confirmed، مدیران
۳۷٬۴۵۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
</div> | </div> | ||
'''حُجْر بن عَدِی بن معاویه بن جَبَله کندی کوفی''' کنیهاش ابوعبدالرحمن، معروف به حجرالخیر، صحابی [[حضرت محمد(ص)]] و از یاران خاص و [[شیعیان]] [[حضرت علی علیه السلام]] و از بزرگان و فضلای [[کوفه]] میباشد. در [[جنگ جمل]]، [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان]] از فرماندهان سپاه آن حضرت به شمار میرفت. «حجر» به دفاع از [[ | '''حُجْر بن عَدِی بن معاویه بن جَبَله کندی کوفی''' کنیهاش ابوعبدالرحمن، معروف به حجرالخیر، صحابی [[حضرت محمد(ص)]] و از یاران خاص و [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب|حضرت علی علیه السلام]] و از بزرگان و فضلای [[کوفه]] میباشد. در [[جنگ جمل]]، [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان]] از فرماندهان سپاه آن حضرت به شمار میرفت. «حجر» به دفاع از [[امیرالمومنین علی (ع)|امیرالمومنین علیه السلام]] و انتقاد از [[معاویه]] میپرداخت، که سرانجام به دستور او در منطقه مرج عذراء به همراه تعدادی از یارانش به [[شهادت]] رسید. | ||
=حُجر بن عَدی کیست= | =حُجر بن عَدی کیست= | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
عبیدالله بن حر جعفی از عثمانیان کوفه بود، به شام رفت و به همراه آنان (پس از صلح امام حسن علیه السلام) به کوفه بازگشت، وقتی زیاد حجر بن عدی و ده نفر از اصحابش را گرفت آرزو می کرد اگر ده نفر یار داشت ایشان را از دست ماموران زیاد بن ابیه نجات میداد<ref>موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 125.</ref>. | عبیدالله بن حر جعفی از عثمانیان کوفه بود، به شام رفت و به همراه آنان (پس از صلح امام حسن علیه السلام) به کوفه بازگشت، وقتی زیاد حجر بن عدی و ده نفر از اصحابش را گرفت آرزو می کرد اگر ده نفر یار داشت ایشان را از دست ماموران زیاد بن ابیه نجات میداد<ref>موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 125.</ref>. | ||
[[ابن شهر آشوب]] وقتی یاران [[امام حسن مجتبی علیه السلام]] را نام میبرد مینویسد: از خواص و یاران ویژه امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام حجر بن عدی می باشد<ref> مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 4: 40.</ref>. | [[ابن شهر آشوب]] وقتی یاران [[حسن بن علی|امام حسن مجتبی علیه السلام]] را نام میبرد مینویسد: از خواص و یاران ویژه امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام حجر بن عدی می باشد<ref> مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 4: 40.</ref>. | ||
=حجر بن عدی در محضر پیامبر= | =حجر بن عدی در محضر پیامبر= | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
کشته شدن حجر در میان [[مسلمانان]] ایجاد ناراحتی عجیبی نمود، و نه تنها دوستان و [[شیعیان]] ناراحت شدند بلکه همانهایی که با علیعلیه السلام مخالف بودند از کشته شدن حجر اظهار تنفر و بیزاری نمودند؛ از جمله [[حسن بصری]] هنگامی که شنید حجر را کشته اند پرسید: آیا بر او نماز خواندند و [[کفن]] نموده، دفنش کردند و به جانب [[قبله]] خوابانیدند؟ گفته شد آری همه این دستورها را انجام دادند، گفت: به خدای [[کعبه]] خود را محکوم ساختند<ref>تاریخ الطبری، طبری 4: 207؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر 8: 27 و اسد الغابة، ابن اثیر 1: 462.</ref>. | کشته شدن حجر در میان [[مسلمانان]] ایجاد ناراحتی عجیبی نمود، و نه تنها دوستان و [[شیعیان]] ناراحت شدند بلکه همانهایی که با علیعلیه السلام مخالف بودند از کشته شدن حجر اظهار تنفر و بیزاری نمودند؛ از جمله [[حسن بصری]] هنگامی که شنید حجر را کشته اند پرسید: آیا بر او نماز خواندند و [[کفن]] نموده، دفنش کردند و به جانب [[قبله]] خوابانیدند؟ گفته شد آری همه این دستورها را انجام دادند، گفت: به خدای [[کعبه]] خود را محکوم ساختند<ref>تاریخ الطبری، طبری 4: 207؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر 8: 27 و اسد الغابة، ابن اثیر 1: 462.</ref>. | ||
در همان سالی که حجر کشته شد معاویه به [[حج]] رفت، [[امام | در همان سالی که حجر کشته شد معاویه به [[حج]] رفت، [[امام حسین علیه السلام]] را ملاقات کرد و گفت: میدانی با حجر و یارانش و دوستان پدر چه کردم؟ امامعلیه السلام فرمود: چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم، [[غسل]] داده، نماز خواندیم و دفن نمودیم. امامعلیه السلام فرمود: ایشان را خصم خود گردانیدی، ولی معاویه اگر من کسی از یاران تو را بکشم نه غسل میدهم و نه نماز برایش میخوانم و نه کفنش میکنم و نه دفنش میکنم (یعنی آنها [[کافران|کافرند]] و تو اینها را مسلمان دانستی و کشتی)<ref> الاحتجاج، طبرسی 2: 20 ـ 19 و الحدائق الناضرة، محقق بحرانی 3: 412.</ref>. | ||
[[عایشه]] که ماجرای حجر را شنید عبدالرحمان بن حارث را پیش معاویه فرستاد تا از کشتن حجر جلوگیری کند، ولی موقعی عبدالرحمان رسید که حجر کشته شده بود. عبدالرحمان به معاویه گفت: پس حلم و بردباری [[ابوسفیان]] چه شد؟ معاویه گفت: از وقتی که افراد حلیم و بردباری مانند تو از طرف من پراکنده شدند، حلم را از دست دادم، و این کار را هم زیاد بر من تحمیل کرد و من پذیرفتم<ref> الغدیر، علامه امینی 11: 58 و الکامل، ابن اثیر 3: 487.</ref>. | [[عایشه]] که ماجرای حجر را شنید عبدالرحمان بن حارث را پیش معاویه فرستاد تا از کشتن حجر جلوگیری کند، ولی موقعی عبدالرحمان رسید که حجر کشته شده بود. عبدالرحمان به معاویه گفت: پس حلم و بردباری [[ابوسفیان]] چه شد؟ معاویه گفت: از وقتی که افراد حلیم و بردباری مانند تو از طرف من پراکنده شدند، حلم را از دست دادم، و این کار را هم زیاد بر من تحمیل کرد و من پذیرفتم<ref> الغدیر، علامه امینی 11: 58 و الکامل، ابن اثیر 3: 487.</ref>. |