راستگویی
یکی از صفات والای اخلاقی که در آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفته، صدق و راستی است. ترغیب انسان به راستگویی و در مقابل آن تحذیر وی از کذب و دروغگویی است. به موجب این آموزهها صدق اقسام و مراتبی دارد. از جهتی میتوان مراتب صدق در نیت، صدق در گفتار و صدق در کردار را در نظر گرفت و از سوی دیگر صدق در حوزههای فردی و اجتماعی قابل تقسیم است و صدق اجتماعی خود محورهای چندی را به خود اختصاص میدهد. صدق و راستی، آثار و دست آوردهای مهمی از جهت زندگانی دنیا و آخرت دارد که در صدر آنها میتوان از جلب نظر الهی به انسان، نجات او از مهالک، نیل به موفقیت، به سامان یافتن امور، تحکیم مبانی ایمان، تقویت دیگر صفات اخلاقی از جمله صبر، تسلیم در برابر خداوند، افزایش بصیرت و تقوا و نهایتا دست یابی به پیروزی در دنیا و فوز و فلاح در عالم آخرت اشاره کرد.
معنای صدق و راستی
«صدق» در لغت به معنای محکم، استوار، تام و کامل بودن است. علت این که کلامی را صادق مینامند این است که کلام دارای استحکام است، بر خلاف دروغ که استحکام و قوتی ندارد. واژه «صداقت» از «صدق» در اصل به این معنا است که گفتار و یا خبری که داده میشود، مطابق با خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» و «راستگو» میگویند. اما از آنجا که به طور استعاره و مجاز، اعتقاد، عزم و اراده را هم قول نامیدهاند [۱]. در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانی را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کاری که میکند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، صادق و راستگو نامیدهاند صدق در موارد مختلف، معانی دیگری به خود میگیرد. مثلا صدق در اعتقاد یعنی مطابق حق بودن آن اعتقاد و صدق در اظهار اعتقاد یعنی نفاق نداشتن. صدق در اصطلاح منطقی تقریبا همان معنای لغوی را دارد و طبق تعریف مشهور علمای منطق، «صدق» عبارت است از مطابقت یک قضیه با خارج و در مقابل کذب یعنی عدم مطابقت قضیه با خارج.
نکاتی دربارهٔ راست و دروغ
در مورد صدق و کذب چند نکته حائز اهمیت است:
مطابقت مفاد کلام با واقع
این که چون صدق و کذب عبارت است از مطابقت مفاد کلام با واقع؛ پس اولا: در جملات تام که قابل سکوتاند به کار میروند، (اینکه آیا غیر مرکب تام هم میتواند مورد صدق و کذب باشد یا نه محل نزاع است و برای بررسی بیشتر به کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم رجوع شود.) ثانیا: در کلام تام خبری معنا پیدا میکنند و کلام انشائی متصف به صدق و کذب نمیشود. علت این امر واضح است؛ چراکه کلام انشائی صرفا چیزی را ایجاد میکند پس واقع آن انشاء متکلم است و حقیقتی وراء انشاء متکلم ندارد. در نتیجه صدق و کذب که عبارتاند از مطابقت یا عدم مطابقت مفاد جمله با خارج، فقط در مورد جملات خبری به کار میروند.
صدق در منطق
صدق در منطق مشترک لفظی است بین چند اصطلاح: ۱. این که گفته میشود فلان قضیه صادق است؛ یعنی مفاد آن مطابق با واقع است. ۲. اینکه گفته میشود «الکلی ما یصدق علی الکثیرین» منظور از صدق در این جا انطباق مفهوم بر مصداق مراد است. ۳. سومین استعمال صدق در مورد خبر دهنده است که میگوییم فلانی در گفته خود صادق است و ملاک صدق در این مورد با مورد اول متفاوت است؛ در اولی ملاک مطابقت خبر با مخبر عنه است در خارج و در این جا ملاک مطابقت خبر با ما «فی الضمیر» و اعتقاد متکلم است. به همین دلیل اگر کسی خبری غیر مطابق با واقع که به آن اعتقاد دارد را بگوید اشتباه و خطا کرده است؛ نه این که دروغ گفته است، در حالی که خبر او کذب است.
ملاک راست و دروغ
در مورد ملاک صدق و کذب دیدگاههای مختلفی وجود دارد. محقق قمی در قوانین الاصول، ملاک صدق و کذب را مطابقت ظاهر کلام با واقع عنوان کرده و گفته ملاک، مطابقت مقصود متکلم از کلام با واقع نیست؛ لذا اگر کسی بگوید گنجشکی را دیدم در حالی که مقصود او از گنجشک کبوتر بوده و در واقع هم کبوتر را دیده، کلام او کذب است. اما مرحوم آشتیانی در کتاب القضاء خود این نظر را رد کرده و ملاک را مطابقت مراد متکلم از کلام با واقع قرار دادهاند. این در حالی است که آیتالله سید مصطفی خمینی ملاک را مطابقت کلام با خارج به همراه علم به آن قرار دادهاند و این برداشت را هم مستند به قول برخی از لغویون کردهاند که در نتیجه اگر کسی قولی را بدون علم به آن بگوید دروغ گفته و لو مطابق واقع باشد.
برخی از محققان نظریه وی را رد کرده و با استناد به تفاوت معنایی خطاکار و کاذب در فهم عرفی، و نیز ضدیت کذب با صدق، معیار را همان مطابقت کلام با واقع میدانند بدون دخالت علم متکلم به آن.
ثمرات این بحث در جواز توریه در حالت عادی آشکار می شود که چون بحثی فقهی است به آن نمیپردازیم.
نسبت تصدیقی در قضایا
نسبت تصدیقی اصلی اولی در قضایا، ملاک صدق و کذب آنها است و نه نسبت اخیر انحلالی. برای توضیح بیشتر، آن را در قالب مثالی توضیح میدهیم: اگر کسی بگوید: «شیخ حسن پیش من آمد»، این جمله به حداقل سه قضیۀ خبری قابل انحلال است. اول این که حسن موجود است. دوم این که او شیخ است. سوم این که پیش من آمد. این سه قضیه، قضایایی تصوریاند که از تحلیل یک قضیۀ تصدیقی که مقصود اصلی متکلم بوده به دست آمده است و در حقیقت این سه مورد مراد متکلم بالاصاله نبودهاند، بلکه به تبع بیان شدهاند. حال اگر حسن اصلا موجود نباشد، بر اساس سه قضیه تصوری باید گفت متکلم سه دروغ گفته است: اول این که گفته حسن موجود است. دوم این که او شیخ است، و سوم این که پیش من آمد؛ در حالی که این گونه نیست بلکه متکلم فقط یک دروغ گفته و آن هم همان قضیهای است که او به صورت تصدیقی آن را بیان کرده و مراد او از جمله بوده است و آن سه جمله منحله چون مقصود بالتبع برای او بودهاند، شامل اتصاف به صدق و کذب به صورت مستقل نمیشوند و همگی با هم یک کذب را به دنبال دارند.
جملات خبری برای نسبتهای خارجی
این است که قول مشهور بر این مبنا قرار گرفته است که جملات خبری برای نسبتهای خارجی وضع شدهاند که در نتیجه برای صدق یک قضیه به تطابق مفاد جمله با آن نسبت توجه میشود. اما برخی از علما این مبنا را قبول ندارند و اشکالاتی را بر آن وارد میدانند؛ از جمله این که قضایایی که مفاد هل بسیطهاند داخل در این حکم نمیشوند مثل «الانسان انسان». امام خمینی (رحمةاللهعلیه) با قبول این اشکال، ملاک مشهور را صحیح میدانند و قضایایی که مفاد آنها هل بسیطهاند را خارج از مورد ملاک میدانند.
راستگویی مذموم
با همه قداست و ارزشی که راستگویی دارد، باید توجه داشت که گاهی راستگویی مایه دردسر، ضرر و فساد میگردد که از دیدگاه اسلام کاری نادرست و ممنوع است؛ زیرا در پارهای از موارد بر اثر راستگویی، اسراری کشف میشود و در نتیجه، منشا درگیری، فتنهانگیزی و گاه منجر به قتل و خونریزی میگردد. در این موارد، دروغ غائله را فرو مینشاند و از بروز اختلاف و درگیری جلوگیری میکند و راستگویی چون موجب فتنه و فساد است، جایز نیست و مبغوض خداوند است.[۲]. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «ثَلاثٌ یَقْبَحُ فیهنَّ الصِّدقُ: النَّمیمةُ و اِخبارُکَ الرَّجُلَ عَنْ اَهْلِهِ بِما یَکْرَهُهُ، و تَکذیبُکَ الرَّجُلَ عَنِ الْخَبرِ [۳]؛ راستگویی در سه چیز ناپسند است: سخنچینی، سخن گفتن با مرد درباره همسرش به چیزی که او را ناخوش آید. تکذیب خبری که شخص میدهد.» همچنین امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «اگر درباره مسلمانی از یک مسلمان سؤال شد و او راست بگوید و (به واسطه راستگویی) ضرری به آن مسلمان وارد سازد، از دروغگویان نوشته میشود و اگر کسی درباره مسلمانی از یک مسلمان سؤال کند و او دروغ بگوید و (به واسطه دروغگویی) منفعتی به او برساند، نزد خدا از راستگویان نوشته میشود» [۴] معنای این روایت این است که مؤمن باید موقعیت سنج و زیرک باشد و نسبت میان سخن و سود آن را بسنجد و طرف با اهمیت را برگزیند نه اینکه برای سودجویی فردی یا گروهی، دروغ بگوید.