confirmed، مدیران
۳۷٬۲۳۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
=معنای عقل= | =معنای عقل= | ||
<big>عقل</big> هم معنی مصدری دارد و آن عبارت است از درک کامل چیزی و هم معنی اسمیدارد و آن حقیقتی است که خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخیص میدهد. | <big>عقل</big> هم معنی مصدری دارد و آن عبارت است از درک کامل چیزی و هم معنی اسمیدارد و آن حقیقتی است که خوب و بد و حق و باطل و راست و [[دروغ]] را تشخیص میدهد. | ||
اصل در معنای عقل منع و بستن و | اصل در معنای عقل منع و بستن و نگهداشتن است و به این مناسبت ادراکی که انسان بر آن دل ببندد و چیزی را که با آن درک میکند <big>عقل</big> نامیده میشود. <ref>محمد قریب، نثر طوبی، واژه عقل (انتشارات اسلامیه، ص۱۷۹) </ref> | ||
=کاربردعقل در فقه= | =کاربردعقل در فقه= | ||
عقل یکی از منابع [[اجتهاد]] | عقل یکی از منابع [[اجتهاد]] در [[فقه]] [[شیعه]] است. حجیت عقل از نظر [[شیعه]] به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم اینکه قطعی و یقینی است حجت است. <ref> آشنایی با علوم اسلامی ۳ (اصول فقه - فقه)، شهید مرتضی مطهری</ref> | ||
=مرز عقل با حس= | =مرز عقل با حس= | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
[[علامه شعرانی]] میگوید: فرق حس و عقل آن است که باید آنچه ما حس میکنیم مانند نور و حرارت و بوی و غیر آن از جسمی باشد که در یکی از جوانب ما قرار گرفته و در یکی از اعضای ما تأثیر کند، اگر چیزی فعلاً موجود نباشد حس نمیکنیم و اگر در اعضای بدن ما تأثیر نکند بسبب دوری یا حاجب نیز حس نمیکنیم و اگر جوارح و آلات حس ناقص باشد باز حس نمیکنیم. چون چیزی که نیست تأثیر در بدن ندارد و عضو آفت ناک متاثر نمیشود. | [[علامه شعرانی]] میگوید: فرق حس و عقل آن است که باید آنچه ما حس میکنیم مانند نور و حرارت و بوی و غیر آن از جسمی باشد که در یکی از جوانب ما قرار گرفته و در یکی از اعضای ما تأثیر کند، اگر چیزی فعلاً موجود نباشد حس نمیکنیم و اگر در اعضای بدن ما تأثیر نکند بسبب دوری یا حاجب نیز حس نمیکنیم و اگر جوارح و آلات حس ناقص باشد باز حس نمیکنیم. چون چیزی که نیست تأثیر در بدن ندارد و عضو آفت ناک متاثر نمیشود. | ||
وقتی چیزی را حس کردیم همان یکی را حس کرده ایم در همان وقتی که حاضر بود و افراد دیگر احساس دیگر میخواهند و آن فرد هم در وقت دیگر | وقتی چیزی را حس کردیم همان یکی را حس کرده ایم در همان وقتی که حاضر بود و افراد دیگر احساس دیگر میخواهند و آن فرد هم در وقت دیگر همچنین. اما عقل منحصر به یک فرد و یک وقت نیست، هر معنی کلی را که ادراک کنیم شامل همه افراد در همه زمان میشود و گویند هر چه انسان در کودکی و بزرگی بیش از طفل نوزاد میداند زاید بر حس است زیرا که حس در طفل دو روزه و سه روزه هست و مادرش را میبیند و طعم شیر را میپسندد و از صدا میترسد اما معنی انسان که مادرش یک فرد آن است نمیداند. | ||
سخن گفتن از لوازم ادراک کلیات است زیرا که کلمات در هر جمله کلی است و این نعمتی است که خداوند خاص انسان فرمود تا علوم را فرا گیرد و از معلومات به مجهولات پی برد و دانش خویش را به دیگران بیاموزد و اگر حس تنها داشت نمیتوانست سخن بگوید و نه علم بیاموزد و این نخستین نعمت است که خدای به انسان داد. فرمود: «علم آدم الاسماء کلها» <ref>بقره، ۳۰</ref> همه نامها را به آدم آموخت. «خلق الانسان علمه البیان» <ref>الرحمن، ۲</ref> انسان را آفرید به او سخن آموخت. «علم الانسان ما لم یعلم» . <ref>علق، ۵</ref> باری همه آنچه ما به حواس درک میکنیم همه حیوانات درک میکنند علت آنکه علوم انسانی را استنباط نکردهاند آن است که حس برای استنباط علوم کافی نیست و نیروئی دیگر میخواهد». <ref>علامه شعرانی، نثر طوبی، واژه انسان (انتشارات اسلامیه، ص۴۸) </ref> | سخن گفتن از لوازم ادراک کلیات است زیرا که کلمات در هر جمله کلی است و این نعمتی است که [[خداوند]] خاص انسان فرمود تا علوم را فرا گیرد و از معلومات به مجهولات پی برد و دانش خویش را به دیگران بیاموزد و اگر حس تنها داشت نمیتوانست سخن بگوید و نه علم بیاموزد و این نخستین نعمت است که خدای به انسان داد. فرمود: «علم آدم الاسماء کلها» <ref>بقره، ۳۰</ref> همه نامها را به آدم آموخت. «خلق الانسان علمه البیان» <ref>الرحمن، ۲</ref> انسان را آفرید به او سخن آموخت. «علم الانسان ما لم یعلم» . <ref>علق، ۵</ref> باری همه آنچه ما به حواس درک میکنیم همه حیوانات درک میکنند علت آنکه علوم انسانی را استنباط نکردهاند آن است که حس برای استنباط علوم کافی نیست و نیروئی دیگر میخواهد». <ref>علامه شعرانی، نثر طوبی، واژه انسان (انتشارات اسلامیه، ص۴۸) </ref> | ||
=کاربرد عقل در قرآن= | =کاربرد عقل در قرآن= | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
کلمه <big>عقل</big> ۴۹ بار در قرآن تکرار شده است. و اغلب آنها دربارۀ [[منافقین]] و [[کفار]] است که این دو گروه به عنوان کسانی توصیف شدهاند که حتی نازل ترین مرتبه عقل را نیز دارا نیستند و به طور کلی از نعمت عقل بهره نمیبرند.« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یعْقِلُونَ» <ref> الانفال/سوره۸، آیه ۲۲</ref> | کلمه <big>عقل</big> ۴۹ بار در قرآن تکرار شده است. و اغلب آنها دربارۀ [[منافقین]] و [[کفار]] است که این دو گروه به عنوان کسانی توصیف شدهاند که حتی نازل ترین مرتبه عقل را نیز دارا نیستند و به طور کلی از نعمت عقل بهره نمیبرند.« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یعْقِلُونَ» <ref> الانفال/سوره۸، آیه ۲۲</ref> | ||
عقل در کنار کتاب، [[سنت]] و [[اجماع]] یکی از منابع چهار گانه اجتهاد میباشد. بنابراین بدیهی است کسی که اصلاً نمیاندیشد و از نعمت عقل استفاده نمیکند از نظر [[اسلام]] مطرود است و اگر به حکم ظاهر [[مسلمان]] باشد یقینا مؤمن | عقل در کنار کتاب، [[سنت]] و [[اجماع]] یکی از منابع چهار گانه [[اجتهاد]] میباشد. بنابراین بدیهی است کسی که اصلاً نمیاندیشد و از نعمت عقل استفاده نمیکند از نظر [[اسلام]] مطرود است و اگر به حکم ظاهر [[مسلمان]] باشد یقینا مؤمن نیست [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم]]:قوام المرء عقله و لادین لمن لا عقل له <ref>منتخب میزان الحکمة ،محمد ری شهری ،ص ۳۵۶</ref> | ||
الامام علی | الامام علی علیه السلام:العقل خلیل المؤمن | ||
الامام الصادق | الامام الصادق علیه السلام:العقل دلیل المؤمن. | ||
چه عقل قدرت تمییز حق از باطل است و انسان بی ایمان قدرت تمییز حق از باطل را ندارد. از این رو برخی از فرقههای [[مسیحی]] ،شبه عرفانهای نوظهور امریکایی مانند عرفان سرخپوستی کاستاندا ،کلیسای شیطان آنتوان زندرلوی ،اشو و کریشنا مورتی که البته دو شخصیت اخیر با وجود هندی بودنشان در [[آمریکا]] بود که توانستند مکاتب شبه عرفانی شان را با توجه به بی بندوباری موجود تآسیس و گسترش دهند.و برخی فرقههای [[صوفیه]] مانند فرقه یزیدیان در کردستان [[عراق]] | چه عقل قدرت تمییز حق از باطل است و انسان بی ایمان قدرت تمییز حق از باطل را ندارد. از این رو برخی از فرقههای [[مسیحی]] ،شبه [[عرفانهای نوظهور]] امریکایی مانند عرفان سرخپوستی کاستاندا ،کلیسای شیطان آنتوان زندرلوی ،اشو و کریشنا مورتی که البته دو شخصیت اخیر با وجود هندی بودنشان در [[آمریکا]] بود که توانستند مکاتب شبه عرفانی شان را با توجه به بی بندوباری موجود تآسیس و گسترش دهند.و برخی فرقههای [[صوفیه]] مانند فرقه یزیدیان در کردستان [[عراق]] که آموختن سواد را نیز [[حرام]] میدانند. که حقیقت را در لافکری میدانند و به طرد افراطی عقل میپردازند نوعی [[آنارشیسم]]، هیپیگری و درنتیجه عافیت طلبی را ترویج میکنند. | ||
بنابراین عقل از نظر اسلام برای رسیدن به مراتب کمال ضروری بوده و در نهایت مراتب نازله عقل در صورت متابعت از آن، انسان را به انوار وحی که خود مراتب بالاتری از عقل محسوب میشوند مرتبط میکند. به این ترتیب هر مرتبهای از عقل در محدوده خود دارای حجیت بوده و آنچه مذموم است تحکم و جمود در انکار حقایقی است که درک آنها نیاز به اتصال به مراتب بالاتری از معرفت دارد. | بنابراین عقل از نظر اسلام برای رسیدن به مراتب کمال ضروری بوده و در نهایت مراتب نازله عقل در صورت متابعت از آن، انسان را به انوار وحی که خود مراتب بالاتری از عقل محسوب میشوند مرتبط میکند. به این ترتیب هر مرتبهای از عقل در محدوده خود دارای حجیت بوده و آنچه مذموم است تحکم و جمود در انکار حقایقی است که درک آنها نیاز به اتصال به مراتب بالاتری از معرفت دارد. | ||
در فرهنگ اروپایی Reasonرا مترادف عقل میدانند که همان Re-eason میباشد به معنای «دوباره آسان کردن» یا ساده سازی دوباره!…در واقع عقل غربی همان اصالت عقل حسی تا سرحد محسوسات است. <ref>خانجانی،علی اکبر، عقل چیست؟ ،دایرةالمعارف عرفان،شهریور۱۳۸۷،بند۵۴</ref> | در فرهنگ اروپایی Reasonرا مترادف عقل میدانند که همان Re-eason میباشد به معنای «دوباره آسان کردن» یا ساده سازی دوباره!…در واقع عقل غربی همان اصالت عقل حسی تا سرحد محسوسات است. <ref>خانجانی،علی اکبر، عقل چیست؟ ،دایرةالمعارف عرفان،شهریور۱۳۸۷،بند۵۴</ref> | ||
ولی عقل مورد اشاره اسلام، عقلی است که انسان را به سوی دین که عهده دار سعادت بشری استـ راهنمایی میکند و تجسم کامل این عقل در وجود معصومین (ع) و سایر مؤمنانی است که اولیای الهی محسوب میشوند. البته اسلام برای تعقل آدمی علاوه بر شرط تبعیت از حجت و هدایت الهی،محدودیت موضوعی نیز قائل است و بطور مشخص انسان را از تفکر در ذات و کنه خداوند منع مینماید و در مقابل، انسان را دعوت به تفکر در مظاهر و آیات الهی میکن«قال ابن عباس رضی الله عنه إن قوما تفکروا فی الله عز و جل فقال النبی ص تفکروا فی خلق الله و لا تفکروا فی الله فإنکم لن تقدروا قدره» <ref>مجموعه ورام ، ص ۲۵۰</ref> | ولی عقل مورد اشاره اسلام، عقلی است که انسان را به سوی دین که عهده دار سعادت بشری استـ راهنمایی میکند و تجسم کامل این عقل در وجود [[معصومین(ع)|معصومین علیه السلام]] و سایر مؤمنانی است که اولیای الهی محسوب میشوند. البته اسلام برای تعقل آدمی علاوه بر شرط تبعیت از حجت و هدایت الهی،محدودیت موضوعی نیز قائل است و بطور مشخص انسان را از تفکر در ذات و کنه [[خداوند]] منع مینماید و در مقابل، انسان را دعوت به تفکر در مظاهر و آیات الهی میکن«قال ابن عباس رضی الله عنه إن قوما تفکروا فی الله عز و جل فقال النبی ص تفکروا فی خلق الله و لا تفکروا فی الله فإنکم لن تقدروا قدره» <ref>مجموعه ورام ، ص ۲۵۰</ref> | ||
که در این میان انسانِ کامل بزرگنرینِ مظاهر حق در عالم هستی میباشد. | که در این میان انسانِ کامل بزرگنرینِ مظاهر حق در عالم هستی میباشد. | ||
با درک عقل مورد نظر اسلام و پذیرش شرایط آن روشن است که این نوع عقل که از آن تعبیر به عقل دینی میشود عقلی است خطاناپذیر که شرایط مختلف زمانی و مکانی در صدق آن بی تأثیر است. از این روست که خطای در اندیشه مربوط میشود به عقل منقطع از وحی و امام و حجت الاهی چه این که هر اندیشهای مرجعیتی دارد و اندیشه بی مرجعیت اساساً اندیشه نیست و مرجعیتهای متفاوتاند که به اندیشه صلابت و اقتدار درونی میبخشند. | با درک عقل مورد نظر اسلام و پذیرش شرایط آن روشن است که این نوع عقل که از آن تعبیر به عقل دینی میشود عقلی است خطاناپذیر که شرایط مختلف زمانی و مکانی در صدق آن بی تأثیر است. از این روست که خطای در اندیشه مربوط میشود به عقل منقطع از [[وحی]] و امام و حجت الاهی چه این که هر اندیشهای مرجعیتی دارد و اندیشه بی [[مرجعیت]] اساساً اندیشه نیست و مرجعیتهای متفاوتاند که به اندیشه صلابت و اقتدار درونی میبخشند. | ||
=اهمیت عقل در اسلام= | =اهمیت عقل در اسلام= | ||
به گفته استاد [[مرتضی مطهری]] هیچ دینی به اندازه اسلام به عقل بها نداده و برای آن اعتبار و اهمیت قائل نشده است. <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۳ش، ج۲۳، ص۱۸۴ و ۱۸۵</ref> در روایتی به نقل از [[ | به گفته استاد [[مرتضی مطهری]] هیچ دینی به اندازه اسلام به عقل بها نداده و برای آن اعتبار و اهمیت قائل نشده است. <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۳ش، ج۲۳، ص۱۸۴ و ۱۸۵</ref> در روایتی به نقل از [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم]] آمده است که همه خوبیها به وسیله عقل درک میشوند و کسی که عقل ندارد، [[دین]] هم ندارد. <ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۴۰۴ق، ص۵۴</ref> [[امام کاظم(ع)]] نیز عقل رادر کنار [[پیامبران]] و امامان که حجت ظاهری خداوندند، حجت درونی او در بندگان دانسته است. <ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۱۶، ح۱۲</ref> | ||
در مذهب شیعه افزون بر اصول عقاید که از راه عقل اثبات میشود، <ref>ربانی گلپایگانی، درآمدی به شیعهشناسی، ۱۳۹۲ش، ص۱۳۹</ref> برخی از قواعد فقهی و اصولی و احکام فقهی را نیز با عقل اثبات میکنند. <ref>ربانی گلپایگانی، درآمدی به شیعهشناسی، ۱۳۹۲ش، ص۱۴۴، ۱۴۵</ref> | در مذهب شیعه افزون بر اصول عقاید که از راه عقل اثبات میشود، <ref>ربانی گلپایگانی، درآمدی به شیعهشناسی، ۱۳۹۲ش، ص۱۳۹</ref> برخی از قواعد فقهی و اصولی و احکام فقهی را نیز با عقل اثبات میکنند. <ref>ربانی گلپایگانی، درآمدی به شیعهشناسی، ۱۳۹۲ش، ص۱۴۴، ۱۴۵</ref> |