۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می کرد' به 'میکرد') |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
=عبیدالله بن زیاد کیست= | =عبیدالله بن زیاد کیست= | ||
عبیدالله با کنیۀ أباحفص <ref>خیر الدین الزرکلى، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و | عبیدالله با کنیۀ أباحفص <ref>خیر الدین الزرکلى، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989،ج3،ص325و ابن العماد شهابالدین ابوالفلاح عبدالحی بن احمد العکری الحنبلی الدمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق - بیروت، دار ابن کثیر، ط الأولى، 1406/1986،ج4،ص 262و عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ هشتم، 1375ش. ،ج3،ص199 و عزالدین أبوالحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر ،الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385/1965.ج19،ص129 أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986، ج11،190و238 </ref> به سال 39(ه.ق) <ref>ابن عذاری المراکشی، البیان المغرب فی أخبار الأندلس و المغرب، تحقیق و مراجعة ج. س. کولان و إ. لیوی پرونسال، بیروت، بینا، 1983 م ج 2،ص 117 – 118</ref> در [[بصره]] متولد شد. <ref>أبو عبدالله محمد بن عبدالله بن أبیبکر القضاعی المعروف ابن الأبار، الحلة السیراء، تحقیق حسین مؤنس، قاهره، الشرکة العربیة للطباعة و النشر، 1963 م ،ج 1، ص 159 </ref> زیاد پدر وی بود و مادرش مرجانه نام داشت. <ref> عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ هشتم، 1375ش. ،ج3،ص201</ref> نام پدر زیاد عُبید بود؛ ولی معروف بود که فرزند [[ابوسفیان]] است. <ref>بدالله ناصری طاهری، تاریخ مغرب اسلامی، قم :حوزه و دانشگاه،1385،ص142</ref> از همین روی معاویه زیاد را برادر خود خواند. <ref>ابن عذاری المراکشی، البیان المغرب فی أخبار الأندلس و المغرب، تحقیق و مراجعة ج. س. کولان و إ. لیوی پرونسال، بیروت، بینا، 1983 م ج2،ص240</ref> گفته شده که زیاد قبل از آنکه ابوسفیان او را به خود ملحق کند [[زیاد بن عبید ثقفی]] نام داشت. <ref>محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی ،تهران:کیهان،1366،ج1،ص413-409</ref> یک بار نیز که معاویه از او خشمگین و عصبانی بود گفت: به خدا سوگند زیاد را به مادرش سمیه و پدرش عبید بر میگردانم. <ref>محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی ،تهران:کیهان،1366،ج1 ،ص،423-420</ref> از آنجا که مادر عبیدالله زنی بدکار بود <ref>محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی ،تهران:کیهان،1366،ج1،ص413-409 ،ج1،ص424-436229</ref> دشمنان عبیدالله در طعن وی او را به مادرش ملحق کرده و وی را ابن مرجانه مینامند. <ref>بن الخطیب، لسان الدین محمد. الاحاطة فى أخبار غرناطة، به کوشش محمد عبداللّه عنان، قاهره: 1394 ق/ 1974 م. ج 2،ص 39</ref> | ||
مادر عبیدالله بعد از مرگ شوهرش با شیرویۀ ایرانی ازدواج کرد و عبیدالله به خاطر آنکه در خانۀ او بزرگ شد دچار لکنت زبان گردید. اشتباه او در تلفظ کلمات به گونهای بود که وقتی در یکی از جنگهایش خواست به سربازانش بگوید شمشیرهایتان را بکشید گفت: شمشیرهایتان را باز کنید. <ref>شمس الدین محمد بن احمد | مادر عبیدالله بعد از مرگ شوهرش با شیرویۀ ایرانی ازدواج کرد و عبیدالله به خاطر آنکه در خانۀ او بزرگ شد دچار لکنت زبان گردید. اشتباه او در تلفظ کلمات به گونهای بود که وقتی در یکی از جنگهایش خواست به سربازانش بگوید شمشیرهایتان را بکشید گفت: شمشیرهایتان را باز کنید. <ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة،1413/1993.ج24،ص47</ref> از همین روی [[ابنمفرغ]] شاعر، در وصف این واقعه میگوید: | ||
و یوم فتحت سیفک من بعید أضعت و کلّ أمرک للضیاع <ref>شمس الدین محمد بن احمد | و یوم فتحت سیفک من بعید أضعت و کلّ أمرک للضیاع <ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، ج24،ص47/1993.47</ref> | ||
به خاطر داشته باش روزی که شمشیرت را از راه دور کشیدی و آن افتضاح را به بوجود آوردی هر چند تمامی کارهای تو ضایع بود. | به خاطر داشته باش روزی که شمشیرت را از راه دور کشیدی و آن افتضاح را به بوجود آوردی هر چند تمامی کارهای تو ضایع بود. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
ابن زیاد گفت: «دیدی عاقبت خدا با شما چه کرد؟» | ابن زیاد گفت: «دیدی عاقبت خدا با شما چه کرد؟» | ||
حضرت زینب گفت: «از خدا جز نیکویی و خوبی ندیدم. خدا بر خاندان ما شهادت را مقدّر فرموده بود و آنان با شجاعت به قتلگاه خویش شتافتند و خدا به زودی آنان و تو را کنار هم گرد میآورد تا در پیشگاه او محاکمه شوید. آن گاه خواهی دید که عاقبت و رستگاری از آن | حضرت زینب گفت: «از خدا جز نیکویی و خوبی ندیدم. خدا بر خاندان ما شهادت را مقدّر فرموده بود و آنان با شجاعت به قتلگاه خویش شتافتند و خدا به زودی آنان و تو را کنار هم گرد میآورد تا در پیشگاه او محاکمه شوید. آن گاه خواهی دید که عاقبت و رستگاری از آن کیست؟ ای پسر مرجانه مادرت به عزایت بنشیند!» | ||
ابن زیاد خشمگین شد و گفتهاند که قصد کشتن زینب را کرد که با وساطت عمرو بن حُرَیث منصرف شد و گفت: «خداوند دل مرا با کشته شدن برادر سرکش و دیگر شورشیان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشید.» | ابن زیاد خشمگین شد و گفتهاند که قصد کشتن زینب را کرد که با وساطت عمرو بن حُرَیث منصرف شد و گفت: «خداوند دل مرا با کشته شدن برادر سرکش و دیگر شورشیان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشید.» |