زرتشت

(تغییرمسیر از زرتشتیان)

زَرْتُشْتْ یا زَرْدُشْتْ پیامبر ایران باستان است. عده‌ای او را مروج یکتاپرستی معرفی کرده‌اند. برخی از مورخان او را اختلافی‌ترین شخصیت تاریخ دانسته‌اند. نقل شده است که زرتشت در سال ۶۶۰ قبل از میلاد به دنیا آمده و در سال ۶۳۰ قبل از میلاد به پیامبری مبعوث شده و در سال ۵۸۳ قبل از میلاد در سن ۷۷ سالگی در آتشکده‌ای در بلخ کشته شده است. کتاب مقدس زرتشت اوستا نام دارد. برخی مورخان بر این عقیده‌اند که توحیدی بودن یا دوگانه‌پرستی زرتشت روشن نیست. پیروان زرتشت به نام‌هایی مانند مَجوسی، گَبر و پارسی خوانده می‌شوند. قرآن تنها یک‌بار در آیه ۱۷ سوره حج پس از چند دین توحیدی و پیش از ذکر مشرکان واژه مجوس را به کار برده است.

زرتشت
زرتشت.jpg
نام کاملزَرْتُشْتْ یا زَرْدُشْتْ
اطلاعات شخصی
محل تولدایران
محل درگذشتبلخ
آثاراَوِستا کتاب مقدس زرتشتیان

اسطوره زرتشت

به نظر زردشتیان، ظهور زردشت حادثه‌ای تاریخی نیست. او نه تنها نقطه عطفی در تاریخ است، چون تولدش مشخص کننده هزاره‌ای است که در آن شر مغلوب می‌گردد، بلکه نقطه عطف مقدری از تاریخ نیز هست که مخلوقات از زمانی که اهریمن نخستین بار به جهان حمله کرده بود، بدان چشم دوخته بودند. زرتشت چهره‌ای تاریخی است، مردی است که در محل خاصی و در زمان خاصی زاده شد، گرچه به یقین نمی‌دانیم کجا و کی. گاثَه‌ها (= گاهان) یا «سرودها» تألیف خود اوست که طنین روشنی از اصالت دارند.

زرتشت کیست

زرتشت چهره‌ای تاریخی است، مردی است که در محل خاصی و در زمان خاصی زاده شد، گرچه به یقین نمی‌دانیم کجا و کی. گاثَه‌ها (= گاهان) یا «سرودها» تألیف خود اوست که طنین روشنی از اصالت دارند. ظهور دین زردشتی بدون قبول موجودیت چنین شخصیتی قابل درک نیست.

معتقدان نیاز دارند که تصور ذهنی خود را از بنیان‌گذار دین قابل رؤیت کنند و از این رو ناخودآگاه به روایت‌هایی که به آنان رسیده است، جزئیاتی را می‌افزایند تا چنین مقصودی برای آنان حاصل شود. به جاست که خواننده با خود بیندیشد: در این مورد با داستانی سر و کار داریم که میلیون‌ها تن آن را حقیقت پنداشته و حتی با آن زندگی کرده‌اند، اما تاریخدانان درباره صحت آن سخت در تردیدند.

در راه کوشش برای دریافت این که پیامبر چه اهمیتی برای پیروانش دارد، اسطوره‌ها و افسانه‌های شاخ و برگ یافته بیش از تاریخی که صرفا عالمانه بازسازی شده باشد، ما را یاری می‌دهند.

یونانیان زرتشت را سر نمونه مغان یا موبدان و فرزانه بزرگ ایرانی می‌دانستند. گفته شده که افلاطون می‌خواسته است که به شرق سفر کند و از مغان که «شاگردان» زردشت بودند، تعلیم بگیرد. حتی روایتی هست که مغی معلم سقراط بوده است. بسیاری از یونانیان معروف، از جمله ارسطو، با تعلیمات ایرانی آشنا بودند و ظاهرا کتاب‌هایی در سراسر جهان یونانی به نام زردشت منتشر شده بود.

یونانیان زرتشت را در گذشته بسیار دوری جای داده و زمان او را شش هزار سال پیش از افلاطون دانسته‌اند. این نظر جرح و تعدیلی از طرح زردشتیان در مورد تاریخ و درک غلطی از آن است. البته چنین احترامی نسبت به این فرزانه باستانی شرق نهایتا از نظر خود ایرانیان در مورد پیامبرشان منشأ گرفته است، اما این مطلب ربطی به اسطوره شناسی ندارد؛ در مورد اسطوره شناسی باید به باورهایی که زندگی معلم «دین بهی» را در برگرفته است، توجه کنیم.

این اعتقاد وجود دارد که ظهور زرتشت برای شماری از موجودات مقدس پیشگویی شده بود. نخستین بار خبر آمدن زرتشت به «گاو نخستین» که اهریمن او را در نخستین حمله اش به جهان کشت، اعلام شد. روان گاو به آفریدگار اعتراض کرد که او را در جهان آفریدگان پشتیبانی نیست. وقتی فرَوَشی یا «خودِ آسمانی» زرتشت را به گاو نشان دادند که برای حمایت انواع گاو ظهور خواهد کرد، راضی شد و همداستان گشت که برای تغذیه بشر به زمین باز گردد.

ظهور زرتشت هم‌چنین برای جم در دوران طلایی جهان پیشگویی شده بود. «گاو» ظهور زرتشت را برای کی کاووس، یکی از پادشاهان بزرگ، پیشگویی کرده بود. در یکی از یشت‌های قدیمی‌آمده است که فر ایزدی از قدیسی به قدیسی می‌رسیده است تا سرانجام روان زرتشت را نورانی کند.

تولد زرتشت

به نظر زرتشتیان ظهور زرتشت حادثه‌ای تاریخی نیست. او نه تنها نقطه عطفی در تاریخ است، چون تولدش مشخص کننده هزاره‌ای است که در آن شر مغلوب می‌گردد، بلکه نقطه عطف مقدری از تاریخ نیز هست که مخلوقات از زمانی که اهریمن نخستین بار به جهان حمله کرده بود، بدان چشم دوخته بودند.

نطفه زرتشت به طور معمولی بسته نشد، بلکه این نطفه از فره ایزدی جدا شده، از میان آسمان‌ها گذشته و به زمین رسیده و در آن‌جا با دختر پانزده ساله‌ای در آمیخته است - پانزده سالگی سن آرمانی در نظر ایرانیان است. فره‌ای که در آن دختر جایگزین شده بود، او را از چنان فروغی مشحون کرد که پدرش که دیوان او را گمراه کرده بودند، پنداشت دخترش را جادو کرده‌اند و او را از خانه به در کرد. درست در همان زمان بود که او ازدواج کرد.

فرشتگان بزرگ روان زرتشت را از طریق شاخه گیاه «هوم» به مادر منتقل کردند. دو فرشته بزرگ دیگر تن مادی او را با هوم و شیر در آمیختند، و پدر و مادر زرتشت به رغم کوشش‌های جنون‌آمیز دیوان برای از میان بردن آن مایع، آن را نوشیدند. بنابراین به نظر زرتشتیان زرتشت در عین حال که انسان است و همیشه انسان باقی می‌ماند، با این همه مانند آدمیان دیگر نیست و تولد او معجزه‌آمیز و کاری خدایی بود.

در تولد زرتشت همه آفریدگان «آفرینش خوب»، گیاهان و آب‌ها شادمان شدند، اما دیوان وحشت‌زده گشتند و دریافتند در موردی که خدایان موفق به سرکوبی آنها نشدند، زردشت توفیق می‌یابد. تولد زردشت پاداش نیایش‌ها و نگارهای هوم بود که پدرش انجام داد. تولد او نیز تولدی استثنایی بود. زردشت به محض این که زاده شد، خندید و فروغی پیرامون خانه او تابید و مهم‌تر از همه این بود که از همان لحظه تولد توانست با اورمزد هم سخنی کند. زردشت که از همان اوان، از مأموریت خود آگاه بود، خود را مزداپرست خواند.

در مورد زرتشت، مانند بسیاری از معلمان بزرگ دینی، این اعتقاد وجود داشت که او در معرض توطئه‌های دیوان بود که قصد نابودی یا فریب او را داشتند.

جادوگری کوشید که سر نوزاد را بفشارد و در موقعیت دیگری نیروهای شر کوشیدند با آتش او را از میان ببرند. بار دیگر رمه گاوان را در گذرگاه تنگی به سوی آن کودک رم دادند، اما گاو پیشرو به حمایت زردشت برخاست و او را از مرگ حفظ کرد.

توطئه‌ها برای نابودی او با توسل به جادوگری و خدعه و مباحثه هم‌چنان ادامه یافت. اما همگی بیهوده بود، یا با دخالت ایزدان خنثی شد یا با قدرتی که زرتشت، همانند عیسیِ(حضرت عیسی) جوان، از آن برخوردار بود و با آن می‌توانست تعلیمات بزرگان را دچار شکست کند، بی اثر ماند. سلسله داستان‌هایی نقل شده است که ملاطفت پیامبر جوان را نسبت به حیوانات نشان می‌دهد.

هم‌چنین داستان‌هایی هست درباره این که زرتشت از موطن خود بیرون شد و در تنهایی زیست و در بیابان به تفکر پرداخت. نبرد زرتشت با شر حتی پیش از فرا رسیدن روز تولدش آغاز گشته بود. با تولد او هزاره‌ای که در آن شر نابود خواهد شد، شروع گردید و دیوان به رغم ستیز گریشان محکوم به زوال بودند.

زرتشت و کشف و شهود

زرتشت در سی سالگی به نخستین کشف و شهود رسید. روزی در حالی که سرگرم برداشتن آب پاکی از رودخانه برای فشردن «هوم» بود، احساس کرد که به کشف و شهودی نائل خواهد شد. آنگاه شخصیت مینویی بسیار عظیمی را در برابر خویش دید. پس از آن که از بار تن خلاصی یافت، او را به حضور فرشتگان (امشاسپندان) بردند و در بهشت در میان پرسش‌گران نشست و تعلیمات دینی را فراگرفت.

این نخستین کشف و شهودی بود که زرتشت با خدا و با بهمن داشت. بدین گونه، به میانجی زرتشت، انسان می‌تواند با «راستی» عالم اعلی ارتباط مستقیم داشته باشد. زرتشت به کمک شناختی که خود از خدا داشت، توانست خواست قدسیان را به انسان ابلاغ کند.

تعلیمات او در آغاز پذیرفته نشد. آدمیان سخت دل بودند و زردشت نیاز به پشت گرمی خدا داشت. پس از این که دوران کشف و شهود به پایان رسید و الهام کامل شد، دیوان که در پی نابودی او بودند، با الهام‌های دروغین به اغوای او پرداختند تا او را به ستایش خود و از میان بردن دین، ترغیب کنند. اما همه اینها بیهوده بود. زرتشت در دین پابرجا و در بر خواندن دعاهای مقدس ثابت قدم و نسبت به انجام دادن مناسک زرتشتی مؤمن بود. او نمونه و راهنمای راستینی است برای همه پیروان خویش در آزمون‌ها و اغواهایی که برای آنان پیش می‌آید.

زرتشتیان مانند بیشتر پیروان سنت‌های دینی دیگر، معتقدند که این پیامبر بزرگی در اجرای وظائف دینی، خصوصا در مورد نخستین کسانی که آنان را به دین خود در می‌آورده، از پشتیبانی خدا برخوردار بوده است. تجلیات خدا در اعمال معجزه‌آمیز این معلم موجب جلب پیروان می‌شد.

وقتی زرتشت نخستین پیروان خود را یافت، به راهنمایی خدا به قصر شاه ویشتاسپَه (گشتاسب) رفت تا شاید او را نیز به دین خود در آورد. دربار سلطنتی مرکز خرافات و جادوگری و بدگمانی بود. دانایان دربار سه روز تمام با زرتشت به جدل پرداختند، اما چون مهارت پیامبر در شناخت اندیشه‌های شاه، بر گشتاسب مؤثر افتاد، رهبران دینی بدکار و حسود توطئه‌ای علیه او ترتیب دادند و زرتشت به عنوان پیشگویی که با مردگان سر و کار دارد، به زندان افتاد. آنگاه معجزه‌ای اتفاق افتاد؛ اسب سیاه محبوب شاه بیمار گشت و چهار دست و پایش در شکمش جمع شد، به طوری که نمی‌توانست حرکت کند.

زرتشت پیشنهاد کرد که تندرستی کامل را به اسب بازگرداند به چهار شرط:

  1. نخست اینکه شاه دین او را بپذیرد.
  2. دوم این که شاهزاده جنگجو اسفندیار برای «دین بهی» نبرد کند.
  3. سوم اینکه ملکه «دین بهی» را بپذیرد.
  4. چهارم این که نام توطئه گران افشا شود. به محض این که یکی از این شرط‌ها را به جا می‌آوردند، یکی از پاهای اسب بهبود می‌یافت تا این‌که سلامتی و نیروی کامل خود را بازیافت.

گشتاسب پس از قبول دین درخواست کرد جایگاه خود را در بهشت بداند، آنگاه سه فرشته بزرگ در دربار شاه ظاهر شدند. فرّه آنان کاخ را فراگرفت به گونه‌ای که شاه و درباریانش به لرزه افتادند، اما ترس‌شان از میان رفت، زیرا به آنان قول داده شد که خدا برای پشتیبانی شان در دربار حضور دارد و پیروزیشان بردشمنان تضمین شده است. درخواست شاه را برای دیدن جایگاهش در بهشت در عالم شهود پذیرفتند و به پسرش پشیوتن (پشوتن) جاودانگی بخشیدند. اسفندیار برای دفاع از «دین بهی» رویین تن شد و به وزیر بزرگ خرد جهانی عطا گردید. بدین گونه درباریان به دین تازه گرویدند و پیشروی پیروزمندانه دین زردشتی آغاز شد. به یاری خدا «دین بهی» مورد حمایت شاه زمینی قرار گرفت و تعلیمات آسمانی در دسترس آدم‌یان نهاده شد و معجزات پیامبر ظاهر گشت.

بدیهی است که به تدریج افسانه‌هایی درباره شاه و دربار و زندگی بعدی زردشت و کارهای تبلیغی او در سرزمین‌های دوردست پیدا شد، اما البته این‌ها همه از مقوله افسانه اند و دلالت اندکی بر مقام زردشت در اساطیر دین زردشتی دارند، برخلاف روایات مربوط به تولد و کشف و شهود و به دین در آوردن او که به سبب اهمیت دینی شان می‌توان آنها را از زمره اسطوره‌ها به شمار آورد.

روایات ایرانی هم‌داستانند که زرتشت به دست جنایت کاری به قتل رسیده است. وی در هفتاد و هفت سالگی در آتشکده‌ای کشته شد.

منابع ایرانی جزئیات کمی را به دست می‌دهند و مطلبی که دال بر اسطوره یا افسانه‌ای درباره این جزئیات باشد، وجود ندارد. اما نویسندگان مسیحی گونه‌ای اساطیری از آن اتفاق را آورده‌اند و آن کوششی عمدی است که زردشت را به بدنامی بکشند و نمونه خوبی به دست می‌دهد که چگونه اسطوره می‌تواند برای بدنامی رقیب به کار رود.

چنین می‌نماید که منبعی که در پس تحریرهای گوناگون موجود این روایت قرار دارد، نوشته‌های معروف به «معارف کلمنسی» باشد. زرتشت با حام پسر حضرت نوح یکی دانسته شده و گفته شده که وی برای فریفتن مردم ستارگان را با سحر و افسون حاضر می‌کرد، تا سرانجام یکی از رؤسای جنیان که از نظارت زرتشت بر خود خشمگین شد، او را که رئیس جادوگران بود، با آتش آسمانی میان برد. ایرانیان که همیشه در نادانی به سر می‌برند، خاکستر او را چون خدا پرستیدند و ستاره‌ای را که مدعی بودند زردشت را به حضور خدا برده بود، ستایش کردند.

این مطلب برای توجیه صورت ظاهری نام اوست. «زرو» جزء اول «زرواستر» (زرتشت) را با کلمه «زرو» یونانی به معنی زندگی یکی گرفتند و «استر» را با کلمه یونانی «استر» به معنی ستاره یکی پنداشتند و از آنجا معنی «ستاره زنده» پیدا شد. مسیحیان اولیه، هم‌چون بسیاری از پیروان سنت‌های دینی دیگر، در به کار بردن ناسزا و طعنه مهارت داشتند.

ما توانسته ایم از منابع گوناگون نکاتی را از تحول اساطیری شخصیت زرتشت بازسازی کنیم.

این اسطوره‌ها نشان می‌دهند که مؤمنان «دین بهی» چگونه شخصیت تاریخی زرتشت را در می‌یافتند و وی به عنوان معلم بزرگ دینی چه اعتباری برای آنان داشت. او مرد آرمانی آنان بود که خواست خدا را بر انسان آشکار کرد و کسی بود که با خدا هم سخنی کرد و ترس در دل نیروهای بد افکند. کسی است که به معیار بشری عمدتا مسئول نابودی دیوان است.

در این اسطوره‌ها بازتابی از نبرد کیهانی را در زندگی کسی می‌توان دید که شاید بتوان او را سرنمونه زرتشتیان نامید. این واقعیت که اصل و مبدأ بسیاری از مناسک زرتشتی به زردشت برمی‌گردد، دلالت براین ندارد که وی چنان که بعضی از دانشمندان تصور کرده‌اند، آفریده‌ای آیینی بوده است. چنین امری تمایل طبیعی هر مذهبی است، همان گونه که مسیحیان تاریخ «عشاءِ ربانی» را به زندگی و اعمال عیسی می‌رسانند.

از آنجا که زرتشت نخستین موبد و مبلغ زردشتی به شمار می‌رود، ناگزیر او را مایه الهام زندگی دینی زردشتی نیز تصور می‌کنند. فکر این که هر سه طبقه اجتماعی یعنی روحانیان و جنگجویان و کشاورزان در وجود زرتشت جای داشته باشند، نیز کاملا طبیعی است. زیرا هیچ منجی بزرگی نمی‌تواند اکثریت مردم جامعه اش را در نظر نگیرد.

بعضی این سؤال را پیش کشیده‌اند که آیا زرتشت در اسطوره‌ها خدا تصور می‌شود یا انسان. لزومی به طرح این سؤال نیست. گرچه او را در غلبه بر شر از همه ایزدان مؤثرتر دانسته‌اند، اما این امر به دلیل آن است که اورمزد او را نماینده خود برگزیده است تا «دین بهی» را به جهان آورد. غالبا زرتشت را در حال هم سخنی با اورمزد توصیف می‌کنند و مؤمنان به این معلم بزرگ احترام می‌گزارند، اما زرتشت همیشه انسان باقی می‌ماند و اورمزد «سرور» فرمان‌روا.

منابع

برگرفته از سایت اسطوره زرتشت - حقوق نیوز