پرش به محتوا

سعد لاشين: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۴۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۳ سپتامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۲: خط ۳۲:


==همکاری با اخوان==
==همکاری با اخوان==
ایشان در سال 1945 م، از طریق نامه‌ای که از یکی از دوستانش رسید، با دعوت [[اخوان‌المسلمین]] آشنا شد و در آن سخنانی از اخوان، جهاد با نفس، گرانبها، فداکاری و دیگر مبانی عالی اسلامی بود و بعد از ایشان. آن را برای علی خواند، به او گفت که اینها اصول عالی و مسائل بسیار متمایزی است و آنها موافقت کردند، به شرط اینکه به خانه اخوان المسلمین بروند، حاج لشین از پیوستن به اخوان صحبت می کند و می گوید:
ایشان در سال 1945 م، از طریق نامه‌ای که از طریق یکی از دوستانش به دستش رسید، با [[اخوان‌المسلمین]] آشنا شد و در آن نامه، سخنانی از [[اخوان المسلمین|اخوان]]، جهاد با نفس، فداکاری و دیگر مبانی عالی [[اسلامی]] بود. وی از پیوستن به اخوان چنین می‌گوید:


من اخوان را به طور خاص در سال 1945 میلادی می شناختم و یک سال قبل در حضور دولت وفد به شغلی در وزارت کشاورزی منصوب شده بودم که بعداً تصمیم به انحلال آن صادر شد و با وجود آن، وزارت کشاورزی دولت جدید تصمیمی برای انتقال همه کسانی که در دوران حکومت وفد به مشاغل دولتی پیوستند به مصر علیا صادر کرد، البته من نیز در میان آنها بودم که به استان سوهاج منتقل شدم.
من [[اخوان المسلمین|اخوان]] را بطور خاص در سال 1945 میلادی می‌شناختم و یک سال قبل در حضور دولت [[وفد]] به شغلی در وزارت کشاورزی منصوب شده بودم که بعداً تصمیم به انحلال آن صادر شد و با وجود آن، وزارت کشاورزی دولت جدید تصمیمی برای انتقال همۀ کسانی که در دوران حکومت [[وفد]] به مشاغل دولتی مشغول بودند را به [[مصر]] علیا گرفته شد، البته من نیز در میان آنها بودم که به استان [[سوهاج]] منتقل شدم.


تعداد همکاران و دوستانی که با من منتقل شدند زیاد بود و سن آنها نزدیک بود. از این رو ما با هم در هر جایی قدم می زدیم و با هم به کافه و انجمن جوانان مسلمان می رفتیم و اندکی بعد نامه ای به یکی از دوستان رسید که حاوی کلماتی در مورد برادری و جهاد با نفس و گرانبها و فداکاری و غیره بود. اصول عالی اسلامی و بعد از اینکه برایم خواند به او گفتم که اینها اصول والایی و مسائل بسیار متمایزی است و قرار شد طبق عادت ما بعدازظهر با بقیه همکاران به کافه برویم.
تعداد همکاران و دوستانی که با من منتقل شدند زیاد بود و ما از نظر سنی نزدیک به هم بودیم. از این رو ما با هم در هر جایی قدم می‌زدیم و با هم به کافه و انجمن جوانان مسلمان می‌رفتیم تا نامه‌ای از یکی از دوستان به دستم که دعوت به [[اخوان المسلمین|اخوان]] بود که بالاخره به آنجا رفتیم. و درآنجا از ما به خوبی پذیرایی کردند و پس از آن و در سپتامبر 1946 م، به فرمانداری شارکیه نقل مکان کردم و من از فعالیت اخوان در آنجا بسیار بهره بردم. من همچنین در سال 1945 م، پس از پایان یک مهمانی اخوان در شهر سوهاج با امام [[حسن البناء]] ملاقات کردم، بنابراین برادران ما را به جلسه آشنایی دعوت کردند که در آن جلسه به امام نزدیک شدیم و او به ما نزدیک شد و جلسه فقط به آشنایی محدود شد، اما نکته قابل توجه در معرفی خود به دیگران به من فرمود: امام البناء:
 
کجا میری؟ ما می گوییم به داروخانه ای می رویم که در کنار خانه اخوان بود که بالاخره به آنجا رفتیم. آنجا که ما را به خوبی ملاقات کردند و به ما پیام دادند (دعوت ما) همانطور که ما را به یکی از خانواده ها تلویحا کردند و پس از آن و در سپتامبر 1946 میلادی به فرمانداری شارکیه که ازدحام کار وکالت داشت نقل مکان کردم و من از فعالیت اخوان در آنجا بسیار بهره بردم.
 
من همچنین در سال 1945 میلادی پس از پایان مهمانی اخوان در شهر سوهاج با امام البناء ملاقات کردم، بنابراین برادران ما را به جلسه آشنایی دعوت کردند که در آن جلسه به امام نزدیک شدیم و او به ما نزدیک شد و جلسه فقط به آشنایی محدود شد، اما نکته قابل توجه در معرفی خود به دیگران به من فرمود: امام البناء:


آقای محمود لاشین چه چیزی را برای شما نمایندگی می کند؟ گفتم: عمویم و عجیب این است که بعداً وقتی این عمو را دیدم و به او گفتم امام البناء تو را آنقدر می شناسد که حتی از من درباره تو سؤال کرد، به من گفت که این چیز شگفت انگیزی است. از آنجا که من فقط یک بار در سال 1929 میلادی با امام البناء ملاقات کردم. 16 سال بین ظاهرم و شکل نابینایی من برای پیوند ما، این موضع نشان می دهد که امام البناء حافظه بسیار قوی و بسیار صریح داشتند. ویژگی های صورتم را با چهره عمویم که فقط یک بار با او آشنا شده بود پیوند زد.
آقای محمود لاشین چه چیزی را برای شما نمایندگی می کند؟ گفتم: عمویم و عجیب این است که بعداً وقتی این عمو را دیدم و به او گفتم امام البناء تو را آنقدر می شناسد که حتی از من درباره تو سؤال کرد، به من گفت که این چیز شگفت انگیزی است. از آنجا که من فقط یک بار در سال 1929 میلادی با امام البناء ملاقات کردم. 16 سال بین ظاهرم و شکل نابینایی من برای پیوند ما، این موضع نشان می دهد که امام البناء حافظه بسیار قوی و بسیار صریح داشتند. ویژگی های صورتم را با چهره عمویم که فقط یک بار با او آشنا شده بود پیوند زد.