پرش به محتوا

حکمیت: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'ى' به 'ی'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی')
خط ۱۷: خط ۱۷:


== خیانت در سپاه امام علی علیه السلام و قبول حکمیت ==
== خیانت در سپاه امام علی علیه السلام و قبول حکمیت ==
حیله معاویه هنگامی بود که مالک اشتر پیروزی‌هایی را به دست آورد و نزدیک بود نتیجه نبرد را به نفع سپاه [[عراق]] پایان دهد. اما امام على علیه السلام که از هر طرف تحت فشار شدید طرفداران حکمیت بود، یزید بن هانى را به دنبال مالک فرستاد و پیام داد: «نزدم بیا». مالک گفت: برگرد و به امام بگو: اکنون وقتش نیست که مرا از سنگرم برگردانی. عجله نفرما؛ زیرا من امیدوارم که خدا به زودی ما را سازد! [[یزید]] نزد امام برگشت …  
حیله معاویه هنگامی بود که مالک اشتر پیروزی‌هایی را به دست آورد و نزدیک بود نتیجه نبرد را به نفع سپاه [[عراق]] پایان دهد. اما امام علی علیه السلام که از هر طرف تحت فشار شدید طرفداران حکمیت بود، یزید بن هانی را به دنبال مالک فرستاد و پیام داد: «نزدم بیا». مالک گفت: برگرد و به امام بگو: اکنون وقتش نیست که مرا از سنگرم برگردانی. عجله نفرما؛ زیرا من امیدوارم که خدا به زودی ما را سازد! [[یزید]] نزد امام برگشت …  


طرفداران حکمیت به امام گفتند: به او فرمانی صریح و محکم بده تا نزدت باز گردد و گرنه به خدا سوگند تو را عزل می‌کنیم! امام مجدداً یزید را نزد مالک فرستاد و او دستور امام را رساند. مالک پرسید: آیا به سبب بالا بردن قرآن‌ها چنین کرده‌اند؟! گفت: آرى! مالک گفت: به خدا [[قسم|سوگند]]! آن دم که قرآن‌ها را بالا آوردند؛ هرگز نمی‌پنداشتم که بر اثر آن اختلاف نظر و پراکندگى روى دهد. آیا مددى را که خداوند به ما رسانده می‌بینى؟ آیا سزا است که این فرصت دست‌نیافتنی را رها کنیم و برگردیم؟! پیک امام گفت: آیا خواهی پذیرفت که تو در خط مقدم پیروز شوى، اما در عقبه خیانت‌کاران امیر‌مؤمنان را در خیمه‌اش تنها گذاشته و او را به دشمن تسلیم کنند؟! مالک گفت: سبحان الله، به خدا چنین نمی‌خواهم. ابن هانی گفت: آن خائنان به امام گفتند: به دنبال مالک بفرست تا نزدت بیاید و گرنه همان‌گونه که عثمان را کشتیم تو را نیز کشته و یا به دشمن تسلیم می‌کنیم. به دنبال آن بود که مالک دست از نبرد کشید و به عقب برگشت<ref> نصر بن مزاحم، وقعه صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص ۴۹۰- ۴۹۱، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.</ref>.
طرفداران حکمیت به امام گفتند: به او فرمانی صریح و محکم بده تا نزدت باز گردد و گرنه به خدا سوگند تو را عزل می‌کنیم! امام مجدداً یزید را نزد مالک فرستاد و او دستور امام را رساند. مالک پرسید: آیا به سبب بالا بردن قرآن‌ها چنین کرده‌اند؟! گفت: آری! مالک گفت: به خدا [[قسم|سوگند]]! آن دم که قرآن‌ها را بالا آوردند؛ هرگز نمی‌پنداشتم که بر اثر آن اختلاف نظر و پراکندگی روی دهد. آیا مددی را که خداوند به ما رسانده می‌بینی؟ آیا سزا است که این فرصت دست‌نیافتنی را رها کنیم و برگردیم؟! پیک امام گفت: آیا خواهی پذیرفت که تو در خط مقدم پیروز شوی، اما در عقبه خیانت‌کاران امیر‌مؤمنان را در خیمه‌اش تنها گذاشته و او را به دشمن تسلیم کنند؟! مالک گفت: سبحان الله، به خدا چنین نمی‌خواهم. ابن هانی گفت: آن خائنان به امام گفتند: به دنبال مالک بفرست تا نزدت بیاید و گرنه همان‌گونه که عثمان را کشتیم تو را نیز کشته و یا به دشمن تسلیم می‌کنیم. به دنبال آن بود که مالک دست از نبرد کشید و به عقب برگشت<ref> نصر بن مزاحم، وقعه صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص ۴۹۰- ۴۹۱، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.</ref>.


== دلیل پذیرفتن حکمیت توسط امام علی علیه السلام ==
== دلیل پذیرفتن حکمیت توسط امام علی علیه السلام ==
مقتضاى حکمت و سیاست، نپذیرفتن حکمیت بود. ولی امام علیه السلام بر اساس اسناد متقن تاریخى به اختیار خود حکمیت را نپذیرفت، بلکه آن‌را بر وى تحمیل کردند و مقاومت او در برابر این پیشنهاد جاهلانه نه تنها سودى در بر نداشت، بلکه ضررهای بسیاری را فراهم می‌آورد<ref> محمدى ری‌شهرى، محمد، دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ‏، مترجم، مسعودى، عبدالهادى‏، ج ۶، ص ۲۸۱ – ۲۸۲، قم، دارالحدیث، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.</ref>.
مقتضای حکمت و سیاست، نپذیرفتن حکمیت بود. ولی امام علیه السلام بر اساس اسناد متقن تاریخی به اختیار خود حکمیت را نپذیرفت، بلکه آن‌را بر وی تحمیل کردند و مقاومت او در برابر این پیشنهاد جاهلانه نه تنها سودی در بر نداشت، بلکه ضررهای بسیاری را فراهم می‌آورد<ref> محمدی ری‌شهری، محمد، دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ‏، مترجم، مسعودی، عبدالهادی‏، ج ۶، ص ۲۸۱ – ۲۸۲، قم، دارالحدیث، چاپ سوم، ۱۳۸۹ش.</ref>.


در نهایت امام علی علیه السلام و معاویه معاهده‌ای میان خود نوشتند که در تاریخ به صورت مفصل نقل شده است<ref>ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم‏، الامامه و السیاسه، تحقیق، شیری، علی، ج ۱، ص ۱۵۱، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ۴، ص ۲۰۱، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.</ref>. و متعهد شدند «آنچه دو حَکَم در قرآن یافتند، بدان پایبند باشند و آنچه در کتاب [[خداوند]] نبود از سنّت عادلی که همه بر آن اتفاق دارند، پیروی نمایند»<ref> ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۲۷۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.</ref>.
در نهایت امام علی علیه السلام و معاویه معاهده‌ای میان خود نوشتند که در تاریخ به صورت مفصل نقل شده است<ref>ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم‏، الامامه و السیاسه، تحقیق، شیری، علی، ج ۱، ص ۱۵۱، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ۴، ص ۲۰۱، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.</ref>. و متعهد شدند «آنچه دو حَکَم در قرآن یافتند، بدان پایبند باشند و آنچه در کتاب [[خداوند]] نبود از سنّت عادلی که همه بر آن اتفاق دارند، پیروی نمایند»<ref> ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۲۷۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.</ref>.
خط ۳۰: خط ۳۰:


== انتخاب ابوموسی اشعری ==
== انتخاب ابوموسی اشعری ==
همان‌گونه که بیان شد، اصل پذیرش حکمیت از سوی امام علی علیه السلام تحت اجبار گروه وسیعی از سپاهیانش بود، اما کار به این‌جا نیز خاتمه نیافت. امام در ابتدا خواست [[ابن عباس]]<ref> یعقوبی، احمد بن أبی‌یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۹، بیروت، دارصادر، چاپ اول، بی‌تا.</ref> و یا [[مالک اشتر]]<ref>ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی‏، المنتظم، ‏ ج ۵، ص ۱۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.</ref> را به حکمیت برگزیند که هر دو مورد مخالفت آنها را به همراه داشت و آنان خواهان این بودند که خود حَکَم را انتخاب کنند و شخص مورد نظر آنها ابوموسی اشعری بود. امام خطاب به آنان چنین گفت: «شما در آغاز این کار از من سرپیچی کردید؛ پس اکنون دیگر گوش فرا دهید. رأى من آن نیست که ابوموسى را برگزینم». آنان گفتند: ما تنها به ابوموسی اشعری راضی می‌شویم. امام علیه السلام گفت: «وای بر شما! ‌او انسان قابل اعتمادی نیست؛ مردم را از من دور می‌کرد و کارها علیه من انجام داده است»<ref> مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج ۲، ص ۳۹۱، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>.
همان‌گونه که بیان شد، اصل پذیرش حکمیت از سوی امام علی علیه السلام تحت اجبار گروه وسیعی از سپاهیانش بود، اما کار به این‌جا نیز خاتمه نیافت. امام در ابتدا خواست [[ابن عباس]]<ref> یعقوبی، احمد بن أبی‌یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۹، بیروت، دارصادر، چاپ اول، بی‌تا.</ref> و یا [[مالک اشتر]]<ref>ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی‏، المنتظم، ‏ ج ۵، ص ۱۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.</ref> را به حکمیت برگزیند که هر دو مورد مخالفت آنها را به همراه داشت و آنان خواهان این بودند که خود حَکَم را انتخاب کنند و شخص مورد نظر آنها ابوموسی اشعری بود. امام خطاب به آنان چنین گفت: «شما در آغاز این کار از من سرپیچی کردید؛ پس اکنون دیگر گوش فرا دهید. رأی من آن نیست که ابوموسی را برگزینم». آنان گفتند: ما تنها به ابوموسی اشعری راضی می‌شویم. امام علیه السلام گفت: «وای بر شما! ‌او انسان قابل اعتمادی نیست؛ مردم را از من دور می‌کرد و کارها علیه من انجام داده است»<ref> مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج ۲، ص ۳۹۱، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>.


اما در نهایت با اصرار آنها ابوموسی به حکمیت انتخاب شد، در حالی‌که از مخالفان امام بود و همین انتخاب پیروزی طرف مقابل را هموارتر کرد. امام در بیان این حادثه چنین فرمودند: «من دیروز فرمانده و امیر شما بودم، ولى امروز فرمانم می‌دهند، دیروز باز دارنده بودم که امروز مرا باز می‌دارند»<ref> شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، خطبه، ۲۰۸، ص ۳۲۴، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.</ref>.
اما در نهایت با اصرار آنها ابوموسی به حکمیت انتخاب شد، در حالی‌که از مخالفان امام بود و همین انتخاب پیروزی طرف مقابل را هموارتر کرد. امام در بیان این حادثه چنین فرمودند: «من دیروز فرمانده و امیر شما بودم، ولی امروز فرمانم می‌دهند، دیروز باز دارنده بودم که امروز مرا باز می‌دارند»<ref> شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، خطبه، ۲۰۸، ص ۳۲۴، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.</ref>.
انتخاب ابوموسی ناشی از چند عامل بود که یکی از آنها وجهه اجتماعی او نزد اهل کوفه بود؛ زیرا او مدت زیادی فرمانروای این شهر بود. عامل دیگر، اصرار اهل [[یمن]] بود که حکم باید یَمَنی باشد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبدالسلام، ج ۳، ص ۵۴۷، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>.
انتخاب ابوموسی ناشی از چند عامل بود که یکی از آنها وجهه اجتماعی او نزد اهل کوفه بود؛ زیرا او مدت زیادی فرمانروای این شهر بود. عامل دیگر، اصرار اهل [[یمن]] بود که حکم باید یَمَنی باشد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبدالسلام، ج ۳، ص ۵۴۷، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.</ref>.
ابوموسی برای مذاکره با عمرو بن عاص رهسپار شد و در این مسیر با افرادی مانند ابن عباس<ref> مؤلف مجهول، أخبار الدوله العباسیه و فیه أخبار العباس و ولده، تحقیق، دوری، عبدالعزیز، مطلبی، عبدالجبار، ص ۳۶ – ۳۷، بیروت، دارالطلیعه، ۱۳۹۱ش.</ref> و [[شریح بن هانی]]<ref> الإمامه و السیاسه، ج‏ ۱، ص ۱۵۳٫.</ref>گفت‌وگوهایی داشت و آنها توصیه‌هایی به او کردند.
ابوموسی برای مذاکره با عمرو بن عاص رهسپار شد و در این مسیر با افرادی مانند ابن عباس<ref> مؤلف مجهول، أخبار الدوله العباسیه و فیه أخبار العباس و ولده، تحقیق، دوری، عبدالعزیز، مطلبی، عبدالجبار، ص ۳۶ – ۳۷، بیروت، دارالطلیعه، ۱۳۹۱ش.</ref> و [[شریح بن هانی]]<ref> الإمامه و السیاسه، ج‏ ۱، ص ۱۵۳٫.</ref>گفت‌وگوهایی داشت و آنها توصیه‌هایی به او کردند.
خط ۴۰: خط ۴۰:


مذاکرات طولانی و مختلفی میان ابوموسی و عمرو صورت گرفت که در این‌جا به مختصری از آن اشاره می‌کنیم:
مذاکرات طولانی و مختلفی میان ابوموسی و عمرو صورت گرفت که در این‌جا به مختصری از آن اشاره می‌کنیم:
عمرو بن عاص گفت: اى ابوموسى! می‌دانى که [[عثمان]] به ستم کشته شد؟ گفت: بله. گفت: می‌دانى که معاویه و خاندان معاویه اولیاى او هستند؟ گفت: بله. گفت: خداوند فرموده: «وَ من قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»<ref> «… و آن‌کس که مظلوم کشته شده، براى ولیش سلطه [و حق قصاص] قرار دادیم»؛ اسراء، ۳۳٫.</ref>. حال اى ابو موسى! چه مانعى دارد معاویه را که ولىّ خون عثمان است به [[خلیفه|خلافت]] برگزینی که خاندان وى در میان [[قریش]] چنان است که می‌دانى. اگر بیم دارى دیگران بگویند؛ معاویه‌ای را [[خلیفه]] کرد که در اسلام سابقه‌اى ندارد؛ می‌توانی این‌گونه دلیل بیاوری که او ولىّ خون خلیفه مظلوم و خونخواه وى بود؛ او سیاست‌مدار و با تدبیر است؛ برادرِ ام‌حبیبه همسر پیامبر و یکی از [[صحابه]] پیامبر بود. همچنین توجه داشته باش؛ ‌ اگر معاویه خلیفه شود تو را چنان معتبر کند که هیچ خلیفه دیگر نکرده باشد.
عمرو بن عاص گفت: ای ابوموسی! می‌دانی که [[عثمان]] به ستم کشته شد؟ گفت: بله. گفت: می‌دانی که معاویه و خاندان معاویه اولیای او هستند؟ گفت: بله. گفت: خداوند فرموده: «وَ من قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»<ref> «… و آن‌کس که مظلوم کشته شده، برای ولیش سلطه [و حق قصاص] قرار دادیم»؛ اسراء، ۳۳٫.</ref>. حال ای ابو موسی! چه مانعی دارد معاویه را که ولیّ خون عثمان است به [[خلیفه|خلافت]] برگزینی که خاندان وی در میان [[قریش]] چنان است که می‌دانی. اگر بیم داری دیگران بگویند؛ معاویه‌ای را [[خلیفه]] کرد که در اسلام سابقه‌ای ندارد؛ می‌توانی این‌گونه دلیل بیاوری که او ولیّ خون خلیفه مظلوم و خونخواه وی بود؛ او سیاست‌مدار و با تدبیر است؛ برادرِ ام‌حبیبه همسر پیامبر و یکی از [[صحابه]] پیامبر بود. همچنین توجه داشته باش؛ ‌ اگر معاویه خلیفه شود تو را چنان معتبر کند که هیچ خلیفه دیگر نکرده باشد.


ابوموسى گفت: اى عمرو! از خداوند بترس؛ آنچه درباره بزرگی خاندان معاویه‏ گفتى، بدان خلافت را برای بزرگی خاندان به شخصی نمی‌دهند؛ زیرا در غیر این صورت، خاندان ابرهة بن صباح باید خلافت را به دست می‌گرفتند! خلافت از آن مردم دیندار و صاحب فضیلت است، اگر می‌خواستم آن‌را به معتبرترین قریشى بدهم به [[علی بن ابی طالب|على بن ابی‌طالب]] می‌دادم. این‌که گفتى “معاویه ولىّ خون عثمان است این خلافت را به او بده”، من کسى نیستم که کار را به معاویه دهم و [[مهاجران]] نخستین را واگذارم. این‌که درباره قدرت یافتن من سخن آوردى، به خدا! اگر همه قدرت خویش را به من واگذارد خلافت را به او نمی‌دهم و درباره حکم خدا رشوه نمی‌گیرم.
ابوموسی گفت: ای عمرو! از خداوند بترس؛ آنچه درباره بزرگی خاندان معاویه‏ گفتی، بدان خلافت را برای بزرگی خاندان به شخصی نمی‌دهند؛ زیرا در غیر این صورت، خاندان ابرهة بن صباح باید خلافت را به دست می‌گرفتند! خلافت از آن مردم دیندار و صاحب فضیلت است، اگر می‌خواستم آن‌را به معتبرترین قریشی بدهم به [[علی بن ابی طالب|علی بن ابی‌طالب]] می‌دادم. این‌که گفتی “معاویه ولیّ خون عثمان است این خلافت را به او بده”، من کسی نیستم که کار را به معاویه دهم و [[مهاجران]] نخستین را واگذارم. این‌که درباره قدرت یافتن من سخن آوردی، به خدا! اگر همه قدرت خویش را به من واگذارد خلافت را به او نمی‌دهم و درباره حکم خدا رشوه نمی‌گیرم.


اگر خواهى نام عمر بن خطاب را زنده کنیم. به خدا! اگر می‌توانستم نام عمر بن خطاب را زنده می‌کردم. (یعنی با عبدالله بن عمر بیعت کنیم و او را به عنوان خلیفه معرفی کنیم).
اگر خواهی نام عمر بن خطاب را زنده کنیم. به خدا! اگر می‌توانستم نام عمر بن خطاب را زنده می‌کردم. (یعنی با عبدالله بن عمر بیعت کنیم و او را به عنوان خلیفه معرفی کنیم).
عمرو بن عاص گفت: اگر می‌خواهى با عبدالله بن عمر بیعت کنى؛ چرا با عبدالله پسر من بیعت نمی‌کنى که فضیلت و صلاح وى را می‌دانى؟ گفت: پسر تو مردى درست است، ولى او را به این فتنه آلوده‌اى.
عمرو بن عاص گفت: اگر می‌خواهی با عبدالله بن عمر بیعت کنی؛ چرا با عبدالله پسر من بیعت نمی‌کنی که فضیلت و صلاح وی را می‌دانی؟ گفت: پسر تو مردی درست است، ولی او را به این فتنه آلوده‌ای.
در نهایت یکی پیشنهاد داد که هم امام علی علیه السلام و هم معاویه را از خلافت خلع کرده و شورایی در میان مسلمانان تشکیل دهیم تا خلیفه مسلمانان را انتخاب کنند. این پیشنهاد، مورد پذیرش قرار گرفت و قرار شد که به صورت علنی اعلام شود<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج ۵، ص ۶۸ – ۷۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.</ref>.
در نهایت یکی پیشنهاد داد که هم امام علی علیه السلام و هم معاویه را از خلافت خلع کرده و شورایی در میان مسلمانان تشکیل دهیم تا خلیفه مسلمانان را انتخاب کنند. این پیشنهاد، مورد پذیرش قرار گرفت و قرار شد که به صورت علنی اعلام شود<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج ۵، ص ۶۸ – ۷۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.</ref>.


== اعلام علنی نتیجه مذاکرات ==
== اعلام علنی نتیجه مذاکرات ==
عمرو عاص مرد زیرکی بود. او در تمام مدت مذاکره، ابوموسی را در [[نماز]] و کلام مقدم می‌داشت و به او احترام بسیار می‌کرد و به او چنین می‌گفت: تو همراه و مصاحب پیامبر بودی<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۲، ص ۳۵۰، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.</ref>! به همین دلیل هنگامی که عمرو عاص‌ برای اعلان نتیجه ابوموسی را مقدم کرد، او هرگز در ذهنش تصور نمی‌کرد که شاید حیله‌ای در کار باشد و شد آنچه نباید می‌شد!
عمرو عاص مرد زیرکی بود. او در تمام مدت مذاکره، ابوموسی را در [[نماز]] و کلام مقدم می‌داشت و به او احترام بسیار می‌کرد و به او چنین می‌گفت: تو همراه و مصاحب پیامبر بودی<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۲، ص ۳۵۰، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.</ref>! به همین دلیل هنگامی که عمرو عاص‌ برای اعلان نتیجه ابوموسی را مقدم کرد، او هرگز در ذهنش تصور نمی‌کرد که شاید حیله‌ای در کار باشد و شد آنچه نباید می‌شد!
«مردم در [[مسجد جامع]] جمع شدند و ابوموسى به عمرو گفت: به [[منبر]] برو و سخن بگو. عمرو گفت: تو از من برتر و مسن‌ترى و زودتر از من هجرت کرده‌اى، ابوموسى نخست به منبر رفت و پس از حمد و ستایش خداوند گفت:
«مردم در [[مسجد جامع]] جمع شدند و ابوموسی به عمرو گفت: به [[منبر]] برو و سخن بگو. عمرو گفت: تو از من برتر و مسن‌تری و زودتر از من هجرت کرده‌ای، ابوموسی نخست به منبر رفت و پس از حمد و ستایش خداوند گفت:
اى مردم! ما به کارى توجه کردیم که خداوند به وسیله آن میان این امت الفت ایجاد فرماید و کارش را اصلاح کند و هیچ چیزى را بهتر از آن ندیدیم که این هر دو مرد را از حکومت خلع کنیم و کار را به شورایى واگذاریم که مردم براى خود هرکس را شایسته بدانند انتخاب کنند و من؛ على علیه السلام و [[معاویه]] را از خلافت خلع کردم، شما به کار خود روى آورید و هر که را دوست دارید بر خود خلیفه کنید.
ای مردم! ما به کاری توجه کردیم که خداوند به وسیله آن میان این امت الفت ایجاد فرماید و کارش را اصلاح کند و هیچ چیزی را بهتر از آن ندیدیم که این هر دو مرد را از حکومت خلع کنیم و کار را به شورایی واگذاریم که مردم برای خود هرکس را شایسته بدانند انتخاب کنند و من؛ علی علیه السلام و [[معاویه]] را از خلافت خلع کردم، شما به کار خود روی آورید و هر که را دوست دارید بر خود خلیفه کنید.


ابوموسی از منبر پایین آمد، آن‌گاه عمرو عاص به منبر رفت و خداوند را ستایش کرده و گفت: آنچه این شخص گفت را شنیدید. او سالار خود را از خلافت خلع کرد، همانا من هم سالار او را همان‌گونه که او خلع کرد خلع می‌کنم و سالار خودم معاویه را بر خلافت مستقر و پایدار می‌دارم که او صاحب خون [[عثمان]] و خون‌خواه او است و سزاوارترین فرد به مقام او است.
ابوموسی از منبر پایین آمد، آن‌گاه عمرو عاص به منبر رفت و خداوند را ستایش کرده و گفت: آنچه این شخص گفت را شنیدید. او سالار خود را از خلافت خلع کرد، همانا من هم سالار او را همان‌گونه که او خلع کرد خلع می‌کنم و سالار خودم معاویه را بر خلافت مستقر و پایدار می‌دارم که او صاحب خون [[عثمان]] و خون‌خواه او است و سزاوارترین فرد به مقام او است.
ابوموسى به عمرو گفت: تو را چه شده است؛ خدایت موفق ندارد که مکر کردى؛ مَثَل تو مَثَل سگ است که اگر بر او حمله کنى زبانش را بیرون می‌آورد و اگر او را به حال خود بگذارى باز هم زبانش را بیرون‏ می‌آورد!! عمرو نیز به ابوموسى گفت: مَثَل تو نیز چون خَرى است که کتابى چند بر پشت خود حمل کند!»<ref>دینوری احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق، عبدالمنعم عامر، ص ۲۰۰- ۲۰۱، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.</ref>.
ابوموسی به عمرو گفت: تو را چه شده است؛ خدایت موفق ندارد که مکر کردی؛ مَثَل تو مَثَل سگ است که اگر بر او حمله کنی زبانش را بیرون می‌آورد و اگر او را به حال خود بگذاری باز هم زبانش را بیرون‏ می‌آورد!! عمرو نیز به ابوموسی گفت: مَثَل تو نیز چون خَری است که کتابی چند بر پشت خود حمل کند!»<ref>دینوری احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق، عبدالمنعم عامر، ص ۲۰۰- ۲۰۱، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.</ref>.


== ثمرات حکمیت ==
== ثمرات حکمیت ==
حکمیت به پایان رسید؛ شامیان بر بیعت خود با معاویه باقی ماندند. در مقابل امام علی علیه السلام حکم حکمیت را خلاف قرآن دانست و در نتیجه آن‌را نپذیرفت و فرمود: «همانا رأى بزرگانتان بر این قرار گرفت که دو نفر را براى داورى انتخاب کنند، ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از قرآن تجاوز نکنند، امّا افسوس که آنها عقل خویش را از دست دادند، حق را ترک کردند در حالی‌که آن‌را به خوبى می‌دیدند، چون ستمگرى با هواپرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پیش از داورى ظالمانه‌شان با آنها شرط کردیم که به عدالت داورى کنند و بر اساس حق حکم نمایند، امّا به آن پایبند نماندند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷، ص ۱۸۵٫.</ref>.
حکمیت به پایان رسید؛ شامیان بر بیعت خود با معاویه باقی ماندند. در مقابل امام علی علیه السلام حکم حکمیت را خلاف قرآن دانست و در نتیجه آن‌را نپذیرفت و فرمود: «همانا رأی بزرگانتان بر این قرار گرفت که دو نفر را برای داوری انتخاب کنند، ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از قرآن تجاوز نکنند، امّا افسوس که آنها عقل خویش را از دست دادند، حق را ترک کردند در حالی‌که آن‌را به خوبی می‌دیدند، چون ستمگری با هواپرستی آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پیش از داوری ظالمانه‌شان با آنها شرط کردیم که به عدالت داوری کنند و بر اساس حق حکم نمایند، امّا به آن پایبند نماندند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷، ص ۱۸۵٫.</ref>.


در نتیجه؛ ‌ معاویه از شکست در [[صفین]] رها شد؛ ‌ با فریب‌های دیگر و [[شهادت]] امام علی علیه السلام حکومتی قدرتمند تشکیل داد که تمام سرزمین‌های اسلامی را در بر می‌گرفت و از سایه مرگ در صفین به تخت حکومت بر [[جهان اسلام]] رسید. در مقابل؛ سپاه کوفه از پیروزی در صفین به فتنه بزرگ خوارج رسید؛ فتنه‌ای که جنگی دیگر برای امام علی علیه السلام رقم زد و در نهایت سپاه بزرگ کوفه را به اضمحلال کشاند. قضیه حکمیت برای جاهلان کوفی، نه تنها عبرت نشد، بلکه سرآغاز فتنه‌های بعدی گشت.
در نتیجه؛ ‌ معاویه از شکست در [[صفین]] رها شد؛ ‌ با فریب‌های دیگر و [[شهادت]] امام علی علیه السلام حکومتی قدرتمند تشکیل داد که تمام سرزمین‌های اسلامی را در بر می‌گرفت و از سایه مرگ در صفین به تخت حکومت بر [[جهان اسلام]] رسید. در مقابل؛ سپاه کوفه از پیروزی در صفین به فتنه بزرگ خوارج رسید؛ فتنه‌ای که جنگی دیگر برای امام علی علیه السلام رقم زد و در نهایت سپاه بزرگ کوفه را به اضمحلال کشاند. قضیه حکمیت برای جاهلان کوفی، نه تنها عبرت نشد، بلکه سرآغاز فتنه‌های بعدی گشت.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۲۶

ویرایش