confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
انتخاب ابوموسی، ناشی از چند عامل بود که یکی از آنها وجهه اجتماعی او نزد اهل کوفه بود؛ زیرا او مدت زیادی فرمانروای این شهر بود. عامل دیگر، اصرار اهل [[یمن]] بود که حکم باید یَمَنی باشد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبدالسلام، ج ۳، ص ۵۴۷، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>. | انتخاب ابوموسی، ناشی از چند عامل بود که یکی از آنها وجهه اجتماعی او نزد اهل کوفه بود؛ زیرا او مدت زیادی فرمانروای این شهر بود. عامل دیگر، اصرار اهل [[یمن]] بود که حکم باید یَمَنی باشد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبدالسلام، ج ۳، ص ۵۴۷، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>. | ||
ابوموسی برای مذاکره با عمرو بن عاص رهسپار شد و در این مسیر با افرادی؛ مانند ابن عباس<ref> مؤلف مجهول، أخبار الدوله العباسیه و فیه أخبار العباس و ولده، تحقیق، دوری، عبدالعزیز، مطلبی، عبدالجبار، ص ۳۶ – ۳۷، بیروت، دارالطلیعه، ۱۳۹۱ش.</ref> و [[شریح بن هانی]]<ref> الإمامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۵۳٫.</ref>گفتوگوهایی داشت و آنها توصیههایی به او کردند. | ابوموسی برای مذاکره با عمرو بن عاص رهسپار شد و در این مسیر با افرادی؛ مانند ابن عباس<ref> مؤلف مجهول، أخبار الدوله العباسیه و فیه أخبار العباس و ولده، تحقیق، دوری، عبدالعزیز، مطلبی، عبدالجبار، ص ۳۶ – ۳۷، بیروت، دارالطلیعه، ۱۳۹۱ش.</ref> و [[شریح بن هانی]]<ref> الإمامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۵۳٫.</ref>گفتوگوهایی داشت و آنها توصیههایی به او کردند. | ||
=مذاکره دو حَکَم برای انتخاب [[خلیفه]]= | |||
ابوموسی اشعری به همراه چهارصد نفر از سپاه کوفه به ریاست شریح بن هانی و همراهی عبدالله بن عبّاس که برای اقامه جماعت با آنها بود، راهی «دومه الجندل» که محل مذاکرات بود شدند و در طرف مقابل، عمرو عاص نیز با همین تعداد وارد شد<ref>ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحاده، ج ۲، ص ۶۳۵، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.</ref>. | |||
مذاکرات طولانی و مختلفی میان ابوموسی و عمرو صورت گرفت که در اینجا به مختصری از آن اشاره میکنیم: | |||
عمرو بن عاص گفت: اى ابوموسى! میدانى که عثمان به ستم کشته شد؟ گفت: بله. گفت: میدانى که معاویه و خاندان معاویه اولیاى او هستند؟ گفت: بله. گفت: خداوند فرموده: «وَ من قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»<ref> «… و آنکس که مظلوم کشته شده، براى ولیش سلطه [و حق قصاص] قرار دادیم»؛ اسراء، ۳۳٫.</ref>. حال اى ابو موسى! چه مانعى دارد معاویه را که ولىّ خون عثمان است به خلافت برگزینی که خاندان وى در میان قریش چنان است که میدانى. اگر بیم دارى دیگران بگویند؛ معاویهای را خلیفه کرد که در اسلام سابقهاى ندارد؛ میتوانی اینگونه دلیل بیاوری که او ولىّ خون خلیفه مظلوم و خونخواه وى بود؛ او سیاستمدار و با تدبیر است؛ برادرِ امحبیبه همسر پیامبر و یکی از صحابه پیامبر بود. همچنین توجه داشته باش؛ اگر معاویه خلیفه شود تو را چنان معتبر کند که هیچ خلیفه دیگر نکرده باشد. | |||
ابوموسى گفت: اى عمرو! از خداوند بترس؛ آنچه درباره بزرگی خاندان معاویه گفتى، بدان خلافت را برای بزرگی خاندان به شخصی نمیدهند؛ زیرا در غیر این صورت، خاندان ابرهه بن صباح باید خلافت را به دست میگرفتند! خلافت از آن مردم دیندار و صاحب فضیلت است، اگر میخواستم آنرا به معتبرترین قریشى بدهم به على بن ابیطالب میدادم. اینکه گفتى “معاویه ولىّ خون عثمان است این خلافت را به او بده”، من کسى نیستم که کار را به معاویه دهم و مهاجران نخستین را واگذارم. اینکه درباره قدرت یافتن من سخن آوردى، به خدا! اگر همه قدرت خویش را به من واگذارد خلافت را به او نمیدهم و درباره حکم خدا رشوه نمیگیرم. | |||
اگر خواهى نام عمر بن خطاب را زنده کنیم. به خدا! اگر میتوانستم نام عمر بن خطاب را زنده میکردم. (یعنی با عبدالله بن عمر بیعت کنیم و او را به عنوان خلیفه معرفی کنیم). | |||
عمرو بن عاص گفت: اگر میخواهى با عبدالله بن عمر بیعت کنى؛ چرا با عبدالله پسر من بیعت نمیکنى که فضیلت و صلاح وى را میدانى؟ گفت: پسر تو مردى درست است، ولى او را به این فتنه آلودهاى. | |||
در نهایت یکی پیشنهاد داد که هم امام علی(ع) و هم معاویه را از خلافت خلع کرده و شورایی در میان مسلمانان تشکیل دهیم تا خلیفه مسلمانان را انتخاب کنند. این پیشنهاد، مورد پذیرش قرار گرفت و قرار شد که به صورت علنی اعلام شود<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج ۵، ص ۶۸ – ۷۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= |