۲۱٬۸۸۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
[[یهودیان]] اردوگاه ارتش [[مصر]] در [[فلوجه]] را محاصره کردند و رهبری ارتش سعی کرد تدارکات و مهمات را برای نیروهای محاصره شده فراهم کند و از اینجا رهبری ارتش مصر به داوطلبان [[اخوانالمسلمین]] متوسل شد، بنابراین آنها با برادر لبیب الترجمان تماس گرفتند. که مسئول داوطلبان اخوان در سور باهر بود و آنها او را مسئول شکستن محاصره و نجات نیروها میدانستند، بنابراین سه نفر از برادران را فرستاد که عبارتند از: | [[یهودیان]] اردوگاه ارتش [[مصر]] در [[فلوجه]] را محاصره کردند و رهبری ارتش سعی کرد تدارکات و مهمات را برای نیروهای محاصره شده فراهم کند و از اینجا رهبری ارتش مصر به داوطلبان [[اخوانالمسلمین]] متوسل شد، بنابراین آنها با برادر لبیب الترجمان تماس گرفتند. که مسئول داوطلبان اخوان در سور باهر بود و آنها او را مسئول شکستن محاصره و نجات نیروها میدانستند، بنابراین سه نفر از برادران را فرستاد که عبارتند از: | ||
محمد عبدالغفار و صلاح العطار و محمد عبد رب النبی پست معروف به رهبری داوطلبان در [[بیت لحم]] که با این کار موافقت کردند و نیرویی را در سور باهر برای اجرای آن مأمور کردند برادر احمد لبیب الترجمان پانزده برادر را برگزید و دو وسیله نقلیه مملو از مواد پزشکی و تجهیزات و مهمات را برداشت. و این در 13 نوامبر 1948 بود که در امتداد جاده قدم زدند و سرودهای اخوان را | محمد عبدالغفار و صلاح العطار و محمد عبد رب النبی پست معروف به رهبری داوطلبان در [[بیت لحم]] که با این کار موافقت کردند و نیرویی را در سور باهر برای اجرای آن مأمور کردند برادر احمد لبیب الترجمان پانزده برادر را برگزید و دو وسیله نقلیه مملو از مواد پزشکی و تجهیزات و مهمات را برداشت. و این در 13 نوامبر 1948 بود که در امتداد جاده قدم زدند و سرودهای [[اخوان المسلمین|اخوان]] را میخواندند تا اینکه عصر به آنجا رسیدند. منطقه الدهریه بعد از الخلیل. | ||
در آنجا مأموران ارتش مصر پانزده شتر به آنها دادند که جعبههایی را که همراهشان بود حمل میکردند. آنها به آنها گفتند که مسافت پیاده سه ساعت است و مسئول این مأموریت برادر محمد عبدالغفار بود و هیچ افسر ارتشی وجود نداشت. آنها را همراهی کرد و با آنها شروع به قدم زدن در جادههای کوهستانی کرد. راهنمای بادیه نشینان که هر یک شتری را هدایت می کردند تا به اردوگاه محاصره شده فلوجه رسیدند. | در آنجا مأموران ارتش مصر پانزده شتر به آنها دادند که جعبههایی را که همراهشان بود حمل میکردند. آنها به آنها گفتند که مسافت پیاده سه ساعت است و مسئول این مأموریت برادر محمد عبدالغفار بود و هیچ افسر ارتشی وجود نداشت. آنها را همراهی کرد و با آنها شروع به قدم زدن در جادههای کوهستانی کرد. راهنمای بادیه نشینان که هر یک شتری را هدایت می کردند تا به اردوگاه محاصره شده فلوجه رسیدند. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
آنها مدتی استراحت کردند، سپس هر کدام موقعیت خود را برای نگهبانی گرفتند. سه برادر: محمد عبدالغفار، صلاح العطار و محمد عبد رب النبی به همراه راهنما، مکان هایی را که آنها را قادر می ساخت برادران بازگشت خود را به تأخیر انداختند و در این میان، تبادل آتش با یهودیان رخ داد، پس از کشتی پیاده شدند، صندوقها را بر شتر بار کردند و با کاه و کاه پوشانده شدند، به امید بازگشت به آنجا. آنها را هنگامی که شب فرا رسید | آنها مدتی استراحت کردند، سپس هر کدام موقعیت خود را برای نگهبانی گرفتند. سه برادر: محمد عبدالغفار، صلاح العطار و محمد عبد رب النبی به همراه راهنما، مکان هایی را که آنها را قادر می ساخت برادران بازگشت خود را به تأخیر انداختند و در این میان، تبادل آتش با یهودیان رخ داد، پس از کشتی پیاده شدند، صندوقها را بر شتر بار کردند و با کاه و کاه پوشانده شدند، به امید بازگشت به آنجا. آنها را هنگامی که شب فرا رسید | ||
اما گروه دومی از برادران که با خود چند شتر و آذوقه داشتند نیز موفق شدند آنچه را که با خود داشتند برسانند و به فضل الهی | اما گروه دومی از برادران که با خود چند شتر و آذوقه داشتند نیز موفق شدند آنچه را که با خود داشتند برسانند و به فضل الهی صندوقهایی را که گروه اول در شکم دره پنهان کرده بودند نیز یافتند. پس آنها را نزد محاصره شدگان بردند و شترها را نیز بردند تا از گوشت آنها بهرهمند شوند. | ||
سپس [[اخوان]] توانست کاروان دیگری متشکل از 46 شتر مملو از تدارکات، مواد و تجهیزات پزشکی را به رهبری الیوزباشی معروف الحضری آماده کند. کاروان به لطف خدا به نیروهای محاصره شده رسید و آنها را ترک کرد. شتران و آنچه حمل کردند و از جایی که آمدند برگشتند. بار سوم با کاروان دیگری نیز همین اتفاق افتاد. بدین ترتیب احمد لبیب الترگمان کار را انجام داد. | سپس [[اخوان]] توانست کاروان دیگری متشکل از 46 شتر مملو از تدارکات، مواد و تجهیزات پزشکی را به رهبری الیوزباشی معروف الحضری آماده کند. کاروان به لطف خدا به نیروهای محاصره شده رسید و آنها را ترک کرد. شتران و آنچه حمل کردند و از جایی که آمدند برگشتند. بار سوم با کاروان دیگری نیز همین اتفاق افتاد. بدین ترتیب احمد لبیب الترگمان کار را انجام داد. | ||
در اینجا یک یادآوری سریع داریم که قابل ذکر است و آن اینکه [[جمال عبدالناصر]] از محاصره شدگان فلوجه بوده است، در این زمینه علی عشماوی از شهید سید قطب نظر خاصی را نقل می کند و آن اینکه یهودیان [[جمال عبدالناصر]] هر دو را به خدمت گرفته بودند. و محمد حسنین هیکل به عنوان مأمور در دوره محاصره فلوجه که 130 روز ادامه داشت. | در اینجا یک یادآوری سریع داریم که قابل ذکر است و آن اینکه [[جمال عبدالناصر]] از محاصره شدگان فلوجه بوده است، در این زمینه علی عشماوی از شهید [[سید قطب]] نظر خاصی را نقل می کند و آن اینکه یهودیان [[جمال عبدالناصر]] هر دو را به خدمت گرفته بودند. و محمد حسنین هیکل به عنوان مأمور در دوره محاصره فلوجه که 130 روز ادامه داشت. | ||
این را علی عشماوی بر زبان [[سید قطب]] گفته است. صلاح شادی نیز در کتاب صفحات تاریخ به این مطلب اشاره کرده و گفته است: در مورد [[جمال عبدالناصر]] گفته شده که کتک زدن او به اخوان به خاطر او بوده است. توافق با یهودیان در محاصره فلوجه، گواه آن سخنانی است که نزد مرحوم معروف الحضری باقی مانده بود، آن کسی که در دست یهودیان اسیر بود و عبدالناصر در حالی که او بود نامه ای برای او فرستاد. در فلوجه محاصره شد.یک افسر یهودی او را نزد معروف الحضری برد و نامه به او اطمینان داد که دستگیری او نزدیک است..). | این را علی عشماوی بر زبان [[سید قطب]] گفته است. صلاح شادی نیز در کتاب صفحات تاریخ به این مطلب اشاره کرده و گفته است: در مورد [[جمال عبدالناصر]] گفته شده که کتک زدن او به اخوان به خاطر او بوده است. توافق با یهودیان در محاصره فلوجه، گواه آن سخنانی است که نزد مرحوم معروف الحضری باقی مانده بود، آن کسی که در دست یهودیان اسیر بود و عبدالناصر در حالی که او بود نامه ای برای او فرستاد. در فلوجه محاصره شد.یک افسر یهودی او را نزد معروف الحضری برد و نامه به او اطمینان داد که دستگیری او نزدیک است..). |