پرش به محتوا

امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۵ دسامبر ۲۰۲۲
جز
تمیزکاری
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵<references />↵[[رده:' به '== پانویس == {{پانویس}} [[رده:')
جز (تمیزکاری)
خط ۱۵: خط ۱۵:
واژۀ «امام» در قرآن مجید دوازده بار به صورت مفرد و جمع وارد شده که تا حدودی دارای همین معنی می‌باشد. کلمۀ امام دو بار در آیۀ 12 و آیۀ 41 سورۀ توبه و قصص آمده است، سه بار در آیات 12، 12، 17 سوره‌های هود، احقاف و یس وارد شده، یک بار در آیۀ 79 سورۀ حجر، یک بار در آیۀ 74 سورۀ فرقان، دو بار در آیات 73 و 24 سوره‌های انبیاء و سجده «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، یک بار در آیۀ 5 سورۀ قصص، یک بار در آیۀ 71 سورۀ اسراء و یک بار هم در آیۀ 124 سورۀ بقره آمده است. در جمیع این آیات، گاه امام پیشوای پرهیزکاران و در خطّ نبوّت است و گاهی دیگر، پیشوای تبهکاران و در خطّ شیطان است.
واژۀ «امام» در قرآن مجید دوازده بار به صورت مفرد و جمع وارد شده که تا حدودی دارای همین معنی می‌باشد. کلمۀ امام دو بار در آیۀ 12 و آیۀ 41 سورۀ توبه و قصص آمده است، سه بار در آیات 12، 12، 17 سوره‌های هود، احقاف و یس وارد شده، یک بار در آیۀ 79 سورۀ حجر، یک بار در آیۀ 74 سورۀ فرقان، دو بار در آیات 73 و 24 سوره‌های انبیاء و سجده «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، یک بار در آیۀ 5 سورۀ قصص، یک بار در آیۀ 71 سورۀ اسراء و یک بار هم در آیۀ 124 سورۀ بقره آمده است. در جمیع این آیات، گاه امام پیشوای پرهیزکاران و در خطّ نبوّت است و گاهی دیگر، پیشوای تبهکاران و در خطّ شیطان است.


امّا راغب اصفهانی شیعه را چنین معنی کرده است: «الشِّیعَةُ مَن یَتَقَوِّی بِهِم الإِنسَانُ: شیعه کسانی باشند که رهبرشان را تقویت نمایند و در خدمت او باشند» (همان). شیخ مفید نیز می‌فرماید: التَّشَیَّعُ فِی أَصلِ اللُّغَةِ هُوَ الإِتِّبَاعُ عَلَی وَجهِ التَّدَیُّنِ وَ الولاَءُ لِلمَتبُوعِ عَلَی الإِخلاَصِ: شیعه بودن یعنی تبعیّت و پیروی، همراه با باور دینی و محبّت شدید، نسبت به متبوع خود. خداوند با توجّه به همین معنی فرمود: «وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ: ابراهیم از شیعیان نوح بود»<ref>الصّافّات/83</ref>. بدیهی است که پیروی ابراهیم از نوح همراه محبّت و باور دینی است و پیروی خشک زیردست از زبردست نمی‌باشد<ref>ر.ک؛ شیخ مفید، 1371: 36</ref>.
امّا راغب اصفهانی شیعه را چنین معنی کرده است: «الشِّیعَةُ مَن یَتَقَوِّی بِهِم الإِنسَانُ: شیعه کسانی باشند که رهبرشان را تقویت نمایند و در خدمت او باشند» (همان). شیخ مفید نیز می‌فرماید: التَّشَیَّعُ فِی أَصلِ اللُّغَةِ هُوَ الإِتِّبَاعُ عَلَی وَجهِ التَّدَیُّنِ وَ الولاَءُ لِلمَتبُوعِ عَلَی الإِخلاَصِ: شیعه بودن یعنی تبعیّت و پیروی، همراه با باور دینی و محبّت شدید، نسبت به متبوع خود. خداوند با توجّه به همین معنی فرمود: «وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ: ابراهیم از شیعیان نوح بود»<ref>الصّافّات/83</ref>. بدیهی است که پیروی ابراهیم از نوح همراه محبّت و باور دینی است و پیروی خشک زیردست از زبردست نمی‌باشد<ref>ر. ک؛ شیخ مفید، 1371: 36</ref>.


طبق سخن شیخ مفید شیعه به پیروان خاص اطلاق می‌شود که همراه محبّت و باورمندی دینی است. با توجّه بدین نکته شیعه حاضر است هرچه دارد در راه رهبر محبوب خود فدا کند. نکتۀ قابل توجّه آنکه وقتی کلمۀ «شیعه» مطلق آورده شود، به پیروان حضرت علی و سایر امامان (علیهم‌السّلام) اطلاق می‌گردد که معتقد به امام منصوص هستند و اگر مقصود جز این باشد، همراه مضاف‌ٌإلیه ذکر می‌شود؛ مثل شیعۀ آل امیّه، شیعۀ آل عبّاس و...<ref>ر.ک؛ همان</ref>.
طبق سخن شیخ مفید شیعه به پیروان خاص اطلاق می‌شود که همراه محبّت و باورمندی دینی است. با توجّه بدین نکته شیعه حاضر است هرچه دارد در راه رهبر محبوب خود فدا کند. نکتۀ قابل توجّه آنکه وقتی کلمۀ «شیعه» مطلق آورده شود، به پیروان حضرت علی و سایر امامان (علیهم‌السّلام) اطلاق می‌گردد که معتقد به امام منصوص هستند و اگر مقصود جز این باشد، همراه مضاف‌ٌإلیه ذکر می‌شود؛ مثل شیعۀ آل امیّه، شیعۀ آل عبّاس و...<ref>ر. ک؛ همان</ref>.


==تعریف اصطلاحی امام==
== تعریف اصطلاحی امام ==
هریک از فرقه‌های گونه‌گون اسلامی، امامت را طبق باور خود تعریف کرده‌اند. از آن میان فرقۀ دوازده امامی گرچه امامت را با تعابیر گونه‌گون تعریف نموده‌اند، لیکن در سه نکته اتّفاق نظر دارند که ذیلاً بدانها اشاره خواهد شد. ابن میثم بحرانی می‌گوید: «الإِمَامَةُ رِیَاسَةُ عَامَّةِفِی أُمُورِ الدِّینِ وَ الدُّنیَا لِلإِنسَانِ الَّذِی لَهُ الإِمَامَةُ بِالأَصَالَةِ: امامت ریاست عام (مطلق) بالاصالة در جمیع امور دینی و دنیایی برای انسانی برگزیده از جانب خدا و رسول می‌باشد»<ref>بحرانی، 1355: 174</ref>.
هریک از فرقه‌های گونه‌گون اسلامی، امامت را طبق باور خود تعریف کرده‌اند. از آن میان فرقۀ دوازده امامی گرچه امامت را با تعابیر گونه‌گون تعریف نموده‌اند، لیکن در سه نکته اتّفاق نظر دارند که ذیلاً بدانها اشاره خواهد شد. ابن میثم بحرانی می‌گوید: «الإِمَامَةُ رِیَاسَةُ عَامَّةِفِی أُمُورِ الدِّینِ وَ الدُّنیَا لِلإِنسَانِ الَّذِی لَهُ الإِمَامَةُ بِالأَصَالَةِ: امامت ریاست عام (مطلق) بالاصالة در جمیع امور دینی و دنیایی برای انسانی برگزیده از جانب خدا و رسول می‌باشد»<ref>بحرانی، 1355: 174</ref>.


خط ۴۶: خط ۴۶:
3ـ کیف الإمام: در این بخش از صفات امام بحث به میان می‌آید.
3ـ کیف الإمام: در این بخش از صفات امام بحث به میان می‌آید.


4ـ مَن الإمام: این بخش که آخرین بحث عقلی امامت است، به اثبات امامت خاصّه پرداخته می‌شود و در باب تعیین شخص امام سخن به میان می‌آید<ref>ر.ک؛ بحرانی، 1355: 174</ref>.
4ـ مَن الإمام: این بخش که آخرین بحث عقلی امامت است، به اثبات امامت خاصّه پرداخته می‌شود و در باب تعیین شخص امام سخن به میان می‌آید<ref>ر. ک؛ بحرانی، 1355: 174</ref>.


==ضرورت وجود امام==
== ضرورت وجود امام ==
ملاک حکم عقل در باب نصب امام از جانب خداوند، همان ملاک نصب پیامبر است. به باور شیعۀ دوازده امامی سبب و انگیزۀ نصب پیامبر و بعثت او، لطف نامتناهی الهی به جامعۀ بشری می‌باشد. چه خداوند حکیم قادر، طبق رحمت و لطف رحمانی به همۀ ممکنات و در رأس آنها به آدمیان، هستی بخشید و طبق رحمت رحیمی و لطف خاصّ الهی، جهت هدایت و ارشاد بشر پیامبران را برانگیخت. بدیهی است که نیاز بشر به هدایت و ارشاد، دائمی و لطف خداوندی نیز همیشگی و مستمرّ است. پس وجود امام، استمرار لطف خداوند به جامعۀ بشری می‌باشد. به بیان دیگر، علّت محدثه، علّت مُبقیّه نیز هست.
ملاک حکم عقل در باب نصب امام از جانب خداوند، همان ملاک نصب پیامبر است. به باور شیعۀ دوازده امامی سبب و انگیزۀ نصب پیامبر و بعثت او، لطف نامتناهی الهی به جامعۀ بشری می‌باشد. چه خداوند حکیم قادر، طبق رحمت و لطف رحمانی به همۀ ممکنات و در رأس آنها به آدمیان، هستی بخشید و طبق رحمت رحیمی و لطف خاصّ الهی، جهت هدایت و ارشاد بشر پیامبران را برانگیخت. بدیهی است که نیاز بشر به هدایت و ارشاد، دائمی و لطف خداوندی نیز همیشگی و مستمرّ است. پس وجود امام، استمرار لطف خداوند به جامعۀ بشری می‌باشد. به بیان دیگر، علّت محدثه، علّت مُبقیّه نیز هست.


با توجّه بدین نکته، شیخ طوسی در آغاز تلخیص الشافی می‌فرماید: «الکَلاَمُ فِی وُجودِ الإِمَامِ عَقلاً وَ إِن لَم یَکُن سَمعُ، وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ مَا ثَبَتَ مِن کَونِهِ لُطفاً، فَجَرَی مَجرَی سَائِرِ الأَلطَافِ فِی أَنَّهُ لاَیُحسَنُ التَّکلِیفُ مِن دُونِهِ: سخن در وجوب وجود امام به حکم عقل است، گرچه به فرض سمع (آیات و احادیث) در کار نباشد. دلیل این مطلب، لطف بودن امامت به سان سایر الطاف الهی می‌باشد، (به سان وجود پیامبر) که بدون آن تکلیف از جانب حق‌تعالی مورد قبول عقول نخواهد بود»<ref>طوسی، 1351، ج1: 59</ref>. ملاّ عبدالرّزاق لاهیجی نیز می‌فرماید: «هرکه نبوّت را دانسته باشد و سبب حاجت به نبی را شناخته باشد، شک نکند در بقای حاجت به وجود چنین شخصی در هر زمانی از ازمنه، بقای تکلیف حاجت ناس به وجود مرشد‌هادی آمرِ ناهی که از او فراگیرند و به او رجوع نمایند، معلوم است. پس امامت جز خلیفگی و نیابت از پیامبر نباشد»<ref>فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 329</ref>. باز همو فرماید: «نشاید و روا نبُوَد که پیغمبر(ص) شخصی را به جهت قیام به امور مکلَّفین تعیین نکند و حال آنکه بیان کرده باشد امور غیر ضروریّه را. عصمت در چنین شخصی شرط باشد و عقول بشری راهی به شناخت عصمت نباشد. پس واجب باشد ورود نصّ بر او از جانب خدای تعال»<ref>همان: 334</ref>.
با توجّه بدین نکته، شیخ طوسی در آغاز تلخیص الشافی می‌فرماید: «الکَلاَمُ فِی وُجودِ الإِمَامِ عَقلاً وَ إِن لَم یَکُن سَمعُ، وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ مَا ثَبَتَ مِن کَونِهِ لُطفاً، فَجَرَی مَجرَی سَائِرِ الأَلطَافِ فِی أَنَّهُ لاَیُحسَنُ التَّکلِیفُ مِن دُونِهِ: سخن در وجوب وجود امام به حکم عقل است، گرچه به فرض سمع (آیات و احادیث) در کار نباشد. دلیل این مطلب، لطف بودن امامت به سان سایر الطاف الهی می‌باشد، (به سان وجود پیامبر) که بدون آن تکلیف از جانب حق‌تعالی مورد قبول عقول نخواهد بود»<ref>طوسی، 1351، ج1: 59</ref>. ملاّ عبدالرّزاق لاهیجی نیز می‌فرماید: «هرکه نبوّت را دانسته باشد و سبب حاجت به نبی را شناخته باشد، شک نکند در بقای حاجت به وجود چنین شخصی در هر زمانی از ازمنه، بقای تکلیف حاجت ناس به وجود مرشد‌هادی آمرِ ناهی که از او فراگیرند و به او رجوع نمایند، معلوم است. پس امامت جز خلیفگی و نیابت از پیامبر نباشد»<ref>فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 329</ref>. باز همو فرماید: «نشاید و روا نبُوَد که پیغمبر(ص) شخصی را به جهت قیام به امور مکلَّفین تعیین نکند و حال آنکه بیان کرده باشد امور غیر ضروریّه را. عصمت در چنین شخصی شرط باشد و عقول بشری راهی به شناخت عصمت نباشد. پس واجب باشد ورود نصّ بر او از جانب خدای تعال»<ref>همان: 334</ref>.


خواجه نصیر طوسی نیز در باب وجوبِ وجود امام با استناد به قاعدۀ عقلی لطف می‌فرماید: «اِنحِصَارُ اللُّطفِ فِیهِ مَعلُومٌ لِلعُقَلاَءِ، وُجُودِهِ لُطفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخَرٌ: انحصار لطف به نصب و تعیین امام (بعد از پیامبر) برای عاقلان جهان روشن است، چه وجود امام در میان جامعۀ بشری لطف و تصرّف او در امور دینی و دنیایی لطفی دیگر است»<ref>حلّی، 1364: 362</ref>. علاّمه حلّی در این باب می‌فرماید: «هِیَ وَاجِبَةٌ عَقلاً لِأَنَّ الإِمَامَةَ لُطفٌ، لِأَنَّا نَعلَمُ إِذَا کَانَ لِلنَّاسِ رَئِیسٌ مُطَاعٌ مُرشِدٌ، کَانُوا إِلَی الصَّلاَحِ أَقرَبُ وَ مِنَ الفَسَادِ أَبعَدُ: به حکم عقل نصب امام از جانب خداوند واجب باشد، چون ما می‌دانیم که اگر برای مردمان رئیس مفترض‌الطّاعه و راهنمای معصوم در کار باشد، به صلاح نزدیک و از فساد دورتر خواهند بود» (حلّی، 1385: 66). ابن میثم نیز می‌فرماید: «إِنَّ نَصبَ الإِمَامِ لُطفٌ مِن فِعلِ اللهِ، وَ کُلُّ لُطفٍ وَاجِبٌ فِی حِکمَةِ اللهِ أَن یَفعَلَهُ، فَنَصبُ الإِمَامِ وَاجِبٌ مِنَ اللهِ فِی کُلِّ زَمَانٍ: همانا امام لطفی از افعال خداوندی باشد و در حکمت الهی جمیع لطف‌ها واجب است. پس نصب امام از جانب خداوند در جمیع ازمنۀ بقای تکلیف واجب است»<ref>بحرانی، 1355: 175</ref>.
خواجه نصیر طوسی نیز در باب وجوبِ وجود امام با استناد به قاعدۀ عقلی لطف می‌فرماید: «اِنحِصَارُ اللُّطفِ فِیهِ مَعلُومٌ لِلعُقَلاَءِ، وُجُودِهِ لُطفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخَرٌ: انحصار لطف به نصب و تعیین امام (بعد از پیامبر) برای عاقلان جهان روشن است، چه وجود امام در میان جامعۀ بشری لطف و تصرّف او در امور دینی و دنیایی لطفی دیگر است»<ref>حلّی، 1364: 362</ref>. علاّمه حلّی در این باب می‌فرماید: «هِیَ وَاجِبَةٌ عَقلاً لِأَنَّ الإِمَامَةَ لُطفٌ، لِأَنَّا نَعلَمُ إِذَا کَانَ لِلنَّاسِ رَئِیسٌ مُطَاعٌ مُرشِدٌ، کَانُوا إِلَی الصَّلاَحِ أَقرَبُ وَ مِنَ الفَسَادِ أَبعَدُ: به حکم عقل نصب امام از جانب خداوند واجب باشد، چون ما می‌دانیم که اگر برای مردمان رئیس مفترض‌الطّاعه و راهنمای معصوم در کار باشد، به صلاح نزدیک و از فساد دورتر خواهند بود» (حلّی، 1385: 66). ابن میثم نیز می‌فرماید: «إِنَّ نَصبَ الإِمَامِ لُطفٌ مِن فِعلِ اللهِ، وَ کُلُّ لُطفٍ وَاجِبٌ فِی حِکمَةِ اللهِ أَن یَفعَلَهُ، فَنَصبُ الإِمَامِ وَاجِبٌ مِنَ اللهِ فِی کُلِّ زَمَانٍ: همانا امام لطفی از افعال خداوندی باشد و در حکمت الهی جمیع لطف‌ها واجب است. پس نصب امام از جانب خداوند در جمیع ازمنۀ بقای تکلیف واجب است»<ref>بحرانی، 1355: 175</ref>.


شایان ذکر آنکه ریشۀ حکم عقلی قاعدۀ لطف در قرآن مجید است که خداوند عقول سالم بشری را بدان حکم ارشاد فرمود و در آیات بسیاری بدان اشارت فرموده است: «...کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ...:...پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده...»<ref>الأنعام/54</ref>. در این آیه دو نکتة قابل دقّت است: یکی آنکه هیچ نیرویی لطف را بر خدا واجب نکرده، چون خدا بالادست ندارد، بلکه خود، لطف را بر ذات خود واجب کرده است. دو دیگر آنکه چون خداوند حکیم و قادر مطلق است، محال است که بخل در ذات او راه یابد و رحمتی را دریغ نماید. با توجّه بدین نکته، خداوند بارها وجود پیامبر و قرآن را به عنوان رحمت و لطف معرّفی کرده است و به عنوان نمونه می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ: ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم»<ref>الأنبیاء/107</ref>؛ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ...: و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‏کنیم...»<ref>الإسراء/82</ref>. بدیهی است که وجود امام نیز در راستای وجود پیامبر و قرآن است و با نصب امام، لطف بی‌کران الهی استمرار می‌یابد.
شایان ذکر آنکه ریشۀ حکم عقلی قاعدۀ لطف در قرآن مجید است که خداوند عقول سالم بشری را بدان حکم ارشاد فرمود و در آیات بسیاری بدان اشارت فرموده است: «...کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ... :...پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده...»<ref>الأنعام/54</ref>. در این آیه دو نکتة قابل دقّت است: یکی آنکه هیچ نیرویی لطف را بر خدا واجب نکرده، چون خدا بالادست ندارد، بلکه خود، لطف را بر ذات خود واجب کرده است. دو دیگر آنکه چون خداوند حکیم و قادر مطلق است، محال است که بخل در ذات او راه یابد و رحمتی را دریغ نماید. با توجّه بدین نکته، خداوند بارها وجود پیامبر و قرآن را به عنوان رحمت و لطف معرّفی کرده است و به عنوان نمونه می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ: ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم»<ref>الأنبیاء/107</ref>؛ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ... : و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‏کنیم...»<ref>الإسراء/82</ref>. بدیهی است که وجود امام نیز در راستای وجود پیامبر و قرآن است و با نصب امام، لطف بی‌کران الهی استمرار می‌یابد.


==علّت غایی نصب امام==
== علّت غایی نصب امام ==


شیعۀ دوازده امامی بعد از آنکه به حکم قاعدۀ عقلی، لطف وجود و وجوب نصب امام را اثبات کردند، علّت غایی و هدف از نصب و تعیین امام را مورد بحث قرار دادند. بدیهی است که بحث از هدف و غایت، مترتّب بر بحث وجود امام است. دو نکته در این باب از نظر امامیّه بسیار مهمّ است: یکی آنکه جامعۀ بشری بدون امام، به سرمنزل سعادت و کمال نخواهد رسید. دو دیگر آنکه امام حافظ شریعت است و شریعت بدون او نماند.
شیعۀ دوازده امامی بعد از آنکه به حکم قاعدۀ عقلی، لطف وجود و وجوب نصب امام را اثبات کردند، علّت غایی و هدف از نصب و تعیین امام را مورد بحث قرار دادند. بدیهی است که بحث از هدف و غایت، مترتّب بر بحث وجود امام است. دو نکته در این باب از نظر امامیّه بسیار مهمّ است: یکی آنکه جامعۀ بشری بدون امام، به سرمنزل سعادت و کمال نخواهد رسید. دو دیگر آنکه امام حافظ شریعت است و شریعت بدون او نماند.
خط ۶۵: خط ۶۵:
فاضل مقداد در این باب گفته است: «هر که قواعد سیاست داند، شک نکند که وقتی رئیسی هدایت‌گر در کار باشد که جلوی ستمگران ایستد و آنان را از ستم منع نماید و مردمان را به دینداری وادارد، این جامعه به صلاح و قرب الهی نزدیک، و از فساد و تباهی دور ماند. پس مقصود و هدف از لطف الهی در نصب امام معصوم جز این نباشد»<ref>حلّی، 1365: 68</ref>.
فاضل مقداد در این باب گفته است: «هر که قواعد سیاست داند، شک نکند که وقتی رئیسی هدایت‌گر در کار باشد که جلوی ستمگران ایستد و آنان را از ستم منع نماید و مردمان را به دینداری وادارد، این جامعه به صلاح و قرب الهی نزدیک، و از فساد و تباهی دور ماند. پس مقصود و هدف از لطف الهی در نصب امام معصوم جز این نباشد»<ref>حلّی، 1365: 68</ref>.


==صفات امام==
== صفات امام ==
این بخش در حقیقت برجسته‌ترین مبحث امامت است. عصمت، در رأس جمیع صفات والای امامت می‌باشد که با وجود عصمت سایر کمالات نیز به تبع آن وجود دارد. به باور شیعه، امام باید معصوم باشد، یعنی در اندیشه و گفتار و کردار خطا نداشته باشد. امام از این جهت شباهت تامّ به پیامبر دارد، چه او نیز باید معصوم باشد. بدیهی است که معنی این سخن، تساوی امام با پیامبر نیست، چه پیامبر، آورنده و گیرندۀ شریعت است، لیکن امام، حافظ و مبیّن شریعت پیامبر است.
این بخش در حقیقت برجسته‌ترین مبحث امامت است. عصمت، در رأس جمیع صفات والای امامت می‌باشد که با وجود عصمت سایر کمالات نیز به تبع آن وجود دارد. به باور شیعه، امام باید معصوم باشد، یعنی در اندیشه و گفتار و کردار خطا نداشته باشد. امام از این جهت شباهت تامّ به پیامبر دارد، چه او نیز باید معصوم باشد. بدیهی است که معنی این سخن، تساوی امام با پیامبر نیست، چه پیامبر، آورنده و گیرندۀ شریعت است، لیکن امام، حافظ و مبیّن شریعت پیامبر است.


خط ۸۴: خط ۸۴:
بدیهی است که این آیه خود دلیل واضحی بر عصمت امام نیز هست که در بحث قرآنی بدان اشاره خواهد شد. خواجه نصیر طوسی با عباراتی کوتاه با پنج برهان عصمت امام را اثبات فرموده است و چنین گفته است: «وَ امتِنَاعُ التَّسَلسُلِ یُوجَبُ عِصمَتَهُ؛ وَ لِأَنَّهُ حَافِظٌ لِلشَّرعِ؛ وَ لِوُجُوبِ الإِنکَارِ عَلَیهِ لَو أَقدَمَ عَلَی المَعصِیَةِ، فَیُضَادُّ أَمرُ الطَّاعَةِ؛ وَ یَفُوتُ الغَرَضُ مِن نَصبِهِ؛ وَ لِإِنحِطَاطِ دَرَجَتِهِ عَن أَقَلِّ العَوَامِّ: اگر امام، معصوم نباشد تسلسل لازم آید، و چون امام حافظ شریعت است، باید معصوم باشد. نیز اگر امام معصوم نباشد، واجب‌الانکار شود که با مفترض‌الطاعه بودن متناقض باشد، و نیز اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض شود (چون هدف از نصب امام هدایت است و در صورت عدم عصمت، سبب ضلالت امّت شود). همچنین اگر معصوم نباشد، لازم آید که از تودۀ مردم هم پست‌تر شود، چون آگاهانه مرتکب گناه می‌شود»<ref>طوسی، 1364: 364</ref>.
بدیهی است که این آیه خود دلیل واضحی بر عصمت امام نیز هست که در بحث قرآنی بدان اشاره خواهد شد. خواجه نصیر طوسی با عباراتی کوتاه با پنج برهان عصمت امام را اثبات فرموده است و چنین گفته است: «وَ امتِنَاعُ التَّسَلسُلِ یُوجَبُ عِصمَتَهُ؛ وَ لِأَنَّهُ حَافِظٌ لِلشَّرعِ؛ وَ لِوُجُوبِ الإِنکَارِ عَلَیهِ لَو أَقدَمَ عَلَی المَعصِیَةِ، فَیُضَادُّ أَمرُ الطَّاعَةِ؛ وَ یَفُوتُ الغَرَضُ مِن نَصبِهِ؛ وَ لِإِنحِطَاطِ دَرَجَتِهِ عَن أَقَلِّ العَوَامِّ: اگر امام، معصوم نباشد تسلسل لازم آید، و چون امام حافظ شریعت است، باید معصوم باشد. نیز اگر امام معصوم نباشد، واجب‌الانکار شود که با مفترض‌الطاعه بودن متناقض باشد، و نیز اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض شود (چون هدف از نصب امام هدایت است و در صورت عدم عصمت، سبب ضلالت امّت شود). همچنین اگر معصوم نباشد، لازم آید که از تودۀ مردم هم پست‌تر شود، چون آگاهانه مرتکب گناه می‌شود»<ref>طوسی، 1364: 364</ref>.


علاّمه حلّی به نحو مبسوط این براهین پنج‌گانه را شرح کرده که جهت رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. فی الجمله، با توجّه به هدف نصب امام، اگر بنا باشد که او خطا کند، به امام دیگر باید رجوع شود و هکذا که به تسلسل انجامد و چون تسلسل باطل باشد، پس امام باید معصوم باشد و نیز امام که حافظ شریعت است، نباید خطا کند وگرنه مبیّن و حافظ شرع نباشد. خداوند فرموده است که حافظ شریعت باید بدون خطا شریعت را بیان نماید: «... وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ...:... و ما این ذکر [= قرآن‏] را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است، برای آنها روشن سازی‏...»<ref>النّحل/44</ref>. و نیز غرض و هدف از نصب امام، ارشاد جاهلان و خطاکاران است و اگر خود خطاکار باشد، هم متناقض با وجوب اطاعت امام است، هم غرض حاصل نشده است و نیز اگر امام خطا کند، با توجّه به اینکه او آگاه‌تر از دیگران است و گناه عالم بدتر از گناه جاهل است، پس لازم آید که بدتر از مردم عادی باشد.
علاّمه حلّی به نحو مبسوط این براهین پنج‌گانه را شرح کرده که جهت رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. فی الجمله، با توجّه به هدف نصب امام، اگر بنا باشد که او خطا کند، به امام دیگر باید رجوع شود و هکذا که به تسلسل انجامد و چون تسلسل باطل باشد، پس امام باید معصوم باشد و نیز امام که حافظ شریعت است، نباید خطا کند وگرنه مبیّن و حافظ شرع نباشد. خداوند فرموده است که حافظ شریعت باید بدون خطا شریعت را بیان نماید: «... وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ... :... و ما این ذکر [= قرآن‏] را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است، برای آنها روشن سازی‏...»<ref>النّحل/44</ref>. و نیز غرض و هدف از نصب امام، ارشاد جاهلان و خطاکاران است و اگر خود خطاکار باشد، هم متناقض با وجوب اطاعت امام است، هم غرض حاصل نشده است و نیز اگر امام خطا کند، با توجّه به اینکه او آگاه‌تر از دیگران است و گناه عالم بدتر از گناه جاهل است، پس لازم آید که بدتر از مردم عادی باشد.


فیّاض لاهیجی نیز با براهین استوار عصمت امام را اثبات نمود که ذیلاً بخش‌هایی از سخنان وی آورده می‌شود:
فیّاض لاهیجی نیز با براهین استوار عصمت امام را اثبات نمود که ذیلاً بخش‌هایی از سخنان وی آورده می‌شود:


جمهور اهل سنّت برآنند که امامت از فروع دین است، بنابراین که بقای دین را موقوف ندارند به وجود امام، بل نظام امور مسلمین را منوط به او دانند. لیکن جمهور امامیّه امامت را از اصول دین دانند، بنابراین‌که بقای شریعت را به وجود امام موقوف دانند، چنان‌که ابتدای شریعت به وجود نبیّ موقوف است. دیگر از مواضع اختلاف، عصمت امام است. امامیّه عصمت امام را واجب دانند، چون امام نزد ایشان از مقوّمات دین باشد و با عدم عصمت امام، دین مأمون از تغییر و تبدیل نتواند بود. نزد غیر امامیّه عصمت شرط نباشد. امام الحرمین که از اعاظم علمای ایشان است، گفته که چون ظلم و جور امام ظاهر شود و به منع قولی منزجر نشود، هر آینه اهل حلّ و عقد را رسد که اتّفاق کنند بر منع فعلی، اگرچه محتاج به تشهیر اسلحه و حروب باشد<ref>ر.ک؛ فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 333</ref>.
جمهور اهل سنّت برآنند که امامت از فروع دین است، بنابراین که بقای دین را موقوف ندارند به وجود امام، بل نظام امور مسلمین را منوط به او دانند. لیکن جمهور امامیّه امامت را از اصول دین دانند، بنابراین‌که بقای شریعت را به وجود امام موقوف دانند، چنان‌که ابتدای شریعت به وجود نبیّ موقوف است. دیگر از مواضع اختلاف، عصمت امام است. امامیّه عصمت امام را واجب دانند، چون امام نزد ایشان از مقوّمات دین باشد و با عدم عصمت امام، دین مأمون از تغییر و تبدیل نتواند بود. نزد غیر امامیّه عصمت شرط نباشد. امام الحرمین که از اعاظم علمای ایشان است، گفته که چون ظلم و جور امام ظاهر شود و به منع قولی منزجر نشود، هر آینه اهل حلّ و عقد را رسد که اتّفاق کنند بر منع فعلی، اگرچه محتاج به تشهیر اسلحه و حروب باشد<ref>ر. ک؛ فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 333</ref>.


در پایان این بخش، شایان ذکر آن‌که شیعة دوازده امامی با اثبات عصمت امام، جمیع کمالات ممکن را نیز برای امام اثبات کرده‌اند. ابن‌میثم در این باب گفته است: «اِنَّا لَمَّا قُلنَا یَجِبُ أَن‌یَکُونَ الإِمَامُ مَعصُوماً، وَجَبَ أَن‌ یَکُونَ مُستَجمِعاً لِجَمِیعِ الکَمَالاَتِ النَّفسَانِیَّةِ مِثل العِلمِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ العَدَالَةِ»<ref>بحرانی، 1355: 179</ref>.
در پایان این بخش، شایان ذکر آن‌که شیعة دوازده امامی با اثبات عصمت امام، جمیع کمالات ممکن را نیز برای امام اثبات کرده‌اند. ابن‌میثم در این باب گفته است: «اِنَّا لَمَّا قُلنَا یَجِبُ أَن‌یَکُونَ الإِمَامُ مَعصُوماً، وَجَبَ أَن‌ یَکُونَ مُستَجمِعاً لِجَمِیعِ الکَمَالاَتِ النَّفسَانِیَّةِ مِثل العِلمِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ العَدَالَةِ»<ref>بحرانی، 1355: 179</ref>.


==شخص امام بعد از پیامبر کیست؟==
== شخص امام بعد از پیامبر کیست؟ ==
این بخش مربوط به امامت خاصّه است. سه بخش پیشین در حقیقت به عنوان مقدّمه بر این بخش بود. چون بعد از اثبات وجوب وجود امام و هدف از نصب امام و بیان عصمت برای امام، حال سخن این است که چه کسی بعد از پیامبر(ص) حائز این مقام شامخ می‌باشد. بدیهی است که اهل سنّت با توجّه به اینکه عصمت را در امام شرط نمی‌دانند و او را مدیر امّت می‌پندارند، در انتخاب او نیز به رأی مردم بسنده می‌کنند. لیکن جمیع فرقه‌های شیعه مخصوصاً شیعة دوازده امامی، اتّفاق دارند که مردم امام معصوم را نتوانند انتخاب نمایند، چون معصوم را فقط خدا و رسول شناسند و بنابراین، باید امام از جانب خدا و رسول تعیین شود. این همان منصوص بودن امام است. شیعة دوازده امامی قائل به نصّ جلیّ می‌باشد، گرچه برخی از فرقه‌های شیعه به سان زیدیّه قائل به نصّ خفیّ هستند.
این بخش مربوط به امامت خاصّه است. سه بخش پیشین در حقیقت به عنوان مقدّمه بر این بخش بود. چون بعد از اثبات وجوب وجود امام و هدف از نصب امام و بیان عصمت برای امام، حال سخن این است که چه کسی بعد از پیامبر(ص) حائز این مقام شامخ می‌باشد. بدیهی است که اهل سنّت با توجّه به اینکه عصمت را در امام شرط نمی‌دانند و او را مدیر امّت می‌پندارند، در انتخاب او نیز به رأی مردم بسنده می‌کنند. لیکن جمیع فرقه‌های شیعه مخصوصاً شیعة دوازده امامی، اتّفاق دارند که مردم امام معصوم را نتوانند انتخاب نمایند، چون معصوم را فقط خدا و رسول شناسند و بنابراین، باید امام از جانب خدا و رسول تعیین شود. این همان منصوص بودن امام است. شیعة دوازده امامی قائل به نصّ جلیّ می‌باشد، گرچه برخی از فرقه‌های شیعه به سان زیدیّه قائل به نصّ خفیّ هستند.


فی الجمله به حکم عقل، بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ کس جز علی، علیه‌السّلام، معصوم نیست. پس علی(ع) امام بعد از رسول خدا (ص) می‌باشد. شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «ما از دو راه منصوص بودن حضرت علی(ع) را اثبات می‌نماییم؛ یکی از راه براهین عقلی، دو دیگر با تمسّک به ادلّۀ نقلی. امّا دلیل عقلی ما آن است که ما امامت را با قاعدۀ عقلی لطف اثبات نمودیم و گفتیم که لطف الهی وقتی محقّق می‌شود که امام معصوم باشد. اینک می‌گوییم که بعد از پیامبر(ص)، سه کس در مظانّ احراز مقام امامت بودند. عبّاس عموی پیامبر، ابوبکر و علی(ع). با برهان تفصیل و تردید، اثبات می‌شود که فقط علی، علیه‌السّلام، شایستۀ مقام امامت است، چون عبّاس اساساً نسبت به احکام اسلامی آگاهی کامل نداشت و ابوبکر نیز خود اقرار به عدم عصمت خویش کرد و طبق نقل علمای نام‌آور اهل سنّت مثل امام دینوری (در کتاب الامامة و السیاسة، ج1: 16)، تاریخ طبری (ج3: 210) و مسند احمد حنبل (ج1: 14) و... ابوبکر گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ مَعصُوماً بِالوَحیِ وَ کَانَ مَعَهُ مَلَکٌ وَ إِنَّ لِی شَیطَاناً قَد یَعتَرِینِی، أَلاَ فَرَاعُونِی فَإِنِ استَقَمتُ فَأَعِینُونِی وَ إِن زِغتُ فَقُومُونِی: همانا پیامبر خدا به واسطۀ وحی معصوم بود و پیوسته فرشته‌ای همراهش بود، لیکن شیطانی همراه من است که گاه بر من غلبه می‌کند. به هوش باشید و مرا تحت نظر‌گیرید. اگر راه درست برگزیدم، کمکم نمایید وگرنه مرا از انحراف بازدارید». بنابراین، معلوم شد که جز علی، علیه‌السّلام، هیچ کس از یاران پیامبر(ص) معصوم نبود. چه علی(ع) بارها از عصمت و علم غیب خود سخن گفته است و هیچ‌گاه نفرموده که من گناه‌کارم یا ممکن است گناه کنم. پس فقط علی(ع) شایستگی مقام امامت بعد از پیامبر (ص) دارد. امّا از طریق نقل نیز آیات و روایات بسیار در باب تعیین حضرت علی(ع) به مقام امامت وجود دارد که جداگانه وارسی می‌شود<ref>ر.ک؛ طوسی، 1351، ج2: 10ـ5</ref>.
فی الجمله به حکم عقل، بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ کس جز علی، علیه‌السّلام، معصوم نیست. پس علی(ع) امام بعد از رسول خدا (ص) می‌باشد. شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «ما از دو راه منصوص بودن حضرت علی(ع) را اثبات می‌نماییم؛ یکی از راه براهین عقلی، دو دیگر با تمسّک به ادلّۀ نقلی. امّا دلیل عقلی ما آن است که ما امامت را با قاعدۀ عقلی لطف اثبات نمودیم و گفتیم که لطف الهی وقتی محقّق می‌شود که امام معصوم باشد. اینک می‌گوییم که بعد از پیامبر(ص)، سه کس در مظانّ احراز مقام امامت بودند. عبّاس عموی پیامبر، ابوبکر و علی(ع). با برهان تفصیل و تردید، اثبات می‌شود که فقط علی، علیه‌السّلام، شایستۀ مقام امامت است، چون عبّاس اساساً نسبت به احکام اسلامی آگاهی کامل نداشت و ابوبکر نیز خود اقرار به عدم عصمت خویش کرد و طبق نقل علمای نام‌آور اهل سنّت مثل امام دینوری (در کتاب الامامة و السیاسة، ج1: 16)، تاریخ طبری (ج3: 210) و مسند احمد حنبل (ج1: 14) و... ابوبکر گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ مَعصُوماً بِالوَحیِ وَ کَانَ مَعَهُ مَلَکٌ وَ إِنَّ لِی شَیطَاناً قَد یَعتَرِینِی، أَلاَ فَرَاعُونِی فَإِنِ استَقَمتُ فَأَعِینُونِی وَ إِن زِغتُ فَقُومُونِی: همانا پیامبر خدا به واسطۀ وحی معصوم بود و پیوسته فرشته‌ای همراهش بود، لیکن شیطانی همراه من است که گاه بر من غلبه می‌کند. به هوش باشید و مرا تحت نظر‌گیرید. اگر راه درست برگزیدم، کمکم نمایید وگرنه مرا از انحراف بازدارید». بنابراین، معلوم شد که جز علی، علیه‌السّلام، هیچ کس از یاران پیامبر(ص) معصوم نبود. چه علی(ع) بارها از عصمت و علم غیب خود سخن گفته است و هیچ‌گاه نفرموده که من گناه‌کارم یا ممکن است گناه کنم. پس فقط علی(ع) شایستگی مقام امامت بعد از پیامبر (ص) دارد. امّا از طریق نقل نیز آیات و روایات بسیار در باب تعیین حضرت علی(ع) به مقام امامت وجود دارد که جداگانه وارسی می‌شود<ref>ر. ک؛ طوسی، 1351، ج2: 10ـ5</ref>.


بدیهی است سخنان شیخ طوسی در این باب کامل و برهانش استوار می‌باشد، لذا جهت رعایت اختصار در این باب، به همین مقدار اکتفا می‌شود. شایان توجّه است که آنچه در این چهار بخش گفته آمد، اثبات امامت با استفاده از براهین عقلی بود. اینک ذیلاً به اختصار این مطلب مهم را از طریق نقل نیز پی می‌گیریم.
بدیهی است سخنان شیخ طوسی در این باب کامل و برهانش استوار می‌باشد، لذا جهت رعایت اختصار در این باب، به همین مقدار اکتفا می‌شود. شایان توجّه است که آنچه در این چهار بخش گفته آمد، اثبات امامت با استفاده از براهین عقلی بود. اینک ذیلاً به اختصار این مطلب مهم را از طریق نقل نیز پی می‌گیریم.
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
در قرآن مجید بارها به مسألة امامت پرداخته شده که جهت رعایت اختصار به عنوان نمونه فقط به برخی از آنها ذیلاً اشاره می‌شود:
در قرآن مجید بارها به مسألة امامت پرداخته شده که جهت رعایت اختصار به عنوان نمونه فقط به برخی از آنها ذیلاً اشاره می‌شود:


نخستین نکتۀ قابل توجّه آنکه خداوند در قرآن مجید میان امام و پیروانش سنخیّت برقرار کرده است و فرموده: « یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ... (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‏خوانیم...‏»<ref>الاسراء/71</ref>. خداوند متعال در بیان دیگر فرموده است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ...: و آنان [= فرعونیان‏] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می‏کنند...»<ref>القصص/41</ref>. در باب امامان هدایت نیز می‌فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...: و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، چون شکیبایی نمودند...»<ref>السّجده/24</ref>. در بیانی دیگر امامت هدایت را به عنوان پیمان الهی معرّفی فرموده است و می‌فرماید: «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ:‌ پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد»<ref>البقره/124</ref>.
نخستین نکتۀ قابل توجّه آنکه خداوند در قرآن مجید میان امام و پیروانش سنخیّت برقرار کرده است و فرموده: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ... (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‏خوانیم... ‏»<ref>الاسراء/71</ref>. خداوند متعال در بیان دیگر فرموده است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ... : و آنان [= فرعونیان‏] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می‏کنند...»<ref>القصص/41</ref>. در باب امامان هدایت نیز می‌فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا... : و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، چون شکیبایی نمودند...»<ref>السّجده/24</ref>. در بیانی دیگر امامت هدایت را به عنوان پیمان الهی معرّفی فرموده است و می‌فرماید: «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ:‌ پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد»<ref>البقره/124</ref>.


فی الجمله، چنان‌که از آیات مذکور لایح و روشن است، امامت در قرآن دو قِسم است: یکی امامت شیاطین و طاغوت که امّت و پیروان‌شان را به سوی جهنّم سوق می‌دهند. دو دیگر، امامت الهی که پیروان خودشان را به طرف کمال و سعادت و بهشت جاودان هدایت می‌نمایند. خداوند این دو قِسم رهبری را در آیۀ 257 از سورۀ بقره بیان فرموده است: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‏اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون می‏برد. (امّا) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌برند. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند‏».
فی الجمله، چنان‌که از آیات مذکور لایح و روشن است، امامت در قرآن دو قِسم است: یکی امامت شیاطین و طاغوت که امّت و پیروان‌شان را به سوی جهنّم سوق می‌دهند. دو دیگر، امامت الهی که پیروان خودشان را به طرف کمال و سعادت و بهشت جاودان هدایت می‌نمایند. خداوند این دو قِسم رهبری را در آیۀ 257 از سورۀ بقره بیان فرموده است: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‏اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون می‏برد. (امّا) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌برند. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند‏».
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
علاّمه طباطبائی ذیل آیات «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...»<ref>السّجده/24</ref>، و «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ...» <ref>الأنبیاء/73</ref>، می‌‌فرماید: «مقصود آن است که خداوند برخی از انبیای بنی‌اسرائیل را با توجّه به صفات ویژۀ ایشان، به مقام امامت نیز نصب فرمود. ظاهراً «یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» در این دو آیه جاری مجرای معنی امامت است؛ یعنی امام کسی باشد که هدایت به امر نماید. بنابراین، «هدایت به امر» در این آیات از شئون امامت است و معنایش آن است که امام علاوه بر ارائۀ طریق، دارای نوعی تصرّف تکوینی است که خداوند فقط به امامان الهی عطا فرموده است. البتّه برخی از پیامبران نیز که مقام امامت هم داشتند، از چنین موهبتی برخوردار بودند» <ref>طباطبائی، 1374، ج14: 304 و ج16: 266</ref>.
علاّمه طباطبائی ذیل آیات «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...»<ref>السّجده/24</ref>، و «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ...» <ref>الأنبیاء/73</ref>، می‌‌فرماید: «مقصود آن است که خداوند برخی از انبیای بنی‌اسرائیل را با توجّه به صفات ویژۀ ایشان، به مقام امامت نیز نصب فرمود. ظاهراً «یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» در این دو آیه جاری مجرای معنی امامت است؛ یعنی امام کسی باشد که هدایت به امر نماید. بنابراین، «هدایت به امر» در این آیات از شئون امامت است و معنایش آن است که امام علاوه بر ارائۀ طریق، دارای نوعی تصرّف تکوینی است که خداوند فقط به امامان الهی عطا فرموده است. البتّه برخی از پیامبران نیز که مقام امامت هم داشتند، از چنین موهبتی برخوردار بودند» <ref>طباطبائی، 1374، ج14: 304 و ج16: 266</ref>.


خداوند باز هم بدین نکته اشارت فرموده است چنان‌که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ...: ای کسانی که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را...‏»<ref>النّساء/59</ref>. نکتۀ قابل توجّه در این آیه آن‌که اطاعت رسول خدا و اولی‌الامر با اطاعت خداوند متفاوت آمده، چه فعل «أَطِیعُوا» بعد از «الرَّسُول» تکرار نشده است! از این بیان معلوم می‌شود که «اُولِی‌الأَمر» باید به سان نبیّ در هدایت‌گری و بیان احکام شریعت معصوم باشد که اطاعت از «اولی‌الأمر» همان اطاعت از «رسول» خداست. لیکن اطاعت از خدا به گونه‌ای دیگر است، چون خداوند جاعل شریعت است، لیکن پیامبر و امام، مبیّن و شارح شریعت هستند. بدین جهت، میان اطاعت خدا و غیر خدا (یعنی رسول و اولی‌الأمر) از این جهت فرق گذاشته شده است وگرنه سخن خدا و رسول خدا و حتّی اطاعت‌ ایشان غیر هم نیست. لذا خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ...: کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده...»<ref>النّساء/80</ref>.
خداوند باز هم بدین نکته اشارت فرموده است چنان‌که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ... : ای کسانی که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را... ‏»<ref>النّساء/59</ref>. نکتۀ قابل توجّه در این آیه آن‌که اطاعت رسول خدا و اولی‌الامر با اطاعت خداوند متفاوت آمده، چه فعل «أَطِیعُوا» بعد از «الرَّسُول» تکرار نشده است! از این بیان معلوم می‌شود که «اُولِی‌الأَمر» باید به سان نبیّ در هدایت‌گری و بیان احکام شریعت معصوم باشد که اطاعت از «اولی‌الأمر» همان اطاعت از «رسول» خداست. لیکن اطاعت از خدا به گونه‌ای دیگر است، چون خداوند جاعل شریعت است، لیکن پیامبر و امام، مبیّن و شارح شریعت هستند. بدین جهت، میان اطاعت خدا و غیر خدا (یعنی رسول و اولی‌الأمر) از این جهت فرق گذاشته شده است وگرنه سخن خدا و رسول خدا و حتّی اطاعت‌ ایشان غیر هم نیست. لذا خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ... : کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده...»<ref>النّساء/80</ref>.


==احادیث در باب امامت عامّه==
== احادیث در باب امامت عامّه ==


احادیث در این باب بیش از آن است که در این جستار مختصر آورده شود. ذیلاً به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود.
احادیث در این باب بیش از آن است که در این جستار مختصر آورده شود. ذیلاً به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود.
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
باز هم امام صادق(ع) در این باب می‌فرماید: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت: اگر زمین لحظه‌ای بدون امام ماند، نابود شود»<ref>همان: 102</ref>.
باز هم امام صادق(ع) در این باب می‌فرماید: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت: اگر زمین لحظه‌ای بدون امام ماند، نابود شود»<ref>همان: 102</ref>.


===امامت خاصّه در اصول کافی===
=== امامت خاصّه در اصول کافی ===


شایان ذکر آن‌که کتاب الحجّة اصول کافی شامل یک دورۀ کامل اصول عقاید به خصوص مبحث امامت عامّه و خاصّه می‌باشد که دانشمندان اسلامی چنان‌که باید بدان توجّه نمی‌کنند. ما در این جستار با توجّه به ضیق مجال به چند حدیث در باب عصمت و علم ائمّۀ اطهار، به عنوان نمونه ذیلاً اشاره می‌کنیم:
شایان ذکر آن‌که کتاب الحجّة اصول کافی شامل یک دورۀ کامل اصول عقاید به خصوص مبحث امامت عامّه و خاصّه می‌باشد که دانشمندان اسلامی چنان‌که باید بدان توجّه نمی‌کنند. ما در این جستار با توجّه به ضیق مجال به چند حدیث در باب عصمت و علم ائمّۀ اطهار، به عنوان نمونه ذیلاً اشاره می‌کنیم:


===عصمت امامان در اصول کافی===
=== عصمت امامان در اصول کافی ===


در باب عصمت امامان، علیهم‌السّلام، در این کتاب شریف احادیث بسیاری وارد شده که عصمت امام را لطف خداوند بر مردم معرّفی کرده‌اند. این‌گونه احادیث ارشاد عقل به قاعدۀ عقلی لطف است که متکلّمان امامیّه در اثبات امام منصوص بدان استدلال می‌کنند.
در باب عصمت امامان، علیهم‌السّلام، در این کتاب شریف احادیث بسیاری وارد شده که عصمت امام را لطف خداوند بر مردم معرّفی کرده‌اند. این‌گونه احادیث ارشاد عقل به قاعدۀ عقلی لطف است که متکلّمان امامیّه در اثبات امام منصوص بدان استدلال می‌کنند.
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
فی الجمله، بدیهی است که وقتی امام زبان و چشم و دست خدا باشد، یعنی ارادۀ او در گفتن و نگریستن و کار انجام دادن، به ارادۀ خدا متّصل شده است و محال است که مرتکب خطا شود. معنی عصمت جز این نباشد.
فی الجمله، بدیهی است که وقتی امام زبان و چشم و دست خدا باشد، یعنی ارادۀ او در گفتن و نگریستن و کار انجام دادن، به ارادۀ خدا متّصل شده است و محال است که مرتکب خطا شود. معنی عصمت جز این نباشد.


===علم امامان در اصول کافی===
=== علم امامان در اصول کافی ===


یکی از مسائل مورد اختلاف شیعه با اهل سنّت، مسألة علم مطلق امام است که اهل سنّت علم خلیفه را محدود می‌دانند، لیکن شیعۀ دوازده امامی علم امام را مطلق می‌داند. شیعه با استناد به آیات و روایات، جمیع امامان را عالم به علم غیب و شهادت می‌داند. این مسأله در کُتُب معتبر شیعه آمده است که در رأس جمیع کُتُب حدیثی شیعه، کتاب اصول کافی می‌باشد که به جهت ضیق مجال فقط به چند حدیث به عنوان نمونه ذیلاً اشاره می‌‌شود:
یکی از مسائل مورد اختلاف شیعه با اهل سنّت، مسألة علم مطلق امام است که اهل سنّت علم خلیفه را محدود می‌دانند، لیکن شیعۀ دوازده امامی علم امام را مطلق می‌داند. شیعه با استناد به آیات و روایات، جمیع امامان را عالم به علم غیب و شهادت می‌داند. این مسأله در کُتُب معتبر شیعه آمده است که در رأس جمیع کُتُب حدیثی شیعه، کتاب اصول کافی می‌باشد که به جهت ضیق مجال فقط به چند حدیث به عنوان نمونه ذیلاً اشاره می‌‌شود:
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
هشام بن حکم گوید: با فردی نصرانی به نام بُرَید خدمت امام کاظم(ع) رسیدیم و او از امام در باب انجیل پرسش‌هایی کرد که امام بخش‌های مهمّی از انجیل را بخواند و معنی کرد. مرد نصرانی با همسرش مسلمان شدند. خدمت امام صادق(ع) رسیدیم و قصّه را به حضورشان عرض نمودیم. امام خوشحال شد و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَجْعَلُ حُجَّةً فِی أَرْضِهِ یُسْأَلُ عَنْ شَیْ‏ءٍ فَیَقُولُ لَا أَدْرِی: خداوند در روی زمین حجّتی قرار ندهد که چیزی از او پرسند و در پاسخ گوید نمی‌دانم»<ref>همان:130</ref>. باز هم امام صادق(ع) می‌فرماید: «نَحْنُ وُلاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَیْبَةُ وَحْیِ اللَّه‏: ما امامان به حق رهبران الهی و خازنان علم خداوندی و صندوق وحی خدا هستیم»<ref>همان:110</ref>.
هشام بن حکم گوید: با فردی نصرانی به نام بُرَید خدمت امام کاظم(ع) رسیدیم و او از امام در باب انجیل پرسش‌هایی کرد که امام بخش‌های مهمّی از انجیل را بخواند و معنی کرد. مرد نصرانی با همسرش مسلمان شدند. خدمت امام صادق(ع) رسیدیم و قصّه را به حضورشان عرض نمودیم. امام خوشحال شد و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَجْعَلُ حُجَّةً فِی أَرْضِهِ یُسْأَلُ عَنْ شَیْ‏ءٍ فَیَقُولُ لَا أَدْرِی: خداوند در روی زمین حجّتی قرار ندهد که چیزی از او پرسند و در پاسخ گوید نمی‌دانم»<ref>همان:130</ref>. باز هم امام صادق(ع) می‌فرماید: «نَحْنُ وُلاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَیْبَةُ وَحْیِ اللَّه‏: ما امامان به حق رهبران الهی و خازنان علم خداوندی و صندوق وحی خدا هستیم»<ref>همان:110</ref>.


برید بن معاویه گوید: یکی از دو امام (امام باقر یا امام صادق)، علیهماالسّلام، در تفسیر آیۀ «...وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ...:... در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌‏دانند...» (آل‌عمران/7) فرموده است: «رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَفْضَلُ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِیعَ مَا أَنْزَلَ عَلَیْهِ مِنَ التَّنْزِیلِ وَ التَّأْوِیلِ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُنْزِلَ عَلَیْهِ شَیْئاً لَمْ یُعَلِّمْهُ تَأْوِیلَهُ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ یَعْلَمُونَهُ کُلَّهُ: پیامبر(ص) برترین فرد از راسخون در علم بود که خداوند تنزیل و تأویل جمیع آیات قرآن را بدو آموخته بود و اوصیای بعد از او (امامان) نیز به همۀ آنها علم کامل دارند»<ref>همان: 122</ref>.
برید بن معاویه گوید: یکی از دو امام (امام باقر یا امام صادق)، علیهماالسّلام، در تفسیر آیۀ «...وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ... :... در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌‏دانند...» (آل‌عمران/7) فرموده است: «رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَفْضَلُ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِیعَ مَا أَنْزَلَ عَلَیْهِ مِنَ التَّنْزِیلِ وَ التَّأْوِیلِ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُنْزِلَ عَلَیْهِ شَیْئاً لَمْ یُعَلِّمْهُ تَأْوِیلَهُ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ یَعْلَمُونَهُ کُلَّهُ: پیامبر(ص) برترین فرد از راسخون در علم بود که خداوند تنزیل و تأویل جمیع آیات قرآن را بدو آموخته بود و اوصیای بعد از او (امامان) نیز به همۀ آنها علم کامل دارند»<ref>همان: 122</ref>.


امام صادق(ع) در تفسیر آیۀ «...اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ...: عمل کنید! خداوند و فرستادة او و مؤمنان، اعمال شما را می‏بینند...‏»<ref>التّوبه/105</ref>، می‌فرماید: «مقصود از «مؤمنون» در این آیه ما امامان هستیم که بعد از خدا و رسول خدا به جمیع اعمال بندگان خدا علم و آگاهی داریم»<ref>همان: 126</ref>. همچنین، روزی امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمود: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِیّاً (ع) أَلْفَ بَابٍ یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ. فَنَکَتَ سَاعَةً فِی الْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ مَا هُوَ بِذَاکَ، ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَامِعَةَ وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا الْجَامِعَةُ؛..فِیهَا کُلُّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ حَتَّی الْأَرْشُ فِی الْخَدْشِ... ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا الْجَفْرُ؛ وِعَاءٌ فِیهِ عِلْمُ النَّبِیِّینَ وَ الْوَصِیِّینَ وَ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ الَّذِینَ مَضَوْا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ ثمّ قَالَ: وَ لَیْسَ بِذَاکَ. ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً فقَالَ: وَ إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ(ع) وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ (ع)،..ثُمَّ قَالَ: إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ و مَا یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِ الْأَمْرِ وَ الشَّیْ‏ءُ بَعْدَ الشَّیْ‏ءِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة:ای ابومحمّد! رسول اکرم (ص) هزار باب علم به علی(ع) آموخت که از هر باب آن هزار باب دیگر گشوده شود. سپس ساعتی تأمّل کرد و فرمود: آنچه گفتم نهایت علم نبود. سپس فرمود: به یقین علم جامعه نزد ماست. مردم چه دانند که علم جامعه چیست؟ آن علمی‌باشد که جمیع احکام حلال و حرام، حتّی خراش روی پوست در آن آمده است. پس اندکی سکوت کرد و پس از آن فرمود: علم جِفر نزد ماست و مردم چه دانند که علم جفر چه باشد؟ جفر ظرفی است که در آن علم جمیع انبیای پیشین و جانشینانشان و همۀ دانایان بنی‌اسرائیل در آن موجود است. آنگاه فرمود: این علم نیز نهایت دانش نیست. سپس ساعتی سکوت کرد و فرمود: همانا مُصحف فاطمة زهرا (س) نزد ماست و مردم چه دانند که مُصحف فاطمه چه باشد. سپس فرمود: علم جمیع حوادث گذشته تا حال و نیز از حال تا قیام قیامت پیش ماست. هرچه هر روز و شب اتّفاق افتد و هر امری و چیزی که یکی بعد از دیگری تا قیامت واقع شود، ما به جمیع آن امور علم و آگاهی داریم»<ref>همان: 136</ref>.
امام صادق(ع) در تفسیر آیۀ «...اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ... : عمل کنید! خداوند و فرستادة او و مؤمنان، اعمال شما را می‏بینند... ‏»<ref>التّوبه/105</ref>، می‌فرماید: «مقصود از «مؤمنون» در این آیه ما امامان هستیم که بعد از خدا و رسول خدا به جمیع اعمال بندگان خدا علم و آگاهی داریم»<ref>همان: 126</ref>. همچنین، روزی امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمود: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِیّاً (ع) أَلْفَ بَابٍ یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ. فَنَکَتَ سَاعَةً فِی الْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ مَا هُوَ بِذَاکَ، ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَامِعَةَ وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا الْجَامِعَةُ؛..فِیهَا کُلُّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ حَتَّی الْأَرْشُ فِی الْخَدْشِ... ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا الْجَفْرُ؛ وِعَاءٌ فِیهِ عِلْمُ النَّبِیِّینَ وَ الْوَصِیِّینَ وَ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ الَّذِینَ مَضَوْا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ ثمّ قَالَ: وَ لَیْسَ بِذَاکَ. ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً فقَالَ: وَ إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ(ع) وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ (ع)،..ثُمَّ قَالَ: إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ و مَا یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِ الْأَمْرِ وَ الشَّیْ‏ءُ بَعْدَ الشَّیْ‏ءِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة:ای ابومحمّد! رسول اکرم (ص) هزار باب علم به علی(ع) آموخت که از هر باب آن هزار باب دیگر گشوده شود. سپس ساعتی تأمّل کرد و فرمود: آنچه گفتم نهایت علم نبود. سپس فرمود: به یقین علم جامعه نزد ماست. مردم چه دانند که علم جامعه چیست؟ آن علمی‌باشد که جمیع احکام حلال و حرام، حتّی خراش روی پوست در آن آمده است. پس اندکی سکوت کرد و پس از آن فرمود: علم جِفر نزد ماست و مردم چه دانند که علم جفر چه باشد؟ جفر ظرفی است که در آن علم جمیع انبیای پیشین و جانشینانشان و همۀ دانایان بنی‌اسرائیل در آن موجود است. آنگاه فرمود: این علم نیز نهایت دانش نیست. سپس ساعتی سکوت کرد و فرمود: همانا مُصحف فاطمة زهرا (س) نزد ماست و مردم چه دانند که مُصحف فاطمه چه باشد. سپس فرمود: علم جمیع حوادث گذشته تا حال و نیز از حال تا قیام قیامت پیش ماست. هرچه هر روز و شب اتّفاق افتد و هر امری و چیزی که یکی بعد از دیگری تا قیامت واقع شود، ما به جمیع آن امور علم و آگاهی داریم»<ref>همان: 136</ref>.


امام صادق(ع) در حدیث دیگری می‌فرماید: «زنادقه به سال 128 هجری ظاهر خواهند شد. راوی پرسید: شما چگونه از این امر مطّلع شدید؟ فرمود: این مطلب را در مُصحف فاطمه (س) مشاهده نمودم. راوی پرسید: مصحف فاطمه چیست؟ امام فرمود: خداوند بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) فرشته‌ای جهت دلداری فاطمه (س)، خدمت ایشان فرستاد که آن فرشته به اذن الله جمیع اسرار عالم را به فاطمه (س) الهام کرد و فاطمه (س) آن را بر علی(ع) املاء نمود و حضرت علی(ع) آن را بنگاشت. جمیع آن نوشته‌ها همان مصحف فاطمه(س) است. آنگاه فرمود: «أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ فِیهِ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامِ وَ لَکِنْ فِیهِ عِلْمُ مَا یَکُون‏: بدانید! که مُصحف فاطمه(س) کتاب احکام حلال و حرام نیست، بلکه در آن علم همه چیز تا روز قیامت موجود است»<ref>همان: 137</ref>.
امام صادق(ع) در حدیث دیگری می‌فرماید: «زنادقه به سال 128 هجری ظاهر خواهند شد. راوی پرسید: شما چگونه از این امر مطّلع شدید؟ فرمود: این مطلب را در مُصحف فاطمه (س) مشاهده نمودم. راوی پرسید: مصحف فاطمه چیست؟ امام فرمود: خداوند بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) فرشته‌ای جهت دلداری فاطمه (س)، خدمت ایشان فرستاد که آن فرشته به اذن الله جمیع اسرار عالم را به فاطمه (س) الهام کرد و فاطمه (س) آن را بر علی(ع) املاء نمود و حضرت علی(ع) آن را بنگاشت. جمیع آن نوشته‌ها همان مصحف فاطمه(س) است. آنگاه فرمود: «أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ فِیهِ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامِ وَ لَکِنْ فِیهِ عِلْمُ مَا یَکُون‏: بدانید! که مُصحف فاطمه(س) کتاب احکام حلال و حرام نیست، بلکه در آن علم همه چیز تا روز قیامت موجود است»<ref>همان: 137</ref>.
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:
این‌که اسم اعظم چیست، کسی را به آن آگاهی نیست. مسلّم علم همراه قدرت در صاحب اسم اعظم جمع است که کمالی بالاتر از صاحب آن برای بشر فرض ندارد. لذا در دنبال همان حدیث، امام باقر(ع) فرموده است: «فقط یک حرف از اسم اعظم در دست وزیر سلیمان بود که در مدّتی کمتر از چشم هم زدن تخت بلقیس را از یمن تا فلسطین نزد سلیمان احضار کرد»<ref>همان</ref>.
این‌که اسم اعظم چیست، کسی را به آن آگاهی نیست. مسلّم علم همراه قدرت در صاحب اسم اعظم جمع است که کمالی بالاتر از صاحب آن برای بشر فرض ندارد. لذا در دنبال همان حدیث، امام باقر(ع) فرموده است: «فقط یک حرف از اسم اعظم در دست وزیر سلیمان بود که در مدّتی کمتر از چشم هم زدن تخت بلقیس را از یمن تا فلسطین نزد سلیمان احضار کرد»<ref>همان</ref>.


==امامت خاصّه در قرآن و سایر کُتُب روایی==
== امامت خاصّه در قرآن و سایر کُتُب روایی ==


مطالب این بند در دو بخش در کوتاه‌ سخن بیان خواهد شد:
مطالب این بند در دو بخش در کوتاه‌ سخن بیان خواهد شد:


الف) ده‌ها آیه در قرآن مجید در مدح و ستایش حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) وارد شده است. سیّد هاشم بحرانی در غایة المرام صد و سی و شش آیه در مدح حضرت علی(ع) آورده است.<ref>ر.ک؛ بحرانی، 1388، ج1: 492ـ323 و ج2: 68ـ7</ref>. نکتۀ قابل توجّه آن‌که علاّمه بحرانی جمیع آیات را با ذکر احادیث فراوان از طریق کُتُب معتبر اهل سنّت آورده است. این آیات مضاف بر سورۀ دهر (هَل أَتَی) و سورۀ کوثر می‌باشد که در این مقاله برای نمونه فقط به سه آیه در باب امامت حضرت علی(ع) استناد می‌شود:
الف) ده‌ها آیه در قرآن مجید در مدح و ستایش حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) وارد شده است. سیّد هاشم بحرانی در غایة المرام صد و سی و شش آیه در مدح حضرت علی(ع) آورده است.<ref>ر. ک؛ بحرانی، 1388، ج1: 492ـ323 و ج2: 68ـ7</ref>. نکتۀ قابل توجّه آن‌که علاّمه بحرانی جمیع آیات را با ذکر احادیث فراوان از طریق کُتُب معتبر اهل سنّت آورده است. این آیات مضاف بر سورۀ دهر (هَل أَتَی) و سورۀ کوثر می‌باشد که در این مقاله برای نمونه فقط به سه آیه در باب امامت حضرت علی(ع) استناد می‌شود:


===آیۀ مباهله (آل‌عمران/ 6)===
=== آیۀ مباهله (آل‌عمران/ 6)===


خداوند در این آیه فرموده است: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ: هرگاه بعد از علم و دانشی که (دربارة مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
خداوند در این آیه فرموده است: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ: هرگاه بعد از علم و دانشی که (دربارة مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:
به هر روی، طبق نصّ این آیه، علی(ع) دارای جمیع صفات پیامبر مثل علم و عصمت می‌باشد. با توجّه به اطلاق آیه، فقط نبوّت را ندارد، چون در سایر آیات و احادیث، نبوّت استثنا شده است. از جمله صفات پیامبر آنکه آن حضرت مبیّن شریعت و امام امّت بودند. پس علی(ع) نیز صفت امامت و بیانگری شریعت را دارد. شیخ طوسی با توجّه بدین نکته فرموده است: «طبق این آیه، علی(ع) امام مسلمانان بعد از پیامبر اکرم(ص) است، چون این آیه مساوی بودن کمالات علی(ع) با پیامبر (جز پیامبری) را اعلام می‌فرماید و طبق قیاس مساوات علی(ع) معصوم و اعلم امّت اسلامی است و فقط چنین کسی شایستگی امامت دارد»<ref>طوسی، 1367، ج2: 485</ref>.
به هر روی، طبق نصّ این آیه، علی(ع) دارای جمیع صفات پیامبر مثل علم و عصمت می‌باشد. با توجّه به اطلاق آیه، فقط نبوّت را ندارد، چون در سایر آیات و احادیث، نبوّت استثنا شده است. از جمله صفات پیامبر آنکه آن حضرت مبیّن شریعت و امام امّت بودند. پس علی(ع) نیز صفت امامت و بیانگری شریعت را دارد. شیخ طوسی با توجّه بدین نکته فرموده است: «طبق این آیه، علی(ع) امام مسلمانان بعد از پیامبر اکرم(ص) است، چون این آیه مساوی بودن کمالات علی(ع) با پیامبر (جز پیامبری) را اعلام می‌فرماید و طبق قیاس مساوات علی(ع) معصوم و اعلم امّت اسلامی است و فقط چنین کسی شایستگی امامت دارد»<ref>طوسی، 1367، ج2: 485</ref>.


===آیات 3 و 67 سورۀ مائده===
=== آیات 3 و 67 سورۀ مائده ===


خداوند در آیۀ67 این سوره، نخست به پیامبر(ص) فرمان داد تا علی(ع) را به عنوان امام بعد از خود معرّفی نماید. سپس در آیة 3 از همین سوره بعد از معرّفی شدن علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر اکرم (ص)، اکمال دین را اعلام فرمود. این دو آیه به ترتیب به «آیۀ تبلیغ و اکمال دین» معروف هستند. خداوند در آیۀ تبلیغ می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ...: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‏ای. خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می‏دارد...»<ref>المائده/67</ref>. در آیۀ اکمال نیز خداوند متعال می‌فرماید: «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا...: امروز(روز نصب علی(ع) بر امامت)، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم» <ref>المائده/3</ref>.
خداوند در آیۀ67 این سوره، نخست به پیامبر(ص) فرمان داد تا علی(ع) را به عنوان امام بعد از خود معرّفی نماید. سپس در آیة 3 از همین سوره بعد از معرّفی شدن علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر اکرم (ص)، اکمال دین را اعلام فرمود. این دو آیه به ترتیب به «آیۀ تبلیغ و اکمال دین» معروف هستند. خداوند در آیۀ تبلیغ می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ... : ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‏ای. خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می‏دارد...»<ref>المائده/67</ref>. در آیۀ اکمال نیز خداوند متعال می‌فرماید: «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا... : امروز(روز نصب علی(ع) بر امامت)، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم» <ref>المائده/3</ref>.


در حقیقت آیۀ تبلیغ مقدّمۀ آیۀ اکمال دین است و از جهت ترتیب نزول نیز نخست آیۀ تبلیغ، سپس آیۀ اکمال نازل گردیده است. روایات در شأن نزول این دو آیه از طریق شیعه، اجماعی و از ناحیۀ اهل سنّت نیز به نحو مستفیض می‌باشد. جای تردید نیست که این دو آیه روز هجدهم ذی‌ حجّة سال دهم هجری (روز عید غدیر) یکی بعد از دیگری نازل شده است. ذیلاً به نمونه‌هایی از احادیث از طریق اهل سنّت و شیعه اشارت می‌شود.
در حقیقت آیۀ تبلیغ مقدّمۀ آیۀ اکمال دین است و از جهت ترتیب نزول نیز نخست آیۀ تبلیغ، سپس آیۀ اکمال نازل گردیده است. روایات در شأن نزول این دو آیه از طریق شیعه، اجماعی و از ناحیۀ اهل سنّت نیز به نحو مستفیض می‌باشد. جای تردید نیست که این دو آیه روز هجدهم ذی‌ حجّة سال دهم هجری (روز عید غدیر) یکی بعد از دیگری نازل شده است. ذیلاً به نمونه‌هایی از احادیث از طریق اهل سنّت و شیعه اشارت می‌شود.


ابوسعید خدری از پیامبر نقل کرد که آیۀ ولایت روز هجدهم ذی‌ حجّة سال دهم هجری در باب نصب حضرت علی(ع) به امامت نازل گردید<ref>ر.ک؛ ذکاوتی، 1383، ج1: 107</ref>. و امام باقر(ع) می‌فرماید: «آخَرُ فَرِیضَةٍ أَنزَلَهَا اللهُ الولاَیَةُ: مسألة ولایت و نصب حضرت علی(ع) به امامت، آخرین فریضه‌ای بود که خداوند نازل فرمود»<ref>بحرانی، 1385، ج2: 223</ref>. امام رضا(ع) نیز می‌فرماید: «أَنزَلَ اللهُ فِی حَجَّةِ الوِدَاعِ آیَةَ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»؛ أَمرُ الإِمَامَةِ مِن تَمَامِ الدِّینِ، لَم یُمضَ(ص) حَتّی بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِم وَ أَقَامَ لَهُم عَلِیّاً عِلماً وَ إِمَاماً: خداوند آیۀ «الیوم أکملتُ...» را در حجةالوداع بر پیامبر (ص) نازل فرمود. امر امامت اکمال دین است. پیامبر اکرم(ص) پیش از رحلت خود جمیع احکام دین اسلام را برای امّت خود بیان فرمود و علی(ع) را به عنوان راهنما و امام بعد از خود نصب نمود»<ref>همان: 224</ref>.
ابوسعید خدری از پیامبر نقل کرد که آیۀ ولایت روز هجدهم ذی‌ حجّة سال دهم هجری در باب نصب حضرت علی(ع) به امامت نازل گردید<ref>ر. ک؛ ذکاوتی، 1383، ج1: 107</ref>. و امام باقر(ع) می‌فرماید: «آخَرُ فَرِیضَةٍ أَنزَلَهَا اللهُ الولاَیَةُ: مسألة ولایت و نصب حضرت علی(ع) به امامت، آخرین فریضه‌ای بود که خداوند نازل فرمود»<ref>بحرانی، 1385، ج2: 223</ref>. امام رضا(ع) نیز می‌فرماید: «أَنزَلَ اللهُ فِی حَجَّةِ الوِدَاعِ آیَةَ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»؛ أَمرُ الإِمَامَةِ مِن تَمَامِ الدِّینِ، لَم یُمضَ(ص) حَتّی بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِم وَ أَقَامَ لَهُم عَلِیّاً عِلماً وَ إِمَاماً: خداوند آیۀ «الیوم أکملتُ...» را در حجةالوداع بر پیامبر (ص) نازل فرمود. امر امامت اکمال دین است. پیامبر اکرم(ص) پیش از رحلت خود جمیع احکام دین اسلام را برای امّت خود بیان فرمود و علی(ع) را به عنوان راهنما و امام بعد از خود نصب نمود»<ref>همان: 224</ref>.


در بحث دلالی آیۀ تبلیغ، با اندک توجّه به فضای زمان نزول آیه معلوم می‌شود که اعلام امامت تا چه حد مشکل‌آفرین بوده که خداوند حفظ جان پیامبرش را در برابر خطرات منافقان مسلمان‌نما به عهده گرفته است و با تأکید تمام به پیامبر اکرم (ص) دستور اعلام این امر مهم را داده است و در آیۀ اکمال فرمود: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏: امروز، کافران از (زوال) آیین شما،مأیوس شدند؛ بنابر این، از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید. امروز، دین شما را کامل کردم».
در بحث دلالی آیۀ تبلیغ، با اندک توجّه به فضای زمان نزول آیه معلوم می‌شود که اعلام امامت تا چه حد مشکل‌آفرین بوده که خداوند حفظ جان پیامبرش را در برابر خطرات منافقان مسلمان‌نما به عهده گرفته است و با تأکید تمام به پیامبر اکرم (ص) دستور اعلام این امر مهم را داده است و در آیۀ اکمال فرمود: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏: امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند؛ بنابر این، از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید. امروز، دین شما را کامل کردم».


با توجّه به اینکه این دو آیه یکی بعد از دیگری در روز هجدهم ذی‌ حجّة سال دهم هجری نازل شده است و معرّفی حضرت علی(ع) به دست پیامبر اکرم(ص) یقیناً انجام گرفته (در بحث حدیث غدیر خواهد آمد)، به آسانی معلوم می‌شود که تبلیغ امر مهم در آیۀ تبلیغ ممکن نیست تبلیغ قرآن و دین اسلام باشد، چون به اتّفاق شیعه و سنّی سورۀ مائده آخرین سوره‌ای بود که بر پیامبر (ص) نازل گردید. و پیامبر اکرم (ص) مدّت اندکی بعد از نزول این سوره در قید حیات بودند. با این حال، چنین تأکیدی معنی ندارد. اگر مقصود تبلیغ احکام دین باشد که اکثر احکام وارد شده در سورۀ مائده به سان صوم و صلاة، در سورۀ بقره و مانند آن سال‌ها پیش از نزول سورۀ مائده نازل شده بود. پس مقصود اعلام امامت حضرت علی(ع) است و نیز مقصود از «اَلیَوم» در آیۀ اکمال نیز، جز روز انتصاب علی(ع) به امامت چیزی دیگر نتواند بود. با توجّه بدین نکته، صاحب تفسیر «الأمثل» گفته است: «اگر مقصود از «اَلیَوم» که دو بار در آیۀ اکمال تکرار شده، فتح مکّه یا روز اعلام برائت از مشرکین (که در بخشی از سورۀ برائت آمده است) و یا روز آغاز بعثت باشد، با نزول سورۀ مائده همخوانی نخواهد داشت، چون هر سه حادثه مدّت‌ها پیش از نزول سورۀ مائده اتّفاق افتاده‌اند؛ مثلاً بین آغاز بعثت و نزول سورۀ مائده حدود 23 سال فاصلۀ زمانی در کار است و فتح مکّه حدود دو سال و اعلام برائت حدود یک سال و اَندی پیش از نزول سورۀ مائده است. بنابراین، مقصود روز انتصاب حضرت امیر(ع) به سِمَت امامت است»<ref>مکارم شیرازی، 1378، ج3: 591</ref>.
با توجّه به اینکه این دو آیه یکی بعد از دیگری در روز هجدهم ذی‌ حجّة سال دهم هجری نازل شده است و معرّفی حضرت علی(ع) به دست پیامبر اکرم(ص) یقیناً انجام گرفته (در بحث حدیث غدیر خواهد آمد)، به آسانی معلوم می‌شود که تبلیغ امر مهم در آیۀ تبلیغ ممکن نیست تبلیغ قرآن و دین اسلام باشد، چون به اتّفاق شیعه و سنّی سورۀ مائده آخرین سوره‌ای بود که بر پیامبر (ص) نازل گردید. و پیامبر اکرم (ص) مدّت اندکی بعد از نزول این سوره در قید حیات بودند. با این حال، چنین تأکیدی معنی ندارد. اگر مقصود تبلیغ احکام دین باشد که اکثر احکام وارد شده در سورۀ مائده به سان صوم و صلاة، در سورۀ بقره و مانند آن سال‌ها پیش از نزول سورۀ مائده نازل شده بود. پس مقصود اعلام امامت حضرت علی(ع) است و نیز مقصود از «اَلیَوم» در آیۀ اکمال نیز، جز روز انتصاب علی(ع) به امامت چیزی دیگر نتواند بود. با توجّه بدین نکته، صاحب تفسیر «الأمثل» گفته است: «اگر مقصود از «اَلیَوم» که دو بار در آیۀ اکمال تکرار شده، فتح مکّه یا روز اعلام برائت از مشرکین (که در بخشی از سورۀ برائت آمده است) و یا روز آغاز بعثت باشد، با نزول سورۀ مائده همخوانی نخواهد داشت، چون هر سه حادثه مدّت‌ها پیش از نزول سورۀ مائده اتّفاق افتاده‌اند؛ مثلاً بین آغاز بعثت و نزول سورۀ مائده حدود 23 سال فاصلۀ زمانی در کار است و فتح مکّه حدود دو سال و اعلام برائت حدود یک سال و اَندی پیش از نزول سورۀ مائده است. بنابراین، مقصود روز انتصاب حضرت امیر(ع) به سِمَت امامت است»<ref>مکارم شیرازی، 1378، ج3: 591</ref>.
خط ۱۹۰: خط ۱۹۰:
علاّمه طباطبائی نیز بعد از بحث‌های مفصّل در ذیل این دو آیه می‌فرماید: «این دو آیه هیچ تفسیر و توجیه دیگری جز نصب حضرت علی(ع) به امامت ندارد»<ref>طباطبائی، 1374، ج5: 168</ref>.
علاّمه طباطبائی نیز بعد از بحث‌های مفصّل در ذیل این دو آیه می‌فرماید: «این دو آیه هیچ تفسیر و توجیه دیگری جز نصب حضرت علی(ع) به امامت ندارد»<ref>طباطبائی، 1374، ج5: 168</ref>.


 
== احادیث ویژه در اثبات امامت خاصّه (امامت اهل بیت، علیهم‌السّلام) ==
==احادیث ویژه در اثبات امامت خاصّه (امامت اهل بیت، علیهم‌السّلام)==


در این بخش فقط در وسع مقاله به سه حدیث در باب منصوب بودن علی، علیه‌السّلام، به مقام امامت استناد می‌شود:
در این بخش فقط در وسع مقاله به سه حدیث در باب منصوب بودن علی، علیه‌السّلام، به مقام امامت استناد می‌شود:


===حدیث غدیر===
=== حدیث غدیر ===


هیچ عالم بی‌تعصّب اسلامی، منکر سند این حدیث نیست. اسناد این حدیث به تفصیل در کتاب‌های عبقات الأنوار، غایة المرام و به خصوص در کتاب الغدیر و... آمده است. بحرانی این حدیث شریف را از 89 طریق نقل فرموده است (ر.ک؛ بحرانی، 1388، ج1: 165ـ135). علاّمه امینی در الغدیر می‌فرماید: «پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی(ع) را در حضور بیش از صد و بیست هزار تن از یاران خود، اعمّ از اهل مدینه و دیگر بلاد اسلامی، به عنوان ولیّ امر امّت اسلامی در روز هجدهم ذی‌ حجّة سال دهم هجری در سرزمین غدیر معرّفی فرمود. بنابراین، بیش از این در باب سند این حدیث نیاز به توضیح نیست، چون این حدیث متواتر است» <ref>امینی، 1361، ج1: 9</ref>.
هیچ عالم بی‌تعصّب اسلامی، منکر سند این حدیث نیست. اسناد این حدیث به تفصیل در کتاب‌های عبقات الأنوار، غایة المرام و به خصوص در کتاب الغدیر و... آمده است. بحرانی این حدیث شریف را از 89 طریق نقل فرموده است (ر. ک؛ بحرانی، 1388، ج1: 165ـ135). علاّمه امینی در الغدیر می‌فرماید: «پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی(ع) را در حضور بیش از صد و بیست هزار تن از یاران خود، اعمّ از اهل مدینه و دیگر بلاد اسلامی، به عنوان ولیّ امر امّت اسلامی در روز هجدهم ذی‌ حجّة سال دهم هجری در سرزمین غدیر معرّفی فرمود. بنابراین، بیش از این در باب سند این حدیث نیاز به توضیح نیست، چون این حدیث متواتر است» <ref>امینی، 1361، ج1: 9</ref>.


اینک خلاصه‌ای از این حدیث را از کتاب الغدیر نقل، سپس در دلالت آن به اختصار سخن گفته می‌شود.
اینک خلاصه‌ای از این حدیث را از کتاب الغدیر نقل، سپس در دلالت آن به اختصار سخن گفته می‌شود.
خط ۲۰۵: خط ۲۰۴:
در بحث دلالی حدیث، سخن از معنی کلمۀ «مولی» است. در زبان عربی «مولی» را معانی بسیار است که سه معنی آن شایع‌تر است: «برده، دوست، صاحب امر و امام مردم». با توجّه به صدر حدیث که پیامبر اکرم(ص) از ولایت مطلق خود، با استناد به آیۀ 6 از سورۀ احزاب (النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ)، سخن می‌گوید و مردم را به آن آیه و ولایت‌مداری پیامبر توجّه می‌دهد، و آنگاه می‌گوید: «آن ولایت و مولویّت من، عیناً به علی(ع) منتقل می‌شود» معلوم می‌گردد که کلمۀ «مولی» در این حدیث فقط به معنی «امامت و ولایت» است، نه چیز دیگر. در این حدیث دو تا «فاء تفریع» به کار رفته است: «فَـمَن کُنتُ مَولاَهُ، فَـهَذَا عَلِیٌّ مَولاَهُ»، که فاء نخستین ولایت و مولویّت پیامبر (ص) را با توجّه به مضمون آیۀ 6 از سورۀ احزاب بیان می‌دارد و فاء دوم (فَهَذَا عِلِیٌّ) بیانگر آن است که همان ولایت و مولویّت پیامبر به علی(ع) منتقل گردیده است. بنابراین، اگر در صدر و ذیل حدیث دقّت شود، در دلالت حدیث ابهامی نمی‌ماند. پیامبر اکرم(ص) حدیث را با بیان ولایت مطلق خود آغاز فرمود و همان را با فاء تفریع به علی(ع) منتقل نمود. سپس در ذیل حدیث فرمود: «فَلیَبلُغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ»؛ حاضران باید این مطلب مهم (اکمال دین) را به غایبان برسانند.
در بحث دلالی حدیث، سخن از معنی کلمۀ «مولی» است. در زبان عربی «مولی» را معانی بسیار است که سه معنی آن شایع‌تر است: «برده، دوست، صاحب امر و امام مردم». با توجّه به صدر حدیث که پیامبر اکرم(ص) از ولایت مطلق خود، با استناد به آیۀ 6 از سورۀ احزاب (النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ)، سخن می‌گوید و مردم را به آن آیه و ولایت‌مداری پیامبر توجّه می‌دهد، و آنگاه می‌گوید: «آن ولایت و مولویّت من، عیناً به علی(ع) منتقل می‌شود» معلوم می‌گردد که کلمۀ «مولی» در این حدیث فقط به معنی «امامت و ولایت» است، نه چیز دیگر. در این حدیث دو تا «فاء تفریع» به کار رفته است: «فَـمَن کُنتُ مَولاَهُ، فَـهَذَا عَلِیٌّ مَولاَهُ»، که فاء نخستین ولایت و مولویّت پیامبر (ص) را با توجّه به مضمون آیۀ 6 از سورۀ احزاب بیان می‌دارد و فاء دوم (فَهَذَا عِلِیٌّ) بیانگر آن است که همان ولایت و مولویّت پیامبر به علی(ع) منتقل گردیده است. بنابراین، اگر در صدر و ذیل حدیث دقّت شود، در دلالت حدیث ابهامی نمی‌ماند. پیامبر اکرم(ص) حدیث را با بیان ولایت مطلق خود آغاز فرمود و همان را با فاء تفریع به علی(ع) منتقل نمود. سپس در ذیل حدیث فرمود: «فَلیَبلُغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ»؛ حاضران باید این مطلب مهم (اکمال دین) را به غایبان برسانند.


===حدیث ثقلین===
=== حدیث ثقلین ===


این حدیث متواتر معنوی است. سیّد هاشم بحرانی این حدیث شریف را از 39 طریق اهل سنّت نقل کرده است<ref>ر.ک؛ بحرانی، 1388: 298</ref>. علمای شیعی علاوه بر اینکه این حدیث را در کُتُب کلامی و تفسیری خویش نقل کرده‌اند، کتاب‌های مستقلّی نیز به همین نام تدوین نموده‌اند؛ مثل کتاب حدیث ثقلین از سیّد علی میلانی و.... ذیلاً این حدیث از غایة المرام به نقل از احمد بن حنبل نقل می‌گردد، سپس به طور خلاصه در دلالت آن بحث می‌شود.
این حدیث متواتر معنوی است. سیّد هاشم بحرانی این حدیث شریف را از 39 طریق اهل سنّت نقل کرده است<ref>ر. ک؛ بحرانی، 1388: 298</ref>. علمای شیعی علاوه بر اینکه این حدیث را در کُتُب کلامی و تفسیری خویش نقل کرده‌اند، کتاب‌های مستقلّی نیز به همین نام تدوین نموده‌اند؛ مثل کتاب حدیث ثقلین از سیّد علی میلانی و.... ذیلاً این حدیث از غایة المرام به نقل از احمد بن حنبل نقل می‌گردد، سپس به طور خلاصه در دلالت آن بحث می‌شود.


«قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): «إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الْآخَرِ: کِتَابُ اللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی، ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی،‏ أَلاَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏: پیامبر اکرم(ص) فرمود: همانا من میان شما دو چیز گرانبها به جا گذاشتم که یکی بزرگتر از دیگری می‌باشد: کتاب خدا و عترت و اهل بیت من. مادام که به آن دو تمسّک جویید، هرگز گمراه نشوید. آگاه باشید که آن دو تا روز قیامت هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد آیند»<ref>همان: 299</ref>.
«قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): «إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الْآخَرِ: کِتَابُ اللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی، ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی، ‏ أَلاَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏: پیامبر اکرم(ص) فرمود: همانا من میان شما دو چیز گرانبها به جا گذاشتم که یکی بزرگتر از دیگری می‌باشد: کتاب خدا و عترت و اهل بیت من. مادام که به آن دو تمسّک جویید، هرگز گمراه نشوید. آگاه باشید که آن دو تا روز قیامت هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد آیند»<ref>همان: 299</ref>.


در بحث دلالی این حدیث به سه نکته باید توجّه نمود: یکی آنکه پیامبر، کتاب خدا و اهل بیت را عِدل یکدیگر قرار داد. دو دیگر آنکه این دو (ثقلین) تا قیامت از هم جدا نشوند. سوم وجوب تمسّک و پیروی از هر دو. نکتۀ اوّل و دوم بدون توضیح روشن است، به خصوص با توجّه به اینکه پیامبر (ص) حین بیان حدیث دو انگشت سبّابة دو دست خود را کنار هم قرار داد و فرمود: «کَهَاتَین»؛ یعنی قرآن و حدیث به سان این دو انگشت عِدل همند. نیز در متن حدیث فرمود: تا روز قیامت از هم جدا نشوند.
در بحث دلالی این حدیث به سه نکته باید توجّه نمود: یکی آنکه پیامبر، کتاب خدا و اهل بیت را عِدل یکدیگر قرار داد. دو دیگر آنکه این دو (ثقلین) تا قیامت از هم جدا نشوند. سوم وجوب تمسّک و پیروی از هر دو. نکتۀ اوّل و دوم بدون توضیح روشن است، به خصوص با توجّه به اینکه پیامبر (ص) حین بیان حدیث دو انگشت سبّابة دو دست خود را کنار هم قرار داد و فرمود: «کَهَاتَین»؛ یعنی قرآن و حدیث به سان این دو انگشت عِدل همند. نیز در متن حدیث فرمود: تا روز قیامت از هم جدا نشوند.
خط ۲۱۷: خط ۲۱۶:
بنابراین، در این حدیث نیز جملۀ «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا» به معنی (تَمَسَّکُوا بِهِمَا) می‌باشد. طبق این حدیث اهل بیت (امامان) همان قرآن ناطق می‌باشند که مبیّن قرآن صامت هستند. مفهوم مخالف آن نیز حجّت است؛ یعنی اگر شما امّت اسلامی به قرآن و اهل بیت تمسّک نجویید، گمراه می‌شوید. به بیان دیگر، عدم اطاعت از قرآن و اهل بیت حرام است.
بنابراین، در این حدیث نیز جملۀ «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا» به معنی (تَمَسَّکُوا بِهِمَا) می‌باشد. طبق این حدیث اهل بیت (امامان) همان قرآن ناطق می‌باشند که مبیّن قرآن صامت هستند. مفهوم مخالف آن نیز حجّت است؛ یعنی اگر شما امّت اسلامی به قرآن و اهل بیت تمسّک نجویید، گمراه می‌شوید. به بیان دیگر، عدم اطاعت از قرآن و اهل بیت حرام است.


===حدیث منزلت===
=== حدیث منزلت ===


به قول سیّد هاشم بحرانی، این حدیث از صد طریق اهل سنّت نقل شده و جمیع فرقه‌های شیعه نیز آن را در کُتُب کلامی و تفسیری خود آورده‌اند<ref>ر.ک؛ بحرانی، 1388، ج1: 175</ref>. بنابراین، این حدیث شریف از حیث سند در حدّ متواتر است و در این باب بیش از این نیاز به بحث نیست. اینک ذیلاً این حدیث از طریق ابوسعید خدری به روایت احمد بن حنبل می‌آورده می‌شود. سپس در باب دلالت آن به نحو اختصار بحث می‌شود.
به قول سیّد هاشم بحرانی، این حدیث از صد طریق اهل سنّت نقل شده و جمیع فرقه‌های شیعه نیز آن را در کُتُب کلامی و تفسیری خود آورده‌اند<ref>ر. ک؛ بحرانی، 1388، ج1: 175</ref>. بنابراین، این حدیث شریف از حیث سند در حدّ متواتر است و در این باب بیش از این نیاز به بحث نیست. اینک ذیلاً این حدیث از طریق ابوسعید خدری به روایت احمد بن حنبل می‌آورده می‌شود. سپس در باب دلالت آن به نحو اختصار بحث می‌شود.


«قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) لِعَلِیٍّ(ع): «یَا عَلِیّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی: پیامبر فرمودند: ای علی! تو نسبت به من به سان هارون به موسی هستی، جز آنکه پیامبری بعد از من نخواهد بود»<ref>همان</ref>.
«قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) لِعَلِیٍّ(ع): «یَا عَلِیّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی: پیامبر فرمودند: ای علی! تو نسبت به من به سان هارون به موسی هستی، جز آنکه پیامبری بعد از من نخواهد بود»<ref>همان</ref>.
خط ۲۴۱: خط ۲۴۰:
قرآن مجید.
قرآن مجید.


امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الأدب. بیروت ـ لبنان: دار الکُتُب العربیّه.(1361)
امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الأدب. بیروت ـ لبنان: دار الکُتُب العربیّه. (1361)


بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام. قم: انتشارات مهر.(1355)
بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام. قم: انتشارات مهر. (1355)


بحرانی، سیّد هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن. قم: مؤسّسۀ دار المجتبی.(1385)
بحرانی، سیّد هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن. قم: مؤسّسۀ دار المجتبی. (1385)


غایة المرام فی تعیین الإمام. قم: مؤسّسۀ بعثت.(1388)
غایة المرام فی تعیین الإمام. قم: مؤسّسۀ بعثت. (1388)


حلّی، یوسف بن علی و خواجه محمّد بن حسن طوسی. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید. تبریز: انتشارات مکتب اسلام.(1360)
حلّی، یوسف بن علی و خواجه محمّد بن حسن طوسی. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید. تبریز: انتشارات مکتب اسلام. (1360)


حلّی، حسن بن یوسف. کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد. قم: نشر اسلامی.(1364)
حلّی، حسن بن یوسف. کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد. قم: نشر اسلامی. (1364)


باب حادی عشر. شرح فاضل مقداد سیوری. تهران: انتشارات مصطفوی.(1365)
باب حادی عشر. شرح فاضل مقداد سیوری. تهران: انتشارات مصطفوی. (1365)


راغب اصفهانی، ابوالقاسم، حسین بن محمّد (1385). المفردات فی غریب القرآن. بیروت ـ لبنان: دار احیاء التراث العربی.
راغب اصفهانی، ابوالقاسم، حسین بن محمّد (1385). المفردات فی غریب القرآن. بیروت ـ لبنان: دار احیاء التراث العربی.
خط ۲۵۹: خط ۲۵۸:
ذکاوتی، علیرضا، اسباب نزول. تهران: نشر نی. (1383)
ذکاوتی، علیرضا، اسباب نزول. تهران: نشر نی. (1383)


سیّد مرتضی، علی‌بن الحسین، الشّافی فی الإمامه. قم: انتشارات مؤسسة الصّادق (ع).(1383)
سیّد مرتضی، علی‌بن الحسین، الشّافی فی الإمامه. قم: انتشارات مؤسسة الصّادق (ع). (1383)


سیوطی، جلال‌الدّین. الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور. قم: انتشارات آیةالله مرعشی.(1362)
سیوطی، جلال‌الدّین. الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور. قم: انتشارات آیةالله مرعشی. (1362)


طباطبائی، سیّد محمّدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. قم: جامعۀ مدرّسین. (1374)
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. قم: جامعۀ مدرّسین. (1374)


طوسی، محمّد بن حسن. تلخیص الشّافی. قم: انتشارات عزیزی.(1351)
طوسی، محمّد بن حسن. تلخیص الشّافی. قم: انتشارات عزیزی. (1351)


التّبیان فی تفسیر القرآن. محلّ نشر: مکتب الأعلام الإسلامی.(1367)
التّبیان فی تفسیر القرآن. محلّ نشر: مکتب الأعلام الإسلامی. (1367)


فخر رازی، محمّد بن عمر. مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر). بیروت ـ لبنان: دار احیاء تراث عربی.(1358)
فخر رازی، محمّد بن عمر. مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر). بیروت ـ لبنان: دار احیاء تراث عربی. (1358)


فیّاض لاهیجی، عبدالرّزاق. (بی‌تا). گوهر مراد. تهران: انتشارات اسلامیّه.
فیّاض لاهیجی، عبدالرّزاق. (بی‌تا). گوهر مراد. تهران: انتشارات اسلامیّه.


کُلینی، محمّدبن یعقوب. اصول کافی. بیروت ـ لبنان: انتشارات الأمیره.(1386)
کُلینی، محمّدبن یعقوب. اصول کافی. بیروت ـ لبنان: انتشارات الأمیره. (1386)


مفید، محمّد بن نعمان. اوایل المقالات. قم: انتشارات کنگرة شیخ مفید.(1371)
مفید، محمّد بن نعمان. اوایل المقالات. قم: انتشارات کنگرة شیخ مفید. (1371)


مکارم شیرازی، ناصر. الأمثل فی تفسیر کتاب الله. قم: انتشارات مدرسة امام علی بن أبی‌طالب.(1378)
مکارم شیرازی، ناصر. الأمثل فی تفسیر کتاب الله. قم: انتشارات مدرسة امام علی بن أبی‌طالب. (1378)


== پانویس ==
== پانویس ==
۴٬۹۳۳

ویرایش