confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
|- | |- | ||
|زاده | |زاده | ||
|سال | |سال ۵۴۹ ق • دهکده سهرورد • زنجان | ||
|- | |- | ||
|درگذشت | |درگذشت | ||
|جمعه آخر | |جمعه آخر [[ذی الحجه|ماه ذیالحجه]] سال ۵۸۷ق • زندان ملکظاهر ایوبی • حلب • [[سوریه]] | ||
|- | |- | ||
|استادان | |استادان | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
== آغاز دانش اندوزی سهروردی == | == آغاز دانش اندوزی سهروردی == | ||
سهروردی در آغـاز جـوانی برای دانشاندوزی به [[مراغه]] رفت و نزد مجدالدین جیلی، به فراگیری حکمت پرداخت و گـویا در هـمانجا به درخواست دوستان و شاگردان خود کتاب «التنقیحات فی اصول الفقه» را به نـگارش درآورد<ref>سهروردی، حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی بـه غـزالی، مـحمد کریمی زنجانی اصل،تهران،نشر محبّی۷۲۸۳۱،ص ۵۲.</ref>. او سپس برای فراگیری آرای [[ابن سینا]] و بهرهمندی از دانش اسـتادانی کـه در مهمترین مرکز علمی آن روزگار، [[اصـفهان]] حضور داشتند، مـراغه را به طرف اصفهان ترک مـیکند و در ایـن شهر کتاب «البصائر النصیریه» تألیف عمر بن سهلان ساوی را که یکی از بهترین گـزیدههای مـنطق شفاء است، نزد ظهیر الدیـن فـارسی مـی خواند. چنانکه شـهرزوری مـینویسد: «از کتب او چنان فهمیده مـیشود کـه در بصایر فکر بسیار کرده است.» | سهروردی در آغـاز جـوانی برای دانشاندوزی به [[مراغه]] رفت و نزد مجدالدین جیلی، به فراگیری حکمت پرداخت و گـویا در هـمانجا به درخواست دوستان و شاگردان خود کتاب «التنقیحات فی اصول الفقه» را به نـگارش درآورد<ref>سهروردی، حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی بـه غـزالی، مـحمد کریمی زنجانی اصل،تهران،نشر محبّی۷۲۸۳۱،ص ۵۲.</ref>. او سپس برای فراگیری آرای [[ابن سینا]] و بهرهمندی از دانش اسـتادانی کـه در مهمترین مرکز علمی آن روزگار، [[اصفهان|اصـفهان]] حضور داشتند، مـراغه را به طرف اصفهان ترک مـیکند و در ایـن شهر کتاب «البصائر النصیریه» تألیف عمر بن سهلان ساوی را که یکی از بهترین گـزیدههای مـنطق شفاء است، نزد ظهیر الدیـن فـارسی مـی خواند. چنانکه شـهرزوری مـینویسد: «از کتب او چنان فهمیده مـیشود کـه در بصایر فکر بسیار کرده است.» | ||
شیخ اشراق در اصفهان بیش از پیش مجذوب حکمت مشرقی ابـن سـینا میشود و چنین به نظر میرسد کـه تـرجمه فارسی «رسـاله الطـیر و تـألیف رسالههای بستان القلوب و قـصه الغربه الغربیه» را در مدت اقامت در اصفهان به نگارش درآورده است. | شیخ اشراق در اصفهان بیش از پیش مجذوب حکمت مشرقی ابـن سـینا میشود و چنین به نظر میرسد کـه تـرجمه فارسی «رسـاله الطـیر و تـألیف رسالههای بستان القلوب و قـصه الغربه الغربیه» را در مدت اقامت در اصفهان به نگارش درآورده است. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
== اندیشههای سهروردی == | == اندیشههای سهروردی == | ||
گروهی سهروردی را مدافع نوعی ملیگرایی دانستهاند و او را در زمره [[شعوبیه]] به شـمار آورده اند و در نهایت همین گرایش را موجب قتل او دانـستهاند. این دیدگاه از سوی شـماری از مـتفکران مورد انتقاد و مخالفت واقع شـده و آن را مـحصول ناآشنایی و برداشت نادرست و ناقص از آثار و اندیشههای این حکیم اشراقی دانستهاند<ref>غزالینامه، جـلال الدیـن همایی، تهران، نشر هما، ج ۳،۸۶۳۱،ص ۲۸۲-۳۸۲؛وفیات الاعیان،ج ۴،ص ۰۵۲.</ref>. | گروهی سهروردی را مدافع نوعی ملیگرایی دانستهاند و او را در زمره [[شعیبیه|شعوبیه]] به شـمار آورده اند و در نهایت همین گرایش را موجب قتل او دانـستهاند. این دیدگاه از سوی شـماری از مـتفکران مورد انتقاد و مخالفت واقع شـده و آن را مـحصول ناآشنایی و برداشت نادرست و ناقص از آثار و اندیشههای این حکیم اشراقی دانستهاند<ref>غزالینامه، جـلال الدیـن همایی، تهران، نشر هما، ج ۳،۸۶۳۱،ص ۲۸۲-۳۸۲؛وفیات الاعیان،ج ۴،ص ۰۵۲.</ref>. | ||
گروهی نیز بـر ایـن باورند که سهروردی مدافع رویـهای سـیاسی بـود که «فیلسوف سـلطان»را فـرمانروای به حق میداند. این فـکر حـتما برای [[خلیفه]] [[بغداد]] و صلاحالدین هردوی آنان اهانتآمیز بوده است و چنین فکری که در آغاز حـکمه الاشـراق از آن دفاع شده باید برای عناصر مـذهبی مـآبتر در دربار مـلک ظـاهر تـا اندازهای نگرانکننده بوده بـاشد. | گروهی نیز بـر ایـن باورند که سهروردی مدافع رویـهای سـیاسی بـود که «فیلسوف سـلطان»را فـرمانروای به حق میداند. این فـکر حـتما برای [[خلیفه]] [[بغداد]] و صلاحالدین هردوی آنان اهانتآمیز بوده است و چنین فکری که در آغاز حـکمه الاشـراق از آن دفاع شده باید برای عناصر مـذهبی مـآبتر در دربار مـلک ظـاهر تـا اندازهای نگرانکننده بوده بـاشد. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
== عقل از دیدگاه سهروردی == | == عقل از دیدگاه سهروردی == | ||
سهروردی عقل فعال را عاملی بسیار مهم در انتقاش نفس به فضائل میداند و این هنگامی ممکن است که با زهد و تزکیه بدان متصل شد. شاهد مثال اثبات این معنا آیه «اقرأ وربک الأکرم الذی علم بالقلم» <ref>سوره علق آیه۳ ـ ۴.</ref> است. به تعبیر شیخ، قلم حق تعالی از چوب و نی نیست، بلکه همان ذات عقل است، آنهم عقل به فعل. نفوس ما در برابر این عقل فعال یا قلم همچون لوحی است که به قلم الهی، منقش به علوم حقیقی و معارف ربانی میگردد. آیه دیگری شاهد مثال شیخ اشراق در باب اثبات معنای فوق است، «کتب فی قلوبهم الایمان و أیّدهم بروح منه» <ref>سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref>. از دیدگاه شیخ تردیدی نیست این آیه از تعلیم قدسی نفوس سخن میگوید و مصداق بارزش [[پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)]] است که در باب او قرآن میفرماید: «علّمهُ شدید القوی» <ref>سوره نجم، آیه ۵.</ref> که همان مددرساندن به پیامبر با عقل فعال است، یا «نزل به الروح الأمین علی قلبک»<ref>سوره شعرا، آیه ۱۹۴.</ref> و نیز آیاتی چون «و انّک لتُلقّی القرآن من لدن حکیم علیم»<ref>سوره نمل، آیه۶.</ref>، «عَلّم الانسان ما لم یعلم» و «خلَق الانسان، علّمه البیان». بنابراین نفس انسان به واسطه روحی عظیم، باردار تعالیم حقه و معارف ربانی میشود. عامل مؤثر در این دریافتن (یا به تعبیر شیخ: انتقاش)، عقل فعال است<ref>سهروردی حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی به غزالی، ص ۶۲.</ref>. | سهروردی عقل فعال را عاملی بسیار مهم در انتقاش نفس به فضائل میداند و این هنگامی ممکن است که با زهد و تزکیه بدان متصل شد. شاهد مثال اثبات این معنا آیه «اقرأ وربک الأکرم الذی علم بالقلم» <ref>سوره علق آیه۳ ـ ۴.</ref> است. به تعبیر شیخ، قلم حق تعالی از چوب و نی نیست، بلکه همان ذات عقل است، آنهم عقل به فعل. نفوس ما در برابر این عقل فعال یا قلم همچون لوحی است که به قلم الهی، منقش به علوم حقیقی و معارف ربانی میگردد. آیه دیگری شاهد مثال شیخ اشراق در باب اثبات معنای فوق است، «کتب فی قلوبهم الایمان و أیّدهم بروح منه» <ref>سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref>. از دیدگاه شیخ تردیدی نیست این آیه از تعلیم قدسی نفوس سخن میگوید و مصداق بارزش [[حضرت محمد (ص)|پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)]] است که در باب او قرآن میفرماید: «علّمهُ شدید القوی» <ref>سوره نجم، آیه ۵.</ref> که همان مددرساندن به پیامبر با عقل فعال است، یا «نزل به الروح الأمین علی قلبک»<ref>سوره شعرا، آیه ۱۹۴.</ref> و نیز آیاتی چون «و انّک لتُلقّی القرآن من لدن حکیم علیم»<ref>سوره نمل، آیه۶.</ref>، «عَلّم الانسان ما لم یعلم» و «خلَق الانسان، علّمه البیان». بنابراین نفس انسان به واسطه روحی عظیم، باردار تعالیم حقه و معارف ربانی میشود. عامل مؤثر در این دریافتن (یا به تعبیر شیخ: انتقاش)، عقل فعال است<ref>سهروردی حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی به غزالی، ص ۶۲.</ref>. | ||
== سرانجام سهروردی == | == سرانجام سهروردی == | ||
برخی از پژوهشگران کوشیدهاند به ریشهابی قـتل سـهروردی و دلایل آن بپردازند. سهروردی در دوره پایانی زندگی خود، پس از ورود به حلب ابتدا به مدرسه حلاویه و پس از آن به مدرسه نوریه وارد میشود و بـا فـقهای [[حنبلی]] به بحث میپردازد و پس از چیرگی بر آنها آوازهاش در شهر میپیچد و سرانجام به دربار ملک ظاهر، پسر [[صلاح الدین ایوبی|صلاحالدین ایوبی]] راه مییابد و در زمره مشاوران طراز اول او قرار میگیرد. هوش سرشار سهروردی، دانش گـسترده و ژرف او و بـالاخره روحیه پذیـرش وی نسبت به دیگر حکمت دوستان و نیز گرایش او به اسرار و عوالم باطنی باعث خصومت شد و فقهای دربـار ملک ظاهر را به دشمنی با او برانگیخت. آنان برای از میان برداشتنش مـجلس مـناظرهای تـرتیب دادند. [[عماد اصفهانی]] که گزارشی از این مناظره را در کتاب خود، «البستان الجامع لجمیع تواریخ أهل الزمان» نقل کـرده، مـینویسد: «در این مجلس، ۲ تن از فقهای حلب، به نام زیدالدین و مجدالدین، بـا آرای سـهروردی درباره خلقت و اراده الهی از در ستیز برآمدند و از او پرسیدند: «آیا [[خداوند]] به برانگیختن پیامبر دیگری پس از حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)تواناست؟» سهروردی در پاسخ مـیگوید: «قدرت خداوند مطلق است و آنچه مطلق است حد نمیپذیرد.» | برخی از پژوهشگران کوشیدهاند به ریشهابی قـتل سـهروردی و دلایل آن بپردازند. سهروردی در دوره پایانی زندگی خود، پس از ورود به حلب ابتدا به مدرسه حلاویه و پس از آن به مدرسه نوریه وارد میشود و بـا فـقهای [[حنبلی]] به بحث میپردازد و پس از چیرگی بر آنها آوازهاش در شهر میپیچد و سرانجام به دربار ملک ظاهر، پسر [[صلاح الدین ایوبی|صلاحالدین ایوبی]] راه مییابد و در زمره مشاوران طراز اول او قرار میگیرد. هوش سرشار سهروردی، دانش گـسترده و ژرف او و بـالاخره روحیه پذیـرش وی نسبت به دیگر حکمت دوستان و نیز گرایش او به اسرار و عوالم باطنی باعث خصومت شد و فقهای دربـار ملک ظاهر را به دشمنی با او برانگیخت. آنان برای از میان برداشتنش مـجلس مـناظرهای تـرتیب دادند. [[عماد اصفهانی]] که گزارشی از این مناظره را در کتاب خود، «البستان الجامع لجمیع تواریخ أهل الزمان» نقل کـرده، مـینویسد: «در این مجلس، ۲ تن از فقهای حلب، به نام زیدالدین و مجدالدین، بـا آرای سـهروردی درباره خلقت و اراده الهی از در ستیز برآمدند و از او پرسیدند: «آیا [[خداوند]] به برانگیختن پیامبر دیگری پس از حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)تواناست؟» سهروردی در پاسخ مـیگوید: «قدرت خداوند مطلق است و آنچه مطلق است حد نمیپذیرد.» | ||
فقها پاسخ او را مخالفت بـا خاتمیت [[رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)]] دانستند و آن را سـند [[کفر]] و الحاد وی ساختند. این مساله باعث شد تا سهروردی را به زندان افکندند و او در همان جا از دنیا رفت. به گفته شهرزوری روایات مختلفی درباره چگونگی درگذشت سـهروردی وجـود دارد. او مـینویسد: «بعضی را گمان آنکه او را در بندی خانه انداختند و طعام از او بـازداشتند تا فوت شد و برخی گویند که او خود منع نفس از طعام کرد تا به مبدأ خود پیوست<ref>گاهی به سرچشمههای حکمت اشراق و مفهوم بنیادین آن، دکتر صمد موحد، تهران، انتشارات طهوری، چاپ دوم، ۴۸۳۱، ص ۶.</ref>. | فقها پاسخ او را مخالفت بـا خاتمیت [[حضرت محمد (ص)|رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)]] دانستند و آن را سـند [[کفر]] و الحاد وی ساختند. این مساله باعث شد تا سهروردی را به زندان افکندند و او در همان جا از دنیا رفت. به گفته شهرزوری روایات مختلفی درباره چگونگی درگذشت سـهروردی وجـود دارد. او مـینویسد: «بعضی را گمان آنکه او را در بندی خانه انداختند و طعام از او بـازداشتند تا فوت شد و برخی گویند که او خود منع نفس از طعام کرد تا به مبدأ خود پیوست<ref>گاهی به سرچشمههای حکمت اشراق و مفهوم بنیادین آن، دکتر صمد موحد، تهران، انتشارات طهوری، چاپ دوم، ۴۸۳۱، ص ۶.</ref>. | ||
مرگ سهروردی همان اندازه اسرارآمیز بود که زندگیش، به غیراز شماری کـتاب چـیز چـندانی بر جای نگذاشت که سرگذشت زندگی او را روشن کند. | مرگ سهروردی همان اندازه اسرارآمیز بود که زندگیش، به غیراز شماری کـتاب چـیز چـندانی بر جای نگذاشت که سرگذشت زندگی او را روشن کند. | ||