پرش به محتوا

حضرموت: تفاوت میان نسخه‌ها

۸٬۳۸۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ اوت ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۴: خط ۶۴:


وائل بن حجر از حضرموت حرکت نمود، چون به مدینه رسید به [[مسجد]] رفت و پیامبر اسلام را ملاقات کرد، [[پیغمبر اکرم]] از ورود وائل خوشحال گشت، او را نزدیک خود برد، عبای خویش را برای وی فرش کرد، او را با خود روی عبا نشانید و دست مبارک بر سر وی کشید، تنها به این احترام اکتفاء ننمود، بلکه او را به تمام اهل مجلس معرفی فرمود و شخصیت او را برای همه کس شناساند. صاحب «سیره نبویه» و «طبقات»<ref>طبقات، ج 1، ص 349.</ref>گوید: پیامبر اکرم بر منبر درآمد خطاب به مردم چنین گفت: «أیُّها النّاسُ هذا وائلُ بنُ حجرٍ سیدُ الأقیالِ، أتاکم مِن أرضٍ بعیدةٍ راغباً في الإسلامِ». یعنی: «ای مردم! این شخص وائل بن حجر مهتر و برتر روساء و ملوک حضرموت است که از سرزمین دور به سوی شما آمده و به دین اسلام مایل و راغب است». وائل بن حجر چون این عنایت و توجهات پیامبر اسلام را دید، عرضه داشت: یا رسول الله! صاحب ریاست و ملک و حکومت عظیمی بودم، از تمام آن ها چشم پوشیدم و دین خدا را برگزیدم. پیامبر اسلام گفتار وائل را تصدیق نمود و فرمود: راست گفتی، آنگاه به این بیان درباره اش [[دعا]] کرد: «اللّهمَّ بارِک في وائلٍ و ولدِه و ولدِه ولدِه» و به معاویه فرمود که از وائل بن حجر پذیرایی کند؛ او هم وائل را منزل خود برد و پذیرایی کرد<ref> برگرفته از «ویکی شیعه»</ref>.
وائل بن حجر از حضرموت حرکت نمود، چون به مدینه رسید به [[مسجد]] رفت و پیامبر اسلام را ملاقات کرد، [[پیغمبر اکرم]] از ورود وائل خوشحال گشت، او را نزدیک خود برد، عبای خویش را برای وی فرش کرد، او را با خود روی عبا نشانید و دست مبارک بر سر وی کشید، تنها به این احترام اکتفاء ننمود، بلکه او را به تمام اهل مجلس معرفی فرمود و شخصیت او را برای همه کس شناساند. صاحب «سیره نبویه» و «طبقات»<ref>طبقات، ج 1، ص 349.</ref>گوید: پیامبر اکرم بر منبر درآمد خطاب به مردم چنین گفت: «أیُّها النّاسُ هذا وائلُ بنُ حجرٍ سیدُ الأقیالِ، أتاکم مِن أرضٍ بعیدةٍ راغباً في الإسلامِ». یعنی: «ای مردم! این شخص وائل بن حجر مهتر و برتر روساء و ملوک حضرموت است که از سرزمین دور به سوی شما آمده و به دین اسلام مایل و راغب است». وائل بن حجر چون این عنایت و توجهات پیامبر اسلام را دید، عرضه داشت: یا رسول الله! صاحب ریاست و ملک و حکومت عظیمی بودم، از تمام آن ها چشم پوشیدم و دین خدا را برگزیدم. پیامبر اسلام گفتار وائل را تصدیق نمود و فرمود: راست گفتی، آنگاه به این بیان درباره اش [[دعا]] کرد: «اللّهمَّ بارِک في وائلٍ و ولدِه و ولدِه ولدِه» و به معاویه فرمود که از وائل بن حجر پذیرایی کند؛ او هم وائل را منزل خود برد و پذیرایی کرد<ref> برگرفته از «ویکی شیعه»</ref>.
=نامه پیامبر(ص) به رؤسای حضرموت<ref>برگرفته از کتابخانه جامع پیامبر اعظم (ص).</ref>=
بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة من حضرموت، باقام الصلوة و ایتاء الزکاة، فی التیعة شاة و فی التیمة لصاحبها، و فی السیوب الخمس، لاخلاط و لاوراط و لاشناق و لاشغار و من اجنی فقد اربی و کل مسکر حرام»<ref>طبقات، ج 1، ص 349.</ref>. صاحب «طبقات» محمد بن سعد و صاحب «سیرۀنبویه» همین نامه را با اختلاف زیادی نقل کرده اند. - صاحب «طبقات» این نامه را چنین نقل کرده است: بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة، لیقیموا الصلوة و یؤتوا الزکاة. و الصدقة علی التیعة السائمة، لصاحبها التیمة لاخلاط و لاوراط و لاشناق و لاشغار ومن اجنی فقد اربی و کل مسکر حرام»<ref>طبقات، ج 1، ص 387.</ref> صاحب «سیره نبویه» این نامه را چنین نقل کرده است: بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة والارواع المشابیب فی التیعة<ref>التيعه به کسر تاء وزن جيفه اولين نصاب گوسفند است، تبيعه هم در بعض نسخ آمده / مقورة بر وزن مصرفة به ضم ميم تشديد راء ناقص و مقطوع / ضناک به کسر ضاد چاق و فربه را گويند / انطوا بر وزن و معناي اعطوا در لغة يمن / الثبجة به فتح ثاء و باء و جيم وزن شبکه حد متوسط و معتدل / سيوب بر وزن عيوب معادن / فاصقعوه بر وزن فانصروه يعني اضربوه / اضاميم سنگ.</ref> شاة لامقورة الالیاط و لاضناک، و انطوا الثبجة، و فی السیوب الخمس و من زنی مع بکر فاصقعوه مأة و استوفضوه عاما و من زنی مع ثیب فضرجوه بالاضامیم و لاتوصیم فی الدین و غمة فی فرائض الله تعالی و کل مسکر حرام و وائل یترفل علی الاقیال»<ref>سيره نبويه / حاشيه سيره حلبي، ج 3 / صبح الاعشي، ج 2، ص 246 و ج 6، ص 271.</ref>. «نوشته ای است از محمد فرستاده خداوند به سوی ملوک و زمامدارانی که همواره بر سریر حکومت برقرار و صاحبان صورت های خوب و هیأت های نیکو و دارای سیادت بوده اند، در اولین نصاب زکات گوسفند (چهل گوسفند) یک گوسفند که لاغر و ناقص نباشد، ثابت است و لازم نیست که آن گوسفند در غایت چاقی و فربهی باشد، بلکه متوسط دهید، و در معادن (که استخراج شود) پنج یک ثابت است، و هر کس عمل منافی عفت با شخص باکره ای مرتکب شود او را صد تازیانه زنید و یک سال از آن محل تبعیدش کنید، و اگر با ثیب (زن غیرباکره) این عمل را انجام دهد او را سنگسارش نمایید، عار و ننگی در خصوص احکام دین نیست و واجبات الهی و حدود خداوند در پنهانی نشاید انجام گیرد، تمام مسکرات حرام و ممنوع است و وائل بن حجر بر تمام اقیال و رؤسا بزرگی و برتری دارد».
وائل بن حجر حضرمی پس از مراجعت از مدینه به حضرموت عده ای از مردم بنی کنده با او در خصوص اراضی و زمین هایی که در دست داشت منازعه و خصومت کردند، ناچار مرافعه نزد پیغمبر اسلام بردند و رؤساء و ملوک حضرموت شهادت دادند که آن اراضی ملک وائل بن حجر حضرمی است و حکم بر له وائل صدور یافت وائل گفت: یا رسول الله! نوشته ای به من مرحمت کنید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد این نوشته را برای وائل نوشتند: «هذا کتابٌ مِن محمدٍ النبيِ لِوائل بن حجرٍ قَیلِ حضرموت و ذلک أنّک أسلمتَ و جعلتُ لکَ ما في یَدَیکَ مِن الأرضینَ و الحُصونِ، و أنَّه یؤخَذُ مِن کلّ عشرةٍ واحدٌ یَنظُرُ في ذلکَ ذُوعدلٍ و جعلتُ لکَ أن لا تُظلَمَ فیها ما قام الدینُ و النبي و المؤمنونَ علیه أنصارٌ»<ref>طبقات، ج 1، ص 349 - 282.</ref>. «نوشته ای است از محمد پیغمبر خدا برای وائل بن حجر پادشاه حضرموت و این نامه برای این است که تو (وائل) اسلام را قبول کردی و من هم هر چیزی که در تصرف تو بود از زمین و عمارات و قلعه ها برای تو قرار دادم، همانا از ده من گندم و خرما و جو و مویز یک من به عنوان زکات گرفته شود، در این کار یک نفر عادل باید نظارت کند و نیز برای تو قرار دادم که در خصوص این اراضی بر تو تعدی و اجحافی نشود، مادامی که دین خدا و پیغمبر برقرار و ثابت است و گروه مؤمنین یاوران اویند».
پیغمبر اکرم نامه را تنظیم فرمود و به وائل داد، معاویة بن ابی سفیان را همراه او روانه فرمود که آن اراضی را به وائل تسلیم نموده و تحویل دهد. وائل بن حجر سوار بر اشتری بود و معاویه ملازم او به جانب حضرموت حرکت کردند، تصادفا هوا گرم بود و معاویه هم کفشی در پا نداشت و حرارت او را سخت آزار می داد، معاویه به وائل گفت: مرا همردیف خود بر شتر سوار کن. وائل گفت: هنوز تو را آن مرتبت و منزلت که ردیف و قرین ملوک و پادشاهان گردی، نیست. معاویه گفت: پس کفش خودت را به من ده تا آن را بپوشم و از زحمت حرارت خلاص گردم. وائل بن حجر گفت: تو را آن لیاقت هنوز نیست که پا در کفش پادشاهان کنی  و لکن در سایۀ شتر من حرکت کن و همین افتخار و عظمت که در سایه شتر من راه رفته ای برای تو بس است. معاویه وقتی که قضیه را برای پیامبر نقل کرد، پیامبر فرمود: هنوز در وائل از تکبر و نخوت و [[جاهلیت]] کمی باقی است.
وائل بن حجر اواخر عمرش در [[کوفه]] سکونت کرد، در [[جنگ صفین]] جزء سپاه امیرالمؤمنین [[علی بن ابیطالب(ع)]] بود و پرچم حضرموتیان را در دست داشت و با لشگر معاویه می جنگید، ولی پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) برای ملاقات معاویه سفری به [[شام]] کرد و بر معاویه وارد شد. معاویه او را تکریم و تمجید کرد و هر دو را آن قضیۀ پیشین و سوار نکردن وائل معاویه را بر شتر خود به یاد آمد، وائل از کرده خود پشیمان بود و می گفت: کاش معاویه را آن روز ردیف خود سوار می کردم. معاویه از تکریم و تعظیم وائل بن حجر دریغ و کوتاهی نکرد، او را جایزه و خلعتی داد و لکن وائل آن ها را نپذیرفت و عزت نفس را بر ذلت و خواری مقدم داشت، گفت: آن را به کسی که از من محتاج تر است بده.


=منبع=
=منبع=
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۳

ویرایش