پرش به محتوا

از سرگیری جنبش تمدن و تقریب (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آن‌ها' به 'آنها'
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی')
جز (جایگزینی متن - 'آن‌ها' به 'آنها')
خط ۴۱: خط ۴۱:
=جنبش تمدن=
=جنبش تمدن=
اگر بگوییم دین به معنای حرکت جامعه بشری به سوی جنبش تمدنی است، گزاف نگفته ایم؛ چون تمدن، همان مقدار دستاوردهای بشر در زمینه‌های پیشرفت مادی و معنوی آن است و همه آموزه‌های اسلام به نجات دادن انسان از رکود، رخوت و جمود توجّه دارد تا او را به سوی حرکت نامتناهی در زمینه تحقق پیشرفت‌ها در زمینه تسخیر طبیعت و تلاش در فرایند روند خلافت خدا در زمین و در عرصه تعالی روانی و روحی و بیرون آمدن از لاک‌‎های خود خواهی و انگیزه‌های پست بکشاند.<br>
اگر بگوییم دین به معنای حرکت جامعه بشری به سوی جنبش تمدنی است، گزاف نگفته ایم؛ چون تمدن، همان مقدار دستاوردهای بشر در زمینه‌های پیشرفت مادی و معنوی آن است و همه آموزه‌های اسلام به نجات دادن انسان از رکود، رخوت و جمود توجّه دارد تا او را به سوی حرکت نامتناهی در زمینه تحقق پیشرفت‌ها در زمینه تسخیر طبیعت و تلاش در فرایند روند خلافت خدا در زمین و در عرصه تعالی روانی و روحی و بیرون آمدن از لاک‌‎های خود خواهی و انگیزه‌های پست بکشاند.<br>
شبه جزیره عربی پیش از ظهور اسلام فاقد پروژه تمدنی بود؛ از این رو قبایل عرب سرگرم کشمکش‌ها و درگیری‌های قبیله‌ای بوده‌اند، و روزگاران عرب گواه این مطلب است و اشعار دوران جاهلیت عرب این کشمکش‌های فراگیر را به تصویر کشیده؛ به گونه‌ای که اعراب دوران جاهلیت نمی‌توانستند آن را در زندگی خود رها سازند؛ چرا که بخشی از زندگی روزانه آن‌ها بوده است. شاعران، این روح جاهلیت را که در دوران حکومت بنی‌امیه هم آرزوی بازگشت به آن وجود داشت بیان می‌کنند.<br>
شبه جزیره عربی پیش از ظهور اسلام فاقد پروژه تمدنی بود؛ از این رو قبایل عرب سرگرم کشمکش‌ها و درگیری‌های قبیله‌ای بوده‌اند، و روزگاران عرب گواه این مطلب است و اشعار دوران جاهلیت عرب این کشمکش‌های فراگیر را به تصویر کشیده؛ به گونه‌ای که اعراب دوران جاهلیت نمی‌توانستند آن را در زندگی خود رها سازند؛ چرا که بخشی از زندگی روزانه آنها بوده است. شاعران، این روح جاهلیت را که در دوران حکومت بنی‌امیه هم آرزوی بازگشت به آن وجود داشت بیان می‌کنند.<br>
یکی از شاعران زندگی شهری را مورد نکوهش قرار داده، بادیه نشینی را برای خود افتخار می‌داند و غارتگری و یورش را در زندگی خود اصل می‌داند که همیشه باید وجود داشته باشد. حتی اگر دشمنانی وجود نداشت، باید با مجاوران و دوستان و حتی بستگان ستیز کرد.<br>
یکی از شاعران زندگی شهری را مورد نکوهش قرار داده، بادیه نشینی را برای خود افتخار می‌داند و غارتگری و یورش را در زندگی خود اصل می‌داند که همیشه باید وجود داشته باشد. حتی اگر دشمنانی وجود نداشت، باید با مجاوران و دوستان و حتی بستگان ستیز کرد.<br>
قابل توجه است که شاعر در ابیات، از واژه «حضاره» یعنی تمدن در برابر «بادیه» استفاده کرده که این تقابل در احادیث اسلامی که مردم را از بدویت پس از هجرت یعنی از انتقال به بدویت پس از هجرت به شهر نهی می‌کند، وجود دارد، و این نهی در این زمینه شدید و نزدیک به تکفیر بوده است. چون تمدن نیاز به زندگی شهری دارد و نمی‌توان آن را فقط در زندگی بادیه نشینی فراهم کرد و نیز مسأله مورد توجه در این ابیات، دوری از زندگی با تمدن را با درگیری با کسی به سبب چپاول او جایز می‌داند و چنانچه قبیله ثروتمندی را برای حمله به آن نیابند، به قبیله ضعیف یورش می‌برند و اگر قبیله ضعیف را نیابند، آن گاه به برادرانشان از قبیله بنی بکر یورش برده، آن را غارت می‌کردند. مسأله مهم جنگ و درگیری بود. <br>
قابل توجه است که شاعر در ابیات، از واژه «حضاره» یعنی تمدن در برابر «بادیه» استفاده کرده که این تقابل در احادیث اسلامی که مردم را از بدویت پس از هجرت یعنی از انتقال به بدویت پس از هجرت به شهر نهی می‌کند، وجود دارد، و این نهی در این زمینه شدید و نزدیک به تکفیر بوده است. چون تمدن نیاز به زندگی شهری دارد و نمی‌توان آن را فقط در زندگی بادیه نشینی فراهم کرد و نیز مسأله مورد توجه در این ابیات، دوری از زندگی با تمدن را با درگیری با کسی به سبب چپاول او جایز می‌داند و چنانچه قبیله ثروتمندی را برای حمله به آن نیابند، به قبیله ضعیف یورش می‌برند و اگر قبیله ضعیف را نیابند، آن گاه به برادرانشان از قبیله بنی بکر یورش برده، آن را غارت می‌کردند. مسأله مهم جنگ و درگیری بود. <br>
هنگامی که اسلام پروژه تمدنی خود را به این قبایل در حال نزاع و کشمکش ارائه کرد، هدف‌های این قبایل را به رسالت جهانی تبدیل کرده، آن‌ها را در راه هدف‌های بزرگ قرار داد، و به همان میزانی که اسلام توانست جنبش تمدن را در جامعه پدید آورد، به چیره شدن بر از هم گسیختگی و کشمکش میان قبایل عرب موفق شد. همه پدیده‌های کشمکش که در جامعه اسلامی در ابتدای رسالت یا پس از آن ظاهر شده بود از رسوبات اختلاف قبیله‌ای سرچشمه می‌گرفت که مخالف حرکت تمدن بود.<br>
هنگامی که اسلام پروژه تمدنی خود را به این قبایل در حال نزاع و کشمکش ارائه کرد، هدف‌های این قبایل را به رسالت جهانی تبدیل کرده، آنها را در راه هدف‌های بزرگ قرار داد، و به همان میزانی که اسلام توانست جنبش تمدن را در جامعه پدید آورد، به چیره شدن بر از هم گسیختگی و کشمکش میان قبایل عرب موفق شد. همه پدیده‌های کشمکش که در جامعه اسلامی در ابتدای رسالت یا پس از آن ظاهر شده بود از رسوبات اختلاف قبیله‌ای سرچشمه می‌گرفت که مخالف حرکت تمدن بود.<br>
با وجود مشکلات، موانع قبیله‌ای، قومی و سیاسی که برای زندگی اسلامی در دو قرن اول و دوم پدید آمده بود، حرکت تمدنی بزرگی که اسلام در دل‌های مردم به وجود آورده بود، همچنان ادامه داشت و در حال گسترش بود و پیوسته منافع خود را داشته، به ایجاد تمدنی انجامید که هیچ‌کس منکر آن نیست و باعث ایجاد جنبش پیشرفت علمی و اجتماعی در زمینه‌های گسترده‌ای شد.<br>
با وجود مشکلات، موانع قبیله‌ای، قومی و سیاسی که برای زندگی اسلامی در دو قرن اول و دوم پدید آمده بود، حرکت تمدنی بزرگی که اسلام در دل‌های مردم به وجود آورده بود، همچنان ادامه داشت و در حال گسترش بود و پیوسته منافع خود را داشته، به ایجاد تمدنی انجامید که هیچ‌کس منکر آن نیست و باعث ایجاد جنبش پیشرفت علمی و اجتماعی در زمینه‌های گسترده‌ای شد.<br>


=تقریب در پرتو جنبش تمدن‌خواهی=
=تقریب در پرتو جنبش تمدن‌خواهی=
چنانچه برخی پدیده‌های نا مطلوبی که میان نادانان دور از جنبش تمدن‌خواهی در قرن‌های نخست اسلام وجود داشت مستثنا بدانیم، خواهیم دید که جامعه اسلامی متمدن سرشار از پدیده‌هایی بود که نشان دهنده سیادت روح گفت‌وگو و تفاهم و پذیرفتن نظر طرف دیگر و همزیستی قومی و مذهبی بوده که این موضوع با بهترین جلوه‌های خود در روابط میان پیشوایان مذاهب و عالمان و ادیبان با اندیشه‌های گوناگون وجود داشته است. ما این‌جا نمی‌توانیم همه گونه‌های مربوط به آن را بازگوییم؛ ولی به نوشته مسعودی در مورد یکی از مجالس برامکه در عصر جنبش تمدنی برای شما بسنده می‌کنیم:<br>
چنانچه برخی پدیده‌های نا مطلوبی که میان نادانان دور از جنبش تمدن‌خواهی در قرن‌های نخست اسلام وجود داشت مستثنا بدانیم، خواهیم دید که جامعه اسلامی متمدن سرشار از پدیده‌هایی بود که نشان دهنده سیادت روح گفت‌وگو و تفاهم و پذیرفتن نظر طرف دیگر و همزیستی قومی و مذهبی بوده که این موضوع با بهترین جلوه‌های خود در روابط میان پیشوایان مذاهب و عالمان و ادیبان با اندیشه‌های گوناگون وجود داشته است. ما این‌جا نمی‌توانیم همه گونه‌های مربوط به آن را بازگوییم؛ ولی به نوشته مسعودی در مورد یکی از مجالس برامکه در عصر جنبش تمدنی برای شما بسنده می‌کنیم:<br>
در کتاب مروج الذهب آمده است: یحیی بن خالد شخصیتی با دانش و معرفت و اهل بحث و نظر بود. وی مجلسی داشت که در آن متکلمان از اهل اسلام و صاحب‌نظران مذاهب گوناگون شرکت می‌کردند. روزی که در این مجلس نزد او گرد آمده بودند، به آن‌ها گفت: شما درباره پنهانی و ظهور، قدمت و حدوث، اثبات و نفی و حرکت و سکون و همراهی و جدایی، وجود و عدم، کشش و خیزش، اجسام و اعراض، تعدیل و جَرح، نفی صفات و اثبات آن‌ها، توانایی و افعال، کمیت و کیفیت و مضاف و امامت که آیا بحث نقلی است یا وابسته به اختیار مردم است، سخن بسیار گفته اید و سخن‌های دیگری در اصول و فروع می‌آورید. اکنون شما بی منازعه درباره عشق بگویید و هر یک از شما نظر خود را و آنچه به ذهن خود درباره عشق خطور کرده است بفرماید. <br>
در کتاب مروج الذهب آمده است: یحیی بن خالد شخصیتی با دانش و معرفت و اهل بحث و نظر بود. وی مجلسی داشت که در آن متکلمان از اهل اسلام و صاحب‌نظران مذاهب گوناگون شرکت می‌کردند. روزی که در این مجلس نزد او گرد آمده بودند، به آنها گفت: شما درباره پنهانی و ظهور، قدمت و حدوث، اثبات و نفی و حرکت و سکون و همراهی و جدایی، وجود و عدم، کشش و خیزش، اجسام و اعراض، تعدیل و جَرح، نفی صفات و اثبات آنها، توانایی و افعال، کمیت و کیفیت و مضاف و امامت که آیا بحث نقلی است یا وابسته به اختیار مردم است، سخن بسیار گفته اید و سخن‌های دیگری در اصول و فروع می‌آورید. اکنون شما بی منازعه درباره عشق بگویید و هر یک از شما نظر خود را و آنچه به ذهن خود درباره عشق خطور کرده است بفرماید. <br>
علی بن هیثم که امامی مذهب و از متکلمان معروف شیعیان بود گفت:<br>
علی بن هیثم که امامی مذهب و از متکلمان معروف شیعیان بود گفت:<br>
ای وزیر! عشق ثمره همگونی و دلیلی بر آمیزش دو روح و آن دریایی از لطافت و رقت صنعت خدا و صفای گوهر و گزند آن حد و مرزی ندارد و افراط در آن موجب نقصان بدن می‌گردد.  
ای وزیر! عشق ثمره همگونی و دلیلی بر آمیزش دو روح و آن دریایی از لطافت و رقت صنعت خدا و صفای گوهر و گزند آن حد و مرزی ندارد و افراط در آن موجب نقصان بدن می‌گردد.  
ابو مالک حضرمی که خارجی مذهب ( که به آن‌ها «شراة» می‌گفتند) بود، گفت: ای وزیر! عشق دمیدن جادو است و پنهان‌تر و داغ‌تر از اخگر است و تنها با ازدواج دو طبع و آمیختگی دو گونه میسر می‌شود و نفوذ آن در دل همچون نفوذ دانه‌های باران در لابه‌لای شن است و پادشاه خصلت‌ها است. عقل‌ها را اسیر خود می‌کند و نظرها با آن آرام می‌گیرند. <br>
ابو مالک حضرمی که خارجی مذهب ( که به آنها «شراة» می‌گفتند) بود، گفت: ای وزیر! عشق دمیدن جادو است و پنهان‌تر و داغ‌تر از اخگر است و تنها با ازدواج دو طبع و آمیختگی دو گونه میسر می‌شود و نفوذ آن در دل همچون نفوذ دانه‌های باران در لابه‌لای شن است و پادشاه خصلت‌ها است. عقل‌ها را اسیر خود می‌کند و نظرها با آن آرام می‌گیرند. <br>
نفر سوم که محمد بن الهذیل العلاّف بود و مذهب معتزلی داشت و شیخ بصری‌ها بود، گفت: ای وزیر! عشق چشم‌ها را می‌بندد و بر دل‌ها مهر می‌زند و در بدن‌ها حلول می‌کند و با شتاب در کبدها قرار می‌گیرد و صاحب آن دچار بدگمانی و اوهام می‌شود. هیچ موجودی برای او باقی نمی‌ماند و هیچ وعده‌ای از او سالم نمی‌ماند. گرفتاری‌ها با شتاب سراغ او می‌آیند و او جرعه‌ای از دم کرده مرگ و بقیه‌ای از مرزهای داغدیدگی است؛ ولی باعث شور و نشاط در طبع و طراوتی در شمایل آدمی می‌شود و صاحب آن گوشی به دعوت منع و اجازه‌ای به خصم سرزنش دهنده نخواهد داد. <br>
نفر سوم که محمد بن الهذیل العلاّف بود و مذهب معتزلی داشت و شیخ بصری‌ها بود، گفت: ای وزیر! عشق چشم‌ها را می‌بندد و بر دل‌ها مهر می‌زند و در بدن‌ها حلول می‌کند و با شتاب در کبدها قرار می‌گیرد و صاحب آن دچار بدگمانی و اوهام می‌شود. هیچ موجودی برای او باقی نمی‌ماند و هیچ وعده‌ای از او سالم نمی‌ماند. گرفتاری‌ها با شتاب سراغ او می‌آیند و او جرعه‌ای از دم کرده مرگ و بقیه‌ای از مرزهای داغدیدگی است؛ ولی باعث شور و نشاط در طبع و طراوتی در شمایل آدمی می‌شود و صاحب آن گوشی به دعوت منع و اجازه‌ای به خصم سرزنش دهنده نخواهد داد. <br>
نفر چهارم که هشام بن الحکم کوفی است و شیخ امامیه در آن زمان و هنرمند بزرگ بود گفت: ای وزیر! عشق دامی است که تنها صاحبان اخلاص در مصیبت‌ها را شکار می‌کند و چنانچه عاشق گرفتار تور آن شود و در لابه لای آن گیر کند، خیلی بعید است که از آن‌جا جان سالم به در ببرد و یا به زودی از آن رها شود و عشق فراهم نخواهد شد، مگر از اعتدال چهره و میانه‌روی در روش و ملایمت در همت، مقتلی در درون جگر و خلوص عقل دارد. زبان فصیح را گره می‌زند. مالک را مملوک می‌کند و سَرور را برده می‌کند تا برده برده خود شود. <br>
نفر چهارم که هشام بن الحکم کوفی است و شیخ امامیه در آن زمان و هنرمند بزرگ بود گفت: ای وزیر! عشق دامی است که تنها صاحبان اخلاص در مصیبت‌ها را شکار می‌کند و چنانچه عاشق گرفتار تور آن شود و در لابه لای آن گیر کند، خیلی بعید است که از آن‌جا جان سالم به در ببرد و یا به زودی از آن رها شود و عشق فراهم نخواهد شد، مگر از اعتدال چهره و میانه‌روی در روش و ملایمت در همت، مقتلی در درون جگر و خلوص عقل دارد. زبان فصیح را گره می‌زند. مالک را مملوک می‌کند و سَرور را برده می‌کند تا برده برده خود شود. <br>
النظام ابراهیمی بن یسار معتزلی که از مناظره کنندگان اهل بصره در زمان خود بود) گفت: ای وزیر! عشق رقیق‌تر از سراب و نافذتر از شراب و از گل معطری است که در ظرف شکوه عجین گردیده و ابری سنگین است که بر فراز دل‌ها می‌بارد و موجب رویش شادی و شعف می‌گردد و میوه سخن به بار می‌آورد و قربانی آن همیشه از عشق بیمار و دچار ناآرامی ]است[ و با زمان رجز خوانی می‌کند و دارای اندیشه‌ای بلند است و چنانچه شب فرا رسد، دچار بی‌خوابی و به هنگام فرارسیدن روز نگران می‌گردد و روزه او گرفتاری و افطار او شکوه است؛ آن گاه نفر ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم و غیره پس از آن‌ها در‌این‌باره سخن گفتند تا این سخن از عشق با واژگان گوناگون و معانی نزدیک و متناسب به هم به درازا کشید، و آنچه گذشت دلیلی بر همین مطلب بود.<ref>مروج الذهب، 1381: 2/379.</ref><br>
النظام ابراهیمی بن یسار معتزلی که از مناظره کنندگان اهل بصره در زمان خود بود) گفت: ای وزیر! عشق رقیق‌تر از سراب و نافذتر از شراب و از گل معطری است که در ظرف شکوه عجین گردیده و ابری سنگین است که بر فراز دل‌ها می‌بارد و موجب رویش شادی و شعف می‌گردد و میوه سخن به بار می‌آورد و قربانی آن همیشه از عشق بیمار و دچار ناآرامی ]است[ و با زمان رجز خوانی می‌کند و دارای اندیشه‌ای بلند است و چنانچه شب فرا رسد، دچار بی‌خوابی و به هنگام فرارسیدن روز نگران می‌گردد و روزه او گرفتاری و افطار او شکوه است؛ آن گاه نفر ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم و غیره پس از آنها در‌این‌باره سخن گفتند تا این سخن از عشق با واژگان گوناگون و معانی نزدیک و متناسب به هم به درازا کشید، و آنچه گذشت دلیلی بر همین مطلب بود.<ref>مروج الذهب، 1381: 2/379.</ref><br>
موضوعی که سخن درباره آن بود (عشق) شبیه آن میان یونانی‌ها وجود دارد و پس از آن این موضوع تبلور یافت و به وسیله عارفان ایرانی همچون سنایی و عطار و حافظ و مولوی به اوج خود رسید.<br>
موضوعی که سخن درباره آن بود (عشق) شبیه آن میان یونانی‌ها وجود دارد و پس از آن این موضوع تبلور یافت و به وسیله عارفان ایرانی همچون سنایی و عطار و حافظ و مولوی به اوج خود رسید.<br>
این داستان نشان دهنده دو حقیقت است: نخست گردهمایی صاحبان مذاهب گوناگون در مجلس گفتمان آزاد و دوم اشاره به توان «عشق» بر وحدت بخشیدن به دل‌ها است که درباره آن سخن خواهم گفت. <br>
این داستان نشان دهنده دو حقیقت است: نخست گردهمایی صاحبان مذاهب گوناگون در مجلس گفتمان آزاد و دوم اشاره به توان «عشق» بر وحدت بخشیدن به دل‌ها است که درباره آن سخن خواهم گفت. <br>
خط ۷۶: خط ۷۶:
چو عضوی بدرد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار
چو عضوی بدرد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار
جامعه ذلیل همان جامعه مرده و غیر متحرک است که میان اجزای آن هیچ‌گونه همبستگی عضوی وجود نداشته باشد و بقیه اعضا در برابر گرفتاری یک عضو، هیچ‌گونه واکنشی از خود نشان نمی‌دهند. <br>
جامعه ذلیل همان جامعه مرده و غیر متحرک است که میان اجزای آن هیچ‌گونه همبستگی عضوی وجود نداشته باشد و بقیه اعضا در برابر گرفتاری یک عضو، هیچ‌گونه واکنشی از خود نشان نمی‌دهند. <br>
ایجاد روح عزت در آدمی از مادر و خانواده آغاز می‌شود و پس از آن جامعه و ابزارهای اثرگذار و فرهنگ عمومی آن، نقش بعدی را ایفا می‌کنند. مسأله نخست در عزت، هدایت مردم به عزت واقعی است به طوری که خداوند می‌فرماید: من کان یرید العزة فلله العزة جمیعاً. کسی که دنبال عزت باشد، همه عزت از آن خدا است، و پرهیز امّت از عزّت‌های دروغین است. خداوند می‌گوید: یبتغون عندهم العزة. آن‌ها عزت را میان خودشان دنبال می‌کنند.<br>
ایجاد روح عزت در آدمی از مادر و خانواده آغاز می‌شود و پس از آن جامعه و ابزارهای اثرگذار و فرهنگ عمومی آن، نقش بعدی را ایفا می‌کنند. مسأله نخست در عزت، هدایت مردم به عزت واقعی است به طوری که خداوند می‌فرماید: من کان یرید العزة فلله العزة جمیعاً. کسی که دنبال عزت باشد، همه عزت از آن خدا است، و پرهیز امّت از عزّت‌های دروغین است. خداوند می‌گوید: یبتغون عندهم العزة. آنها عزت را میان خودشان دنبال می‌کنند.<br>
مسأله دیگر، دور نگهداشتن جامعه از مسائلی است که باعث احساس ذلت و سستی و ناتوانی آن می‌شود؛ از این رو ما باید از هر گونه سخنی که زمینه‌های تزلزل روحیه گرامی داشتن هویت، شخصیت، فرهنگ، میراث و تاریخ را فراهم آورد، بپرهیزیم و به سوی هر چیزی که باعث تقویت احساس به شرافت انسانی و عظمت و مسؤولیت بزرگ آن در این وجود شود، حرکت کنیم.<br>
مسأله دیگر، دور نگهداشتن جامعه از مسائلی است که باعث احساس ذلت و سستی و ناتوانی آن می‌شود؛ از این رو ما باید از هر گونه سخنی که زمینه‌های تزلزل روحیه گرامی داشتن هویت، شخصیت، فرهنگ، میراث و تاریخ را فراهم آورد، بپرهیزیم و به سوی هر چیزی که باعث تقویت احساس به شرافت انسانی و عظمت و مسؤولیت بزرگ آن در این وجود شود، حرکت کنیم.<br>
بسیاری از سخنان تبلیغاتی ما با کمال تأسف باعث تقویت روحیه ذلت، شکست، ناامیدی، و ناتوانی در دل‌ها می‌شود؛ از این رو باید در تبلیغات و برنامه‌های درسی و تربیت خانوادگی خود روحیه عزت، شرافت، شخصیت، گرامی داشتن هویت و وابستگی به امت اسلامی را تقویت کنیم که این موضوع مقدمه‌ای لازم و حیاتی برای از سرگیری خیزش و جنبش تمدنی ما خواهد بود. <br>
بسیاری از سخنان تبلیغاتی ما با کمال تأسف باعث تقویت روحیه ذلت، شکست، ناامیدی، و ناتوانی در دل‌ها می‌شود؛ از این رو باید در تبلیغات و برنامه‌های درسی و تربیت خانوادگی خود روحیه عزت، شرافت، شخصیت، گرامی داشتن هویت و وابستگی به امت اسلامی را تقویت کنیم که این موضوع مقدمه‌ای لازم و حیاتی برای از سرگیری خیزش و جنبش تمدنی ما خواهد بود. <br>
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
خداوند پس از دمیدن روح خود به انسان با نفس ناطقه، او را شرافت بخشید، و همه نام‌ها را به او یاد داد و این نفس با شرافت است و امکان ندارد روز قیامت در معرض عذاب قرار گیرد؛ بلکه آنچه در معرض عذاب قرار می‌گیرد، نفس حیوانی او است که در انسان منحرف از راه خدا، بزرگ و ضخیم شده، و نفس ناطقه را پنهان می‌سازد.
خداوند پس از دمیدن روح خود به انسان با نفس ناطقه، او را شرافت بخشید، و همه نام‌ها را به او یاد داد و این نفس با شرافت است و امکان ندارد روز قیامت در معرض عذاب قرار گیرد؛ بلکه آنچه در معرض عذاب قرار می‌گیرد، نفس حیوانی او است که در انسان منحرف از راه خدا، بزرگ و ضخیم شده، و نفس ناطقه را پنهان می‌سازد.
ابن عربی درباره انسان می‌گوید: انسان فقط با نفس حیوانی خود وارد جهنم می‌شود؛ چون جهنم جایگاهی برای نفس ناطقه نخواهد بود و چنانچه نفس ناطقه بر آن آتش اشراق کند، زبانه آتش را خاموش خواهد کرد؛ چون نور آن عظیم‌تر است. <ref>الفتوحات المکیه، ج 3، ص 360.</ref><br>
ابن عربی درباره انسان می‌گوید: انسان فقط با نفس حیوانی خود وارد جهنم می‌شود؛ چون جهنم جایگاهی برای نفس ناطقه نخواهد بود و چنانچه نفس ناطقه بر آن آتش اشراق کند، زبانه آتش را خاموش خواهد کرد؛ چون نور آن عظیم‌تر است. <ref>الفتوحات المکیه، ج 3، ص 360.</ref><br>
گرایش انسانی عارفان آن‌ها را از اندیشه مردگرایی دور کرده و چنین گرایشی باعث شده است برای امکان رسیدن به کمال انسانی، مرد و زن را برابر بدانند. ابن عربی در این زمینه می‌گوید: انسانیت چون حقیقتی است که شامل مرد و زن می‌شود؛ پس در اصل انسانیت، مردان بر زنان برتری ندارند.<ref>همان، ص 447.</ref><br>
گرایش انسانی عارفان آنها را از اندیشه مردگرایی دور کرده و چنین گرایشی باعث شده است برای امکان رسیدن به کمال انسانی، مرد و زن را برابر بدانند. ابن عربی در این زمینه می‌گوید: انسانیت چون حقیقتی است که شامل مرد و زن می‌شود؛ پس در اصل انسانیت، مردان بر زنان برتری ندارند.<ref>همان، ص 447.</ref><br>
این گرایش در فقه آن‌ها نیز انعکاس یافته است؛ چون امامت زن را برای مردان در نماز جایز دانسته‌اند. <ref>محمد تقی جعفری، ج15، ص 204.</ref><br>
این گرایش در فقه آنها نیز انعکاس یافته است؛ چون امامت زن را برای مردان در نماز جایز دانسته‌اند. <ref>محمد تقی جعفری، ج15، ص 204.</ref><br>
عارفان روی همت تأکید دارند، و آدمی باید از توانایی‌های خود آگاه باشد و قدر خود را کم نداند. در این زمینه، مولانا جلال‌الدین رومی می‌گوید:<br>
عارفان روی همت تأکید دارند، و آدمی باید از توانایی‌های خود آگاه باشد و قدر خود را کم نداند. در این زمینه، مولانا جلال‌الدین رومی می‌گوید:<br>
{{شعر|نستعلیق}}
{{شعر|نستعلیق}}
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
<ref>همان، ص 276.</ref><br>
<ref>همان، ص 276.</ref><br>
خوب نگاه کن که ما نشسته حر کت می‌کنیم. آیا شما نمی‌بینید که قصد ما جای تازه‌ای است؟ و تو سرمایه را به سبب وضع حاضر نمی‌گیری؛ بلکه آن را به جهت هدف‌هایی که در آینده وجود دارد می‌گیری؛ بنابراین، ای رونده راه وضع مسافر چنین است و مسیر و جهتگیری او به آینده است، و این همان هدایت دین است که دوست ندارد انسان آرام بگیرد و ساکن بماند و تسلیم وضع موجود شود. در قرآن کریم نیز آمده است که اگر انسان خود را ببیند که نمی‌تواند در جایی حرکت کند، وظیفه اش این است که به مکان دیگری مهاجرت کند تا خود را از حالت استضعاف برهاند که در غیر این صورت به خود ستم کرده است: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کنْتُمْ قالُوا کنّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَْرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؛ گروهی که ملائکه قبض روحشان کرد در حالی که به خود ظلم کرده بودند، به آنان گفته شد: در چه کاری بودید؟ پاسخ دادند ما در زمین مستضعف بودیم. به آنان گفتند: آیا زمین خدا آن قدر وسعت نداشت که کوچ کنید؟»<br>
خوب نگاه کن که ما نشسته حر کت می‌کنیم. آیا شما نمی‌بینید که قصد ما جای تازه‌ای است؟ و تو سرمایه را به سبب وضع حاضر نمی‌گیری؛ بلکه آن را به جهت هدف‌هایی که در آینده وجود دارد می‌گیری؛ بنابراین، ای رونده راه وضع مسافر چنین است و مسیر و جهتگیری او به آینده است، و این همان هدایت دین است که دوست ندارد انسان آرام بگیرد و ساکن بماند و تسلیم وضع موجود شود. در قرآن کریم نیز آمده است که اگر انسان خود را ببیند که نمی‌تواند در جایی حرکت کند، وظیفه اش این است که به مکان دیگری مهاجرت کند تا خود را از حالت استضعاف برهاند که در غیر این صورت به خود ستم کرده است: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کنْتُمْ قالُوا کنّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَْرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؛ گروهی که ملائکه قبض روحشان کرد در حالی که به خود ظلم کرده بودند، به آنان گفته شد: در چه کاری بودید؟ پاسخ دادند ما در زمین مستضعف بودیم. به آنان گفتند: آیا زمین خدا آن قدر وسعت نداشت که کوچ کنید؟»<br>
* 4. عارفان بر این باورند: عمر آدمی در صورتی که آدم در راهی جز راه کمال انسانی حرکت کند، بی‌ارزش است. چنین آدمی در گمراهی به سر خواهد برد، از این‌رو او باید بیدار شود و خود را از افتادن در گل و لای خودخواهی و خودپرستی برهاند و آن‌ها به این بیداری و رهایی از گل و لای خود «مِی» می‌گویند و اشتباه می‌کنند کسانی که گمان کنند که این «مِی» همان می‌گساری است که آدم را بی‌هوش می‌کند؛ بلکه بر عکس می‌از نظر عارفان، حیات انسان است که از نور خدا و از آتش موسی برگرفته و جایگاه آن در دل است و ظهور آن در طور سینا است « و آدمی که از این باده مست می‌شود، به ملامت ملامت‌کنندگان پول‌پرست و طالب مال و منال دوست توجهی ندارد. <br>
* 4. عارفان بر این باورند: عمر آدمی در صورتی که آدم در راهی جز راه کمال انسانی حرکت کند، بی‌ارزش است. چنین آدمی در گمراهی به سر خواهد برد، از این‌رو او باید بیدار شود و خود را از افتادن در گل و لای خودخواهی و خودپرستی برهاند و آنها به این بیداری و رهایی از گل و لای خود «مِی» می‌گویند و اشتباه می‌کنند کسانی که گمان کنند که این «مِی» همان می‌گساری است که آدم را بی‌هوش می‌کند؛ بلکه بر عکس می‌از نظر عارفان، حیات انسان است که از نور خدا و از آتش موسی برگرفته و جایگاه آن در دل است و ظهور آن در طور سینا است « و آدمی که از این باده مست می‌شود، به ملامت ملامت‌کنندگان پول‌پرست و طالب مال و منال دوست توجهی ندارد. <br>


شیخ بزرگ [[بهاءالدین عاملی]] (متوفای 1030 ق) هر چند از متأخران است، بهترین تعبیر را از این می‌در قطعه شعری که در سفر ادای فریضه حج خود به نظم در آورد، داشته است. <br>
شیخ بزرگ [[بهاءالدین عاملی]] (متوفای 1030 ق) هر چند از متأخران است، بهترین تعبیر را از این می‌در قطعه شعری که در سفر ادای فریضه حج خود به نظم در آورد، داشته است. <br>
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۹۳۹

ویرایش