۸۸٬۱۲۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می کرد' به 'میکرد') |
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
در جوانی با [[ابراهیم عباسی]] که برای سقوط [[امویان]] و برپایی خلافتی جدید تلاش میکرد ملاقات کرد و پس از نشان دادن مهارت، کارآیی و وفاداری خود، از سوی ابراهیم مأموریت یافت که به خراسان رفته و مردم را به طور علنی به سوی ابراهیم و نهضتش و قیام علیه امویان دعوت کند. | در جوانی با [[ابراهیم عباسی]] که برای سقوط [[امویان]] و برپایی خلافتی جدید تلاش میکرد ملاقات کرد و پس از نشان دادن مهارت، کارآیی و وفاداری خود، از سوی ابراهیم مأموریت یافت که به خراسان رفته و مردم را به طور علنی به سوی ابراهیم و نهضتش و قیام علیه امویان دعوت کند. | ||
در [[کوفه]] به سن رشد رسید و در نوزده | در [[کوفه]] به سن رشد رسید و در نوزده سالگی به جمع یاران «ابراهیم امام» (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب) پیوست. او بعد از جنگها و نبردهای فراوانی که داشت سرانجام در سال 137ق و در زمان خلافت [[منصور دوانیقی|منصور دوانقی]] کشته شد. | ||
ابومسلم یکی از افراد مبهم تاریخ اسلام است که تعابیر ضد و نقیضی از وی در دورههای تاریخی و حکومتهای مختلف منتشر شده است. | ابومسلم یکی از افراد مبهم تاریخ اسلام است که تعابیر ضد و نقیضی از وی در دورههای تاریخی و حکومتهای مختلف منتشر شده است. | ||
=مختصر شرح حال ابومسلم خراسانی= | =مختصر شرح حال ابومسلم خراسانی= | ||
عبدالرّحمن بن مسلم (یا عثمان) بن یسار بن شذوس بن جودرن از فرزندان بزرگمهر بن بختکان، معروف به <big>ابومسلم خراسانی</big> در سال 100ق در اصفهان | عبدالرّحمن بن مسلم (یا عثمان) بن یسار بن شذوس بن جودرن از فرزندان بزرگمهر بن بختکان، معروف به <big>ابومسلم خراسانی</big> در سال 100ق در اصفهان پای به عرصه وجود نهاد و در کوفه به سن رشد رسید. <ref> ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 35، ص 410-408، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج 3، ص 145، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج 18، ص 271، بیروت، دار النشر فرانز شتاینر، چاپ دوم، 1401ق؛ قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 1، ص 79، تهران، آرون، چاپ ششم، 1387ش</ref> او در نوزده سالگی به خدمت ابراهیم امام (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب) درآمد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق</ref> وی که آثار هوش و زیرکی را در او میدید در احترامش کوشید و بدو پیشنهاد کرد تا نام و کنیه های دیگر برگزیند و او نام و کنیه <big>عبدالرحمن</big> و <big>ابومسلم</big> را بر خود نهاد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق</ref> | ||
گزارش شده است که نام پدر او پیش از آنکه اسلام بیاورد <big>بنداذ هرمز</big> و نام خودش «بهزادان» بود. <ref>یاقوت | گزارش شده است که نام پدر او پیش از آنکه اسلام بیاورد <big>بنداذ هرمز</big> و نام خودش «بهزادان» بود. <ref>یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الأدباء، ج 4، ص 1753، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1993م</ref> | ||
ابومسلم در سال 137ق، و در زمان خلافت [[منصور دوانیقی|منصور دوانقی]](دوانیقی) و هنگامی که به ملاقات او رفته بود کشته شد، <ref>خطیب | ابومسلم در سال 137ق، و در زمان خلافت [[منصور دوانیقی|منصور دوانقی]](دوانیقی) و هنگامی که به ملاقات او رفته بود کشته شد، <ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 10، ص 208 – 209، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، 1417ق</ref> بدین ترتیب که افرادی با علامت این خلیفه عباسی از پشت پرده بیرون ریخته و وی را با خنجر تکهتکه کردند. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج 35، ص 424</ref> | ||
ابومسلم، بیشترین نقش را در برافتادن امویان و برآمدن عباسیان برعهده داشت. افراد زیادی سعی در نابودی دولت اموی داشته و در این راه، سپاهیان زیادی جمعآوری کردند، ولی در نهایت شکست خوردند. | ابومسلم، بیشترین نقش را در برافتادن امویان و برآمدن عباسیان برعهده داشت. افراد زیادی سعی در نابودی دولت اموی داشته و در این راه، سپاهیان زیادی جمعآوری کردند، ولی در نهایت شکست خوردند. | ||
«ابراهیم امام» که یکی از مبارزان بود، ابومسلم را به فرماندهی پیروانش گماشت و در سال 124ق | «ابراهیم امام» که یکی از مبارزان بود، ابومسلم را به فرماندهی پیروانش گماشت و در سال 124ق وی را برای گرفتن بیعت به [[خراسان]] گسیل داشت. او چند سالی در آغاز به طور نهانی برای بنیعباس از مردم [[بیعت]] گرفت. در سال 128 ق ابراهیم امام نامههایی به پیروانش در خراسان نگاشت و به موجب آن نامهها، سرزمین خراسان را رسماً تحت فرمان ابومسلم گذاشت و تأکید کرد که وی در امور مربوط به حکومت و بیعت، استقلال تام دارد و ابومسلم همچنان بیعت پنهانی را پی گرفت. <ref> الکامل،ج 5، ص 255 – 258</ref> | ||
او در [[فصاحت]] و [[بلاغت]]، کمنظیر و مسلط به زبانهای | او در [[فصاحت]] و [[بلاغت]]، کمنظیر و مسلط به زبانهای فارسی و عربی بود. <ref>الوافی بالوفیات، ج 18، ص 271</ref> از وی پرسیدند چگونه بدین مقام رسیدی پاسخ داد: «کار امروز را به فردا نگذاشتم». <ref>فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 1، ص 79</ref> پس از مرگ ابومسلم یارانش ادعا کردند که وی نمرده است. این گروه به <big>مسلمیه</big> معروفاند و ابومسلم را امام میدانستند. <ref>فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 1، ص 79؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 19، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1372ش</ref> | ||
=شخصیت مبهم ابومسلم خراسانی در تاریخ= | =شخصیت مبهم ابومسلم خراسانی در تاریخ= | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
در مورد شخصیت ابومسلم، گزارشهای ضد و نقیضی در دورههای تاریخی و حکومتهای مختلف وجود دارد، از جمله اینکه در برخی منابع، او را <big>امین آل محمد</big> نامیدهاند! <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 7، ص 450، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج 22،ص 55، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة، چاپ اول، 1423ق</ref> با آنکه سقوط امویان مرهون تلاشهای خستگیناپذیر ابومسلم بود، اما در نهایت جانب عباسیان را گرفت، همانانی که اندکی بعد پس از تسلط بر امور هم او را کشتند و هم [[امامان معصوم]] را! | در مورد شخصیت ابومسلم، گزارشهای ضد و نقیضی در دورههای تاریخی و حکومتهای مختلف وجود دارد، از جمله اینکه در برخی منابع، او را <big>امین آل محمد</big> نامیدهاند! <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 7، ص 450، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج 22،ص 55، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة، چاپ اول، 1423ق</ref> با آنکه سقوط امویان مرهون تلاشهای خستگیناپذیر ابومسلم بود، اما در نهایت جانب عباسیان را گرفت، همانانی که اندکی بعد پس از تسلط بر امور هم او را کشتند و هم [[امامان معصوم]] را! | ||
او همچنین شمار زیادی از مردم خراسان و نواحی دیگر را به قتل رساند، و حتی به سرکوب قیام شیعی [[شریک بن شیخ]] پرداخته و او و یارانش را به قتل رساند. <ref>ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 56، بیروت، دار الفکر، 1407ق</ref> یکی از نوادگان [[جعفر بن ابیطالب]] به نام عبدالله بن معاویه به سبب اینکه رقیب عباسیان بود، به دست ابومسلم کشته شد. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج 33، ص 213</ref> او هرچند جسد [[یحیی بن زید]] علوی را که امویان کشته و بر دار کرده بودند، به زیر آورد و احترام کرد و بسیاری از قاتلانش را نیز کشت. <ref>ابن عماد، | او همچنین شمار زیادی از مردم خراسان و نواحی دیگر را به قتل رساند، و حتی به سرکوب قیام شیعی [[شریک بن شیخ]] پرداخته و او و یارانش را به قتل رساند. <ref>ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 56، بیروت، دار الفکر، 1407ق</ref> یکی از نوادگان [[جعفر بن ابیطالب]] به نام عبدالله بن معاویه به سبب اینکه رقیب عباسیان بود، به دست ابومسلم کشته شد. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج 33، ص 213</ref> او هرچند جسد [[یحیی بن زید]] علوی را که امویان کشته و بر دار کرده بودند، به زیر آورد و احترام کرد و بسیاری از قاتلانش را نیز کشت. <ref>ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 2، ص 109، دمشق، دار ابن کثیر، چاپ اول، 1406ق</ref> | ||
اما با این همه، در ایام دعوت نیز اگر مردی [[علوی]] بر ضدّ امویان قیام میکرد و پیروزیهایی به دست میآورد و برای آینده عباسیان خطری به شمار میآمد، او در سرکوبشان درنگ نمیکرد، برای نمونه؛ عبدالله بن معاویه علوی که در اواخر ایام امویان قیام کرد و برخی از شهرهای جبال و [[فارس]] را گرفت، به دستور ابومسلم گرفتار و کشته شد و یا در زندانش درگذشت. <ref> | اما با این همه، در ایام دعوت نیز اگر مردی [[علوی]] بر ضدّ امویان قیام میکرد و پیروزیهایی به دست میآورد و برای آینده عباسیان خطری به شمار میآمد، او در سرکوبشان درنگ نمیکرد، برای نمونه؛ عبدالله بن معاویه علوی که در اواخر ایام امویان قیام کرد و برخی از شهرهای جبال و [[فارس]] را گرفت، به دستور ابومسلم گرفتار و کشته شد و یا در زندانش درگذشت. <ref> زرکلی، خیر الدین، الأعلام، ج 4، ص 139، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 33، ص 213</ref> | ||
=دیدگاه شهید مطهری درباره ابومسلم خراسانی= | =دیدگاه شهید مطهری درباره ابومسلم خراسانی= | ||
از اینرو است که برخی اندیشمندان معاصر معتقدند: «البته ابومسلم سردار | از اینرو است که برخی اندیشمندان معاصر معتقدند: «البته ابومسلم سردار خیلی لایقی است، به مفهوم سیاسی، ولی فوق العاده آدم بدی بود؛ یعنی آدمی بود که اساساً بویی از انسانیت نبرده بود. ابومسلم نظیر [[حجاج بن یوسف]] است... ابومسلم را میگویند: ششصد هزار نفر آدم کشته. به اندک بهانهای همان دوست بسیار صمیمی خودش را میکشت و هیچ این حرفها سرش نمیشد که این ایرانی است یا [[عرب]] که بگوییم تعصب ملی در او بوده است». <ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 18، ص 55، تهران، صدرا</ref> | ||
=فعالیتهای ابومسلم خراسانی= | =فعالیتهای ابومسلم خراسانی= | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
=امام صادق(ع) و قیام ابومسلم خراسانی= | =امام صادق(ع) و قیام ابومسلم خراسانی= | ||
روابط میان [[امام صادق(ع)]] و ابومسلم، روابط حسنهای نبود، حتی گزارش شده است که حضرتشان نامه دعوت به همکاری او را آتش زده است. <ref>در زمینه روابط امام صادق(ع) و ابومسلم، نک: طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص 415، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405ق؛ | روابط میان [[امام صادق(ع)]] و ابومسلم، روابط حسنهای نبود، حتی گزارش شده است که حضرتشان نامه دعوت به همکاری او را آتش زده است. <ref>در زمینه روابط امام صادق(ع) و ابومسلم، نک: طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص 415، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405ق؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1، ص 179، قم، الشریف الرضی، چاپ سوم، 1364ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 4، ص 229، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق</ref> | ||
امام صادق(ع)، با همراهی و شرکت [[شیعیان]] در قیام ابومسلم، موافقت نکرد. او دست کم دو نامه به حضور آنحضرت فرستد که در آنها اینگونه نگاشت: «هزار جنگجو در اختیارم بوده و در انتظار فرمانت هستم!». «من مردم را به | امام صادق(ع)، با همراهی و شرکت [[شیعیان]] در قیام ابومسلم، موافقت نکرد. او دست کم دو نامه به حضور آنحضرت فرستد که در آنها اینگونه نگاشت: «هزار جنگجو در اختیارم بوده و در انتظار فرمانت هستم!». «من مردم را به دوستی [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهلبیت پیامبر(ص)]] دعوت میکنم. کسی برای خلافت بهتر از شما نیست!». | ||
اما امام صادق(ع) چنین پاسخی داد: «نه تو از یاران من | اما امام صادق(ع) چنین پاسخی داد: «نه تو از یاران من هستی و نه این زمان، زمان من است!». <ref>فخر رازی، محمد بن عمر، المحصل، ص 591، قاهره، مکتبه دار التراث، چاپ اول، 1411ق</ref> | ||
کاملاً آشکار است که امام صادق(ع) به او | کاملاً آشکار است که امام صادق(ع) به او پاسخی نمیدهد و عکس العمل امام در برابر این حرکت، احتیاط و عدم موافقت با مفاد دعوت بود. <ref> جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی ائمه، ص 367، قم، انصاریان، چاپ ششم، 1381ش</ref> | ||
در سخن | در سخن دیگری از آنحضرت نیز همین مطلب ذکر شده است؛ در زمانی که پرچمهای سیاه ابومسلم بر افراشته شده بود و هنوز بنیعباس به خلافت نرسیده بود، نامههایی از [[عبدالسلام بن نعیم]]، [[سدیر]] و تعداد دیگری خدمت امام صادق(ع) بردند. آنها نوشته بودند: ما موقعیت را برای خلافت شما مساعد میبینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامهها را به زمین کوبید و فرمود: «افسوس! من امام و پیشوای آنها (ابومسلم و پیروانش) نیستم». <ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 331، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق</ref> | ||
چنانچه، [[ابوسلمه]] از سردمداران قیام بنیعباس، که در ادامه حرکت بنیعباس از امام صادق(ع) ناامید شده بود، طبق دستور به خانه [[عبدالله محض]] از فرزندان اهلبیت، میرود و نامه دوم را به او میرساند. عبدالله خوشحال میشود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) میرود. عبدالله به امام صادق(ع) میگوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان ما در خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که [[خلافت]] را بپذیرم. امام به عبدالله فرمود: «چه | چنانچه، [[ابوسلمه]] از سردمداران قیام بنیعباس، که در ادامه حرکت بنیعباس از امام صادق(ع) ناامید شده بود، طبق دستور به خانه [[عبدالله محض]] از فرزندان اهلبیت، میرود و نامه دوم را به او میرساند. عبدالله خوشحال میشود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) میرود. عبدالله به امام صادق(ع) میگوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان ما در خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که [[خلافت]] را بپذیرم. امام به عبدالله فرمود: «چه زمانی اهل خراسان [[شیعه]] تو بودند؟ آیا تو ابومسلم را به آنجا فرستادی؟ آیا تو به آنها دستور دادی لباس سیاه بپوشند؟ آیا اینها که برای حمایت از بنیعباس از خراسان آمدهاند تو آنها را به اینجا آوردهای؟ آیا کسی از آنان را میشناسی؟». <ref>مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 254، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق</ref> | ||
=پانویس= | =پانویس= |