confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (ویرایش جزئی) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
تفسیر آیه اولیالامر یا آیه اطاعت | تفسیر آیه اولیالامر یا آیه اطاعت | ||
خداوند متعال فرموده یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِـیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍفَرُدُّوهُ إِلى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ ذ لِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً<ref>نساء، ۵۹)</ref>: اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا و رسول و اولىالامر اطاعت کنید و اگر در چیزى کارتان به نزاع کشید به حکم خدا و رسول باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این برایتان بهتر و خوشفرجامتر خواهد بود. . این ایه آیه اطاعت یا آیه اولیالامر است .این آیه از آیاتى است که شیعه براى اثبات امامت على به آن استدلال کرده است: | خداوند متعال فرموده یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِـیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍفَرُدُّوهُ إِلى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ ذ لِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً<ref>نساء، ۵۹)</ref>: اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا و رسول و اولىالامر اطاعت کنید و اگر در چیزى کارتان به نزاع کشید به حکم خدا و رسول باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این برایتان بهتر و خوشفرجامتر خواهد بود. . این ایه آیه اطاعت یا آیه اولیالامر است .این آیه از آیاتى است که شیعه براى اثبات امامت على به آن استدلال کرده است: | ||
== تفسیر آیه اولی الامر == | ==تفسیر آیه اولی الامر== | ||
قبل از بیان تقریر استدلال به آیه یاد شده و باتوجهبه شبهاتى که بر آن وارد کردهاند، ارائه توضیحات زیر درباره آیه لازم است:<br> | قبل از بیان تقریر استدلال به آیه یاد شده و باتوجهبه شبهاتى که بر آن وارد کردهاند، ارائه توضیحات زیر درباره آیه لازم است:<br> | ||
۱- اگرچه جمله اطیعوا الله و اطیعوا الرسول اساس همه ادیان آسمانی است، ولى در این آیه باتوجهبه تفریغ جمله فان تنازعتم فى شىء بهعنوان مقدمه براى آمادهکردن مسلمانان براى رجوع به خدا و رسول در موارد اختلاف مطرح است، چنان که همین نکته را در آیات بعد نیز تکرار مىکند؛ | ۱- اگرچه جمله اطیعوا الله و اطیعوا الرسول اساس همه ادیان آسمانی است، ولى در این آیه باتوجهبه تفریغ جمله فان تنازعتم فى شىء بهعنوان مقدمه براى آمادهکردن مسلمانان براى رجوع به خدا و رسول در موارد اختلاف مطرح است، چنان که همین نکته را در آیات بعد نیز تکرار مىکند؛ | ||
أَلَمْ تَرَ إِلى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ <ref>نساء، ۶۰</ref>آیا نمىنگرى به کسانى که به گمان خود به آنچه به سوى تو نازل شده است، ادعاى ایمان دارند. | أَلَمْ تَرَ إِلى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ <ref>نساء، ۶۰</ref>آیا نمىنگرى به کسانى که به گمان خود به آنچه به سوى تو نازل شده است، ادعاى ایمان دارند. | ||
وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِـیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ <ref>نساء، ۶۴</ref>و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که مردم به دستور خداوند از آنان پیروى کنند. | وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِـیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ <ref>نساء، ۶۴</ref>و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که مردم به دستور خداوند از آنان پیروى کنند.فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَکِّمُوکَ فِـیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ <ref>نساء، ۶۵</ref> نه چنین نیست، قسم به پروردگار تو اینان به حقیقت ایمان نمىآورند مگر این که برای حل تمام اختلافات بین خود به تو مراجعه کنند. | ||
این آیات و آیات همانند آن نیز مىرساند که مسلمانان باید برای حل اختلافات خود، به خدا و رسول خدا رویآورند و به داورى آن حضرت رضایت داده و از حکمى که آن حضرت صادر مىکند، دلگیر نشوند.<br> | این آیات و آیات همانند آن نیز مىرساند که مسلمانان باید برای حل اختلافات خود، به خدا و رسول خدا رویآورند و به داورى آن حضرت رضایت داده و از حکمى که آن حضرت صادر مىکند، دلگیر نشوند.<br> | ||
خط ۱۹: | خط ۲۰: | ||
لِتَحْکُمَ بَیْنَالنّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ <ref>نساء، ۱۰۵</ref>گرچه این حکم بر اساس ظواهر قوانین قضا بود، ولى مردم موظفاند از پیامبر اطاعت کنند. باتوجهبه آیه یاد شده حاکمیت بین مردم به رسول خدا سپرده شده است؛ زیرا آنچه پیامبر مىگوید و بدان حکم مىکند و آنچه در تبیین احکام خدا بیان مىکند، معلوماتى است که خداوند در اختیار او گذاشته است؛ وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى <ref>نجم، ۳-۵</ref><br> | لِتَحْکُمَ بَیْنَالنّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ <ref>نساء، ۱۰۵</ref>گرچه این حکم بر اساس ظواهر قوانین قضا بود، ولى مردم موظفاند از پیامبر اطاعت کنند. باتوجهبه آیه یاد شده حاکمیت بین مردم به رسول خدا سپرده شده است؛ زیرا آنچه پیامبر مىگوید و بدان حکم مىکند و آنچه در تبیین احکام خدا بیان مىکند، معلوماتى است که خداوند در اختیار او گذاشته است؛ وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى <ref>نجم، ۳-۵</ref><br> | ||
بدین ترتیب سنت پیامبر یعنى گفتار، رفتار و تأیید رسول خدا حجت مىشود و تفکیک بین کتاب خدا و سنت رسول خدا در حجیت جایز نیست و آنان که شعار «حسبنا کتابالله» را در روزهاى پایانى عمر رسول خدا مطرح کرده بودند، شعارى انحرافى و خلاف کتاب خدا و سنت رسول خدا بود، چنان که آن حضرت چنین تفکیکى را | بدین ترتیب سنت پیامبر یعنى گفتار، رفتار و تأیید رسول خدا حجت مىشود و تفکیک بین کتاب خدا و سنت رسول خدا در حجیت جایز نیست و آنان که شعار «حسبنا کتابالله» را در روزهاى پایانى عمر رسول خدا مطرح کرده بودند، شعارى انحرافى و خلاف کتاب خدا و سنت رسول خدا بود، چنان که آن حضرت چنین تفکیکى را پیش بینى مى کرد. | ||
به این روایت توجه کنید: | به این روایت توجه کنید: | ||
«عن المقدام بن معدى کرب انّ رسولالله قال یوشک الرجل متکئا على اریکته یحدّث بحدیثى فیقول بیننا و بینکم کتابالله عزوجل فما وجدنا فیه من حلال استحللناه و ما وجدنا فیه من حرام حرّمناه. الا و انّ ما حرّم رسولالله مثل ما حرّم الله.» <ref>ابن ماجه، سنن، ج ۱، ص ۱۵، حدیث ۱۲؛ تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۲</ref> | «عن المقدام بن معدى کرب انّ رسولالله قال یوشک الرجل متکئا على اریکته یحدّث بحدیثى فیقول بیننا و بینکم کتابالله عزوجل فما وجدنا فیه من حلال استحللناه و ما وجدنا فیه من حرام حرّمناه. الا و انّ ما حرّم رسولالله مثل ما حرّم الله.» <ref>ابن ماجه، سنن، ج ۱، ص ۱۵، حدیث ۱۲؛ تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۲</ref> | ||
مقدام بن معدى کرب مىگوید: بدون تردید رسول خدا فرمود: بهزودی انسانى به اریکه قدرت تکیه مىزند درحالیکه حدیث مرا برایش بازگو مىکنند و مىگوید: بین ما و شما کتاب خدا کافى است. | مقدام بن معدى کرب مىگوید: بدون تردید رسول خدا فرمود: بهزودی انسانى به اریکه قدرت تکیه مىزند درحالیکه حدیث مرا برایش بازگو مىکنند و مىگوید: بین ما و شما کتاب خدا کافى است. | ||
بنابراین آنچه در کتاب خدا حلال شمرده شده است، ما هم حلال میدانیم و آنچه در کتاب خدا حرام شمرده شده است، ما هم حرام میدانیم. توجه داشته باشید که بدون تردید آنچه رسول خدا حرام کرده همانند چیزى است که خداوند حرام کرده است بنابراین، تفکیک کتاب و سنت جایز نیست و این که خداوند در آیه موردبحث دستور به رجوع به رسول خدا مىدهد، دلیل بر این است که سنت رسول خدا، از نظر خداوند، همانند کتاب خدا و حجت است. برایناساس آنچه از معارف دین و احکام در اسلام وجود دارد، باید به کتاب خدا و سنت رسول خدا برگردد. | بنابراین آنچه در کتاب خدا حلال شمرده شده است، ما هم حلال میدانیم و آنچه در کتاب خدا حرام شمرده شده است، ما هم حرام میدانیم. توجه داشته باشید که بدون تردید آنچه رسول خدا حرام کرده همانند چیزى است که خداوند حرام کرده است بنابراین، تفکیک کتاب و سنت جایز نیست و این که خداوند در آیه موردبحث دستور به رجوع به رسول خدا مىدهد، دلیل بر این است که سنت رسول خدا، از نظر خداوند، همانند کتاب خدا و حجت است. برایناساس آنچه از معارف دین و احکام در اسلام وجود دارد، باید به کتاب خدا و سنت رسول خدا برگردد. | ||
۳- بر | |||
۳- بر اولى الامر – با هر تعریفى که از آن باشیم – وحى نازل نمى شود تا او با رسول در بخش اول تبلیغ دین شریک باشد، بلکه تنها در بخش دوم، – داوری در مسائل اختلافی – با رسول شریک است؛ بنابراین در وجوب اطاعت تنها در تشخیص نظر خود با رسول شریک هستند. ازاینجهت خداوند در تنازع امر آنها را بهعنوان یک منبع مستقل ذکر نکرده، بلکه تنها فرموده است: | |||
فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللّهِ وَالرَّسُولِ و قطعاً مورد نزاع به قرینه آیات بعد – که از رجوع به طاغوت منع مىکند – حکم خداوند در مسائل اختلافى مسلمانان خواهد بود. | فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللّهِ وَالرَّسُولِ و قطعاً مورد نزاع به قرینه آیات بعد – که از رجوع به طاغوت منع مىکند – حکم خداوند در مسائل اختلافى مسلمانان خواهد بود. | ||
برایناساس حکمى که مسلمانان در نزاعها باید به آن رجوع کنند، در کتاب و سنت – که هر دو حجت قاطع هستند – وجود دارد. | برایناساس حکمى که مسلمانان در نزاعها باید به آن رجوع کنند، در کتاب و سنت – که هر دو حجت قاطع هستند – وجود دارد. | ||
بر اساس این آیه، قول اولىالامر هم – که حکم کتاب و سنت را بیان مىکند – بدون هیچ قیدوشرطى حجت قاطع است و در نهایت همه به کتاب و سنت برمىگردد؛ بنابراین اولىالامر – هر کس که باشد – نه چنین اختیارى دارد که حکم جدیدى که در کتاب و سنت نیست، وضع کند و نه اختیار دارد که حکمى از احکام خدا را که در کتاب و سنت است، نسخ کند وگرنه رجوع به خدا و رسول معنایى نخواهد داشت. به این آیه توجه کنید: | بر اساس این آیه، قول اولىالامر هم – که حکم کتاب و سنت را بیان مىکند – بدون هیچ قیدوشرطى حجت قاطع است و در نهایت همه به کتاب و سنت برمىگردد؛ بنابراین اولىالامر – هر کس که باشد – نه چنین اختیارى دارد که حکم جدیدى که در کتاب و سنت نیست، وضع کند و نه اختیار دارد که حکمى از احکام خدا را که در کتاب و سنت است، نسخ کند وگرنه رجوع به خدا و رسول معنایى نخواهد داشت. به این آیه توجه کنید: | ||
وَما کانَ لِمُـؤْمِنٍ وَلا مُـؤْمِنَهٍ إِذا قَضى اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِـیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَـلَّ ضَلالاً مُبِیناً<ref>احزاب، ۳۶</ref> | وَما کانَ لِمُـؤْمِنٍ وَلا مُـؤْمِنَهٍ إِذا قَضى اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِـیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَـلَّ ضَلالاً مُبِیناً<ref>احزاب، ۳۶</ref> | ||
بدین سان ترتیب خداوند، همان تشریع است و قضاى رسول یا همان تشریع است یا اعم از تشریع و نظر خود اوست و وجوب اطاعت از «اولىالامر» در تبعیت از رأى آنان در حوزه ولایت آنان است در این که حکم خدا را از کتاب و سنت به دست مىآورند. <ref>المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۳۸۹</ref> | بدین سان ترتیب خداوند، همان تشریع است و قضاى رسول یا همان تشریع است یا اعم از تشریع و نظر خود اوست و وجوب اطاعت از «اولىالامر» در تبعیت از رأى آنان در حوزه ولایت آنان است در این که حکم خدا را از کتاب و سنت به دست مىآورند. <ref>المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۳۸۹</ref> | ||
۴- اطاعت از خدا و رسول در اطیعوا الله و اطیعوا الرسول هیچ قیدوشرطى ندارد و این خود دلیل بر این است که رسول خدا هیچگاه امر یا نهیى که با حکم خدا منافات داشته باشد، نمىکند و اگر چنین امرونهیای از رسول خدا صادر شود با اطلاق آیه در تناقض خواهد بود و چنین چیزى نسبت به رسول خدا – باتوجهبه عصمت او از ناحیه خداوند – امکان ندارد. | ۴- اطاعت از خدا و رسول در اطیعوا الله و اطیعوا الرسول هیچ قیدوشرطى ندارد و این خود دلیل بر این است که رسول خدا هیچگاه امر یا نهیى که با حکم خدا منافات داشته باشد، نمىکند و اگر چنین امرونهیای از رسول خدا صادر شود با اطلاق آیه در تناقض خواهد بود و چنین چیزى نسبت به رسول خدا – باتوجهبه عصمت او از ناحیه خداوند – امکان ندارد. | ||
این مسئله درباره «اولیالامر» نیز صادق است؛ یعنى در آیه اطاعت از «اولىالامر» نیز هیچ قیدوشرطى ندارد و این خود دلیل بر این است که اولىالامر هرگز امر و یا نهیى که با حکم واقعى خداوند مخالف باشد، صادر نخواهد کرد وگرنه، نعوذبالله، کلام خداوند تناقض خواهد داشت و چنین مسئلهاى در صورت برخوردارى از عصمت الهى رخ نخواهد داد. | این مسئله درباره «اولیالامر» نیز صادق است؛ یعنى در آیه اطاعت از «اولىالامر» نیز هیچ قیدوشرطى ندارد و این خود دلیل بر این است که اولىالامر هرگز امر و یا نهیى که با حکم واقعى خداوند مخالف باشد، صادر نخواهد کرد وگرنه، نعوذبالله، کلام خداوند تناقض خواهد داشت و چنین مسئلهاى در صورت برخوردارى از عصمت الهى رخ نخواهد داد. | ||
تردیدى نیست که آیه موردبحث بر عصمت اولیالامر دلالت مىکند، و این نظریه اختصاص به شیعه ندارد، بلکه عدهاى از دانشمندان اهلسنت نیز بر این باورند؛ | تردیدى نیست که آیه موردبحث بر عصمت اولیالامر دلالت مىکند، و این نظریه اختصاص به شیعه ندارد، بلکه عدهاى از دانشمندان اهلسنت نیز بر این باورند؛ | ||
فخر رازی مینویسد: | فخر رازی مینویسد: | ||
«انّ اللّه تعالى امر بطاعه اولیالامر على سبیل الجزم فى هذه الآیه و من امر الله بطاعته على سبیل الجزم و القطع لابد و ان یکون معصوما عن الخطاء اذ لو لم یکن معصوما عن الخطاء کان بتقدیر اقدامه على الخطاء یکون قد امر الله بمتابعته فیکون ذلک امرا بفعل ذلک الخطاء و الخطاء لکونه خطا منهىّ عنه، فهذا یفضى الى اجتماع الامر و النهى فى الفعل الواحد بالاعتبار الواحد و انّه محال.» <ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۶</ref> | «انّ اللّه تعالى امر بطاعه اولیالامر على سبیل الجزم فى هذه الآیه و من امر الله بطاعته على سبیل الجزم و القطع لابد و ان یکون معصوما عن الخطاء اذ لو لم یکن معصوما عن الخطاء کان بتقدیر اقدامه على الخطاء یکون قد امر الله بمتابعته فیکون ذلک امرا بفعل ذلک الخطاء و الخطاء لکونه خطا منهىّ عنه، فهذا یفضى الى اجتماع الامر و النهى فى الفعل الواحد بالاعتبار الواحد و انّه محال.» <ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۶</ref> | ||
خداوند در این آیه، بهطورقطع، به اطاعت از اولیالامر دستور داده است و هر کس را که خداوند، بهطورقطع، دستور به اطاعت از او را بدهد باید از خطا معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، درصورتیکه اقدام به خطا کرد، چنان است که گویا خداوند به پیروى از او فرمان داده است، درحالیکه کار خطا خطاست و خداوند به عدم پیروى از آن دستور داده است؛ در نتیجه لازم | |||
در این که از این آیه عصمت «اولیالامر» استفاده | خداوند در این آیه، بهطورقطع، به اطاعت از اولیالامر دستور داده است و هر کس را که خداوند، بهطورقطع، دستور به اطاعت از او را بدهد باید از خطا معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، درصورتیکه اقدام به خطا کرد، چنان است که گویا خداوند به پیروى از او فرمان داده است، درحالیکه کار خطا خطاست و خداوند به عدم پیروى از آن دستور داده است؛ در نتیجه لازم مى آید که نسبت به یک کار، از یکجهت هم دستور به پیروى داشته باشیم و هم دستور به عدم پیروى و این محال است». | ||
== اولیالامر از دیدگاه اهلسنت == | در این که از این آیه عصمت «اولیالامر» استفاده مى شود، شبهه اى نیست و آنان که قائل به عصمت اولیالامر نشدهاند، یا آیه را بهدقت مطالعه نکردهاند و یا این که شبهاتى خارج از آیه، مانع پذیرش این نظریه شده است که در مباحث آینده مطرح خواهد شد. | ||
درباره مصداق اولیالامر بین شیعه و اهلسنت اختلافنظر وجود دارد. قبل از پرداختن به بحث مصداق اولىالامر از دیدگاه اهلسنت توجه به این نکته ضرورى است که در آیاتى که شأن نزول بهخصوصی دارند، شأن نزول آیه در فهم مقصود آیه بسیار تأثیر دارد. با این که آیه باید شأن نزول خود را شامل شود، شأن نزولهایى که در تفاسیر اهلسنت درباره آیات نقل | ==اولیالامر از دیدگاه اهلسنت== | ||
درباره مصداق اولیالامر بین شیعه و اهلسنت اختلافنظر وجود دارد. قبل از پرداختن به بحث مصداق اولىالامر از دیدگاه اهلسنت توجه به این نکته ضرورى است که در آیاتى که شأن نزول بهخصوصی دارند، شأن نزول آیه در فهم مقصود آیه بسیار تأثیر دارد. | |||
با این که آیه باید شأن نزول خود را شامل شود، شأن نزولهایى که در تفاسیر اهلسنت درباره آیات نقل کرده اند، گاه بهقدری متناقض است که با محتواى آیه در تعارض است. | |||
حال در آیه موردبحث در منابع شیعه شأن نزول خاصى ذکر نشده و آیه مطلق است، ولى در منابع اهلسنت آمده است: | حال در آیه موردبحث در منابع شیعه شأن نزول خاصى ذکر نشده و آیه مطلق است، ولى در منابع اهلسنت آمده است: | ||
انزلت فى عبدالله بن حذافه بن قیس اذ بعثه النبى فى سریّه. <ref>صحیح، البخارى، جزء ۵؛ کتاب التفسیر، ص ۱۸۰؛ تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | انزلت فى عبدالله بن حذافه بن قیس اذ بعثه النبى فى سریّه. <ref>صحیح، البخارى، جزء ۵؛ کتاب التفسیر، ص ۱۸۰؛ تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | ||
خط ۴۴: | خط ۵۵: | ||
حال به قصه اعزام «عبداللّه» توجه کنید: | حال به قصه اعزام «عبداللّه» توجه کنید: | ||
انّ رسولالله امّره على سریّه فامرهم ان یجمعوا حطبا و یوقدوا نارا، فلمّا اوقدوها امرهم بالتقحم فیها، فقال لهم: الم یامرکم رسولالله بطاعتى و قال من اطاع امیرى فقد اطاعنى؟ فقالوا: ما آمنا بالله و اتبعنا رسوله الاّ لننجوا من النار، فصوّب رسولالله فعلهم و قال: لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق. <ref>تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | انّ رسولالله امّره على سریّه فامرهم ان یجمعوا حطبا و یوقدوا نارا، فلمّا اوقدوها امرهم بالتقحم فیها، فقال لهم: الم یامرکم رسولالله بطاعتى و قال من اطاع امیرى فقد اطاعنى؟ فقالوا: ما آمنا بالله و اتبعنا رسوله الاّ لننجوا من النار، فصوّب رسولالله فعلهم و قال: لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق. <ref>تفسیر قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | ||
رسول خدا عبدالله را به فرماندهى سپاهى منصوب کرد. او نیز پس از خروج از شهر به آنان دستور داد هیزم جمع کنند و آتشى برافروزند. پس از برافروختن آتش به آنان دستور داد که همگى وارد آتش شوند و به آنان گفت: مگر نه این است که رسول خدا به شما دستور داده است از من اطاعت کنید و همچنین فرموده است هر کس از فرمانده منصوب من اطاعت کند، از من اطاعت کرده است. | رسول خدا عبدالله را به فرماندهى سپاهى منصوب کرد. او نیز پس از خروج از شهر به آنان دستور داد هیزم جمع کنند و آتشى برافروزند. | ||
پس از برافروختن آتش به آنان دستور داد که همگى وارد آتش شوند و به آنان گفت: مگر نه این است که رسول خدا به شما دستور داده است از من اطاعت کنید و همچنین فرموده است هر کس از فرمانده منصوب من اطاعت کند، از من اطاعت کرده است. | |||
آنان از عبدالله اطاعت نکرده به او گفتند: ما به خدا و رسول خدا ایمان آوردهایم که از آتش نجات پیدا کنیم و برگشتند و رسول خدا رفتار سپاه را تأیید کرد و فرمود: دستور هیچ مخلوقى را که [متضمن] معصیت خداست، نباید اطاعت کرد. | آنان از عبدالله اطاعت نکرده به او گفتند: ما به خدا و رسول خدا ایمان آوردهایم که از آتش نجات پیدا کنیم و برگشتند و رسول خدا رفتار سپاه را تأیید کرد و فرمود: دستور هیچ مخلوقى را که [متضمن] معصیت خداست، نباید اطاعت کرد. | ||
اکنون سؤال این است که به چه دلیل شأن نزولى را براى آیه نقل | |||
=== مصادیق «اولیالامر» از دیدگاه اهلسنت === | اکنون سؤال این است که به چه دلیل شأن نزولى را براى آیه نقل کرده اند که حتى شامل مورد خود آن نیز نمیشود؛ زیرا آیه دستور مى دهد که از اولیالامر اطاعت کنند، ولى سپاه با فرمانده مخالفت مى کند و رسول خدا نیز مخالفت سپاه را تأیید مى کند؟! | ||
==== ۱– اصحاب رسول خدا : ==== | ===مصادیق «اولیالامر» از دیدگاه اهلسنت=== | ||
====۱– اصحاب رسول خدا :==== | |||
عده اى بر این باورند که «اولیالامر انّهم اصحاب محمّد خاصّه»؛<ref>همان، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> مقصود از «اولیالامر» اصحاب محمد هستند». | عده اى بر این باورند که «اولیالامر انّهم اصحاب محمّد خاصّه»؛<ref>همان، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> مقصود از «اولیالامر» اصحاب محمد هستند». | ||
===== نقد ===== | =====نقد===== | ||
الف – پیشتر بیان شد که از آیه موردبحث عصمت اولیالامر استفاده مىشود، درحالیکه در بین امت اسلامى هیچکس براى همه اصحاب رسول خدا عصمت قائل نیست، تا اطاعت از آنان واجب باشد.<br> | الف – پیشتر بیان شد که از آیه موردبحث عصمت اولیالامر استفاده مىشود، درحالیکه در بین امت اسلامى هیچکس براى همه اصحاب رسول خدا عصمت قائل نیست، تا اطاعت از آنان واجب باشد.<br> | ||
خط ۶۸: | خط ۸۲: | ||
حال چگونه مىتوان گفت مصداق اولیالامرى که معصوم هستند و اطاعت آنان واجب است، همه صحابه باشند؟ | حال چگونه مىتوان گفت مصداق اولیالامرى که معصوم هستند و اطاعت آنان واجب است، همه صحابه باشند؟ | ||
==== ۲– ابوبکر و عمر: ==== | ====۲– ابوبکر و عمر:==== | ||
عده اى از اهل تسنن بر این باورند که: | عده اى از اهل تسنن بر این باورند که: | ||
«آنها اشاره الى ابیبکر و عمر رضى الله عنهما خاصّه»؛<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | «آنها اشاره الى ابیبکر و عمر رضى الله عنهما خاصّه»؛<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | ||
مقصود از اولیالامر ابوبکر و عمر هستند! | مقصود از اولیالامر ابوبکر و عمر هستند! | ||
===== نقد ===== | =====نقد===== | ||
ابتدا رأى یاد شده درباره ابوبکر را به نقد مىکشیم:<br> | ابتدا رأى یاد شده درباره ابوبکر را به نقد مىکشیم:<br> | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۲۹: | ||
اما سه سؤالى که آرزو مىکرد، از رسول خدا مىپرسید، قابلتوجه است.<br> | اما سه سؤالى که آرزو مىکرد، از رسول خدا مىپرسید، قابلتوجه است.<br> | ||
یکى از محورهاى سخنرانىهاى «حجةالوداع» رسول خدا همین مسئله بود که اصحاب با صاحبان امر درگیر نشوند | یکى از محورهاى سخنرانىهاى «حجةالوداع» رسول خدا همین مسئله بود که اصحاب با صاحبان امر درگیر نشوند و یکى از مواردى که در پیمان عقبه دوم – که به «بیعة الحرب» شهرت یافت – این بود که مسلمانان با پیامبر بیعت کردند که با صاحبان امر درگیر نشوند.<br>بدین ترتیب نمى توان پذیرفت که با سابقه طرح این مسئله در بین مسلمانان، بهخصوص در حجةالوداع – که ابوبکر حضور داشت – او نپرسیده باشد که صاحبان امر چه کسانى هستند، با این که او در سقیفه براى خارجکردن انصار از میدان خود را احق و اولی به خلافت مىدانست و حال که در پایان راه است از هجوم به خانه فاطمه ÷ که در واقع صاحب امر در آنجا بود، تأسف مىخورد و… که جاى توضیح بیشتر آن نیست.<br> | ||
بدین ترتیب | |||
اکنون سؤال این است که آیا شایسته است که چنین انسانى را با این اعترافات صریح، نسبت به کارهایى که نباید انجام مىداد و کارهایى که مىبایست انجام مىداد و انجام نداده است، مصداق اولیالامرى بدانیم که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از او پیروى کنیم؟! | اکنون سؤال این است که آیا شایسته است که چنین انسانى را با این اعترافات صریح، نسبت به کارهایى که نباید انجام مىداد و کارهایى که مىبایست انجام مىداد و انجام نداده است، مصداق اولیالامرى بدانیم که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از او پیروى کنیم؟! | ||
===== نقد ===== | =====نقد===== | ||
در ادامه، به نقد رأى یاد شده درباره عمر مىپردازیم:<br> | در ادامه، به نقد رأى یاد شده درباره عمر مىپردازیم:<br> | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۴۶: | ||
اکنون سؤال این است که بهراستی کسى که با صراحت به مخالفت با دستور رسول خدا برمىخیزد؛ همان اولیالامرى است که خداوند دستور داده است، در هر شرایطى، از او اطاعت کنند؟ و اگر شما در آنجا بودید، چه مىکردید؟ آیا به دستور رسول خدا عمل مىکردید یا به دستور عمر؟ | اکنون سؤال این است که بهراستی کسى که با صراحت به مخالفت با دستور رسول خدا برمىخیزد؛ همان اولیالامرى است که خداوند دستور داده است، در هر شرایطى، از او اطاعت کنند؟ و اگر شما در آنجا بودید، چه مىکردید؟ آیا به دستور رسول خدا عمل مىکردید یا به دستور عمر؟ | ||
==== ۳- فرماندهان جنگ ==== | ====۳- فرماندهان جنگ==== | ||
عدهاى بر این باورند که مقصود از اولیالامر – «هم امراء السرایا و فرماندهان جنگى هستند.»<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۳۵؛ تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰–</ref> | عدهاى بر این باورند که مقصود از اولیالامر – «هم امراء السرایا و فرماندهان جنگى هستند.»<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۳۵؛ تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰–</ref> | ||
===== نقد ===== | =====نقد===== | ||
الف – پیشتر بیان شد که آیه موردبحث بیانگر عصمت اولىالامر است، درحالیکه هیچکس براى فرماندهان نظامى عصمت قائل نیست؛<br> | الف – پیشتر بیان شد که آیه موردبحث بیانگر عصمت اولىالامر است، درحالیکه هیچکس براى فرماندهان نظامى عصمت قائل نیست؛<br> | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۵۵: | ||
ج: نه پیامبر و نه اصحاب او چنین اعتقادى درباره فرماندهان نظامى نداشتند و شاهد آن این است که پیامبر در همین جریان، مخالفت صحابه با عبدالله را تأیید کرد. | ج: نه پیامبر و نه اصحاب او چنین اعتقادى درباره فرماندهان نظامى نداشتند و شاهد آن این است که پیامبر در همین جریان، مخالفت صحابه با عبدالله را تأیید کرد. | ||
برایناساس نمىتوان گفت: مقصود از اولیالامرى که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از آنان پیروى کنیم، فرماندهان نظامى باشند. | برایناساس نمىتوان گفت: مقصود از اولیالامرى که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از آنان پیروى کنیم، فرماندهان نظامى باشند. | ||
==== ۴- قاریان و عالمان ==== | ====۴- قاریان و عالمان==== | ||
عده اى بر این باورند که مقصود از اولىالامر، قاریان و عالمان هستند که نظریه مالک هم همین بوده است؛ | عده اى بر این باورند که مقصود از اولىالامر، قاریان و عالمان هستند که نظریه مالک هم همین بوده است؛ | ||
«اهل القرآن و العلم و هو اختیار مالک»<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | «اهل القرآن و العلم و هو اختیار مالک»<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | ||
===== نقد ===== | =====نقد===== | ||
الف – باتوجهبه این که مستفاد از آیه عصمت اولىالامر است، هیچ قارى قرآن و هیچ اهل علمى در دنیاى اسلام ادعاى عصمت نکرده است؛<br> | الف – باتوجهبه این که مستفاد از آیه عصمت اولىالامر است، هیچ قارى قرآن و هیچ اهل علمى در دنیاى اسلام ادعاى عصمت نکرده است؛<br> | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۶۴: | ||
ج – بررسى زندگى هر دو گروه – قاریان و عالمان – حکایت از آن دارد که نمىتوان به این نتیجه رسید که اینان اولىالامرى هستند که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از آنان اطاعت کنند. | ج – بررسى زندگى هر دو گروه – قاریان و عالمان – حکایت از آن دارد که نمىتوان به این نتیجه رسید که اینان اولىالامرى هستند که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از آنان اطاعت کنند. | ||
==== ۵- عالمان دیندار ==== | ====۵- عالمان دیندار==== | ||
عدهاى بر این باورند که اولىالامر، دانشمندان دینداری هستند که به مردم دین را آموزش مىدهند و آنان را امربهمعروف و نهیازمنکر مىکنند. «هم العلماء الدینون الذین یعلّمون الناس الدین و یأمرونهم بالمعروف و ینهون عن المنکر»؛<ref>کشاف، ج ۱، ص ۵۳۵؛ تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | عدهاى بر این باورند که اولىالامر، دانشمندان دینداری هستند که به مردم دین را آموزش مىدهند و آنان را امربهمعروف و نهیازمنکر مىکنند. «هم العلماء الدینون الذین یعلّمون الناس الدین و یأمرونهم بالمعروف و ینهون عن المنکر»؛<ref>کشاف، ج ۱، ص ۵۳۵؛ تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۵۹</ref> | ||
===== نقد ===== | =====نقد===== | ||
این نظریه شبیه نظریه قبل است و ایراداتى که درباره آن نظر یاد شد بر این نظر هم وارد است و بیشتر از این ارزش نقد را ندارد. | این نظریه شبیه نظریه قبل است و ایراداتى که درباره آن نظر یاد شد بر این نظر هم وارد است و بیشتر از این ارزش نقد را ندارد. | ||
==== ۶- اهل حل و عقد ==== | ====۶- اهل حل و عقد==== | ||
عدهاى بر این باورند که اولىالامر، صاحبان عقل و اندیشه هستند که تدبیر امور مردم با آنان است؛ | عدهاى بر این باورند که اولىالامر، صاحبان عقل و اندیشه هستند که تدبیر امور مردم با آنان است؛ | ||
«هم اولوا العقل و الرأى الذین یدبّرون امرالناس»؛<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | «هم اولوا العقل و الرأى الذین یدبّرون امرالناس»؛<ref>تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰</ref> | ||
===== نقد ===== | =====نقد===== | ||
الف – پیشتر بیان شد که امت اسلامى با همه اختلافات خود در این مسئله اتفاقنظر دارند که عالمان دینى معصوم نیستند، تا چه رسد به اهل حل و عقد که گاه از عالمان دینى هم نیستند؛<br> | الف – پیشتر بیان شد که امت اسلامى با همه اختلافات خود در این مسئله اتفاقنظر دارند که عالمان دینى معصوم نیستند، تا چه رسد به اهل حل و عقد که گاه از عالمان دینى هم نیستند؛<br> | ||
ب – همه حکومتها در سراسر دنیا، داراى چنین اصحاب اهل حل و عقدى هستند. بسیاری از جنایتهایى که حکومتها در طول تاریخ انجام دادهاند بهوسیله همینگونه افراد طراحى و اجرا شده است. برایناساس چگونه مىتوان گفت مقصود از اولىالامرى که خداوند دستور داده است – در هر شرایطى از آنان پیروى کنید – اهل حل و عقد هستند؟ | ب – همه حکومتها در سراسر دنیا، داراى چنین اصحاب اهل حل و عقدى هستند. بسیاری از جنایتهایى که حکومتها در طول تاریخ انجام دادهاند بهوسیله همینگونه افراد طراحى و اجرا شده است. برایناساس چگونه مىتوان گفت مقصود از اولىالامرى که خداوند دستور داده است – در هر شرایطى از آنان پیروى کنید – اهل حل و عقد هستند؟ | ||
==== ۷- صاحبان قدرت ==== | ====۷- صاحبان قدرت==== | ||
عدهاى بر این باورند که اولىالامر، حاکمان و صاحبان قدرت هستند.«اولیالامر منکم ذوى الامر»<ref>صحیح، بخارى، کتاب الفتن باب دوم، حدیث ۷؛ صحیح، مسلم، کتاب الاماره باب وجوب طاعه الامراء؛ السنن الکبرى، ج ۴، ص ۴۲۱، حدیث ۷۷۷۰؛ سنن، ابن ماجه، ج ۲، ص ۹۵۷، حدیث ۲۸۶۶؛ الموطأ، ص ۳۹۲، حدیث ۵؛ مسند، احمد، ج ۵، ص ۳۱۴ و ۳۱۹؛ مسند، الحمیدى، ج ۱، ص ۱۹۲، حدیث ۳۸۹؛ مصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۶۱۴، حدیث ۱۴۹؛ السنه لابن ابى عاصم، ص ۴۸۰، حدیث ۱۰۲۹؛ مسند ابى عوانه، ج ۴، ص ۴۰۶، حدیث ۷۱۱۹؛ مسند، الشاشى، ج ۳، ص ۱۱۹، حدیث ۱۱۸۰؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج ۷، ص ۳۹، حدیث ۴۵۳۰</ref> | عدهاى بر این باورند که اولىالامر، حاکمان و صاحبان قدرت هستند.«اولیالامر منکم ذوى الامر»<ref>صحیح، بخارى، کتاب الفتن باب دوم، حدیث ۷؛ صحیح، مسلم، کتاب الاماره باب وجوب طاعه الامراء؛ السنن الکبرى، ج ۴، ص ۴۲۱، حدیث ۷۷۷۰؛ سنن، ابن ماجه، ج ۲، ص ۹۵۷، حدیث ۲۸۶۶؛ الموطأ، ص ۳۹۲، حدیث ۵؛ مسند، احمد، ج ۵، ص ۳۱۴ و ۳۱۹؛ مسند، الحمیدى، ج ۱، ص ۱۹۲، حدیث ۳۸۹؛ مصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۶۱۴، حدیث ۱۴۹؛ السنه لابن ابى عاصم، ص ۴۸۰، حدیث ۱۰۲۹؛ مسند ابى عوانه، ج ۴، ص ۴۰۶، حدیث ۷۱۱۹؛ مسند، الشاشى، ج ۳، ص ۱۱۹، حدیث ۱۱۸۰؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج ۷، ص ۳۹، حدیث ۴۵۳۰</ref> | ||
این نظریه بیشترین طرفدار را در بین اهلسنت – بهخصوص اهل حدیث – دارد. | این نظریه بیشترین طرفدار را در بین اهلسنت – بهخصوص اهل حدیث – دارد. | ||
===== نقد ===== | =====نقد===== | ||
=====قبل از نقد نظر یاد شده این سؤال مطرح است که چرا بیشتر اهلسنت به این نظر رسیده اند؟در پاسخ این سؤال باید گفت: اهلسنت در منابع حدیثى خود روایاتى دارند که چون نتوانستهاند مصداق درست آنها را تشخیص دهند، بهناچار به این نظر گرایش پیدا کردهاند که صاحبان قدرت را اولى الامر بدانند؛ ===== | |||
الف – روایاتى که مىگوید: نباید با صاحبان امر درگیر شوند؛ | الف – روایاتى که مىگوید: نباید با صاحبان امر درگیر شوند؛ | ||
«عن عباده بن الصامت قال: دعانا النبى فبایعناه فکان فى ما اخذ علینا ان بایعناه على السمع و الطاعه و الا ننازع الامر اهله الاّ ان تروا کفرا بواحا عندکم من الله فیه برهان.» <ref>صحیح، البخارى کتاب الفتن باب دوم، حدیث ۷؛ صحیح، مسلم، کتاب الاماره باب وجوب طاعه الامراء؛ السنن الکبرى، ج ۴، ص ۴۲۱؛ حدیث ۷۷۷؛ سنن، ابى ماجه، ج ۲، ص ۹۵۷، حدیث ۲۸۶۶؛ الموطأ، ص ۳۹۲، حدیث ۵؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۱۴ و ۳۱۹؛ مسند، الحمیدى، ج ۱، ص ۱۹۲، حدیث ۳۸۹؛ مصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۶۱۴، حدیث ۱۴۹؛ السنه، لابن ابى عاصم، ص ۴۸۰، حدیث ۱۰۲۹؛ مسند، ابى عوانه، ج ۴، ص ۴۰۶، حدیث ۷۱۱۹؛ مسند، الشاشى، ج ۳، ص ۱۱۹، حدیث ۱۱۸۰؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج ۷، ص ۳۹، حدیث ۴۵۳۰</ref>عباده بن صامت مىگوید: رسول خدا ما را خواست و ما با او بیعت کردیم. از مواردى که بر آن بیعت کردیم این بود که تسلیم باشیم و با صاحبان امر درگیر نشویم مگر این که کفر آشکارى را ببینیم که دلیل قطعى از طرف خداوند داشته باشد.پیشتر بیان کردیم که رسول خدا این مسئله را چند بار تکرار کرده است و آنچه عباده بن صامت نقل مىکند جریان بیعهالحرب است. در جریان حجةالوداع نیز رسول خدا چندین بار تأکید کرده است که اصحاب بعد از او با صاحبان امر درگیر نشوند.<br> | «عن عباده بن الصامت قال: دعانا النبى فبایعناه فکان فى ما اخذ علینا ان بایعناه على السمع و الطاعه و الا ننازع الامر اهله الاّ ان تروا کفرا بواحا عندکم من الله فیه برهان.» <ref>صحیح، البخارى کتاب الفتن باب دوم، حدیث ۷؛ صحیح، مسلم، کتاب الاماره باب وجوب طاعه الامراء؛ السنن الکبرى، ج ۴، ص ۴۲۱؛ حدیث ۷۷۷؛ سنن، ابى ماجه، ج ۲، ص ۹۵۷، حدیث ۲۸۶۶؛ الموطأ، ص ۳۹۲، حدیث ۵؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۱۴ و ۳۱۹؛ مسند، الحمیدى، ج ۱، ص ۱۹۲، حدیث ۳۸۹؛ مصنف، ابن ابى شیبه، ج ۸، ص ۶۱۴، حدیث ۱۴۹؛ السنه، لابن ابى عاصم، ص ۴۸۰، حدیث ۱۰۲۹؛ مسند، ابى عوانه، ج ۴، ص ۴۰۶، حدیث ۷۱۱۹؛ مسند، الشاشى، ج ۳، ص ۱۱۹، حدیث ۱۱۸۰؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج ۷، ص ۳۹، حدیث ۴۵۳۰</ref>عباده بن صامت مىگوید: رسول خدا ما را خواست و ما با او بیعت کردیم. از مواردى که بر آن بیعت کردیم این بود که تسلیم باشیم و با صاحبان امر درگیر نشویم مگر این که کفر آشکارى را ببینیم که دلیل قطعى از طرف خداوند داشته باشد.پیشتر بیان کردیم که رسول خدا این مسئله را چند بار تکرار کرده است و آنچه عباده بن صامت نقل مىکند جریان بیعهالحرب است. در جریان حجةالوداع نیز رسول خدا چندین بار تأکید کرده است که اصحاب بعد از او با صاحبان امر درگیر نشوند.<br> | ||
خط ۱۹۱: | خط ۲۰۱: | ||
از این سخنان نباید در شگفت شد و اینگونه اظهارنظرکردن و فتوا دادن اختصاص به احمد بن حنبل ندارد بلکه اکثریت اهلسنت چنین نظرى دارند. ابوجعفر طحاوى از دانشمندان مشهور حنفى مینویسد: | از این سخنان نباید در شگفت شد و اینگونه اظهارنظرکردن و فتوا دادن اختصاص به احمد بن حنبل ندارد بلکه اکثریت اهلسنت چنین نظرى دارند. ابوجعفر طحاوى از دانشمندان مشهور حنفى مینویسد: | ||
«و لا نرى الخروج على ائمّتنا و لاولاه امرنا و ان جاروا و لا ندعوا على احد منهم و لا ننزع یدا من طاعتهم و نرى طاعتهم من طاعات الله عزّوجلّ فریضه علینا مالم یامروا بمعصیه.» <ref>شرح العقیده الطحاویه، ص ۱۱۰</ref> | «و لا نرى الخروج على ائمّتنا و لاولاه امرنا و ان جاروا و لا ندعوا على احد منهم و لا ننزع یدا من طاعتهم و نرى طاعتهم من طاعات الله عزّوجلّ فریضه علینا مالم یامروا بمعصیه.» <ref>شرح العقیده الطحاویه، ص ۱۱۰</ref> | ||
ابوالحسن اشعرى بنیانگذار مکتب اشاعره نیز در تبیین عقاید مورد اتفاق اهلسنت مىگوید: | ابوالحسن اشعرى بنیانگذار مکتب اشاعره نیز در تبیین عقاید مورد اتفاق اهلسنت مىگوید: | ||
«و یرون العید و الجمعه و الجماعه خلف کل امام برّ و فاجر… و یرون الدعاء لائمّه المسلمین بالصلاح و ان لا یخرجوا علیهم بالسیف و ان لا یقاتلوا فى الفتن.» <ref>مقالات الاسلامیین، ص ۳۲۳</ref> | «و یرون العید و الجمعه و الجماعه خلف کل امام برّ و فاجر… و یرون الدعاء لائمّه المسلمین بالصلاح و ان لا یخرجوا علیهم بالسیف و ان لا یقاتلوا فى الفتن.» <ref>مقالات الاسلامیین، ص ۳۲۳</ref> | ||
اهلسنت بر این | |||
اهلسنت بر این عقیده اند که نماز عید، جمعه و جماعت پشت سر هر امامى جایز است؛ چه صالح باشد و چه فاسد… و بر این عقیدهاند که باید براى پیشوایان مسلمانان دعا کرد و این که نباید علیه آنان قیام مسلحانه کرد و در آشوبهای علیه آنان نباید شرکت جست. | |||
ابوبکر باقلانى از دانشمندان معروف اهلسنت در این باره مىگوید: | ابوبکر باقلانى از دانشمندان معروف اهلسنت در این باره مىگوید: | ||
«ان قال قائل ما الذى یوجب خلع الامام عندکم؟ قیل له: یوجب ذلک امور، منها کفر بعد ایمان و منها ترکه الصلاه و الدعاء الى ذلک و منها عند کثیر من الناس فسقه و ظلمه بغضب الاموال و ضرب الابشار و تناول النفوس المحرّمه و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و قال الجمهور من اهل الاثبات و اصحاب الحدیث لا ینخلع بهذه الامور و لا یجب الخروج علیه، بل یجب وعظه و تخویفه و ترک طاعته فى شىء ممّا یدعوا الیه من معاصى الله.» <ref>التمهید، ص ۱۸۶</ref> | «ان قال قائل ما الذى یوجب خلع الامام عندکم؟ قیل له: یوجب ذلک امور، منها کفر بعد ایمان و منها ترکه الصلاه و الدعاء الى ذلک و منها عند کثیر من الناس فسقه و ظلمه بغضب الاموال و ضرب الابشار و تناول النفوس المحرّمه و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و قال الجمهور من اهل الاثبات و اصحاب الحدیث لا ینخلع بهذه الامور و لا یجب الخروج علیه، بل یجب وعظه و تخویفه و ترک طاعته فى شىء ممّا یدعوا الیه من معاصى الله.» <ref>التمهید، ص ۱۸۶</ref> | ||
خط ۲۰۱: | خط ۲۱۳: | ||
در هفت چیز از حاکم اطاعت کنید: پول رایجى که منتشر مىکند، معیارهاى سنجش اشیایى که مشخص مىکند، احکامى که صادر مىکند، در گزاردن حج، نمازجمعه، نماز عیدین و جهاد… و اگر عالمى را از فتوا دادن منع کرد عالم حق ندارد فتوا بدهد و اگر فتوا بدهد گناهکار است، حتى اگر حاکم، شخصى ستمگر باشد. | در هفت چیز از حاکم اطاعت کنید: پول رایجى که منتشر مىکند، معیارهاى سنجش اشیایى که مشخص مىکند، احکامى که صادر مىکند، در گزاردن حج، نمازجمعه، نماز عیدین و جهاد… و اگر عالمى را از فتوا دادن منع کرد عالم حق ندارد فتوا بدهد و اگر فتوا بدهد گناهکار است، حتى اگر حاکم، شخصى ستمگر باشد. | ||
بهراستی مىتوان این سخنان را به خدا و پیامبر نسبت داد و گفت خداوند دستور داده است از حاکم فاسق، فاجر و… اطاعت کنید، حق ندارید علیه آنان شورش و از دستور آنان سرپیچى کنید و نباید سخن حق و حکم خدا را بگوئید؟ اینچنین سخنگفتن و تسلیم محض حاکمان جور و ستم بودن برخلاف قرآن، سنت، عقل و فطرت سلیم انسانى است. در ادامه به شرح آن خواهیم پرداخت. | بهراستی مىتوان این سخنان را به خدا و پیامبر نسبت داد و گفت خداوند دستور داده است از حاکم فاسق، فاجر و… اطاعت کنید، حق ندارید علیه آنان شورش و از دستور آنان سرپیچى کنید و نباید سخن حق و حکم خدا را بگوئید؟ اینچنین سخنگفتن و تسلیم محض حاکمان جور و ستم بودن برخلاف قرآن، سنت، عقل و فطرت سلیم انسانى است. در ادامه به شرح آن خواهیم پرداخت. | ||
=== اطاعتهای ممنوع در قرآن === | ===اطاعتهای ممنوع در قرآن=== | ||
مطیع محض حاکمان جور بودن و اطاعت از آنان خلاف قرآن است؛ زیرا خداوند در قرآن اطاعت از گروههای زیر را ممنوع کرده است: | مطیع محض حاکمان جور بودن و اطاعت از آنان خلاف قرآن است؛ زیرا خداوند در قرآن اطاعت از گروههای زیر را ممنوع کرده است: | ||
==== کافران: ==== | ====کافران:==== | ||
====از کسانى که اطاعت از آنها منع شده است، کافران هستند.==== | |||
به این آیه توجه کنید: | به این آیه توجه کنید: | ||
پس تو هرگز تابع کافران مباش و با آنان سخت جهاد و کارزار کن. | فَلا تُطِـعِ الکافِرِینَ وَجاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً <ref>فرقان، ۵۲</ref>پس تو هرگز تابع کافران مباش و با آنان سخت جهاد و کارزار کن. | ||
درحالیکه پیشتر از باقلانى نقل کردیم که اکثریت اهل حدیث بر این باورند که اگر حاکم مسلمانى کافر شد، نه مشروعیت خود را از دست مىدهد و نه مىتوان علیه او قیام کرد، بلکه باید مطیع او بود. | درحالیکه پیشتر از باقلانى نقل کردیم که اکثریت اهل حدیث بر این باورند که اگر حاکم مسلمانى کافر شد، نه مشروعیت خود را از دست مىدهد و نه مىتوان علیه او قیام کرد، بلکه باید مطیع او بود. | ||
==== ۲- غافلان و تبهکاران: ==== | ====۲- غافلان و تبهکاران:==== | ||
====از کسانى که در قرآن اطاعت از آنان منع شده است، این گروه هستند. به این آیه توجه کنید وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَاتـَّبَعَ هَواهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطاً <ref>کهف، ۲۸</ref>و هرگز از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل کردیم و تابع هواى نفس خود شده و به تبهکارى پرداختهاند، متابعت مکن.==== | |||
====۳- تکذیبکنندگان:==== | |||
و هرگز از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل کردیم و تابع هواى نفس خود شده و به تبهکارى پرداختهاند، متابعت مکن. | ====از کسانى که اطاعت از آنان ممنوع شده است، تکذیبکنندگان آیات الهى هستند؛ فَلا تُطِـعِ المُـکَذِّبِینَ <ref>قلم، ۸</ref> پس تو هرگز از تکذیبکنندگان آیات الهى پیروی مکن.==== | ||
==== ۳- تکذیبکنندگان: ==== | ====۴- قسم خوران فرومایه:==== | ||
====از کسانى که اطاعت از آنان منع شده است، انسانهای پست و فرومایهاى هستند که دائم سوگند مىخورند؛ وَلا تُطِـعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِـینٍ <ref>قلم، ۱۰</ref> و تو هرگز اطاعت مکن از انسان فرومایهاى که بسیار قسم یاد مىکند.==== | |||
فَلا تُطِـعِ المُـکَذِّبِینَ <ref>قلم، ۸</ref> | ====۵- گناهکاران:==== | ||
پس تو هرگز از تکذیبکنندگان آیات الهى پیروی مکن. | ====از کسانى که در قرآن اطاعت از آنان منع شده است، گناهکاران هستند؛ فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّک َ وَلا تُطِـعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً <ref>انسان، ۲۴</ref>پس در حکم پروردگارت صبور باش و از هیچ گناهکار یا کافرى اطاعت مکن.==== | ||
==== ۴- قسم خوران فرومایه: ==== | ====۶- اسرافکاران:==== | ||
و تو هرگز اطاعت مکن از انسان فرومایهاى که بسیار قسم یاد مىکند. | |||
==== ۵- گناهکاران: ==== | |||
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّک َ وَلا تُطِـعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً <ref>انسان، ۲۴</ref>پس در حکم پروردگارت صبور باش و از هیچ گناهکار یا کافرى اطاعت مکن. | |||
==== ۶- اسرافکاران: ==== | |||
از کسانى که اطاعت از آنان منع شده است، مسرفان هستند. | از کسانى که اطاعت از آنان منع شده است، مسرفان هستند. | ||
وَلا تُـطِـیعُوا أَمْـرَ المُـسْرِفِـینَ <ref>شعراء، ۱۵۱</ref> و هرگز از اسرافکاران متابعت نکنید. | وَلا تُـطِـیعُوا أَمْـرَ المُـسْرِفِـینَ <ref>شعراء، ۱۵۱</ref> و هرگز از اسرافکاران متابعت نکنید. | ||
و آیات دیگرى که با الفاظ متفاوت این واقعیت را بیان مىکنند که از کسانى که برخلاف دستورات خداوند رفتار مىکنند، اطاعت نکنید. بااینحال، آیا مىتوان به خداوند نسبت داد که مقصود او از «اولىالامر» حاکمان فاسد، گناهکار، اسرافکار، تبهکار و… هستند و مردم موظفاند در هر شرایطى از آنان پیروى کنند! | و آیات دیگرى که با الفاظ متفاوت این واقعیت را بیان مىکنند که از کسانى که برخلاف دستورات خداوند رفتار مىکنند، اطاعت نکنید. بااینحال، آیا مىتوان به خداوند نسبت داد که مقصود او از «اولىالامر» حاکمان فاسد، گناهکار، اسرافکار، تبهکار و… هستند و مردم موظفاند در هر شرایطى از آنان پیروى کنند! | ||
=== اطاعتهای ممنوع در سنت === | ===اطاعتهای ممنوع در سنت=== | ||
در سنت رسول خدا مخالفت با حاکمان فاسد و مبارزه با آنان یک اصل مسلّم است و اگر چنین نبود انبیا با حاکمان فاسق و فاجر زمان خود مبارزه نمیکردند و رسول خدا نیز با قریش درگیر نمىشد.مبارزه با ظلم، کفر، فساد و طغیان از اصول مسلّم سنت رسول خدا است و نیاز به دلیل ندارد. به روایتهای زیر توجه کنید: | در سنت رسول خدا مخالفت با حاکمان فاسد و مبارزه با آنان یک اصل مسلّم است و اگر چنین نبود انبیا با حاکمان فاسق و فاجر زمان خود مبارزه نمیکردند و رسول خدا نیز با قریش درگیر نمىشد.مبارزه با ظلم، کفر، فساد و طغیان از اصول مسلّم سنت رسول خدا است و نیاز به دلیل ندارد. به روایتهای زیر توجه کنید: | ||
* | *قال رسولالله: «لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق». <ref>کنزالعمال، ج ۶، ص ۶۷، حدیث ۱۴۸۷۵</ref> رسول خدا فرمود: از هیچ مخلوقى که در گناه است، نباید اطاعت کرد. | ||
* قال رسولالله: «من ارضى سلطانا بما یسخط ربّه خرج من دین الله.» <ref>همان، ص ۷۰، حدیث ۱۴۸۸۸</ref>هر کس سلطانى را به چیزى راضى کند که موجب خشم خداوند شود، از دین خدا خارج شده است. | *قال رسولالله: «من ارضى سلطانا بما یسخط ربّه خرج من دین الله.» <ref>همان، ص ۷۰، حدیث ۱۴۸۸۸</ref>هر کس سلطانى را به چیزى راضى کند که موجب خشم خداوند شود، از دین خدا خارج شده است. | ||
* قال رسولالله: «اسمعوا هل سمعتم انّه سیکون بعدى امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم و اعانهم على ظلمهم فلیس منّى و لست منه و لیس بوارد علىّ الحوض و من لم یدخل علیهم و لم یعنهم على ظلمهم و لم یصدقهم بکذبهم فهو منّى و انا منه و هو وارد علىّ الحوض.» <ref>همان، ص ۷۰، حدیث ۱۴۸۹۱</ref>رسول خدا فرمود: بشنوید! آیا شنیدهاید که بعد از من حاکمانى خواهند آمد، پس هر کس بر آنان وارد شود و با این که آنان دروغ مىگویند آنان را تصدیق کند و بر ستمى که انجام مىدهند آنان را یارى کند، از من نیست و من هم از او نیستم و بر حوض بر من وارد نمىشود و مرا ملاقات نخواهد کرد و آن که بر آنان وارد نشود و بر ظلم همکار آنان نباشد و دروغهای آنان را تصدیق نکند، او از من است و من از او هستم و بر حوض بر من وارد مىشود. | *قال رسولالله: «اسمعوا هل سمعتم انّه سیکون بعدى امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم و اعانهم على ظلمهم فلیس منّى و لست منه و لیس بوارد علىّ الحوض و من لم یدخل علیهم و لم یعنهم على ظلمهم و لم یصدقهم بکذبهم فهو منّى و انا منه و هو وارد علىّ الحوض.» <ref>همان، ص ۷۰، حدیث ۱۴۸۹۱</ref>رسول خدا فرمود: بشنوید! آیا شنیدهاید که بعد از من حاکمانى خواهند آمد، پس هر کس بر آنان وارد شود و با این که آنان دروغ مىگویند آنان را تصدیق کند و بر ستمى که انجام مىدهند آنان را یارى کند، از من نیست و من هم از او نیستم و بر حوض بر من وارد نمىشود و مرا ملاقات نخواهد کرد و آن که بر آنان وارد نشود و بر ظلم همکار آنان نباشد و دروغهای آنان را تصدیق نکند، او از من است و من از او هستم و بر حوض بر من وارد مىشود. | ||
* قال رسولالله: «سیکون علیکم ائمّه یملکون ارزاقکم یحدّثونکم فیکذّبونکم و یعملون فیسیئون العمل لا یرضون منکم حتى تحسنّوا قبیحهم و تصدّقوا کذبهم فاعطوهم الحق ما رضوا به فاذا تجاوزوا | *قال رسولالله: «سیکون علیکم ائمّه یملکون ارزاقکم یحدّثونکم فیکذّبونکم و یعملون فیسیئون العمل لا یرضون منکم حتى تحسنّوا قبیحهم و تصدّقوا کذبهم فاعطوهم الحق ما رضوا به فاذا تجاوزوا فمن قتل على ذلک فهو شهید.» <ref>همان، ص ۴۷، حدیث ۱۴۸۷۶</ref>رسول خدا فرمود: بعد از من حاکمانى بر شما مسلط مىشوند که منابع مالى شما را در اختیار دارند، احادیثى براى شما نقل مىکنند و شما را در احادیثى که نقل مىکنید، تکذیب مىکنند و با شما بدرفتاری مىکنند، تا اعمال زشت آنان را تحسین نکنید و دروغهای آنان را تصدیق ننمایید، از شما راضى نخواهند شد. تا آنجا که حق را رعایت مىکنند، حق را به آنان بدهید و هنگامى که از حق تجاوز کردند [با آنان به مبارزه برخیزید] و هر کس در این راه کشته شود، شهید است. آیا با اینگونه روایات که هرگونه همکارى با حاکم ظالم را خروج از دین خدا مىشمارد و مبارزه و کشتهشدن در این راه را شهادت مىداند، مىتوان گفت هر حاکمى که به هر شکلى قدرت را در اختیار بگیرد و به هرگونهاى عمل کند اولىالامرى است که باید از او اطاعت کرد؟<br> | ||
آیا با اینگونه روایات که هرگونه همکارى با حاکم ظالم را خروج از دین خدا مىشمارد و مبارزه و کشتهشدن در این راه را شهادت مىداند، مىتوان گفت هر حاکمى که به هر شکلى قدرت را در اختیار بگیرد و به هرگونهاى عمل کند اولىالامرى است که باید از او اطاعت کرد؟<br> | |||
آنچه بیان شد، بخش بسیار ناچیزى از روایات در منابع اهلسنت بود که بهعنوان نمونه ارائه کردیم و بررسى اینگونه روایات در منابع شیعه بسیار مفصل و تکاندهندهتر است. | آنچه بیان شد، بخش بسیار ناچیزى از روایات در منابع اهلسنت بود که بهعنوان نمونه ارائه کردیم و بررسى اینگونه روایات در منابع شیعه بسیار مفصل و تکاندهندهتر است. | ||
=== اطاعتهای ممنوع از نظر عقل === | ===اطاعتهای ممنوع از نظر عقل=== | ||
با کمى توجه به وظایفى که انبیا در هدایت خلق و گسترش عدالت و ازبینبردن فساد و جایگزینکردن صلاح در زمین | با کمى توجه به وظایفى که انبیا در هدایت خلق و گسترش عدالت و ازبینبردن فساد و جایگزینکردن صلاح در زمین داشته اند، نمى توان این مسئله را از نظر عقلى پذیرفت که اولى الامرى که خداوند به اطاعت بدون قیدوشرط از آنها دستور داده است، هر حاکمى است که قدرت را به دست گرفته باشد. | ||
البته این تنها ما نیستیم که | البته این تنها ما نیستیم که مى گوییم نمىتوان حاکم جور را اولى الامر دانست، بلکه بسیارى از دانشمندان اهلسنت نیز بر این باورند؛ | ||
زمخشرى در توضیح آیه موردبحث پس از آن که بعضى از وظایف اولىالامر را مىشمارد، مینویسد: | زمخشرى در توضیح آیه موردبحث پس از آن که بعضى از وظایف اولىالامر را مىشمارد، مینویسد: | ||
«و امراء الجور لا یؤدّون امانه و لا یحکمون بعدل و لا یردّون شیئا الى کتاب و لا الى سنّه انّما یتبعون شهواتهم حیث ذهبت بهم فهم منسلخون عن صفات الذین هم اولىالامر عندالله و رسوله و احقّ اسمائهم اللصوص المتغلّبه.» <ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۳۶</ref> | «و امراء الجور لا یؤدّون امانه و لا یحکمون بعدل و لا یردّون شیئا الى کتاب و لا الى سنّه انّما یتبعون شهواتهم حیث ذهبت بهم فهم منسلخون عن صفات الذین هم اولىالامر عندالله و رسوله و احقّ اسمائهم اللصوص المتغلّبه.» <ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۳۶</ref> | ||
حاکمان جور امانت را بر | حاکمان جور امانت را بر نمى گردانند، به عدل حکم نمىکنند، چیزى را به کتاب خدا و سنت رسول خدا ارجاع نمىدهند، تنها از خواسته هاى خودشان پیروى مى کنند؛ آنان با صفاتى که اولى الامر نزد خدا و رسول دارند، بیگانه اند و شایسته ترین نام براى آنان این است که آنان را دزدان پیروز بنامیم. | ||
باتوجهبه مفاد آیه بهگونهای که | |||
باتوجهبه مفاد آیه بهگونهای که اولى الامر بر خدا و رسول خدا عطف شده است و اطاعت از آنان نیز همانند اطاعت از خدا و رسول خدا مطلق و بدون قیدوشرط است، باید مقصود از اولىالامر عده خاصى باشند نه هر حاکمى. زمخشرى در این باره مینویسد: | |||
«و المراد باولى الامر منکم امراء الحق، لانّ امراء الجور الله و رسوله بریئان منهم فلا یعطفون على الله و رسوله فى وجوب الطاعه لهم و انّما یجمع بین الله و رسوله و الامراء الموافقین لهما فى ایثار العدل و اختیار الحق و الامر بهما و النهى عن اضدادهما» <ref>همان، ص ۵۳۵</ref> | «و المراد باولى الامر منکم امراء الحق، لانّ امراء الجور الله و رسوله بریئان منهم فلا یعطفون على الله و رسوله فى وجوب الطاعه لهم و انّما یجمع بین الله و رسوله و الامراء الموافقین لهما فى ایثار العدل و اختیار الحق و الامر بهما و النهى عن اضدادهما» <ref>همان، ص ۵۳۵</ref> | ||
مقصود از اولىالامر، امراى حق هستند؛ زیرا خدا و رسول خدا از امراى جور بیزارند و نمىشود در وجوب اطاعت بر خدا و رسول در آیه عطف شوند که بدون هیچ قیدوشرطى از آنان اطاعت کنند؛ تنها امرایى همراه خدا و رسول خدا خواهند بود که در گزینش حق و عدل و دستور به آنها و جلوگیرى از ظلم و جور همنوا با خدا و رسول خدا باشند. | مقصود از اولىالامر، امراى حق هستند؛ زیرا خدا و رسول خدا از امراى جور بیزارند و نمىشود در وجوب اطاعت بر خدا و رسول در آیه عطف شوند که بدون هیچ قیدوشرطى از آنان اطاعت کنند؛ تنها امرایى همراه خدا و رسول خدا خواهند بود که در گزینش حق و عدل و دستور به آنها و جلوگیرى از ظلم و جور همنوا با خدا و رسول خدا باشند. | ||
باتوجهبه آنچه بیان شد، مصادیقى که از نظر اهلسنت براى اولىالامر در نظر گرفته شده است، قابلاعتماد نیست و | باتوجهبه آنچه بیان شد، مصادیقى که از نظر اهلسنت براى اولىالامر در نظر گرفته شده است، قابلاعتماد نیست و نمى توان گفت مقصود خداوند این گروه هستند. | ||
== | ==اولى الامر از دیدگاه شیعه== | ||
از نظر دانشمندان شیعه مصداق اولىالامر تنها کسانى هستند که از عصمت برخوردارند و این مورد اتفاق است که مصداق کامل و جامع آن تنها ائمه هستند؛ | از نظر دانشمندان شیعه مصداق اولىالامر تنها کسانى هستند که از عصمت برخوردارند و این مورد اتفاق است که مصداق کامل و جامع آن تنها ائمه هستند؛ | ||
«و اما اصحابنا فانّهم رو و اعن الباقر و الصادق انّ اولیالامر هم الائمّه من آلمحمد اوجب الله طاعتهم بالاطلاق، کما اوجب طاعته و طاعه رسوله، و لا یجوزان یوجب الله طاعه احد على الاطلاق الاّ من ثبتت عصمته، و علم انّ باطنه کظاهره و امن منه الغلط و الامر بالقبیح و لیس ذلک بحاصل فى الامراء و لاالعلماء سواهم، جلّ الله ان یأمر بطاعه من یعصیه او بالانقیاد للمختلفین فى القول و الفعل، لانّه محال ان یطاع المختلفون کما انّه محال ان یجتمع ما اختلفوا فیه و ممّا یدل على ذلک ایضا ان الله تعالى لم یقرن طاعه اولیالامر بطاعه رسوله کما قرن طاعه رسوله بطاعته الاّ و اولىالامر فوق الخلق جمیعا، کما انّ الرسول فوق اولیالامر و فوق سائر الخلق و هذه صفه ائمه الهدى من آل محمد الذین ثبتت امامتهم و عصمتهم و اتفقت الامه على علوّ رتبتهم و عدالتهم.» <ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۶۴، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۸۴</ref> | «و اما اصحابنا فانّهم رو و اعن الباقر و الصادق انّ اولیالامر هم الائمّه من آلمحمد اوجب الله طاعتهم بالاطلاق، کما اوجب طاعته و طاعه رسوله، و لا یجوزان یوجب الله طاعه احد على الاطلاق الاّ من ثبتت عصمته، و علم انّ باطنه کظاهره و امن منه الغلط و الامر بالقبیح و لیس ذلک بحاصل فى الامراء و لاالعلماء سواهم، جلّ الله ان یأمر بطاعه من یعصیه او بالانقیاد للمختلفین فى القول و الفعل، لانّه محال ان یطاع المختلفون کما انّه محال ان یجتمع ما اختلفوا فیه و ممّا یدل على ذلک ایضا ان الله تعالى لم یقرن طاعه اولیالامر بطاعه رسوله کما قرن طاعه رسوله بطاعته الاّ و اولىالامر فوق الخلق جمیعا، کما انّ الرسول فوق اولیالامر و فوق سائر الخلق و هذه صفه ائمه الهدى من آل محمد الذین ثبتت امامتهم و عصمتهم و اتفقت الامه على علوّ رتبتهم و عدالتهم.» <ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۶۴، بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۸۴</ref> | ||
اما امامیّه از امام باقر و صادق ‘ روایت | |||
اما امامیّه از امام باقر و صادق ‘ روایت کرده اند که مقصود از اولى الامر امامان از آل محمد هستند که خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب کرده است، همانطور که اطاعت از خود و رسولش را به طور مطلق واجب کرده است و جایز نیست خداوند اطاعت از کسى را به طور مطلق واجب کند مگر این که عصمت او ثابت شده باشد و خداوند میداند که باطن و ظاهر آن شخص یکسان و از اشتباه در امان است و به کار زشت فرمان نمىدهد، و چنین چیزى در امیران و علمایى جز امامان از آل محمد حاصل نمىشود. خداوند برتر از آن است که دستور به اطاعت از کسى بدهد که نافرمانى مىکند یا به تسلیم در برابر کسى فرمان بدهد که رفتار و گفتار آنان یکسان نیست؛ زیرا از نظر عقلى محال است آنان که رفتار و گفتارشان یکسان نیست مورد اطاعت واقع شوند، همانطور که از نظر عقلى محال است که امرونهی در شىء واحد و از جهت واحد جمع شود. اولىالامر از دیگران برترند، چنان که رسول خدا از اولىالامر و بقیه خلق برتر است. به همین دلیل خداوند اطاعت از اولىالامر را در ردیف اطاعت از رسول و اطاعت از رسول را در ردیف اطاعت از خودش قرار داده است و چنین برترى نسبت به خلق تنها امامان از آل محمد است که عصمت و امامت آنان ثابت شده و امت اسلامى بر بلندى جایگاه و عدالت آنان اتفاقنظر دارند. | |||
برگرفته از کتاب آیات ولایت قرآن جلد۵؛ | |||
<nowiki>==منابع ==</nowiki> | |||
برگرفته از کتاب آیات ولایت قرآن جلد۵؛ | |||
<references /> |