پرش به محتوا

هانی بن عروه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۵ دسامبر ۲۰۲۲
جز
تمیزکاری
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵{{پانویس|2}}↵↵[[رده:' به '== پانویس == {{پانویس}} [[رده:')
جز (تمیزکاری)
خط ۳۶: خط ۳۶:


هانی بن عروه علاوه بر خصوصیات بارز شخصی، از مقام و جایگاه والایی میان کوفیان، مخصوصاً در قبیله «مراد» برخوردار بود و رهبری آنان را برعهده داشت. تا آن جا که می‌گویند، هنگامی که قصد رفتن به جایی را داشت، چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده در رکاب او حاضر بودند، و زمانی که هم پیمانان خود را از قبیله «کنده» فرا می‌خواند، سی هزار مرد زره‌پوش به سوی او حرکت می‌کردند<ref> المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج ‌3، ص 59.</ref>.
هانی بن عروه علاوه بر خصوصیات بارز شخصی، از مقام و جایگاه والایی میان کوفیان، مخصوصاً در قبیله «مراد» برخوردار بود و رهبری آنان را برعهده داشت. تا آن جا که می‌گویند، هنگامی که قصد رفتن به جایی را داشت، چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده در رکاب او حاضر بودند، و زمانی که هم پیمانان خود را از قبیله «کنده» فرا می‌خواند، سی هزار مرد زره‌پوش به سوی او حرکت می‌کردند<ref> المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج ‌3، ص 59.</ref>.
هانی بـه سبب پناه دادن کثیر بن شهاب مذحجى، از سوى معاویه تهدید به قـتل شد. هنگام ورود به مجلس، معاویه وى را نشناخت. پس از پراکنده شدن مردم، معاویه نزد وى آمد و پرسید: چه خواسته‌اى دارى؟ وى گفت: من هانى بن عروه‌ام که نزد شما آمده‌ام. گفت: امروز آن روزى نیست که پدرت مى‌گفت :
هانی بـه سبب پناه دادن کثیر بن شهاب مذحجى، از سوى معاویه تهدید به قـتل شد. هنگام ورود به مجلس، معاویه وى را نشناخت. پس از پراکنده شدن مردم، معاویه نزد وى آمد و پرسید: چه خواسته‌اى دارى؟ وى گفت: من هانى بن عروه‌ام که نزد شما آمده‌ام. گفت: امروز آن روزى نیست که پدرت مى‌گفت:


اُرَجِّلُ جَمّیِی و اَجُز ذَیْلى و تَحْمىٍّ شکتى افق کمیت
اُرَجِّلُ جَمّیِی و اَجُز ذَیْلى و تَحْمىٍّ شکتى افق کمیت
خط ۴۸: خط ۴۸:
مـعـاویـه وى را مـامـور رسـیـدگـى بـه خـیـانـت مـذحـجـى کـرد و گـفـت: قـسـمـتـى از اموال مسروقه را بگیر و بخشى را به او ببخش<ref> السماوی، الشیخ محمد؛ پیشین، ص 140 و با اندکی تغییر در عبارت الزرکلى، خیر الدین؛ پیشین، ج ‌8، ص 68.</ref>.
مـعـاویـه وى را مـامـور رسـیـدگـى بـه خـیـانـت مـذحـجـى کـرد و گـفـت: قـسـمـتـى از اموال مسروقه را بگیر و بخشى را به او ببخش<ref> السماوی، الشیخ محمد؛ پیشین، ص 140 و با اندکی تغییر در عبارت الزرکلى، خیر الدین؛ پیشین، ج ‌8، ص 68.</ref>.


موقعیت اجتماعی هانی آن چنان بود که با نهضت [[امام حسین(ع)]] پیوند خورد و همین امر سبب جاودانگی وی شد. از این رو، شهرت وی در کتب تاریخی بیشتر در ماجرای شهادت امام حسین(ع) است<ref>«القصّة مشهورة فی جزء مقتل الحسین‌ » العسقلانى، احمد بن على بن حجر؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415/1995، چاپ اول، ج ‌6، ص 445.</ref>.
موقعیت اجتماعی هانی آن چنان بود که با نهضت [[امام حسین(ع)]] پیوند خورد و همین امر سبب جاودانگی وی شد. از این رو، شهرت وی در کتب تاریخی بیشتر در ماجرای شهادت امام حسین(ع) است<ref>«القصّة مشهورة فی جزء مقتل الحسین‌» العسقلانى، احمد بن على بن حجر؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415/1995، چاپ اول، ج ‌6، ص 445.</ref>.


=همراهی با نهضت امام حسین(ع)=
=همراهی با نهضت امام حسین(ع)=


==هانی میزبان سفیر امام حسین(ع)==
== هانی میزبان سفیر امام حسین(ع) ==


مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین(ع) که در ابتدای ورود به کوفه به منزل [[مختار ثقفی]] وارد شده بود<ref>ابن سعد می گوید: حسین بن على(ع) مسلم بن عقیل را به کوفه گسیل داشت و به او فرمود که در خانه هانى بن عروه مرادى منزل کند. محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق: محمد بن صامل السلمى، الطائف، مکتبة الصدیق، 1414/1993، چاپ اول، خامسة1، ص 458.</ref>، با ورود حاکم کوفه؛ یعنی عبیدالله بن زیاد به شهر کوفه، مسلم برای ادامه فعالیت‌هایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی بن عروه شد که به نظر می‌رسید، امنیتش از جاهای دیگر بیشتر بود. هر چند طبق نقل برخی گزارش‌ها هانى از آمدن مسلم به خانه‌اش خشنود نشد، زیرا تکلیف سختی بود؛ اما هانی، مسلم را پذیرفت و به وی گفت: احـتـرام کسى چون تو مانع از آن مى‌شود که از روى نادانى پاسخ ردّ به تو بدهم، بـایـد از عـهـده ایـن کـار برآیم<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 362 و با اندکی تفاوت در تعبیر الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج ‌5، ص 40 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ الأخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368، ص 233 و الأصفهانى، ابو الفرج على بن الحسین؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة، بى تا، ص 100.</ref>.
مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین(ع) که در ابتدای ورود به کوفه به منزل [[مختار ثقفی]] وارد شده بود<ref>ابن سعد می گوید: حسین بن على(ع) مسلم بن عقیل را به کوفه گسیل داشت و به او فرمود که در خانه هانى بن عروه مرادى منزل کند. محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق: محمد بن صامل السلمى، الطائف، مکتبة الصدیق، 1414/1993، چاپ اول، خامسة1، ص 458.</ref>، با ورود حاکم کوفه؛ یعنی عبیدالله بن زیاد به شهر کوفه، مسلم برای ادامه فعالیت‌هایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی بن عروه شد که به نظر می‌رسید، امنیتش از جاهای دیگر بیشتر بود. هر چند طبق نقل برخی گزارش‌ها هانى از آمدن مسلم به خانه‌اش خشنود نشد، زیرا تکلیف سختی بود؛ اما هانی، مسلم را پذیرفت و به وی گفت: احـتـرام کسى چون تو مانع از آن مى‌شود که از روى نادانى پاسخ ردّ به تو بدهم، بـایـد از عـهـده ایـن کـار برآیم<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 362 و با اندکی تفاوت در تعبیر الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج ‌5، ص 40 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ الأخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368، ص 233 و الأصفهانى، ابو الفرج على بن الحسین؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة، بى تا، ص 100.</ref>.
خط ۵۸: خط ۵۸:
از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل [[بیعت]] کردند<ref> محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 375.</ref>. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت<ref> آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.</ref>.
از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل [[بیعت]] کردند<ref> محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 375.</ref>. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت<ref> آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.</ref>.


==هانی ومسئله ترور حاکم کوفه==
== هانی ومسئله ترور حاکم کوفه ==


هانى بن عروه در زمانی که مسلم در خانه‌اش بود، دوست و رفیقش شریک بن اعور بصری که با عبیدالله ابن زیاد از [[بصره]] به کوفه آمده بود را به خانه‌اش برد. در این میان هانى بیمار شـد و عـبـیـداللّه بن زیاد به عیادت وى آمد.
هانى بن عروه در زمانی که مسلم در خانه‌اش بود، دوست و رفیقش شریک بن اعور بصری که با عبیدالله ابن زیاد از [[بصره]] به کوفه آمده بود را به خانه‌اش برد. در این میان هانى بیمار شـد و عـبـیـداللّه بن زیاد به عیادت وى آمد.
خط ۷۷: خط ۷۷:
هانى گفت: به خدا اگر او را کشته بودى فاسق بدکاره‌اى را کشته بودى؛ ولى دوست نداشتم در خانه‌ام کشته شود<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 - 233 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 363.</ref>.
هانى گفت: به خدا اگر او را کشته بودى فاسق بدکاره‌اى را کشته بودى؛ ولى دوست نداشتم در خانه‌ام کشته شود<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 - 233 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 363.</ref>.


==بازداشت هانی==
== بازداشت هانی ==


حاکم کوفه که نتوانسته بود، مخفیگاه مسلم بن عقیل را پیدا کند، از راه جـاسـوسـى یکی از بردگانش به نام مـعـقـل از مخفیگاه مسلم در خانه هانى آگاه شد.
حاکم کوفه که نتوانسته بود، مخفیگاه مسلم بن عقیل را پیدا کند، از راه جـاسـوسـى یکی از بردگانش به نام مـعـقـل از مخفیگاه مسلم در خانه هانى آگاه شد.
خط ۸۸: خط ۸۸:
حسان که از نیت ابن زیاد آگاه نبود، گفت: عمو جان به خدا سوگند هیچ ترسی نسبت به تو احساس نمی‌کنم<ref>همان.</ref>.
حسان که از نیت ابن زیاد آگاه نبود، گفت: عمو جان به خدا سوگند هیچ ترسی نسبت به تو احساس نمی‌کنم<ref>همان.</ref>.


==زندانی شدن هانی==
== زندانی شدن هانی ==


هنگامی که هانی به واسطه خدعه و نیرنگ، وارد مجلس دارالاماره شد، عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به او نگاه کرد و این ضرب المثل را گفت: «اتتک بحائن رجلاه» کنایه از اینکه «باپاى خود به سوى قتلگاه آمدى»، منظورش این بود که قصد آزار و کشتن او را دارد<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 47 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 349.</ref>. بعد در حالى که [[شریح قاضى]]<ref>شریح بن حارث کندی، معروف به شریح قاضی عمر، او را قاضی شهر کوفه قرار داده بود. العسقلانى، احمد بن على بن حجر؛ پیشین، ج ‌3، ص 271.</ref> نیز حضور داشت به او نظر افکند و این شعر را خواند:
هنگامی که هانی به واسطه خدعه و نیرنگ، وارد مجلس دارالاماره شد، عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به او نگاه کرد و این ضرب المثل را گفت: «اتتک بحائن رجلاه» کنایه از اینکه «باپاى خود به سوى قتلگاه آمدى»، منظورش این بود که قصد آزار و کشتن او را دارد<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 47 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 349.</ref>. بعد در حالى که [[شریح قاضى]]<ref>شریح بن حارث کندی، معروف به شریح قاضی عمر، او را قاضی شهر کوفه قرار داده بود. العسقلانى، احمد بن على بن حجر؛ پیشین، ج ‌3، ص 271.</ref> نیز حضور داشت به او نظر افکند و این شعر را خواند:
خط ۹۷: خط ۹۷:
ابن زیاد پس از آن با عتاب و سرزنش رو به هانی کرد و گفت: این چه فتنه‌ای است که در خانه خود برپا کرده‌ای، و با [[یزید]] از در مخالفت و دشمنی وارد شده‌ای؟ مسلم بن عقیل را در خانه خود جای داده‌ای سلاح و سپاه برای او جمع می‌کنی و گمان می‌کنی که این مطلب بر ما پنهان و مخفی خواهد ماند؟<ref>معلوم می شود یکی از اموری که جناب هانی در راستای نهضت حسینی(ع) انجام داده جمع آوری سلاح و نیرو بوده آن هم در شرایط سخت و خفقانی که عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه پدید آورده بود.</ref>
ابن زیاد پس از آن با عتاب و سرزنش رو به هانی کرد و گفت: این چه فتنه‌ای است که در خانه خود برپا کرده‌ای، و با [[یزید]] از در مخالفت و دشمنی وارد شده‌ای؟ مسلم بن عقیل را در خانه خود جای داده‌ای سلاح و سپاه برای او جمع می‌کنی و گمان می‌کنی که این مطلب بر ما پنهان و مخفی خواهد ماند؟<ref>معلوم می شود یکی از اموری که جناب هانی در راستای نهضت حسینی(ع) انجام داده جمع آوری سلاح و نیرو بوده آن هم در شرایط سخت و خفقانی که عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه پدید آورده بود.</ref>


هانی در ابتدا این مسأله را انکار کرد<ref>ابن مسعود چنین آورده: عبدالله ابن زیاد... محمد بن اشعث بن قیس را در پی هانى فرستاد، و چون بیامد در باره مسلم از او سؤال کرد، هانى منکر شد و ابن زیاد با او به خشونت سخن گفت. هانى گفت: «زیاد، پدرت بر من حقى دارد، می خواهم آن را تلافى کنم، آیا می خواهى خیر تو را بگویم؟» ابن زیاد گفت: «چیست؟» گفت: «اینست که تو و خاندانت با اموالتان سالم به شام بر گردید زیرا کسى که] یعنی مسلم بن عقیل[ بیشتر از تو و رفیقت حق دارد اینجا آمده است.» المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج ‌3، ص 57.</ref>، اما عبیدالله «معقل» را که بر مسائل پنهان هانی و مسلم آگاه بود و به خانه او تردد داشت صدا زد و او را به هانی نشان داد. هانی با دیدن او از این دسیسه و نیرنگ عبیدالله مطلع شد و دیگر نتوانست که به انکار ادامه دهد. پس از اندکی درنگ سوگند خورد که: به خدا من مسلم را به خانه خود دعوت نکردم، و هیچ گونه اطلاعى از وضعیتش نداشتم تا این که به نزدم آمد و از من خواست که به خانه‌ام بیاید، و من شرم کردم او را راه ندهم، و جریان کار او چنان است که شنیده‌ای. هانى افزود: اکنون با توپیمان مى‌بندم که غائله‌اى به راه نیندازم، اگر بخواهى وثیقه‌ای می‌گذارم که بروم و به مسلم دستور دهم که از خانه من به هر کجا می‌خواهد بیرون رود آن‌گاه نزد تو باز آیم ابن زیاد گفت: به خدا قسم! هرگز دست از تو برندارم تا او را به نزد من آورى، هانی گفت: سوگند به خدا! هرگز چنین کارى نخواهم کرد که من مهمان خود را بیاورم تا تو او را بکشى<ref>در گزارشی دیگر آمده: هانی گفت: به خدا اگر زیر پایم باشد پا از روى او بر نمى‌دارم‌. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 349.</ref>. چون مشاجره آن دو به درازا کشید مسلم بن عمرو باهلى -در کوفه، شامى و بصرى جز او نبود- برخاست و اجازه خواست تا در جای خلوتی با هانی صحبت کند. وی به هانی گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که خود را به کشتن نده، و قبیله‌ات را گرفتار بلا و سختی نکن، به خدا نمی‌خواهم کشته شوى. این مرد (یعنى مسلم بن عقیل) با این گروه نسبت خویشاوندی دارند، او را نمی‌کشند و به او آسیب نمی‌رسانند، مسلم را تحویل این‌ها بده؛ این کار بر تو ننگ نیست، زیرا جـز ایـن نـیـسـت کـه وى را بـه سـلطـان سپرده‌اى. هانى گفت: به خدا سوگند! براى من ننگ است که پناهنده و مهمان خود را به دشمن بدهم، در حالی که من سالمم و هواداران بسیاری دارم، اگر یار و یاورى نداشته باشم باز او را به شما نمی‌دهم تا در راه او بمیرم. مسلم بن عمرو او را سـوگـنـد مى‌داد و هانی مى‌گفت: به خدا هرگز وى را به ابن زیاد نمی‌سپارم<ref>پاسخ هانی در رد در خواست پلید ابن زیاد و مسلم بن عمرو باهلی حاکی از روح بلند و اعتقاد قوی وی نسبت به امام حسین(ع) و سفیرش دارد. چرا که زمانی که تهدید به مرگ شد، باز دست از آرمان خود بر نداشت حتی حاضر بود در این راه هم کشته شود.</ref>.
هانی در ابتدا این مسأله را انکار کرد<ref>ابن مسعود چنین آورده: عبدالله ابن زیاد... محمد بن اشعث بن قیس را در پی هانى فرستاد، و چون بیامد در باره مسلم از او سؤال کرد، هانى منکر شد و ابن زیاد با او به خشونت سخن گفت. هانى گفت: «زیاد، پدرت بر من حقى دارد، می خواهم آن را تلافى کنم، آیا می خواهى خیر تو را بگویم؟» ابن زیاد گفت: «چیست؟» گفت: «اینست که تو و خاندانت با اموالتان سالم به شام بر گردید زیرا کسى که] یعنی مسلم بن عقیل[بیشتر از تو و رفیقت حق دارد اینجا آمده است.» المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج ‌3، ص 57.</ref>، اما عبیدالله «معقل» را که بر مسائل پنهان هانی و مسلم آگاه بود و به خانه او تردد داشت صدا زد و او را به هانی نشان داد. هانی با دیدن او از این دسیسه و نیرنگ عبیدالله مطلع شد و دیگر نتوانست که به انکار ادامه دهد. پس از اندکی درنگ سوگند خورد که: به خدا من مسلم را به خانه خود دعوت نکردم، و هیچ گونه اطلاعى از وضعیتش نداشتم تا این که به نزدم آمد و از من خواست که به خانه‌ام بیاید، و من شرم کردم او را راه ندهم، و جریان کار او چنان است که شنیده‌ای. هانى افزود: اکنون با توپیمان مى‌بندم که غائله‌اى به راه نیندازم، اگر بخواهى وثیقه‌ای می‌گذارم که بروم و به مسلم دستور دهم که از خانه من به هر کجا می‌خواهد بیرون رود آن‌گاه نزد تو باز آیم ابن زیاد گفت: به خدا قسم! هرگز دست از تو برندارم تا او را به نزد من آورى، هانی گفت: سوگند به خدا! هرگز چنین کارى نخواهم کرد که من مهمان خود را بیاورم تا تو او را بکشى<ref>در گزارشی دیگر آمده: هانی گفت: به خدا اگر زیر پایم باشد پا از روى او بر نمى‌دارم‌. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 349.</ref>. چون مشاجره آن دو به درازا کشید مسلم بن عمرو باهلى -در کوفه، شامى و بصرى جز او نبود- برخاست و اجازه خواست تا در جای خلوتی با هانی صحبت کند. وی به هانی گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که خود را به کشتن نده، و قبیله‌ات را گرفتار بلا و سختی نکن، به خدا نمی‌خواهم کشته شوى. این مرد (یعنى مسلم بن عقیل) با این گروه نسبت خویشاوندی دارند، او را نمی‌کشند و به او آسیب نمی‌رسانند، مسلم را تحویل این‌ها بده؛ این کار بر تو ننگ نیست، زیرا جـز ایـن نـیـسـت کـه وى را بـه سـلطـان سپرده‌اى. هانى گفت: به خدا سوگند! براى من ننگ است که پناهنده و مهمان خود را به دشمن بدهم، در حالی که من سالمم و هواداران بسیاری دارم، اگر یار و یاورى نداشته باشم باز او را به شما نمی‌دهم تا در راه او بمیرم. مسلم بن عمرو او را سـوگـنـد مى‌داد و هانی مى‌گفت: به خدا هرگز وى را به ابن زیاد نمی‌سپارم<ref>پاسخ هانی در رد در خواست پلید ابن زیاد و مسلم بن عمرو باهلی حاکی از روح بلند و اعتقاد قوی وی نسبت به امام حسین(ع) و سفیرش دارد. چرا که زمانی که تهدید به مرگ شد، باز دست از آرمان خود بر نداشت حتی حاضر بود در این راه هم کشته شود.</ref>.


ابن زیاد سر سختی هانی را که دید با تهدید گفت: یا مسلم را تحویل بده یا گردنت را خواهم زد، هانى گفت: عجب اندیشه نابجائى‌، اگر بخواهی مرا بکشی، شمشیرهاى برنده در گرداگرد کاخت خواهند درخشید. ابن زیاد گفت: واى بر تو مرا با شمشیرهاى برنده مى‌ترسانى؟ سپس گفت: او را نزدیک من آرید، پس چوب دستی که در دست داشت آن قدر به سر و صورت هانى زد تا بینی او را شکست و محاسنش را خون آلود کرد. در این لحظه هانى دست بشمشیر یکى از نگهبانان ابن زیاد برد تا قصد جان عبیدالله کند؛ ولی نگهبان با نگهداشتن شمشیرش مانع از انجام این کار او شد. سپس عبیداللَّه دستور داد تا هانی را در یکی از اتاق‌های قصر، زندانی کنند<ref>شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص4750 - 4747 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 238 - 237.</ref>.
ابن زیاد سر سختی هانی را که دید با تهدید گفت: یا مسلم را تحویل بده یا گردنت را خواهم زد، هانى گفت: عجب اندیشه نابجائى‌، اگر بخواهی مرا بکشی، شمشیرهاى برنده در گرداگرد کاخت خواهند درخشید. ابن زیاد گفت: واى بر تو مرا با شمشیرهاى برنده مى‌ترسانى؟ سپس گفت: او را نزدیک من آرید، پس چوب دستی که در دست داشت آن قدر به سر و صورت هانى زد تا بینی او را شکست و محاسنش را خون آلود کرد. در این لحظه هانى دست بشمشیر یکى از نگهبانان ابن زیاد برد تا قصد جان عبیدالله کند؛ ولی نگهبان با نگهداشتن شمشیرش مانع از انجام این کار او شد. سپس عبیداللَّه دستور داد تا هانی را در یکی از اتاق‌های قصر، زندانی کنند<ref>شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص4750 - 4747 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 238 - 237.</ref>.


==حمایت مذحجیان از هانی==
== حمایت مذحجیان از هانی ==


هنگامی که عمرو بن حجاج زبیدى شایعه کشته شدن هانی را شنید نزد قبیله مذحج آمده و با عده بسیارى‌ از آنان کاخ ابن زیاد را به محاصره در آوردند، عبیدالله که اوضاع را نابسامان دید از «شریح قاضی» خواست تا با هانی ملاقات کند و خبر سلامتی او را به مذحجیان برساند.
هنگامی که عمرو بن حجاج زبیدى شایعه کشته شدن هانی را شنید نزد قبیله مذحج آمده و با عده بسیارى‌ از آنان کاخ ابن زیاد را به محاصره در آوردند، عبیدالله که اوضاع را نابسامان دید از «شریح قاضی» خواست تا با هانی ملاقات کند و خبر سلامتی او را به مذحجیان برساند.
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
عـبـداللّه بـن حـازم مـى‌گـویـد: بـه خـدا فـرسـتـاده مـسـلم بـن عقیل بودم که به سوی قصر بروم تا از وضعیت هانى آگاه شوم، چون دیدم او را زدند و به زندان افـکـنـدنـد، بـر اسـب خـویـش سـوار شـدم و نـخـسـتـیـن کـسـى بـودم کـه نـزد مـسـلم بـن عـقـیـل رفـتـه و خـبـرهـا را بـه وى دادم، نیز زنانى از قبیله مراد را دیدم که جمع شده و فریاد «یا عـبـرتـاه، یـا ثکلاه» سر مى‌دادند<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 52 - 51 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 368.</ref>.
عـبـداللّه بـن حـازم مـى‌گـویـد: بـه خـدا فـرسـتـاده مـسـلم بـن عقیل بودم که به سوی قصر بروم تا از وضعیت هانى آگاه شوم، چون دیدم او را زدند و به زندان افـکـنـدنـد، بـر اسـب خـویـش سـوار شـدم و نـخـسـتـیـن کـسـى بـودم کـه نـزد مـسـلم بـن عـقـیـل رفـتـه و خـبـرهـا را بـه وى دادم، نیز زنانى از قبیله مراد را دیدم که جمع شده و فریاد «یا عـبـرتـاه، یـا ثکلاه» سر مى‌دادند<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 52 - 51 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 368.</ref>.


==[[شهادت]] هانی==
== [[شهادت]] هانی ==


پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبید‌الله بن زیاد با خیالی آسوده اراده کرد تا هانی را به قتل برساند. در این بین [[محمد بن اشعث]] هر چه وساطت کرد و جایگاه ویژه او در میان قبیله‌اش را یادآور شد، موثر واقع نشد. عبیدالله دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش می‌کردند، ببرند و گردنش را بزنند.
پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبید‌الله بن زیاد با خیالی آسوده اراده کرد تا هانی را به قتل برساند. در این بین [[محمد بن اشعث]] هر چه وساطت کرد و جایگاه ویژه او در میان قبیله‌اش را یادآور شد، موثر واقع نشد. عبیدالله دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش می‌کردند، ببرند و گردنش را بزنند.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:


هـانـى در [[روز ترویه]] (هشتم [[ماه ذى الحجه]]) سال شصتم هجرى<ref> السماوی، محمد؛ أبصار العین فی أنصار الحسین(ع)، تحقیق: محمد جعفر الطبسی، مرکز الدراسات الإسلامیة لممثلیة الولی الفقیه فی حرس الثورة الإسلامیة، 1419/1377، چاپ اول، ص 142.</ref> در حالی که نود و چند سال از عمر شریف او مى‌گذشت،<ref> محمد بن سعد، پیشین، خامسة1، ص 460 و احمد بن على بن حجر العسقلانى، پیشین، ج ‌6، ص 445.</ref> به شهادت رسید.
هـانـى در [[روز ترویه]] (هشتم [[ماه ذى الحجه]]) سال شصتم هجرى<ref> السماوی، محمد؛ أبصار العین فی أنصار الحسین(ع)، تحقیق: محمد جعفر الطبسی، مرکز الدراسات الإسلامیة لممثلیة الولی الفقیه فی حرس الثورة الإسلامیة، 1419/1377، چاپ اول، ص 142.</ref> در حالی که نود و چند سال از عمر شریف او مى‌گذشت،<ref> محمد بن سعد، پیشین، خامسة1، ص 460 و احمد بن على بن حجر العسقلانى، پیشین، ج ‌6، ص 445.</ref> به شهادت رسید.
عـبـداللّه بـن زبـیـر اسـدى در مـرثـیـه مـسـلم و هانى اشعار زیر را سروده است . به نقلى فرزدق سروده و عبدالله بن زبیر آن را نقل کرده است :
عـبـداللّه بـن زبـیـر اسـدى در مـرثـیـه مـسـلم و هانى اشعار زیر را سروده است. به نقلى فرزدق سروده و عبدالله بن زبیر آن را نقل کرده است:


ان کنت لا تدرین ما الموت فانظرى الى هانی فى السوق و ابن عقیل‌
ان کنت لا تدرین ما الموت فانظرى الى هانی فى السوق و ابن عقیل‌
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:
=امام حسین (ع) و هانی بن عروه=
=امام حسین (ع) و هانی بن عروه=


==اندوه امام از شهادت هانی==
== اندوه امام از شهادت هانی ==


زمانى که امام حسین(ع) از شهادت هانى و مسلم مطلع شدند ناراحت شدند و برای آن دو دعا کردند و مکرر مى‌فرمود: انا لله و انا الیه راجعون! رحمه الله علیهما<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 74 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 397.</ref>.
زمانى که امام حسین(ع) از شهادت هانى و مسلم مطلع شدند ناراحت شدند و برای آن دو دعا کردند و مکرر مى‌فرمود: انا لله و انا الیه راجعون! رحمه الله علیهما<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 74 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 397.</ref>.
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
نیز [[طبری]] آورده: زمانی که امام حسین(ع) از شهادت مسلم و هانی مطلع شد نوشته‌اى بیرون آورد و برای حاضران خواند: بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد: خبرى فجیع و دردناک به ما رسیده و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و عبدالله بن بقطر است. شیعیان‌مان ما را بى‌یاور گذشته‌اند...<ref> الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 398.</ref>
نیز [[طبری]] آورده: زمانی که امام حسین(ع) از شهادت مسلم و هانی مطلع شد نوشته‌اى بیرون آورد و برای حاضران خواند: بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد: خبرى فجیع و دردناک به ما رسیده و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و عبدالله بن بقطر است. شیعیان‌مان ما را بى‌یاور گذشته‌اند...<ref> الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 398.</ref>


==یاد کردن امام هانی==
== یاد کردن امام هانی ==


[[روز عاشورا]]، امام حسین(ع) به راست و چپ نگریست و هیچ یک از [[اصحاب]] و یارانش را ندید جز آنان که پیشانی بر خاک ساییده و صدایی از آن‌ها به گوش نمی‌رسید، پس ندا داد:
[[روز عاشورا]]، امام حسین(ع) به راست و چپ نگریست و هیچ یک از [[اصحاب]] و یارانش را ندید جز آنان که پیشانی بر خاک ساییده و صدایی از آن‌ها به گوش نمی‌رسید، پس ندا داد:
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
یا مسلم بن عقیل! و یا هانی بن عروة! و یا [[حبیب بن مظاهر]]! و یا [[زهیر بن القین]]! و یا [[یزید بن مظاهر]]! و یا یحیى بن کثیر! و یا [[هلال بن ناف]]ع! و یا إبراهیم بن الحصین! و یا عمیر بن المطاع! و یا أسد الکلبی! و یا عبد الله ابن عقیل! و یا [[مسلم بن عوسجه]]! و یا داود بن الطرماح! و یا [[حر الریاحی]]! و یا علی بن الحسین! و یا أبطال الصفا! و یا فرسان الهیجاء! ما لی أنادیکم فلا تجیبونی، و أدعوکم فلا تسمعونی؟! أنتم نیام أرجوکم تنتبهون، أم حالت مودتکم عن إمامکم فلا تنصرونه؟<ref>لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم(ع)، موسوعة کلمات الإمام الحسین(ع)، دار المعروف للطباعة والنشر، 1416/1995، چاپ اول، ص 581 - 582 و البحرانی، عبد العظیم المهتدی؛ من أخلاق الإمام الحسین (ع)، قم، انتشارات شریف الرضی، 1421/2000، انتشارات شریف الرضی، چاپ اول، ص 250 و یعقوب، أحمد حسین؛ کربلاء، الثورة و المأساة، بیروت، الغدیر للطباعة و النشر و التوزیع، 1997، چاپ اول، ص 339.</ref>!
یا مسلم بن عقیل! و یا هانی بن عروة! و یا [[حبیب بن مظاهر]]! و یا [[زهیر بن القین]]! و یا [[یزید بن مظاهر]]! و یا یحیى بن کثیر! و یا [[هلال بن ناف]]ع! و یا إبراهیم بن الحصین! و یا عمیر بن المطاع! و یا أسد الکلبی! و یا عبد الله ابن عقیل! و یا [[مسلم بن عوسجه]]! و یا داود بن الطرماح! و یا [[حر الریاحی]]! و یا علی بن الحسین! و یا أبطال الصفا! و یا فرسان الهیجاء! ما لی أنادیکم فلا تجیبونی، و أدعوکم فلا تسمعونی؟! أنتم نیام أرجوکم تنتبهون، أم حالت مودتکم عن إمامکم فلا تنصرونه؟<ref>لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم(ع)، موسوعة کلمات الإمام الحسین(ع)، دار المعروف للطباعة والنشر، 1416/1995، چاپ اول، ص 581 - 582 و البحرانی، عبد العظیم المهتدی؛ من أخلاق الإمام الحسین (ع)، قم، انتشارات شریف الرضی، 1421/2000، انتشارات شریف الرضی، چاپ اول، ص 250 و یعقوب، أحمد حسین؛ کربلاء، الثورة و المأساة، بیروت، الغدیر للطباعة و النشر و التوزیع، 1997، چاپ اول، ص 339.</ref>!


ای مسلم بن عقیل! ای هانی بن عروه، ای حبیب! ای زهیربن قین...!
ای مسلم بن عقیل! ای هانی بن عروه، ای حبیب! ای زهیربن قین... !


ای دلاور مردان خالص! و ای سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا می‌زنم؛ ولی پاسخم را نمی‌دهید؟ و شما را می‌خوانم؛ ولی دیگر سخنم را نمی‌شنوید؟ آیا به خواب رفته‌اید که به بیداری‌تان امیدوار باشم؟ یا از محبت امامتان دست کشیده‌اید که او را یاری نمی‌کنید؟...
ای دلاور مردان خالص! و ای سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا می‌زنم؛ ولی پاسخم را نمی‌دهید؟ و شما را می‌خوانم؛ ولی دیگر سخنم را نمی‌شنوید؟ آیا به خواب رفته‌اید که به بیداری‌تان امیدوار باشم؟ یا از محبت امامتان دست کشیده‌اید که او را یاری نمی‌کنید؟...
خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده: تاریخ]]
[[رده:تاریخ]]
   
   
[[رده: تابعین]]
[[رده:تابعین]]
۴٬۹۳۳

ویرایش