۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی « <div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA5...» ایجاد کرد) |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
'''نقد و بررسی کتاب دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران در دوره جمهوری اسلامی ''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره بیستم میباشد که به قلم مرتضی شیرودی<ref>عضو هیئت علمی پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی و مدرس دانشگاه</ref> تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شدهاست. این مقاله در مجله فصل پاییز سال 1388 منتشر شده است.</div> | '''نقد و بررسی کتاب دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران در دوره جمهوری اسلامی ''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره بیستم میباشد که به قلم مرتضی شیرودی<ref>عضو هیئت علمی پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی و مدرس دانشگاه</ref> تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شدهاست. این مقاله در مجله فصل پاییز سال 1388 منتشر شده است.</div> | ||
=معرفی کتاب= | |||
کتاب «دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران در دوره جمهوری اسلامی» را دکتر بشیریه نگاشته و در سال 1381 از سوی نشر نگاه معاصر در تیراژ 5500 نسخه و در 195 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب از یک دیباچه، مقدمه، جمعبندی و نتیجهگیری و پنج گفتار تشکیل یافته است. <br> | |||
=خلاصه کتاب= | |||
در دیباچه کتاب، هدف کلی کتاب، آموزش سیاست و حکومت در سطح عمومی و تأمین پشتیبانی علمی و نظری لازم برای گسترش مشارکت و رقابت در زندگی سیاسی در دوره جمهوری اسلامی ایران ذکر شده است. نویسنده در مقدمه کتاب پس از اشاره به موضوع اصلی جامعهشناسی سیاسی که بررسی رابطه میان دولت و ساختار قدرت سیاسی از یک سو و جامعه یا نیروها و گروههای اجتماعی از سوی دیگر است، به ارائه مطالب کتاب در ذیل پنج گفتار زیر میپردازد:<br> | |||
=گفتار اول: دولت و نیروهای اجتماعی= | |||
در این گفتار به مباحث زیر پرداخته میشود:<br> | |||
==1 ـ کلیاتی از نیروهای اجتماعی در ایران== | |||
===الف ـ تصویر کلی: === | |||
مهمترین مسائل موجود در تصویر کلی از نیروهای اجتماعی عبارت است از:<br> | |||
ـ مجموعهای از شکافهای تاریخی و ساختاری موجب شکلگیری نیروهای اجتماعی است. به علاوه، شکافهای مذهبی، قومی، نژادی، زبانی و ... هم در ایران، عامل شکاف بوده است. همچنین، گسترش اسلام در ایران، شکاف تاریخی بین تمدن ایرانی و عربی را دامن زد و توسعه تشیع، آن را تشدید کرد. <br> | |||
ـ شکاف بین دین و دولت، سنت شاهنشاهی و خلافت اسلامی، امرا و خلفا و علما و خلفا، از جمله شکافهای تاریخی ایران به شمار میرود. <br> | |||
ـ با ورود ایران به صورتبندی سرمایهداری به واسطه نوسازی در عصر دولت پهلوی، شکافهای اجتماعی و طبقاتی تازهای پدید آمد. <br> | |||
ـ مقابله دولت پهلوی با نیروهای اجتماعی سنتی، چون روحانیون، عشایر و بازار، شکاف در جامعه ایران را بیشتر نمود و حتی نیروهای تازه پدید آمده را در مقابل نیروهای سنتی قرار داد. <br> | |||
ـ شکاف میان نسلهای جوان و پیر از نظر هواداری از محافظهکاری یا تغییرات نیز، از این پس روی نمایاند. در همین دوره تاریخی، نزاع بین دینگرایی و دنیاطلبی شدت یافت. | |||
ـ برخی از این شکافها در هر دوره تاریخی به اقتضای شرایط زمانه، فعالتر و یا منفعلتر بوده است، ولی بازتاب آن در اقتصاد، تقابل اقتصاد معیشتی با اقتصاد کالایی و در فرهنگ، مقابله تجدد و سنت و در سیاست، معارضه محافظهکاری و اصلاحطلبی بوده است. <br> | |||
===ب ـ طبقات و نیروهای اجتماعی سنتی، که شامل موارد زیر میباشد:=== | |||
اشراف زمیندار: در ایران، با توجه به فرهنگ پدرسالاری و استبداد سیاسی، اشرافیت موروثی مستقل و برخوردار از مصونیت حقوقی مستمر پدید نیامد و از این رو نتوانستند محدویتی اساسی برای قدرت شاه ایجاد نمایند، ولی در آستانه مشروطه و کمی پس از آن، قدرتی به هم زدند. رضاشاه قدرت سیاسیشان را محدود ساخت، اما قدرت اقتصادی آنها باقی ماند. بعد از رضا شاه در دو زمینه سیاسی و اقتصادی رشد یافتند و در اوایل دهه 1340 از هر دو نظر محدود شدند، اما برخی از مستثنیات اصلاحات ارضی، 62000 مالک را نگه داشت. پس از انقلاب، زمینهای واگذاری قانون اصلاحات ارضی مورد تأیید قرار گرفت ولی بیشتر زمینهای بزرگ توسط هیئت هفت نفره واگذاری و احیای اراضی مصادره و واگذار شد. <br> | |||
روحانیت: از دوره صفویه، روحانیت به یکی از عمدهترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار تبدیل گردید. همچنین، قدرت آنها در دوره قاجار به دلیل پذیرش مناصب اداری، تصدی موقوفات، اداره مدارس دینی و مدیریت محاکم شرعی، رو به افزایش نهاد، و مسئله اتصال به امامت، اجتهاد و مرجعیت، در زیادت قدرت آنها مؤثر افتاد، ولی در ادامه همین دوره، نزاع بین اصولیها و اخباریها، هواداری برخی از روحانیون از تفکیک دین از سیاست و مشروطهخواهی و مشروعهخواهی آنها به کاهش قدرت روحانیون منجر شد. برنامه نوسازی رضاشاه، از اهمیت روحانیت کاست. این فرایند کاهش، تا اوایل دهه 1340 ادامه یافت. از این پس، روحانیت با مخالفت با برنامه نوسازی شاه و ارائه نظریه ولایت فقیه به سمت کسب قدرت رفت. <br> | |||
طبقات بازاری: در عصر قاجار بر قدرت اجتماعی و اقتصادی تجار و بازرگانان افزوده شد. نیاز غرب به مواد خام و اولیه و نیز اندیشههای لیبرالی عدم دخالت دولت در تجارت مطرح شده در انقلاب مشروطه از عوامل رشد قدرت بازار بود. نوسازی پهلوی قدرت آنان را در معرض تهدید قرار داد و آنها را به روحانیت نزدیک ساخت. در این دوره، سرمایهداری تجاری هم شکل گرفت که دارای تمایلات انقلابی کمتری بود. طبقه بازار به دلیل زیانهای وارد شده به آنها از رشد مصنوعات همواره به سیاسیون مسلمان، چون فدائیان اسلام، حزب ملل اسلامی و آیت الله خمینی به طرق مختلف و به ویژه از نظر مالی، کمک میکردند. <br> | |||
دهقانان: در تاریخ معاصر ایران، دهقانان نقش تعیینکنندهای نداشتند و بیشتر از سوی گروهها و نیروهای شهری بسیج شدهاند و البته فراز و فرود دهقانان بیشتر تابعی از فراز و فرود اشراف زمیندار بوده است. اجرای اصلاحات ارضی، اولین قدم اساسی در جهت قدرتگیری دهقانان به شمار میرود. با پیروزی انقلاب 1357 با واگذاری زمین، بر قدرت دهقانان افزوده شد. <br> | |||
===ج ـ طبقات و نیروهای مدرن:=== | |||
این نیروها موارد زیر را در بر میگیرد:<br> | |||
طبقه متوسط جدید: این طبقه عمدتاً محصول فرایند نوسازی رضاشاهی است و البته خود آنها نیز در پیشبرد نوسازی نقش ایفا کردند. این طبقه دارای مختصات زیر است: محمل اصلی ایدئولوژیهای لیبرالی، سکولاریستی و مدرنیستی؛ خواهان تجدید هویت و سنتهای ملی ایران؛ مخالف دخالت روحانیون در سیاست؛ خواهان وضع قانون اساسی به شیوه اروپا؛ طرفدار تأسیس نهادهای سیاسی بر اساس حاکمیت ملی؛ حامی ایجاد دولت ملی به جای دولت سنتی و هوادار اصلاحات گسترده در نظام سیاسی، مالی و ارضی برای رفع عقبماندگیها. این گروه همواره در نقطه مقابل روحانیت بوده و از سوی دولت پهلوی گاه به بازی گرفته میشد و گاه نه. در واقع، دولت با خواسته آنان در ایجاد حکومت قانون و تأمین آزادی مخالفت میکرد. <br> | |||
طبقه کارگر جدید: طبقه کارگر جدید در ایران تحت تأثیر گسترش روابط با غرب، پیروزی انقلاب مشروطه و به ویژه پیروزی انقلاب اکتبر روسیه پدید آمد. طبقه کارگر بیشتر به اندیشههای سوسیالیستی گرایش داشت. طبقه کارگر هم فراز و فرود داشت. اوج فراز آنها شرکت در فعالیتهای حزب توده است. پس از سالهای 1342 تلاشهای دولتی برای جلب حمایت و کنترل فعالیتهای کارگران از طریق سهیم کردن آنها در سود کارخانهها و یا فروش سهام به آنان و تأسیس تشکلهای موازی و حزب رستاخیز صورت گرفت، اما کارگران از نیروهای علیه شاه در سالهای1355 به بعد بودند. <br> | |||
==2 ـ نیروها و سازمانهای سیاسی در سالهای پس از انقلاب== | |||
پس از انقلاب با چهار بلوک از نیروها و احزاب سیاسی روبهرو میباشیم:<br> | |||
الف ـ احزاب و گروههای بنیادگرای اسلامی: مشخصات این احزاب و گروهها عبارت است از: ریشه در قبل از انقلاب ولی تأسیس پس از انقلاب؛ خواستار ترکیب دین و سیاست؛ طرفدار تأسیس حکومت دینی یا روحانی؛ حامی اجرای احکام و مقررات اسلامی؛ پیرو اندیشههای آیت الله خمینی؛ تعلق خاطر به روحانیت طبقه متوسط و پایین؛ حضور بازار، اصناف و مردم در آن؛ تسلط بر قدرت در کشور از طریق حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز. <br> | |||
ب ـ احزاب و گروههای لیبرال طبقه متوسط: هسته اصلی این دسته از احزاب و گروهها را اپوزیسیون رژیم شاه تشکیل میدهد. مهمترین خواسته آنان، تأمین آزادیهای اجتماعی از طریق محدود کردن قدرت سیاسی و ایجاد نوعی مشروطیت یا جمهوری است، و در ضمن، خواهان حکومت جمهوری و دموکراسی پارلمانی، استقرار بازار آزاد، اجرای مالکیت خصوصی، اجرای سیاستهای لیبرالی و تحقق قانون اساسی به سبک اروپا میباشند. جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب خلق مسلمان از جمله این احزاباند. <br> | |||
ج ـ احزاب چپگرای اسلامی: آنها احزاب یا گروههایی بودند که گرایشهای شبهسوسیالیستی و غربستیزانه داشتند و سنت اسلامی را به شیوه انقلابی تعبیر و تفسیر میکردند. مشخصات دیگر آنها عبارت بود از: برخورداری از پایگاه دانشگاهی؛ سردادن شعار دموکراسی شورایی؛ خواهان ملی کردن صنایع بزرگ؛ طرفدار سلب مالکیتهای بزرگ؛ حمایت از معافیت مالیاتی برای کارگران و کشاورزان. سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله این احزاب یا گروهها بود. <br> | |||
د ـ احزاب و گروههای سوسیالیست و مارکسیست : این احزاب دستههای کوچک متکی بر جنبش دانشجویی بودند که خواسته محوری آنان را ملی کردن بانکها و صنایع، ایجاد ارتش مردمی، قطع ارتباط با امپریالیسم و اعطای خودمختاری به اقلیتهای قومی و شوراهای دهقانی تشکیل میداد. این گروه، دارای وحدت، پایگاه اجتماعی و قدرت رقابت نبودند. برخی از این گروهها فرصتطلبانه به حمایت از جمهوری اسلامی و برخی به پیکار با آن برخاستند، مانند حزب توده و پیکار. <br> | |||
==3 ـ منازعات سیاسی و شکلگیری بلوک قدرت:== | |||
پس از انقلاب، بلوک قدرت به صورت مشترک توسط احزاب لیبرالی طبقه متوسط و گروههای بنیادگرا و روحانیون با پایگاه اجتماعی متفاوت اشغال شد، اما اختلاف آنان بر سر مسئله پیشنویس قانون اساسی، طرح و تصویب اصل ولایت فقیه در آن، تصرف سفارتخانه آمریکا، نزاع بین بنی صدر و رجایی و ... بالا گرفت و سرانجام به خروج لیبرالها و پایان حاکمیت دوگانه انجامید و نظامی پوپولیستی با مختصاتی چون مشارکت تودهای، بسیج سیاسی، دموکراسی محدود، استقرار نظریه ولایت فقیه، تصرف قدرت از سوی نهادهای انقلابی از پایین، و افزایش نهادهای انقلابی شکل گرفت. پس از آن، مخالفت گروههای لیبرالی در درون شورای انقلاب و بعد از طریق اپوزیسیون ادامه یافت، ولی حاصل این دوره ، ترویج اقتصاد تعاونی، ظهور دولت به عنوان کارفرمای بزرگ، شکلگیری شوراهای اسلامی به جای سندیکاها، و حاکمیت تدریجی روحانیت با پایگاه تودهای و بازار بود. <br> | |||
==4 ـ ماهیت دولت در سالهای 1360 تا 1376:== | |||
اولاً: دولت در این دوره، دارای ماهیت ایدئولوژیک است و از این رو برخی از عناصر آشکار ایدئولوژیکی و جامعالقوایی در آن دیده میشود. در عین حال، برخی از عناصر نهادی و سلسلهمراتبی که معمولاً با عناصر ایدئولوژیک دولت جامعالقوا همراهاند، در آن وجود ندارد؛ ثانیاً: از نظر ساختار قدرت، شکلگیری دموکراسی صوری یا نمایشی در آن مشهود است و ثالثاً: در نیمه اول دهه 1370 عناصری از نظام سیاسی شبهدموکراسی در آن تکوین یافت. توضیح هر یک از سه نظام سیاسی را پی میگیریم:<br> | |||
الف ـ ویژگیهای ایدئولوژیک دولت جامعالقوا: سیاسی کردن کل جامعه و علایق اجتماعی، مشروط شدن حیات اجتماعی، اعمال اصول سیاسی مورد نظر گروه حاکم به جامعه، تأکید بر سنت اسلامی، حاکمیت بخشی به ولایت فقیه، تحقق جنبش تودهای، تأکید بر کامل بودن اسلام در هدایت جامعه و حاکمیت روحانیت، مهمترین ویژگی چنین دولتی است. <br> | |||
ب ـ عناصر دموکراسی نمایشی: نظام جمهوری اسلامی برخی از ویژگیهای دولت ایدئولوژیک و ساختاری دولت جامعالقوا و برخی از ویژگیهای بالقوه دموکراتیک را دارد. پیش از سال 1368 دولتی تمامعیار ایدئولوژیک بود، ولی در دهه 1370 برخی از پتانسیلهای دموکراتیک، مثل رشد افکار عمومی و توسعه آزادی، در آن فعال شد. <br> | |||
ج ـ عناصر شبهدموکراسی: اولاً: شکلگیری شبهدموکراسی مشروط به نزاعهای درونی الیگارشی درباره ضرورت نوسازی، ناسیونالیسم و توسعه اقتصادی است. ثانیاً: تفاوت دموکراسی صوری و شبهدموکراسی در آن است که در دموکراسی صوری، نقش الیگارشی سنتی بارز و آشکار و کارکرد نهادهای دموکراتیک مخدوش و مختل است، در حالی که که در شبهدموکراسی، نهادهای دموکراتیک کاراترند. <br> | |||
==5 ـ توزیع اجتماعی قدرت در ساختار حقوقی و قانونی جمهوری اسلامی:== | |||
قانون اساسی از ترکیب مبانی مختلف مشروعیت و اقتدار سیاسی حکایت دارد، از جمله حاکمیت صالحان، تعالی انسان، ولایت فقیه، احکام اسلام، اجتهاد مستمر؛ از این رو میتوان گفت: آنچه در قانون اساسی آمده است نشان از مطالبات تاریخی روحانیت دارد و در نتیجه، قانون اساسی نشاندهنده نوعی اشرافیت فکری روحانیت است. <br> | |||
=گفتار دوم: گفتمانهای سیاسی عمده در تاریخ معاصر ایران= | |||
گفتمانهای سیاسی، تعیینکننده زندگی سیاسی و رفتارهای سیاسی است؛ یعنی هر گفتمان سیاسی دربردارنده قواعدی است که کردارهای سیاسی را معین میکند و البته تحول در گفتمان، تحول در کردارهای سیاسی را به دنبال دارد. <br> | |||
ساختار سیاسی در پرتو گفتمان سیاسی شکل میگیرد و با تغییر گفتمانها، ساختارها دگرگون میشود. گفتمانهای سیاسی تاریخ معاصر با مختصات مذکور عبارت است از:<br> | |||
1 ـ گفتمان پدرسالاری سنتی قاجاری: مشخصات این گفتمان به این شرح است: اولین گفتمان حاکم بر ایران؛ بهرهگیری از نظریه شاهی ایرانی؛ بهرهمندی از نظریه شیعی به روایت صفوی؛ تأثیرپذیری از شیوه خاص استبداد قاجاری؛ برخورداری از پدرسالاری قبیلهای و سیاسی؛ ترکیب گفتمان سلطنتی و مذهبی؛ تکیه بر اقتدار و اطاعت مطلق؛ قداست دولت و شاه؛ عمودی بودن اعمال قدرت؛ غیرمشارکتی و غیررقابتی بودن دولت؛ محدودیت در کردارهای سیاسی؛ فرصتطلبی؛ انفعال و بیاعتمادی سیاسی؛ ترس فراگیر؛ ایدهآل بودن حاکم؛ مرکزیت شاه و وجود مراکز متعدد قدرت در اختیار شاه. این گفتمان با ظهور گفتمان بعدی رو به ضعف نهاد. <br> | |||
2 ـ گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی: این گفتمان ترکیبی از نظریه شاهی ایرانی، پدرسالاری سنتی قاجاری، مباحث توسعه و نوسازی به شیوه مدرنیسم غربی، اقتدارگرایی، اصلاحات از بالا، عقلانیت مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، تکیه بر سکولاریسم، توسعه صنعتی، خصلت عقلگرایانه، خارج کردن سنت، مذهب، قومیتها، عشایر و گروهها است. حاصل چنین گفتمانی شکلگیری دولت مطلقه، فقدان مشارکت و رقابت سیاسی است. <br> | |||
3 ـ گفتمان سنتگرایی ایدئولوژیک: مشخصات این گفتمان عبارت است از: بازتاب علایق و ارزشهای طبقات رو به افول سنتی؛ برخورداری از عناصری از نظریه سیاسی شیعی؛ وجود برخی وجوه پدرسالاری سنتی در آن؛ وجود برخی از عناصر مدرنیسم مثل پارلمانتاریسم؛ نوعی مردمگرایی؛ اقتدار کاریزمایی؛ تاختن به مظاهر تجدد غربی؛ ستیز با پلورالیسم و لیبرالیسم؛ تأکید بر انظباط اجتماعی؛ نخبهگرایی سیاسی؛ کنترل فرهنگی؛ فقدان خردگرایی؛ نبود رقابت فکری و کثرتگرایی. این گفتمان دو گرایش دارد: الف ـ گرایش کاریزمایی و پوپولیستی که در ایران 1357 تا 1368 با محوریت آیت الله خمینی وجود داشت؛ ب ـ گرایش محافظهکارانه سنتیتر که در ایران 1368 تا 1376 با محوریت ولایت فقیه مطلقه حاکمیت داشت. <br> | |||
4 ـ گفتمان دموکراسی: این گفتمان در سه مقطع تاریخ ایران معاصر ظهور یافت: در مقابل پدرسالاری سنتی قاجاری در قالب مشروطهخواهی؛ در برابر مدرنیسم مطلقه پهلوی با عنوان نهضت ملی و در مقابل استیلای سنتگرایی ایدئولوژیک با عنوان جنبش جامعه مدنی. جدیدترین ویژگیهای این گفتمان عبارت است از: قانونگرایی به سبک مشروطه؛ ضدیت با استبداد به شیوه نهضت ملی و تلقی مدرن و دموکراتیک از اسلام به روش روشنفکری دینی. البته شرایط اجتماعی، سیاسی، فکری و جهانی امروز خواه و ناخواه هم به بسط و غلبه دموکراسی میانجامد و هم تمایلات کثرتگرایانه ساختاری را فعال میسازد؛ به بیان دیگر، فرایندهای جهانیشده، ضعف نیروهای داخلی پشتیبان دموکراسی را رفع نموده و دموکراسی را به بار مینشاند. <br> | |||
=گفتار سوم: بحرانهای دولت ایدئولوژیک= | |||
دولتهای ایدئولوژیک ذاتاً متضمن درجاتی از بحرانهای مختلفاند. دولت ایدئولوژیک ایران نیز با چند بحران زیر، به ویژه پس از سال 1368، روبهرو بوده است:<br> | |||
* 1ـ بحران مشارکت سیاسی: بحران مشارکت سیاسی در ایران، ریشه تاریخی دارد، زیرا به علت تمرکز قدرت، ضعف نخبگان و ناتوانی طبقات، همواره اصلاحات از بالا صورت گرفته است، اما علت عمده این بحران، ضعف مالکیت و در نتیجه، ناتوانی طبقات اجتماعی در مقابله با استبداد بوده است، اما در مورد انقلاب 1357، داستان از نوع دیگری است. این انقلاب حاصل مشارکت نیروهای مدرن با شعار قانون اساسیخواهی و نیروهای سنتی با علمداری روحانیت و بازار بود، ولی پس از انقلاب، این دو در دو قالب اسلامی و غیراسلامی از هم جدا شدند و از این رو نظام سیاسی بر اجماع گروههای سیاسی استوار نماند. اختلاف دو گروه اسلامی و غیراسلامی به تدریج گسترده گردید. البته با خروج گروههای غیراسلامی، بین گروههای اسلامی شکاف پدید آمد که انحلال حزب جمهوری اسلامی و ظهور مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز از آن جمله است. بعدها این جدال با ظهور راست و چپ مدرن، چون کارگزاران تشدید شد، ولی غلبه با مخالفان بود. با غلبه گروههای سنتگرای راست از سال 1368 به بعد، بلوک قدرت یک دستتر، دایره مشارکت محدودتر، تنوع ایدئولوژیک بیشتر و گسست طبقه حاکم افزونتر شد و این مسئله، سرانجام خود را در انتخابات 1376 نشان داد که طی آن، گروههای حذف شده، پایگاه اجتماعی پیروزی چپ مدرن قرار گرفتند. <br> | |||
* 2ـ بحران مشروعیت سیاسی: سه نوع آرمان مشروعیت وجود دارد، اما در عالم واقعیتها، ترکیبی از آنها به چشم میخورد و گاه یکی بر دیگری سلطه مییابد و آن دو دیگر فرعیت مییابند. سه نوع مشروعیت در ایران پس از انقلاب عبارت است از: مشروعیت کاریزمایی در ایران سالهای 1357 تا 1368 با این مشخصات حاکم بود: محوریت آیت الله خمینی در تصمیم گیری و رفع اختلافها؛ برآمده از سنت و فراتر رفتن از آن و تبدیل شدن به سنت جدید؛ حاکمیت ولایت فقیه( فقیه سالاری)؛ پاسداری از مصلحت و شخصی بودن اقتدارگرایی کاریزمایی. <br> | |||
مشروعیت سنتی با حاکمیت طی سالهای 1368 تا 1376 و با این مشخصات: رواج تعبیر محافظهکارانه از اقتدار کاریزمایی؛ کاهش مشروعیت کاریزمایی و دخالت بیشتر قانون در اداره کشور؛ گرایش به سنتگرایی اسلامی؛ ناتوانی در کسب اعتبار در شرایط متحول زمانه با تکیه بر قدرت و خشونت. مشروعیت قانونی که طی سالهای 1376 به بعد خودنمایی کرده است و دارای مشخصات زیر است: ارائه تعابیر قانونگرایانه و دموکراتیکتر از نظریه سیاسی شیعی؛ برخورداری مردم از حق حاکمیت با تأکید بر بعد دموکراتیک قانون اساسی، چون ضرورت عزل و نصب ولی فقیه از سوی نهادهای مردمی و تابعیت ولی فقیه از قانون اساسی. اقتدار و مشروعیت قانونی گرچه بر بقایای ناتوان اقتدار کاریزمایی و سنتی استوار شده ولی هنوز با موانع زیادی روبهرو است. <br> | |||
* 3ـ بحران سلطه سیاسی: دولت ایران پس از انقلاب، در عمل نتوانست میان نیروهای بلوک قدرت، وحدت و انسجام ایجاد کند، بلکه نوعی انحصارگرایی و انسداد سیاسی را دامن زد و از این رو باعث تعارض بین دولت موقت و شورای انقلاب، تعارض در درون حزب جمهوری اسلامی، تعارض بین چپ و راست، تعارض بین راست با راست و چپ با چپ گردید که سلطه سیاسی نظام را مستهلک کرد. این تعارضات و حذفیات زمینه گرایش برخی از جناحهای مذکور را با خارج از کشور فراهم نمود و موجب اتحاد اپوزیسیونهای داخلی بیشتری گردید. به علاوه، نوعی استحاله در گروههای اسلامی شکل گرفت، مانند گروههای چپ که از شعار ضدیت با سرمایهداری به جامعه مدنی روی آوردند؛ از این رو نظام سیاسی نتوانست از انسجام نیروهای متعلق به طبقات مدرن جلوگیری کند. آنچه گفته شد، بحران سلطه جمهوری اسلامی از نظر کارویژههای اجتماعی بود. بحران سلطه این نظام را میتوان از نظر پایههای قدرت هم بررسی کرد. این نظام نیز همانند هر نظام دیگری دارای سه پایه قدرت اجبار، ایدئولوژی و کارکردهاست. در حال حاضر آنچه از مبانی حاکمیت و قدرت مانده، یکی اجبار و سرکوب در وجه خشونتآمیز آن و دیگری تأمین منافع طبقه سرمایهداری تجاری و بازاری و نخبگان حاکم است. عنصر ایدئولوژیک در قالب بسیج تودهای از جانب حکومت به صورت محسوسی کاهش یافته و به نظر هم نمیرسد قابل اعاده و ترمیم باشد و در عوض، مبنای ایدئولوژیک و اجتماعی تازهای پدید آمده است. <br> | |||
=گفتار چهارم: مبانی ثبات و استمرار دولت ایدئولوژیک تا سال 1376= | |||
جامعه تودهای، طبقه روحانیت و سنتگرایی، عوامل ثبات و استمرار دولت ایدئولوژیک تا سال 1376 بوده است:<br> | |||
الف ـ جامعه تودهای: جامعه تودهای شکل یافته پس از انقلاب، خصلت ایدئولوژیک یافته است. مختصات دیگر چنین جامعهای عبارت است از: تلاش برای یکسانسازی افکار؛ کاهش علایق گروهی؛ تضعیف تمایزات اجتماعی؛ تضعیف هویتهای طبقاتی و قومی و ...؛ تقویت هویت اسلامی؛ بسیج تودهای؛ گسترش مفاهیمی چون اخوت اسلامی؛ تعلقگرایی به امت واحده؛ بهرهگیری از رمانتیسم مذهبی؛ توسعه پوپولیسم انقلابی؛ افزایش تشنگی ایدئولوژی نجاتبخش؛ استفاده از بسیج تودهای برای تمرکز قدرت و باقی ماندن روحانیت در قدرت؛ مغایرتیابی فعالیت احزاب ملی با وحدت ملی و ترویج فرهنگ یکسان اندیشی . هدف جامعه تودهای، رسیدن به الله است و این جامعه به استقرار نظام بسته ایدئولوژیک میانجامد. <br> | |||
ب ـ طبقه روحانیت: طبقه روحانیت از جهات مختلف، طبقه حاکم در نظام بوده و ویژگیهای آن چنین است: مفسر اصلی مذهب؛ ذیحق شرعی برای تصدی حکومت؛ خود را تنها اهل علم دانستن؛ مدعی انحصار حق حاکمیت؛ برخورداری از تبار ائمه؛ دراختیار داشتن مناصب اصلی رهبری سیاسی و دینی؛ تبدیل شدن به طبقه تمامعیار حاکم پس از انقلاب؛ مدعی ایفای نقش پدری بر مردم؛ برخورداری از وحدت در اول انقلاب و تثبیت بیشتر پس از آن؛ بهرهمندی از سازمانها و تشکلهای سیاسی متعدد؛ حضور در مقامات عالیه کشور، البته با جابهجا و کم و زیاد شدن روحانیون چپ و راست در مقاطع مختلف؛ برخورداری از شکافهای پیدرپی ولی با حفظ قدرت در نظام؛ حمایت از حکومت مجتهدین؛ استقرار روحانیون بدون نظارت دموکراتیک و پشتیبانی از سرمایهداری تجاری. <br> | |||
ج ـ سنتگرایی: ویژگیهای سنتگرایی که به جریان فکری و سیاسی مسلط پس از انقلاب تبدیل شد، عبارت است از: مبارزه بین آن و تجددگرایی از اول انقلاب به بعد؛ اعمال اصل گزینش ایدئولوژیک؛ مقابله با سنت روشنفکری؛ مبارزه با مظاهر مختلف لیبرالیسم؛ ایجاد نوعی پدرسالاری سیاسی و روحانی؛ اعمال سلطه ایدئولوژیک بر رسانهها؛ تأکید بر اصالت رهبری در قالب نهاد ولایت فقیه؛ مبارزه با شیوه زندگی دموکراتیک؛ برخورداری از صبغه مذهبی؛ داشتن خصلت محافظهکارانه؛ حمایت از جامعه بسته؛ طرفداری از آمریت سیاسی؛ اداره جامعه به شیوه غیرلیبرالی و ضدیت با گرایشهای اومانیستی؛ پذیرش تکنولوژی جدید بدون ایدئولوژی آن؛ ضدیت با عقل؛ مطلقگرایی ارزشی؛ حصر فرهنگی؛ نخبهگرایی سیاسی؛ اقتدارطلبی و ممانعت از انقلاب دموکراتیک از پایین به بالا.<br> | |||
سنتگرایی ایرانی محصول مشترک سنن اجتماعی و عملکرد دولتی است و دارای آرزوی ثبات اجتماعی، عدالت اجتماعی، خودکفایی اقتصادی، احترام به سرمایههای بزرگ و احترام به پدرسالاری سیاسی است. سنتگرایی دارای دو گرایش محافظهکارانه و رادیکالی با صبغه گرایش به ارزشهای دموکراتیک است. همچنین، برخورداری از قدرت بسیج تودهای، ترزیق ترس و ارعاب از عوامل بیگانه، پدیدآوری شخصیتهای اقتدارگرا، و احساس وحشت در مقابل جهان نو از مشخصات دیگر سنتگرایی است. | |||
نتیجه اینکه: جامعه تودهای، قدرت روحانیت و ایدئولوژی سنتگرایی، عناصر اصلی دولت ایدئولوژیک ایران را میسازند. البته این نظام ایدئولوژیک دارای عناصر دیگری چون حکومت اشرافی، تئوکراسی و دموکراسی هم هست. <br> | |||
=گفتار پنجم: زمینههای تحول در دولت ایدئولوژیک از سال 1376 به بعد= | |||
عوامل مؤثر بر تحول دولت ایدئولوژیک در دو دسته داخلی و بیرونی خلاصه میشود. گسترش طبقه متوسط جدید، از نوع داخلی و فرایند جهانی شدن، از نوع بیرونی است. شرح مبسوطتر آن چنین است:<br> | |||
* '''عوامل درونی:''' این عوامل دارای بسترهای اجتماعی، سیاسی و فکریاند. <br> | |||
* 1ـ زمینههای اجتماعی: طبقه متوسط جدید و خواستههای سیاسی آن: در دهه 1370 طبقه فعال سیاسی جدیدی پدید آمد که خواستههای مشخص دموکراتیک داشت. طبقه متوسط جدید شامل فرهنگیان، دانشگاهیان، روشنفکران، هنرمندان و مانند آن میشود. خواستهها و ویژگیهای این طبقه عبارت است از: تلاش برای تحقق خواستههای اجتماعی و ... خود از طریق استقرار نهادهای دموکراتیک؛ حضور روشنفکران در هسته اصلی آن؛ جدال بین آنها با روحانیون؛ درگیری بین سنتگرایی و دموکراسی مورد علاقه آنان؛ تلاش برای رفع محدودیت مشارکت سیاسی پدید آمده از سوی روحانیت؛ تلاش برای رفع سلطه سرمایهداری تجاری؛ برقراری ارتباط با کارگزاران، مجاهدین و مجمع برای پیشبرد خواستههایش؛ اشتغال در امور فکری و اداری؛ برخورداری از تحصیلات بالا؛ دارای منشأ تفکر غربی و یا ترکیب آن با اسلام؛ علاقهمند به اصلاح دینی؛ علاقهمند به نقد سنت، قدرت و حکومت؛ دارای آرمان توسعه سیاسی، جامعه مدنی، دموکراسی، حقوق بشر، صلح، تحقق مشارکت سیاسی، مبارزه با توتالیتر و اعتقاد به سکولاریسم.<br> | |||
طبقه متوسط جدید متکی به سازمانهای دانشجویی است که خود به تنهایی دارای مختصات زیر است: استقلال از نهادهای دولتی از سال 1368 به بعد؛ عدول از اسلامگرایی به عدالتطلبی؛ افزایش شکلگیری سازمانهای دانشجویی جدید و اعتراض بخشهای قدیمیتر دانشجویی به این افزایشها. | |||
* 2ـ زمینههای سیاسی : سازمانها و احزاب سیاسی جدید: جامعه ایران از نظر ساختاری، ظرفیت تمایلات کثرتگرایانه را دارد. در حال حاضر دو شکاف عمده در جامعه ایران به چشم میخورد: الف ـ سنتگرایی در مقابل تجددگرایی که یک تعارض تاریخی است؛ ب ـ لیبرالیسم اقتصادی در مقابل سوسیالیسم اقتصادی که حاصل آن احزاب سنتی و محافظهکارانه اسلامی، احزاب اصلاحطلب اسلامی، احزاب لیبرال سکولار و احزاب سوسیال دموکراتیک است. درباره احزاب سنتی و محافظهکار اسلامی، پیش از این توضیح داده شد، ولی مهمترین احزاب دسته دوم، نخست مجمع روحانیون مبارز است و بعد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دفتر تحکیم وحدت، حزب کارگزاران و جبهه مشارکت اسلامی. | |||
* 3ـ زمینههای فکری: کثرتگرایی عقیدتی و ارزشی: کوششهای فکری جدید اسلامی، بار دموکراتیک دارد. ویژگیهای دیگر این کوششها عبارت است از: تلاش برای تطبق اسلام با جهان جدید نه با صدر اسلام؛ دارای دغدغه زندگی دموکراتیک و کثرتگرایی؛ لحاظ کردن سنت در وضعیت فعلی و کنونی؛ تأکید بر زندگی با سنت دینی در عصر مدرن؛ عقیده به بیمعنا شدن مقابله جهان اسلام با استعمار غرب؛ تلاش برای سازش بین اسلام و دموکراسی؛ برداشت کثرتگرایانه از دین؛ قدسی دیدن گوهر دین ولی تاریخی و عرفی دیدن معارف دین؛ اعتقاد به حق همگانی در فهم کتاب و سنت و حق همگانی در نقد آن؛ مخالفت با دلایل فقهی و درون دینی وحدت دین و سیاست و تأکید بر ادله بیرونی و عمومی عدم دخالت دین و سیاست، مثل سیاسی کردن دین = آسیب دیدن دین و دینی کردن سیاست = آسیب دیدن حکومت، به آن دلیل که مانع از نقد میشود و نقد مایه ترقی است. آثار دیگر دخالت دین در سیاست در صفحه 161 کتاب بیان شده است. | |||
* عوامل بیرونی: مهمترین عامل بیرونی، جهانی شدن است:<br> | |||
'''جهانی شدن:''' جهانی شدن، مجموعهای از فرایندهای پیچیده است که به موجب آن، دولتهای ملی به شکل فزایندهای به یکدیگر وابسته میشوند و همین وابستگی، مشکلاتی برای حاکمیت، به معنای قدیم و جدید، فراهم میآورد. دیگر تأثیرات جهانی شدن، عبارت است از: کاهش خودمختاری و استقلال عمل دولتهای ملی؛ آسیبدیدگی اقتدار سنتی دولتها؛ کاهش کنترل دولت در امور داخلی؛ محدود شدن مدیریت اقتصاد به شیوه دولتی؛ تحمیل دموکراتیکسازی بر دولتهای محلی؛ تحمیل رویکرد به مشروعیت قانونی؛ تحقق روابط فراملی در مقابل روابط بینالملل؛ دخالت سازمانهای جهانی در امور داخلی چون حقوق بشر؛ انتقال برخی از کارویژههای دولتهای ملی به مجامع جهانی؛ کمرنگ شدن جنبه ایدئولوژیک دولت.<br> | |||
این موارد، مربوط به تأثیرات جهانی شدن در فرایندهای کلی است، اما در مورد ایران، اثرات دیگری را هم به دنبال داشت. مصداق این اثرات را میتوان در اختلاف مجلس و دولت آقایهاشمی دید. دولت بر ضرورت توجه به مقتضیات نظام جهانی، بهرهبرداری از فرصتهای پیش آمده، تشویق سرمایهگذاری خارجی و اجرای سیاست تعدیل تأکید میکرد، ولی مجلس با آن مخالف میورزید. به علاوه، مواضع کارگزاران نیز بازتابی از جهانی شدن بود؛ مواضعی همچون: لزوم خصوصیسازی؛ ضرورت سرمایهگذاری؛ رویکردهای بنیادی در حل مسائل اقتصادی؛ محدودسازی ولایت فقیه به قانون اساسی؛ مخالفت با نظارت استصوابی؛ تساهل نسبت به عقاید؛ آزادی مطبوعات، و تشنجزدایی در روابط خارجی. این مواضع به دلیل مخالفتهای داخلی ، از سوی دولت آقایهاشمی به طور کامل اجرا نشد، ولی به هر حال، رویکردهایی به جهانی شدن بود. این رویکردها از یک سو زمینه همین شعارها و سیاستها را، البته به صورت عمیقتر، در دولت بعدی فراهم کرد و از سوی دیگر، کارگزاران را به حامیان دولت آقای خاتمی تبدیل نمود. <br> | |||
=جمعبندی و نتیجهگیری= | |||
از مجموع مطالب گفته شده، نتایج زیر به دست میآید:<br> | |||
* الف ـ گذار به دموکراسی: نظام سیاسی ایران در شرایط گذار تدریجی به صورتبندیهای سیاسی متفاوتی قرار گرفته است که از آن به دموکراسی صوری یا نمایشی و سپس شبهدموکراسی یاد میکنند. نظریهپردازان دموکراسی، این گذار را متأثر از امواج جهانی شدن و سرایت آن به ایران میدانند. این دسته از نظریهپردازان میگویند: ساختار نظام بینالملل بهویژه در عصر جهانی شدن به عنوان اصلیترین عامل در روند گذار به دموکراسی تلقی میشود. فرایندها و ساختار نظام بینالملل با گرایش به گسترش جامعه مدنی، نهادهای و جنبشهای حقوق بشر و تأمین حقوق اقلیتها و ... عامل مؤثری در جهت گذار از اتوکراسی و الیگارشی به دموکراسی است. البته صرف فشارهای جهانی بدون پیدایش زمینههای مساعد داخلی برای توسعه دموکراسی کفایت نمیکند. <br> | |||
مشخصات دوره گذار عبارت است از: ظهور فرایندهای دموکراتیک به صورت اتفاقی، پراکنده و پیشبینی نشده؛ وجود ابهام و عدم وضوح در رابطه با جهتگیریهای آینده دموکراسی؛ پرهزینه بودن هزینههای مادی و روانی فعالیتهای سیاسی؛ ائتلافهای شکننده بین نیروهای سیاسی؛ افزایش شمار نیروهای اجتماعی و سیاسی؛ ابهام در ماهیت قواعد لازمالاتباع؛ تمایل منازعات اصلی به دو قطبی شدن و فراموش شدن اختلافات جزئی؛ افزایش جابهجایی در کنترل و تصرف و کاربرد منابع و ابزارهای قدرت؛ افزایش تولید نظریه و اندیشه برای پاسخگوییهای سیاسی و فقدان سازماندهی و رهبری و ایدئولوژی کافی در بین نیروهای دموکراتیک. <br> | |||
کشورها به دو صورت از بحران گذار، عبور میکنند: 1ـ با خشونت، که آن هم به دو شکل اتفاق میافتد: الف ـ قیامهای انقلابی از پایین؛ ب ـ کودتاهای چپگریانه؛ 2ـ با مسالمت. در مسالمت کار با ائتلاف داخلی و خارجی انجام میگیرد که آن را اصلاحات مینامند. <br> | |||
* ب ـ اصلاحات سیاسی: در دوره اصلاحات سیاسی، چهار مسئله زیر که جوهره سیاست است باید حل و فصل شود:<br> | |||
1 ـ برابری شهروندان از نظر حقوق اجتماعی از راه اصلاحات؛ 2 ـ برآوردن نیازهای اولیه شهروندان، همانند امنیت و رفاه، از راه تأسیس دولت ملی؛ 3 ـ اصلاح شیوه حکومت از حالت عمودی به حالت افقی؛ یعنی از طریق شهروندان؛ 4 ـ توزیع نهادی قدرت و جلوگیری از تمرکز و انحصار آن. این اصلاحات در دولتهای مختلف ویژگیهای خاص دارد:<br> | |||
الف ـ در دولتهای سنتی، اصلاحات در پاسخ به تحولات بینالمللی و جبران عقبماندگی صورت میگیرد؛<br> | |||
ب ـ در دولتهای مدرن اصلاحات ذاتی است و با خصلت تدریجی و قانونی و از طریق نهادهای قانونی اتفاق میافتد؛ <br> | |||
ج ـ در دولتهای ایدئولوژیک، اصلاحات ناشی از بحرانهای مشارکت، مشروعیت و سلطه سیاسی است. <br> | |||
* ج ـ ویژگیهای کلی اصلاحات: از زاویهای دیگر، جمهوری اسلامی دارای دو بحران است: بحران در دموکراتیک شدن از داخل و بحران تحمیل دموکراتیک شدن از طریق جهانی شدن. تأثیر این دو بحران، اصلاحات در ایران را دارای ویژگیهای زیر نموده است:<br> | |||
# تأکید بر قانون اساسی یا قانونگرایی، بهجای تأکید بر خصلتهای ایدئولوژیکی؛ | |||
# تبدیل الیگارشی حاکم به نوعی دموکراسی محدود یا شبهدموکراسی؛ | |||
# گسترش ظرفیت مشارکت سیاسی مردم در قالب احزاب و شوراها؛ | |||
# انجام کوششهایی در تقویت تشکلها و نهادهای جامعه مدنی؛ | |||
# انجام اقداماتی در جهت نهادمند کردن نظام سیاسی و نظارت بر آن؛ | |||
# انجام کوششهایی در جهت تحکیم موقعیت و کارویژه نهادهای دموکراتیک؛ | |||
# تحقق کوششهایی به منظور گسترش فرهنگ سیاسی دموکراتیک؛ | |||
# تلاش دولت برای برقراری وفاق اجتماعی جدید بر هویت اسلامی ـ ایرانی؛ | |||
# گسترش نسبی آزادی مطبوعات برای نقد عملکرد دولت و نظام سیاسی؛ | |||
# تلاش برای رفع اختلال در فرایندهای ارتباطی با سیستم بینالمللی. | |||
این ویژگیها در مقابل ویژگیهای دولت ایدئولوژیک قرار دارد. | |||
د ـ واکنشهای ضد اصلاحی: با توجه به ده خصلت جنبش اصلاحات، میتوان خصوصیات جنبش ضد اصلاحات را به شرح زیر بیان نمود: | |||
# تلاش در جهت تحکیم و تقویت دولت ایدئولوژیک؛ | |||
# تلاش در جهت جلوگیری از هرگونه تجدیدنظر در نظام؛ | |||
# مخالفت با هرگونه پلورالیسم و قرائتهای گوناگون از سنت و مذهب؛ | |||
# پاسداری از گروههای حاکمه سنتی و محافظهکار به عنوان پاسداران اصلی انقلاب؛ | |||
# مخالفت با گسترش مشارکت سیاسی خارج از چارچوبهای ایدئولوژیک؛ | |||
# حمایت از خصلت تودهای جامعه به منظور تأمین امکان بسیج سیاسی؛ | |||
# تکیه بر گروههای نفوذ و فشار به عنوان اهرمهای اصلی مشارکت؛ | |||
# حمایت از مشروعیت تئوکراتیک و کاریزماتیک در مقابل دموکراسی؛ | |||
# تکیه بر رسانههای رسمی و ایدئولوژیک برای جامعهپذیری سیاسی؛ | |||
# حمایت از حصر و انسداد فرهنگی و سیاسی در نظام. | |||
ضدیت با اصلاحات عمدتاً به دلیل ترس از تکرار انحراف به شیوه مشروطیت است، به علاوه، خشونت مقوله مهمی در فلسفه سیاسی اسلام است. | |||
=پانویس= | =پانویس= |
ویرایش