاحبان قدرت هستند. | عدهاى بر این باورند که اولىالامر، حاکمان و صاحبان قدرت هستند.«اولیالامر منکم ذوى الامر»<ref>صحیح، بخارى، کتاب الفتن باب دوم، حدیث ۷؛ صحیح، مسلم، کتاب الاماره باب وجوب طاعه الامراء؛ السنن الکبرى، ج ۴، ص ۴۲۱، حدیث ۷۷۷۰؛ سنن، ابن ماجه، ج ۲، ص ۹۵۷، حدیث ۲۸۶۶؛ الموطأ، ص ۳۹۲، حدیث ۵؛ مسند، احمد، ج ۵، ص ۳۱۴ و ۳۱۹؛ مسند، الحمیدى، ج ۱، ص ۱۹۲، حدیث ۳۸۹؛ مصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۶۱۴، حدیث ۱۴۹؛ السنه لابن ابى عاصم، ص ۴۸۰، حدیث ۱۰۲۹؛ مسند ابى عوانه، ج ۴، ص ۴۰۶، حدیث ۷۱۱۹؛ مسند، الشاشى، ج ۳، ص ۱۱۹، حدیث ۱۱۸۰؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج ۷، ص ۳۹، حدیث ۴۵۳۰</ref> | ||
«اولیالامر منکم ذوى | این نظریه بیشترین طرفدار را در بین اهلسنت – بهخصوص اهل حدیث – دارد. | ||
این نظریه بیشترین طرفدار را در بین اهلسنت – بهخصوص اهل حدیث – دارد. قبل از نقد نظر یاد شده این سؤال مطرح است که چرا بیشتر اهلسنت به این نظر | ===== نقد ===== | ||
قبل از نقد نظر یاد شده این سؤال مطرح است که چرا بیشتر اهلسنت به این نظر رسیده اند؟در پاسخ این سؤال باید گفت: اهلسنت در منابع حدیثى خود روایاتى دارند که چون نتوانستهاند مصداق درست آنها را تشخیص دهند، بهناچار به این نظر گرایش پیدا کردهاند که صاحبان قدرت را اولىالامر بدانند؛<br> | |||
الف – روایاتى که مىگوید: نباید با صاحبان امر درگیر شوند؛ | الف – روایاتى که مىگوید: نباید با صاحبان امر درگیر شوند؛ | ||
«عن عباده بن الصامت قال: دعانا النبى فبایعناه فکان فى ما اخذ علینا ان بایعناه على السمع و الطاعه و الا ننازع الامر اهله الاّ ان تروا کفرا بواحا عندکم من الله فیه برهان.» صحیح، البخارى کتاب الفتن باب دوم، حدیث ۷؛ صحیح، مسلم، کتاب الاماره باب وجوب طاعه الامراء؛ السنن الکبرى، ج ۴، ص ۴۲۱؛ حدیث ۷۷۷؛ سنن، ابى ماجه، ج ۲، ص ۹۵۷، حدیث ۲۸۶۶؛ الموطأ، ص ۳۹۲، حدیث ۵؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۱۴ و ۳۱۹؛ مسند، الحمیدى، ج ۱، ص ۱۹۲، حدیث ۳۸۹؛ مصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۶۱۴، حدیث ۱۴۹؛ السنه، لابن ابى عاصم، ص ۴۸۰، حدیث ۱۰۲۹؛ مسند، ابى عوانه، ج ۴، ص ۴۰۶، حدیث ۷۱۱۹؛ مسند، الشاشى، ج ۳، ص ۱۱۹، حدیث ۱۱۸۰؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج ۷، ص ۳۹، حدیث ۴۵۳۰ | «عن عباده بن الصامت قال: دعانا النبى فبایعناه فکان فى ما اخذ علینا ان بایعناه على السمع و الطاعه و الا ننازع الامر اهله الاّ ان تروا کفرا بواحا عندکم من الله فیه برهان.» <ref>صحیح، البخارى کتاب الفتن باب دوم، حدیث ۷؛ صحیح، مسلم، کتاب الاماره باب وجوب طاعه الامراء؛ السنن الکبرى، ج ۴، ص ۴۲۱؛ حدیث ۷۷۷؛ سنن، ابى ماجه، ج ۲، ص ۹۵۷، حدیث ۲۸۶۶؛ الموطأ، ص ۳۹۲، حدیث ۵؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۱۴ و ۳۱۹؛ مسند، الحمیدى، ج ۱، ص ۱۹۲، حدیث ۳۸۹؛ مصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۶۱۴، حدیث ۱۴۹؛ السنه، لابن ابى عاصم، ص ۴۸۰، حدیث ۱۰۲۹؛ مسند، ابى عوانه، ج ۴، ص ۴۰۶، حدیث ۷۱۱۹؛ مسند، الشاشى، ج ۳، ص ۱۱۹، حدیث ۱۱۸۰؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج ۷، ص ۳۹، حدیث ۴۵۳۰</ref>عباده بن صامت مىگوید: رسول خدا ما را خواست و ما با او بیعت کردیم. از مواردى که بر آن بیعت کردیم این بود که تسلیم باشیم و با صاحبان امر درگیر نشویم مگر این که کفر آشکارى را ببینیم که دلیل قطعى از طرف خداوند داشته باشد.پیشتر بیان کردیم که رسول خدا این مسئله را چند بار تکرار کرده است و آنچه عباده بن صامت نقل مىکند جریان بیعهالحرب است. در جریان حجةالوداع نیز رسول خدا چندین بار تأکید کرده است که اصحاب بعد از او با صاحبان امر درگیر نشوند.<br> | ||
عباده بن صامت مىگوید: رسول خدا ما را خواست و ما با او بیعت کردیم. از مواردى که بر آن بیعت کردیم این بود که تسلیم باشیم و با صاحبان امر درگیر نشویم مگر این که کفر آشکارى را ببینیم که دلیل قطعى از طرف خداوند داشته باشد. | |||
پیشتر بیان کردیم که رسول خدا این مسئله را چند بار تکرار کرده است و آنچه عباده بن صامت نقل مىکند جریان بیعهالحرب است. در جریان حجةالوداع نیز رسول خدا چندین بار تأکید کرده است که اصحاب بعد از او با صاحبان امر درگیر نشوند. | |||
ب – روایاتى که مىگوید: هر کس بدون پیروى از امامى بمیرد به مرگ جاهلى مرده است؛ | ب – روایاتى که مىگوید: هر کس بدون پیروى از امامى بمیرد به مرگ جاهلى مرده است؛ | ||
«قال رسولالله: من مات بغیر امام مات میته جاهلیّه.» مسند، احمدبن حنبل، ج ۴، ص ۹۶؛ مسند، ابى یعلى، ج ۱۳، ص ۳۶۶، حدیث ۷۶۷۵؛ المعجم الکبیر، ج ۱۹، ص ۳۸۸، حدیث ۹۹۱۰؛ مسند، الطیالسى، ص ۲۵۹، حدیث ۱۹۱۳؛ السنه، لابن ابى عاصم، ص ۴۸۹، حدیث ۱۰۵۷؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبان، ج ۷، ص ۴۹، حدیث ۴۵۵۴؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۲۲۴ | «قال رسولالله: من مات بغیر امام مات میته جاهلیّه.» <ref>مسند، احمدبن حنبل، ج ۴، ص ۹۶؛ مسند، ابى یعلى، ج ۱۳، ص ۳۶۶، حدیث ۷۶۷۵؛ المعجم الکبیر، ج ۱۹، ص ۳۸۸، حدیث ۹۹۱۰؛ مسند، الطیالسى، ص ۲۵۹، حدیث ۱۹۱۳؛ السنه، لابن ابى عاصم، ص ۴۸۹، حدیث ۱۰۵۷؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبان، ج ۷، ص ۴۹، حدیث ۴۵۵۴؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۲۲۴</ref>هر کس بدون پیروى از امامى بمیرد، به مرگ جاهلى مرده است.<br> | ||
هر کس بدون پیروى از امامى بمیرد، به مرگ جاهلى مرده است. | |||
ج – روایاتى که خروج بر سلطان را منع مىکند؛ | ج – روایاتى که خروج بر سلطان را منع مىکند؛ | ||
«من کره من امیره شیئا فلیصبر علیه، فانّه من خرج عن السلطان شبرا مات میته جاهلیه.» صحیح، مسلم، ج ۶، ص ۲۱؛ صحیح، البخارى، ج ۹، ص ۸۴، حدیث ۵ و ص ۱۱۳، حدیث ۷؛ سنن، الدارمى، ج ۲، ص ۱۶۶، حدیث ۲۵۱۵؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۲۷۵، ۲۹۷، ۳۱۰؛ المعجم الکبیر، ج ۱۲، ص ۱۲۴، حدیث ۱۲۷۵۹؛ السنن الکبرى، لبیهقى، ج ۸، ص ۱۵۷ | «من کره من امیره شیئا فلیصبر علیه، فانّه من خرج عن السلطان شبرا مات میته جاهلیه.» <ref>صحیح، مسلم، ج ۶، ص ۲۱؛ صحیح، البخارى، ج ۹، ص ۸۴، حدیث ۵ و ص ۱۱۳، حدیث ۷؛ سنن، الدارمى، ج ۲، ص ۱۶۶، حدیث ۲۵۱۵؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۲۷۵، ۲۹۷، ۳۱۰؛ المعجم الکبیر، ج ۱۲، ص ۱۲۴، حدیث ۱۲۷۵۹؛ السنن الکبرى، لبیهقى، ج ۸، ص ۱۵۷</ref>هر کس از حاکمش کار ناخوشایندى دید باید صبر کند؛ زیرا هر کس بهاندازه یک وجب بر حاکم خروج کند به مرگ جاهلى مرده است.<br> | ||
هر کس از حاکمش کار ناخوشایندى دید باید صبر کند؛ زیرا هر کس بهاندازه یک وجب بر حاکم خروج کند به مرگ جاهلى مرده است. | |||
د – روایاتى که اطاعت از سلطان را واجب شمرده است؛ | د – روایاتى که اطاعت از سلطان را واجب شمرده است؛ | ||
«من خلع یدا من طاعته لقى الله یوم القیامه لا حجّه له و من مات و لیس فى عنقه بیعه مات میتّه | «من خلع یدا من طاعته لقى الله یوم القیامه لا حجّه له و من مات و لیس فى عنقه بیعه مات میتّه جاهلیّه<ref>صحیح، مسلم، ج ۶، ص ۲۲</ref> | ||
هر کس دست از اطاعت سلطان بردارد، روز قیامت در حالى خداوند را ملاقات خواهد کرد که حجتى ندارد و هر کس بمیرد و بیعت امامى در گردنش نباشد به مرگ جاهلى مرده است. | هر کس دست از اطاعت سلطان بردارد، روز قیامت در حالى خداوند را ملاقات خواهد کرد که حجتى ندارد و هر کس بمیرد و بیعت امامى در گردنش نباشد به مرگ جاهلى مرده است.<br> | ||
هـ- روایات اثنا عشر خلیفه که پیشتر بیان شد، نتوانستهاند آن را بر خلفاى بعد از پیامبر تطبیق دهند و روایات دیگر، بهویژه باتوجهبه آیه موردبحث که اطاعت از اولىالامر را بدون قیدوشرط واجب مىکند و از این اطلاق عصمت به دست مىآید و از طرفى جانشینى رسول خدا که قابلانکار نیست و آنان که در صدر اسلام چه بنىامیه و چه بنىعباس قدرت را به دست گرفتند عموماً افراد فاسد، فاجر و منحرف از دین بودهاند. مجموع این عوامل باعث شد تا آنان نهتنها عصمت را در جانشین رسول خدا یا به تعبیرى در امام شرط ندانند، بلکه شرط بودن عدالت را هم نپذیرفتهاند و هر کس به هر شیوهاى که قدرت را به دست گرفت او را امام خوانده و قیام علیه او را نیز ممنوع شمرده و متابعت از او را هم لازم دانستهاند. | هـ- روایات اثنا عشر خلیفه که پیشتر بیان شد، نتوانستهاند آن را بر خلفاى بعد از پیامبر تطبیق دهند و روایات دیگر، بهویژه باتوجهبه آیه موردبحث که اطاعت از اولىالامر را بدون قیدوشرط واجب مىکند و از این اطلاق عصمت به دست مىآید و از طرفى جانشینى رسول خدا که قابلانکار نیست و آنان که در صدر اسلام چه بنىامیه و چه بنىعباس قدرت را به دست گرفتند عموماً افراد فاسد، فاجر و منحرف از دین بودهاند. مجموع این عوامل باعث شد تا آنان نهتنها عصمت را در جانشین رسول خدا یا به تعبیرى در امام شرط ندانند، بلکه شرط بودن عدالت را هم نپذیرفتهاند و هر کس به هر شیوهاى که قدرت را به دست گرفت او را امام خوانده و قیام علیه او را نیز ممنوع شمرده و متابعت از او را هم لازم دانستهاند. | ||
به سخنان احمد بن حنبل، پیشواى حنابله، توجه کنید: | به سخنان احمد بن حنبل، پیشواى حنابله، توجه کنید: | ||
«السمع و الطاعه للائمه و امیرالمؤمنین البرّ و الفاجر و من ولى الخلافه فاجمع الناس و رضوا به و من غلبهم بالسیف و سمى امیرالمؤمنین و الغز و ماض مع الامراء الى یوم القیامه البرّ و الفاجر و اقامه الحدود الى الائمّه و لیس لاحد ان یطعن علیهم و ینازعهم و دفع الصدقات الیهم جائز من دفعها الیهم اجزأت عنهم برّا کان او فاجرا و صلاه الجمعه خلفه و خلف کل من ولى جائزه اقامته و من اعادها فهو مبتدع تارک للاوثار مخالف للسنّه تاریخ المذاهب الاسلامیه، لابى زهره، ج ۲، ص ۳۲۲ | «السمع و الطاعه للائمه و امیرالمؤمنین البرّ و الفاجر و من ولى الخلافه فاجمع الناس و رضوا به و من غلبهم بالسیف و سمى امیرالمؤمنین و الغز و ماض مع الامراء الى یوم القیامه البرّ و الفاجر و اقامه الحدود الى الائمّه و لیس لاحد ان یطعن علیهم و ینازعهم و دفع الصدقات الیهم جائز من دفعها الیهم اجزأت عنهم برّا کان او فاجرا و صلاه الجمعه خلفه و خلف کل من ولى جائزه اقامته و من اعادها فهو مبتدع تارک للاوثار مخالف للسنّه <ref>تاریخ المذاهب الاسلامیه، لابى زهره، ج ۲، ص ۳۲۲</ref> | ||
باید مطیع رهبران و پیشواى مسلمانان – چه صالح و چه فاجر – بود. همچنین باید از هرکسی که خلافت را به دست مىگیرد و مردم قبولش دارند اطاعت کرد. همچنین باید مطیع هرکسی بود که با زور اسلحه قدرت را به دست گرفته و خود را امام مسلمانان نامیده است. جنگیدن همراه حاکمان تا قیامت جایز است، چه حاکمان صالح و چه حاکمان فاسد. اجراى حدود شرعى به عهده حاکمان است و هیچکس حق ندارد آنان را نقد کند یا علیه آنان قیام کند و با آنان درگیر شود. پرداخت صدقات به آنان جایز است و هر کس صدقات را به آنان بپردازد وظیفهاش را انجام داده است؛ چه آنان صالح باشند و چه فاجر. | باید مطیع رهبران و پیشواى مسلمانان – چه صالح و چه فاجر – بود. همچنین باید از هرکسی که خلافت را به دست مىگیرد و مردم قبولش دارند اطاعت کرد. همچنین باید مطیع هرکسی بود که با زور اسلحه قدرت را به دست گرفته و خود را امام مسلمانان نامیده است. جنگیدن همراه حاکمان تا قیامت جایز است، چه حاکمان صالح و چه حاکمان فاسد. اجراى حدود شرعى به عهده حاکمان است و هیچکس حق ندارد آنان را نقد کند یا علیه آنان قیام کند و با آنان درگیر شود. پرداخت صدقات به آنان جایز است و هر کس صدقات را به آنان بپردازد وظیفهاش را انجام داده است؛ چه آنان صالح باشند و چه فاجر.<br> | ||
نمازجمعه پشت سر امام و هرکسی که قدرت را به دست بگیرد، جایز است و هر کس چنین نمازى را اعاده کند بدعتگذار و مخالف سنت و آثارِ رسیده است! | نمازجمعه پشت سر امام و هرکسی که قدرت را به دست بگیرد، جایز است و هر کس چنین نمازى را اعاده کند بدعتگذار و مخالف سنت و آثارِ رسیده است! | ||
از این سخنان نباید در شگفت شد و اینگونه اظهارنظرکردن و فتوا دادن اختصاص به احمد بن حنبل ندارد بلکه اکثریت اهلسنت چنین نظرى دارند. ابوجعفر طحاوى از دانشمندان مشهور حنفى مینویسد: | از این سخنان نباید در شگفت شد و اینگونه اظهارنظرکردن و فتوا دادن اختصاص به احمد بن حنبل ندارد بلکه اکثریت اهلسنت چنین نظرى دارند. ابوجعفر طحاوى از دانشمندان مشهور حنفى مینویسد: | ||
«و لا نرى الخروج على ائمّتنا و لاولاه امرنا و ان جاروا و لا ندعوا على احد منهم و لا ننزع یدا من طاعتهم و نرى طاعتهم من طاعات الله عزّوجلّ فریضه علینا مالم یامروا بمعصیه.» شرح العقیده الطحاویه، ص ۱۱۰ | «و لا نرى الخروج على ائمّتنا و لاولاه امرنا و ان جاروا و لا ندعوا على احد منهم و لا ننزع یدا من طاعتهم و نرى طاعتهم من طاعات الله عزّوجلّ فریضه علینا مالم یامروا بمعصیه.» <ref>شرح العقیده الطحاویه، ص ۱۱۰</ref> | ||
ابوالحسن اشعرى بنیانگذار مکتب اشاعره نیز در تبیین عقاید مورد اتفاق اهلسنت مىگوید: | ابوالحسن اشعرى بنیانگذار مکتب اشاعره نیز در تبیین عقاید مورد اتفاق اهلسنت مىگوید: | ||
«و یرون العید و الجمعه و الجماعه خلف کل امام برّ و فاجر… و یرون الدعاء لائمّه المسلمین بالصلاح و ان لا یخرجوا علیهم بالسیف و ان لا یقاتلوا فى الفتن.» مقالات الاسلامیین، ص ۳۲۳ | «و یرون العید و الجمعه و الجماعه خلف کل امام برّ و فاجر… و یرون الدعاء لائمّه المسلمین بالصلاح و ان لا یخرجوا علیهم بالسیف و ان لا یقاتلوا فى الفتن.» <ref>مقالات الاسلامیین، ص ۳۲۳</ref> | ||
اهلسنت بر این عقیدهاند که نماز عید، جمعه و جماعت پشت سر هر امامى جایز است؛ چه صالح باشد و چه فاسد… و بر این عقیدهاند که باید براى پیشوایان مسلمانان دعا کرد و این که نباید علیه آنان قیام مسلحانه کرد و در آشوبهای علیه آنان نباید شرکت جست. | اهلسنت بر این عقیدهاند که نماز عید، جمعه و جماعت پشت سر هر امامى جایز است؛ چه صالح باشد و چه فاسد… و بر این عقیدهاند که باید براى پیشوایان مسلمانان دعا کرد و این که نباید علیه آنان قیام مسلحانه کرد و در آشوبهای علیه آنان نباید شرکت جست. | ||
ابوبکر باقلانى از دانشمندان معروف اهلسنت در این باره مىگوید: | ابوبکر باقلانى از دانشمندان معروف اهلسنت در این باره مىگوید: | ||
«ان قال قائل ما الذى یوجب خلع الامام عندکم؟ قیل له: یوجب ذلک امور، منها کفر بعد ایمان و منها ترکه الصلاه و الدعاء الى ذلک و منها عند کثیر من الناس فسقه و ظلمه بغضب الاموال و ضرب الابشار و تناول النفوس المحرّمه و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و قال الجمهور من اهل الاثبات و اصحاب الحدیث لا ینخلع بهذه الامور و لا یجب الخروج علیه، بل یجب وعظه و تخویفه و ترک طاعته فى شىء ممّا یدعوا الیه من معاصى الله.» التمهید، ص ۱۸۶ | «ان قال قائل ما الذى یوجب خلع الامام عندکم؟ قیل له: یوجب ذلک امور، منها کفر بعد ایمان و منها ترکه الصلاه و الدعاء الى ذلک و منها عند کثیر من الناس فسقه و ظلمه بغضب الاموال و ضرب الابشار و تناول النفوس المحرّمه و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و قال الجمهور من اهل الاثبات و اصحاب الحدیث لا ینخلع بهذه الامور و لا یجب الخروج علیه، بل یجب وعظه و تخویفه و ترک طاعته فى شىء ممّا یدعوا الیه من معاصى الله.» <ref>التمهید، ص ۱۸۶</ref> | ||
اگر کسى بپرسد به نظر شما چه چیزهایى باعث سلب مشروعیت حاکم مىشود؟ به او گفته مىشود: کافر شدن، نماز نخواندن و مردم را به بىنمازى تشویق کردن، و نزد بیشتر مردم [اشتهار داشتن به] فسق و تجاوز به اموال مردم، تازیانه زدن به مردم، کشتن بهناحق مردم، ازبینبردن حقوق مردم و اجرا نکردن حدود الهى، ولى اکثریت اهل حدیث بر این باورند که اگر حاکم همه کارها را هم انجام دهد مشروعیت خود را از دست نمىدهد و نباید علیه او قیام کرد، بلکه باید او را موعظه کنند و از پیامدهاى کارهایش بترسانند و در جایى که دستور به گناه مىدهد، از او اطاعت نکنند! | اگر کسى بپرسد به نظر شما چه چیزهایى باعث سلب مشروعیت حاکم مىشود؟ به او گفته مىشود: کافر شدن، نماز نخواندن و مردم را به بىنمازى تشویق کردن، و نزد بیشتر مردم [اشتهار داشتن به] فسق و تجاوز به اموال مردم، تازیانه زدن به مردم، کشتن بهناحق مردم، ازبینبردن حقوق مردم و اجرا نکردن حدود الهى، ولى اکثریت اهل حدیث بر این باورند که اگر حاکم همه کارها را هم انجام دهد مشروعیت خود را از دست نمىدهد و نباید علیه او قیام کرد، بلکه باید او را موعظه کنند و از پیامدهاى کارهایش بترسانند و در جایى که دستور به گناه مىدهد، از او اطاعت نکنند! | ||
قرطبى از سهل بن عبدالله نقل مىکند: | قرطبى از سهل بن عبدالله نقل مىکند: | ||
«اطیعوا السلطان فى سبعه: ضرب الدراهم و الدنانیر و المکائیل و الاوزان و الاحکام و الحج و الجمعه و العیدین و الجهاد و… و اذا نهى السطان العالم ان یفتى فلیس له ان یفتى فان افتى فهو عاص و ان کان امیرا جائرا.» | «اطیعوا السلطان فى سبعه: ضرب الدراهم و الدنانیر و المکائیل و الاوزان و الاحکام و الحج و الجمعه و العیدین و الجهاد و… و اذا نهى السطان العالم ان یفتى فلیس له ان یفتى فان افتى فهو عاص و ان کان امیرا جائرا.» <ref>الجامع لاحکام القرآن، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | ||
در هفت چیز از حاکم اطاعت کنید: پول رایجى که منتشر مىکند، معیارهاى سنجش اشیایى که مشخص مىکند، احکامى که صادر مىکند، در گزاردن حج، نمازجمعه، نماز عیدین و جهاد… و اگر عالمى را از فتوا دادن منع کرد عالم حق ندارد فتوا بدهد و اگر فتوا بدهد گناهکار است، حتى اگر حاکم، شخصى ستمگر باشد. | در هفت چیز از حاکم اطاعت کنید: پول رایجى که منتشر مىکند، معیارهاى سنجش اشیایى که مشخص مىکند، احکامى که صادر مىکند، در گزاردن حج، نمازجمعه، نماز عیدین و جهاد… و اگر عالمى را از فتوا دادن منع کرد عالم حق ندارد فتوا بدهد و اگر فتوا بدهد گناهکار است، حتى اگر حاکم، شخصى ستمگر باشد. | ||
بهراستی مىتوان این سخنان را به خدا و پیامبر نسبت داد و گفت خداوند دستور داده است از حاکم فاسق، فاجر و… اطاعت کنید، حق ندارید علیه آنان شورش و از دستور آنان سرپیچى کنید و نباید سخن حق و حکم خدا را بگوئید؟ اینچنین سخنگفتن و تسلیم محض حاکمان جور و ستم بودن برخلاف قرآن، سنت، عقل و فطرت سلیم انسانى است. در ادامه به شرح آن خواهیم پرداخت. | بهراستی مىتوان این سخنان را به خدا و پیامبر نسبت داد و گفت خداوند دستور داده است از حاکم فاسق، فاجر و… اطاعت کنید، حق ندارید علیه آنان شورش و از دستور آنان سرپیچى کنید و نباید سخن حق و حکم خدا را بگوئید؟ اینچنین سخنگفتن و تسلیم محض حاکمان جور و ستم بودن برخلاف قرآن، سنت، عقل و فطرت سلیم انسانى است. در ادامه به شرح آن خواهیم پرداخت. | ||
اطاعتهای ممنوع در قرآن | === اطاعتهای ممنوع در قرآن === | ||
مطیع محض حاکمان جور بودن و اطاعت از آنان خلاف قرآن است؛ زیرا خداوند در قرآن اطاعت از گروههای زیر را ممنوع کرده است: | مطیع محض حاکمان جور بودن و اطاعت از آنان خلاف قرآن است؛ زیرا خداوند در قرآن اطاعت از گروههای زیر را ممنوع کرده است: | ||
کافران: از کسانى که اطاعت از آنها منع شده است، کافران هستند. | ==== کافران: ==== | ||
از کسانى که اطاعت از آنها منع شده است، کافران هستند. | |||
به این آیه توجه کنید: | به این آیه توجه کنید: | ||
فَلا تُطِـعِ الکافِرِینَ وَجاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً فرقان، ۵۲ | فَلا تُطِـعِ الکافِرِینَ وَجاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً <ref>فرقان، ۵۲</ref> | ||
پس تو هرگز تابع کافران مباش و با آنان سخت جهاد و کارزار کن. | پس تو هرگز تابع کافران مباش و با آنان سخت جهاد و کارزار کن. | ||
درحالیکه پیشتر از باقلانى نقل کردیم که اکثریت اهل حدیث بر این باورند که اگر حاکم مسلمانى کافر شد، نه مشروعیت خود را از دست مىدهد و نه مىتوان علیه او قیام کرد، بلکه باید مطیع او بود. | درحالیکه پیشتر از باقلانى نقل کردیم که اکثریت اهل حدیث بر این باورند که اگر حاکم مسلمانى کافر شد، نه مشروعیت خود را از دست مىدهد و نه مىتوان علیه او قیام کرد، بلکه باید مطیع او بود. | ||
۲- غافلان و تبهکاران: از کسانى که در قرآن اطاعت از آنان منع شده است، این گروه هستند. به این آیه توجه کنید | ==== ۲- غافلان و تبهکاران: ==== | ||
وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَاتـَّبَعَ هَواهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطاً کهف، ۲۸ | از کسانى که در قرآن اطاعت از آنان منع شده است، این گروه هستند. به این آیه توجه کنید | ||
وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَاتـَّبَعَ هَواهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطاً <ref>کهف، ۲۸</ref> | |||
و هرگز از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل کردیم و تابع هواى نفس خود شده و به تبهکارى پرداختهاند، متابعت مکن. | و هرگز از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل کردیم و تابع هواى نفس خود شده و به تبهکارى پرداختهاند، متابعت مکن. | ||
۳- تکذیبکنندگان: از کسانى که اطاعت از آنان ممنوع شده است، تکذیبکنندگان آیات الهى هستند؛ | ==== ۳- تکذیبکنندگان: ==== | ||
فَلا تُطِـعِ المُـکَذِّبِینَ قلم، ۸ | از کسانى که اطاعت از آنان ممنوع شده است، تکذیبکنندگان آیات الهى هستند؛ | ||
فَلا تُطِـعِ المُـکَذِّبِینَ <ref>قلم، ۸</ref> | |||
پس تو هرگز از تکذیبکنندگان آیات الهى پیروی مکن. | پس تو هرگز از تکذیبکنندگان آیات الهى پیروی مکن. | ||
۴- قسم خوران فرومایه: از کسانى که اطاعت از آنان منع شده است، انسانهای پست و فرومایهاى هستند که دائم سوگند مىخورند؛ وَلا تُطِـعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِـینٍ قلم، ۱۰ | ==== ۴- قسم خوران فرومایه: ==== | ||
از کسانى که اطاعت از آنان منع شده است، انسانهای پست و فرومایهاى هستند که دائم سوگند مىخورند؛ وَلا تُطِـعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِـینٍ <ref>قلم، ۱۰</ref> | |||
و تو هرگز اطاعت مکن از انسان فرومایهاى که بسیار قسم یاد مىکند. | و تو هرگز اطاعت مکن از انسان فرومایهاى که بسیار قسم یاد مىکند. | ||
۵- گناهکاران: از کسانى که در قرآن اطاعت از آنان منع شده است، گناهکاران هستند؛ | ==== ۵- گناهکاران: ==== | ||
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّک َ وَلا تُطِـعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً انسان، ۲۴ | از کسانى که در قرآن اطاعت از آنان منع شده است، گناهکاران هستند؛ | ||
پس در حکم پروردگارت صبور باش و از هیچ گناهکار یا کافرى اطاعت مکن. | فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّک َ وَلا تُطِـعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً <ref>انسان، ۲۴</ref>پس در حکم پروردگارت صبور باش و از هیچ گناهکار یا کافرى اطاعت مکن. | ||
۶- اسرافکاران: از کسانى که اطاعت از آنان منع شده است، مسرفان هستند. | ==== ۶- اسرافکاران: ==== | ||
وَلا تُـطِـیعُوا أَمْـرَ المُـسْرِفِـینَ شعراء، ۱۵۱ و هرگز از اسرافکاران متابعت نکنید. | از کسانى که اطاعت از آنان منع شده است، مسرفان هستند. | ||
وَلا تُـطِـیعُوا أَمْـرَ المُـسْرِفِـینَ <ref>شعراء، ۱۵۱</ref> و هرگز از اسرافکاران متابعت نکنید. | |||
و آیات دیگرى که با الفاظ متفاوت این واقعیت را بیان مىکنند که از کسانى که برخلاف دستورات خداوند رفتار مىکنند، اطاعت نکنید. بااینحال، آیا مىتوان به خداوند نسبت داد که مقصود او از «اولىالامر» حاکمان فاسد، گناهکار، اسرافکار، تبهکار و… هستند و مردم موظفاند در هر شرایطى از آنان پیروى کنند! | و آیات دیگرى که با الفاظ متفاوت این واقعیت را بیان مىکنند که از کسانى که برخلاف دستورات خداوند رفتار مىکنند، اطاعت نکنید. بااینحال، آیا مىتوان به خداوند نسبت داد که مقصود او از «اولىالامر» حاکمان فاسد، گناهکار، اسرافکار، تبهکار و… هستند و مردم موظفاند در هر شرایطى از آنان پیروى کنند! | ||
اطاعتهای ممنوع در سنت | === اطاعتهای ممنوع در سنت === | ||
در سنت رسول خدا مخالفت با حاکمان فاسد و مبارزه با آنان یک اصل مسلّم است و اگر چنین نبود انبیا با حاکمان فاسق و فاجر زمان خود مبارزه نمیکردند و رسول خدا نیز با قریش درگیر نمىشد. | در سنت رسول خدا مخالفت با حاکمان فاسد و مبارزه با آنان یک اصل مسلّم است و اگر چنین نبود انبیا با حاکمان فاسق و فاجر زمان خود مبارزه نمیکردند و رسول خدا نیز با قریش درگیر نمىشد.مبارزه با ظلم، کفر، فساد و طغیان از اصول مسلّم سنت رسول خدا است و نیاز به دلیل ندارد. به روایتهای زیر توجه کنید: | ||
مبارزه با ظلم، کفر، فساد و طغیان از اصول مسلّم سنت رسول خدا است و نیاز به دلیل ندارد. به روایتهای زیر توجه کنید: | ق | ||
* ال رسولالله: «لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق». <ref>کنزالعمال، ج ۶، ص ۶۷، حدیث ۱۴۸۷۵</ref> رسول خدا فرمود: از هیچ مخلوقى که در گناه است، نباید اطاعت کرد. | |||
* قال رسولالله: «من ارضى سلطانا بما یسخط ربّه خرج من دین الله.» <ref>همان، ص ۷۰، حدیث ۱۴۸۸۸</ref>هر کس سلطانى را به چیزى راضى کند که موجب خشم خداوند شود، از دین خدا خارج شده است. | |||
قال رسولالله: «من ارضى سلطانا بما یسخط ربّه خرج من دین الله.» همان، ص ۷۰، حدیث ۱۴۸۸۸ | * قال رسولالله: «اسمعوا هل سمعتم انّه سیکون بعدى امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم و اعانهم على ظلمهم فلیس منّى و لست منه و لیس بوارد علىّ الحوض و من لم یدخل علیهم و لم یعنهم على ظلمهم و لم یصدقهم بکذبهم فهو منّى و انا منه و هو وارد علىّ الحوض.» <ref>همان، ص ۷۰، حدیث ۱۴۸۹۱</ref>رسول خدا فرمود: بشنوید! آیا شنیدهاید که بعد از من حاکمانى خواهند آمد، پس هر کس بر آنان وارد شود و با این که آنان دروغ مىگویند آنان را تصدیق کند و بر ستمى که انجام مىدهند آنان را یارى کند، از من نیست و من هم از او نیستم و بر حوض بر من وارد نمىشود و مرا ملاقات نخواهد کرد و آن که بر آنان وارد نشود و بر ظلم همکار آنان نباشد و دروغهای آنان را تصدیق نکند، او از من است و من از او هستم و بر حوض بر من وارد مىشود. | ||
هر کس سلطانى را به چیزى راضى کند که موجب خشم خداوند شود، از دین خدا خارج شده است. | * قال رسولالله: «سیکون علیکم ائمّه یملکون ارزاقکم یحدّثونکم فیکذّبونکم و یعملون فیسیئون العمل لا یرضون منکم حتى تحسنّوا قبیحهم و تصدّقوا کذبهم فاعطوهم الحق ما رضوا به فاذا تجاوزوا فم | ||
قال رسولالله: «اسمعوا هل سمعتم انّه سیکون بعدى امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم و اعانهم على ظلمهم فلیس منّى و لست منه و لیس بوارد علىّ الحوض و من لم یدخل علیهم و لم یعنهم على ظلمهم و لم یصدقهم بکذبهم فهو منّى و انا منه و هو وارد علىّ الحوض.» همان، ص ۷۰، حدیث ۱۴۸۹۱ | ن قتل على ذلک فهو شهید.» <ref>همان، ص ۴۷، حدیث ۱۴۸۷۶</ref>رسول خدا فرمود: بعد از من حاکمانى بر شما مسلط مىشوند که منابع مالى شما را در اختیار دارند، احادیثى براى شما نقل مىکنند و شما را در احادیثى که نقل مىکنید، تکذیب مىکنند و با شما بدرفتاری مىکنند، تا اعمال زشت آنان را تحسین نکنید و دروغهای آنان را تصدیق ننمایید، از شما راضى نخواهند شد. تا آنجا که حق را رعایت مىکنند، حق را به آنان بدهید و هنگامى که از حق تجاوز کردند [با آنان به مبارزه برخیزید] و هر کس در این راه کشته شود، شهید است. | ||
رسول خدا فرمود: بشنوید! آیا شنیدهاید که بعد از من حاکمانى خواهند آمد، پس هر کس بر آنان وارد شود و با این که آنان دروغ مىگویند آنان را تصدیق کند و بر ستمى که انجام مىدهند آنان را یارى کند، از من نیست و من هم از او نیستم و بر حوض بر من وارد نمىشود و مرا ملاقات نخواهد کرد و آن که بر آنان وارد نشود و بر ظلم همکار آنان نباشد و دروغهای آنان را تصدیق نکند، او از من است و من از او هستم و بر حوض بر من وارد مىشود. | آیا با اینگونه روایات که هرگونه همکارى با حاکم ظالم را خروج از دین خدا مىشمارد و مبارزه و کشتهشدن در این راه را شهادت مىداند، مىتوان گفت هر حاکمى که به هر شکلى قدرت را در اختیار بگیرد و به هرگونهاى عمل کند اولىالامرى است که باید از او اطاعت کرد؟<br> | ||
قال رسولالله: «سیکون علیکم ائمّه یملکون ارزاقکم یحدّثونکم فیکذّبونکم و یعملون فیسیئون العمل لا یرضون منکم حتى تحسنّوا قبیحهم و تصدّقوا کذبهم فاعطوهم الحق ما رضوا به فاذا تجاوزوا | |||
رسول خدا فرمود: بعد از من حاکمانى بر شما مسلط مىشوند که منابع مالى شما را در اختیار دارند، احادیثى براى شما نقل مىکنند و شما را در احادیثى که نقل مىکنید، تکذیب مىکنند و با شما بدرفتاری مىکنند، تا اعمال زشت آنان را تحسین نکنید و دروغهای آنان را تصدیق ننمایید، از شما راضى نخواهند شد. تا آنجا که حق را رعایت مىکنند، حق را به آنان بدهید و هنگامى که از حق تجاوز کردند [با آنان به مبارزه برخیزید] و هر کس در این راه کشته شود، شهید است. | |||
آیا با اینگونه روایات که هرگونه همکارى با حاکم ظالم را خروج از دین خدا مىشمارد و مبارزه و کشتهشدن در این راه را شهادت مىداند، مىتوان گفت هر حاکمى که به هر شکلى قدرت را در اختیار بگیرد و به هرگونهاى عمل کند اولىالامرى است که باید از او اطاعت کرد؟ | |||
آنچه بیان شد، بخش بسیار ناچیزى از روایات در منابع اهلسنت بود که بهعنوان نمونه ارائه کردیم و بررسى اینگونه روایات در منابع شیعه بسیار مفصل و تکاندهندهتر است. | آنچه بیان شد، بخش بسیار ناچیزى از روایات در منابع اهلسنت بود که بهعنوان نمونه ارائه کردیم و بررسى اینگونه روایات در منابع شیعه بسیار مفصل و تکاندهندهتر است. | ||
اطاعتهای ممنوع از نظر عقل | === اطاعتهای ممنوع از نظر عقل === | ||
با کمى توجه به وظایفى که انبیا در هدایت خلق و گسترش عدالت و ازبینبردن فساد و جایگزینکردن صلاح در زمین داشتهاند، نمىتوان این مسئله را از نظر عقلى پذیرفت که اولىالامرى که خداوند به اطاعت بدون قیدوشرط از آنها دستور داده است، هر حاکمى است که قدرت را به دست گرفته باشد. | با کمى توجه به وظایفى که انبیا در هدایت خلق و گسترش عدالت و ازبینبردن فساد و جایگزینکردن صلاح در زمین داشتهاند، نمىتوان این مسئله را از نظر عقلى پذیرفت که اولىالامرى که خداوند به اطاعت بدون قیدوشرط از آنها دستور داده است، هر حاکمى است که قدرت را به دست گرفته باشد. | ||
البته این تنها ما نیستیم که مىگوییم نمىتوان حاکم جور را اولىالامر دانست، بلکه بسیارى از دانشمندان اهلسنت نیز بر این باورند؛ | البته این تنها ما نیستیم که مىگوییم نمىتوان حاکم جور را اولىالامر دانست، بلکه بسیارى از دانشمندان اهلسنت نیز بر این باورند؛ | ||
زمخشرى در توضیح آیه موردبحث پس از آن که بعضى از وظایف اولىالامر را مىشمارد، مینویسد: | زمخشرى در توضیح آیه موردبحث پس از آن که بعضى از وظایف اولىالامر را مىشمارد، مینویسد: | ||
«و امراء الجور لا یؤدّون امانه و لا یحکمون بعدل و لا یردّون شیئا الى کتاب و لا الى سنّه انّما یتبعون شهواتهم حیث ذهبت بهم فهم منسلخون عن صفات الذین هم اولىالامر عندالله و رسوله و احقّ اسمائهم اللصوص المتغلّبه.» الکشاف، ج ۱، ص ۵۳۶ | «و امراء الجور لا یؤدّون امانه و لا یحکمون بعدل و لا یردّون شیئا الى کتاب و لا الى سنّه انّما یتبعون شهواتهم حیث ذهبت بهم فهم منسلخون عن صفات الذین هم اولىالامر عندالله و رسوله و احقّ اسمائهم اللصوص المتغلّبه.» <ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۳۶</ref> | ||
حاکمان جور امانت را بر نمىگردانند، به عدل حکم نمىکنند، چیزى را به کتاب خدا و سنت رسول خدا ارجاع نمىدهند، تنها از خواستههاى خودشان پیروى مىکنند؛ آنان با صفاتى که اولىالامر نزد خدا و رسول دارند، بیگانهاند و شایستهترین نام براى آنان این است که آنان را دزدان پیروز بنامیم. | حاکمان جور امانت را بر نمىگردانند، به عدل حکم نمىکنند، چیزى را به کتاب خدا و سنت رسول خدا ارجاع نمىدهند، تنها از خواستههاى خودشان پیروى مىکنند؛ آنان با صفاتى که اولىالامر نزد خدا و رسول دارند، بیگانهاند و شایستهترین نام براى آنان این است که آنان را دزدان پیروز بنامیم. | ||
باتوجهبه مفاد آیه بهگونهای که اولىالامر بر خدا و رسول خدا عطف شده است و اطاعت از آنان نیز همانند اطاعت از خدا و رسول خدا مطلق و بدون قیدوشرط است، باید مقصود از اولىالامر عده خاصى باشند نه هر حاکمى. زمخشرى در این باره مینویسد: | باتوجهبه مفاد آیه بهگونهای که اولىالامر بر خدا و رسول خدا عطف شده است و اطاعت از آنان نیز همانند اطاعت از خدا و رسول خدا مطلق و بدون قیدوشرط است، باید مقصود از اولىالامر عده خاصى باشند نه هر حاکمى. زمخشرى در این باره مینویسد: | ||
«و المراد باولى الامر منکم امراء الحق، لانّ امراء الجور الله و رسوله بریئان منهم فلا یعطفون على الله و رسوله فى وجوب الطاعه لهم و انّما یجمع بین الله و رسوله و الامراء الموافقین لهما فى ایثار العدل و اختیار الحق و الامر بهما و النهى عن اضدادهما» همان، ص ۵۳۵ | «و المراد باولى الامر منکم امراء الحق، لانّ امراء الجور الله و رسوله بریئان منهم فلا یعطفون على الله و رسوله فى وجوب الطاعه لهم و انّما یجمع بین الله و رسوله و الامراء الموافقین لهما فى ایثار العدل و اختیار الحق و الامر بهما و النهى عن اضدادهما» <ref>همان، ص ۵۳۵</ref> | ||
مقصود از اولىالامر، امراى حق هستند؛ زیرا خدا و رسول خدا از امراى جور بیزارند و نمىشود در وجوب اطاعت بر خدا و رسول در آیه عطف شوند که بدون هیچ قیدوشرطى از آنان اطاعت کنند؛ تنها امرایى همراه خدا و رسول خدا خواهند بود که در گزینش حق و عدل و دستور به آنها و جلوگیرى از ظلم و جور همنوا با خدا و رسول خدا باشند. | مقصود از اولىالامر، امراى حق هستند؛ زیرا خدا و رسول خدا از امراى جور بیزارند و نمىشود در وجوب اطاعت بر خدا و رسول در آیه عطف شوند که بدون هیچ قیدوشرطى از آنان اطاعت کنند؛ تنها امرایى همراه خدا و رسول خدا خواهند بود که در گزینش حق و عدل و دستور به آنها و جلوگیرى از ظلم و جور همنوا با خدا و رسول خدا باشند. | ||
باتوجهبه آنچه بیان شد، مصادیقى که از نظر اهلسنت براى اولىالامر در نظر گرفته شده است، قابلاعتماد نیست و نمىتوان گفت مقصود خداوند این گروه هستند. | باتوجهبه آنچه بیان شد، مصادیقى که از نظر اهلسنت براى اولىالامر در نظر گرفته شده است، قابلاعتماد نیست و نمىتوان گفت مقصود خداوند این گروه هستند. | ||
اولىالامر از دیدگاه شیعه | == اولىالامر از دیدگاه شیعه == | ||
از نظر دانشمندان شیعه مصداق اولىالامر تنها کسانى هستند که از عصمت برخوردارند و این مورد اتفاق است که مصداق کامل و جامع آن تنها ائمه هستند؛ | از نظر دانشمندان شیعه مصداق اولىالامر تنها کسانى هستند که از عصمت برخوردارند و این مورد اتفاق است که مصداق کامل و جامع آن تنها ائمه هستند؛ | ||
«و اما اصحابنا فانّهم رو و اعن الباقر و الصادق انّ اولیالامر هم الائمّه من آلمحمد اوجب الله طاعتهم بالاطلاق، کما اوجب طاعته و طاعه رسوله، و لا یجوزان یوجب الله طاعه احد على الاطلاق الاّ من ثبتت عصمته، و علم انّ باطنه کظاهره و امن منه الغلط و الامر بالقبیح و لیس ذلک بحاصل فى الامراء و لاالعلماء سواهم، جلّ الله ان یأمر بطاعه من یعصیه او بالانقیاد للمختلفین فى القول و الفعل، لانّه محال ان یطاع المختلفون کما انّه محال ان یجتمع ما اختلفوا فیه و ممّا یدل على ذلک ایضا ان الله تعالى لم یقرن طاعه اولیالامر بطاعه رسوله کما قرن طاعه رسوله بطاعته الاّ و اولىالامر فوق الخلق جمیعا، کما انّ الرسول فوق اولیالامر و فوق سائر الخلق و هذه صفه ائمه الهدى من آل محمد الذین ثبتت امامتهم و عصمتهم و اتفقت الامه على علوّ رتبتهم و عدالتهم.» مجمع البیان، ج ۳، ص ۶۴، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۸۴ | «و اما اصحابنا فانّهم رو و اعن الباقر و الصادق انّ اولیالامر هم الائمّه من آلمحمد اوجب الله طاعتهم بالاطلاق، کما اوجب طاعته و طاعه رسوله، و لا یجوزان یوجب الله طاعه احد على الاطلاق الاّ من ثبتت عصمته، و علم انّ باطنه کظاهره و امن منه الغلط و الامر بالقبیح و لیس ذلک بحاصل فى الامراء و لاالعلماء سواهم، جلّ الله ان یأمر بطاعه من یعصیه او بالانقیاد للمختلفین فى القول و الفعل، لانّه محال ان یطاع المختلفون کما انّه محال ان یجتمع ما اختلفوا فیه و ممّا یدل على ذلک ایضا ان الله تعالى لم یقرن طاعه اولیالامر بطاعه رسوله کما قرن طاعه رسوله بطاعته الاّ و اولىالامر فوق الخلق جمیعا، کما انّ الرسول فوق اولیالامر و فوق سائر الخلق و هذه صفه ائمه الهدى من آل محمد الذین ثبتت امامتهم و عصمتهم و اتفقت الامه على علوّ رتبتهم و عدالتهم.» <ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۶۴، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۸۴</ref> | ||
اما امامیّه از امام باقر و صادق ‘ روایت کردهاند که مقصود از اولىالامر امامان از آل محمد هستند که خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب کرده است، همانطور که اطاعت از خود و رسولش را به طور مطلق واجب کرده است و جایز نیست خداوند اطاعت از کسى را به طور مطلق واجب کند مگر این که عصمت او ثابت شده باشد و خداوند میداند که باطن و ظاهر آن شخص یکسان و از اشتباه در امان است و به کار زشت فرمان نمىدهد، و چنین چیزى در امیران و علمایى جز امامان از آل محمد حاصل نمىشود. خداوند برتر از آن است که دستور به اطاعت از کسى بدهد که نافرمانى مىکند یا به تسلیم در برابر کسى فرمان بدهد که رفتار و گفتار آنان یکسان نیست؛ زیرا از نظر عقلى محال است آنان که رفتار و گفتارشان یکسان نیست مورد اطاعت واقع شوند، همانطور که از نظر عقلى محال است که امرونهی در شىء واحد و از جهت واحد جمع شود. اولىالامر از دیگران برترند، چنان که رسول خدا از اولىالامر و بقیه خلق برتر است. به همین دلیل خداوند اطاعت از اولىالامر را در ردیف اطاعت از رسول و اطاعت از رسول را در ردیف اطاعت از خودش قرار داده است و چنین برترى نسبت به خلق تنها امامان از آل محمد است که عصمت و امامت آنان ثابت شده و امت اسلامى بر بلندى جایگاه و عدالت آنان اتفاقنظر دارند. | اما امامیّه از امام باقر و صادق ‘ روایت کردهاند که مقصود از اولىالامر امامان از آل محمد هستند که خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب کرده است، همانطور که اطاعت از خود و رسولش را به طور مطلق واجب کرده است و جایز نیست خداوند اطاعت از کسى را به طور مطلق واجب کند مگر این که عصمت او ثابت شده باشد و خداوند میداند که باطن و ظاهر آن شخص یکسان و از اشتباه در امان است و به کار زشت فرمان نمىدهد، و چنین چیزى در امیران و علمایى جز امامان از آل محمد حاصل نمىشود. خداوند برتر از آن است که دستور به اطاعت از کسى بدهد که نافرمانى مىکند یا به تسلیم در برابر کسى فرمان بدهد که رفتار و گفتار آنان یکسان نیست؛ زیرا از نظر عقلى محال است آنان که رفتار و گفتارشان یکسان نیست مورد اطاعت واقع شوند، همانطور که از نظر عقلى محال است که امرونهی در شىء واحد و از جهت واحد جمع شود. اولىالامر از دیگران برترند، چنان که رسول خدا از اولىالامر و بقیه خلق برتر است. به همین دلیل خداوند اطاعت از اولىالامر را در ردیف اطاعت از رسول و اطاعت از رسول را در ردیف اطاعت از خودش قرار داده است و چنین برترى نسبت به خلق تنها امامان از آل محمد است که عصمت و امامت آنان ثابت شده و امت اسلامى بر بلندى جایگاه و عدالت آنان اتفاقنظر دارند. | ||
منابع | == منابع == | ||
برگرفته از کتاب آیات ولایت قرآن جلد۵؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی | برگرفته از کتاب آیات ولایت قرآن جلد۵؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی |