confirmed
۳٬۹۰۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
=زندگی نامه= | =زندگی نامه= | ||
در 11 جمادیالثانی 1278 در خانوادهای تنگدست و مسیحی در بیروت بهدنیا آمد. پدرش ، حبیب ، از اهالی روستای عَین عَنّوب بود که همراه خانوادهاش به بیروت مهاجرت کرده و در آنجا در اغذیه فروشی کار میکرد | در 11 جمادیالثانی 1278 در خانوادهای تنگدست و مسیحی در بیروت بهدنیا آمد. پدرش ، حبیب ، از اهالی روستای عَین عَنّوب بود که همراه خانوادهاش به بیروت مهاجرت کرده و در آنجا در اغذیه فروشی کار میکرد<ref>رجوع کنید به زیدان، مؤلفات، ج20، ص 528 529؛ حسن، ص 7ـ 8؛ فیلیپ، ص 11، 131ـ133</ref>. | ||
در 1308 ازدواج کرد و با مشارکت یکی از دوستانش ، چاپخانه کوچکی تأسیس کرد که سال بعد ، با کنارهگیری شریکش ، بهتنهایی اداره آن را برعهده گرفت. وی در اواخر 1309، مجله الهلال را تأسیس نمود. از 1298 رابطه عمیق و استواری بین زیدان و مستشرقانی مانند نولدکه ، گولدتسیهر ، کراچکوفسکی و مارگلیوث و واندایک ایجاد شد و دفتر مجله الهلال محل رفتوآمد مستشرقانی بود که به مصر میآمدند. زیدان در 1908 به استانبول ، در 1912 به کشورهای اروپایی و در 1913 به فلسطین سفر کرد. در 1910، [[دانشگاه قاهره]] از وی برای تدریس تاریخ اسلام دعوت کرد. انتخاب یک مسیحی برای تدریس تاریخ اسلام ، اعتراض شدید مسلمانان را برانگیخت و زیدان مجبور به کنارهگیری از این سمت شد. وی در ژوئیه 1914 در منزل خود در قاهره بهطور ناگهانی درگذشت. شاعرانی چون [[احمد شوقی]]، [[ حافظ ابراهیم|محمدحافظ ابراهیم]] ، [[ یکن|ولیالدین یکن]] ، [[خلیل مُطران]] و [[ایلیا ابوماضی]] در مرگ او مرثیههایی سرودند. | وی که خود بیسواد بود و فقط خواندن و نوشتن و حساب و کتاب مقدماتی را ضروری میدانست ، زیدان را در پنج سالگی به مدرسه فرستاد تا در آینده در اداره اغذیه فروشی به او کمک کند. زیدان ، پس از دو سال ، به مدرسه رفت و در آنجا حساب ، صرف و نحو ، خوش نویسی و کمی زبان فرانسه آموخت. در یازده سالگی ، با اصرار پدرش ، تحصیل را رها کرد<ref>رجوع کنید به زیدان، مؤلفات ، ج20، ص 536 541؛ حسن، ص 8، 22؛ فیلیپ، ص 135ـ139</ref>. زیدان یک سال و اندی در اغذیه فروشی نزد پدرش ، و سپس دو سال در یک کارگاه کفاشی کار کرد ، اما دوباره نزد پدرش بازگشت. در پانزده سالگی به مدرسه ای شبانه رفت و در مدت چهار ماه ، با تلاش بسیار ، زبان انگلیسی آموخت. در همان زمان ، تألیف فرهنگی انگلیسی به عربی را آغاز کرد که ناتمام ماند<ref>رجوع کنید به زیدان، مؤلفات، ج 20، ص541 555؛ عبود، ص 19؛ فیلیپ، ص 139ـ 141، 151ـ152</ref>. | ||
در اغذیه فروشی با بزرگانی نظیر [[ابراهیم الیازجی]] (منتقد ، شاعر ، روزنامه نگار و محقق) و [[عبداللّه بستانی]] (شاعر ، روزنامه نگار ونمایشنامه نویس) آشنا شد و به عضویت گروه [[جمعیة شمسالبِرّ|معیة شمسالبِرّ]]» ، شعبهای از جمعیت جوانان مسیحی در انگلستان ، درآمد و در این گروه ، با یعقوب صروف (روزنامهنگار ، مترجم و داستاننویس) ، [[سلیم البستانی]] (روزنامهنگار و داستاننویس) ، و [[اسکندر البارودی]] آشنا شد. با تشویق ها و راهنمایی های بارودی ، تصمیم گرفت به دانشکده پزشکی برود. دو ماه دروس مقدماتی را نزد بارودی خواند و در 1298 در رشته پزشکی به کالج پروتستان سوری راه یافت <ref>رجوع کنید به زیدان، مؤلفات، ج 20، ص 563 - 577؛ حسن، ص 8 - 9؛ فیلیپ، ص 161ـ169</ref> و در سال اول ، شاگرد ممتاز شد. | |||
در اوایل سال دوم ، زیدان و دانشجویان دیگر در اعتراض به کاستی های دانشکده و برای احقاق حقوق خود و هواداری از استادی که به علت سخنرانی درباره داروینیسم اخراج شده بود ، از رفتن به کلاس خودداری کردند. پس از کشمکش های بسیار ، دانشکده تصمیم گرفت دانشجویان معترض را اخراج کند<ref>فیلیپ، ص 180ـ206؛ بروگمن ، ص 219</ref>. سپس او در رشته دارو سازی امتحان داد و چندی در این رشته درس خواند ، ولی آن را نیمه کاره رها کرد و برای ادامه تحصیل به [[مصر]] رفت <ref>حسن، ص10؛ ابوخلیل، ص 16</ref>، وی قبل از سفر به مصر به عضویت فراماسونری درآمده بود. | |||
در ابتدا قصد داشت در مصر در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهد ؛ اما ، با پیشنهاد صاحب روزنامه الزمان ، یک سال در آنجا مشغول بکار بود. در همان سال در حمله انگلیس به سودان ، برای درهم شکستن قیام محمد احمدبن عبداللّه معروف به [[مهدی سودانی]] ، در سمت مترجم امنیتی به ارتش انگلستان پیوست<ref>حسن، ص10ـ11؛ فیلیپ، ص 24</ref>. | |||
در 1302 به بیروت بازگشت و به فراگیری زبان عبری و زبان سریانی پرداخت و به عضویت المجمع العلمی الشرقی درآمد<ref>فاخوری، ج 4، ص 227</ref>. در 1303 ، اولین کتاب وی ، با عنوان الالفاظ العربیة و الفلسفه اللغویه ، در بیروت بهچاپ رسید و بهسبب انتشار آن ، او عضو انجمن سلطنتی آسیایی گردید<ref>فیلیپ، ص 25ـ 26؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «زیدان، جرجی»</ref>. در همان سال ، به لندن سفر کرد و با آثار مستشرقان آشنا شد. پس از بازگشت به قاهره ، در زمستان همان سال به پیشنهاد یعقوب صروف و فارِس نَمِر ، در مجله المقتطف استخدام گردید. وی بیشتر به کارهای اجرایی میپرداخت ، بهطوری که در مدت یک سال و نیم همکاری ، فقط یک مقاله در آنجا به چاپ رساند. در 1306 ، از سمت خود کناره گیری کرد و دو سال در مدرسه العبیدیة الکبری ، به عنوان معلم ارشد ، به تدریس زبان عربی پرداخت<ref>حسن، ص 11ـ12؛ فیلیپ، ص 26</ref>. | |||
در 1308 ازدواج کرد و با مشارکت یکی از دوستانش ، چاپخانه کوچکی تأسیس کرد که سال بعد ، با کنارهگیری شریکش ، بهتنهایی اداره آن را برعهده گرفت. وی در اواخر 1309، مجله الهلال را تأسیس نمود<ref>حسن، ص 13؛ فیلیپ، ص 27</ref>. از 1298 رابطه عمیق و استواری بین زیدان و مستشرقانی مانند نولدکه ، گولدتسیهر ، کراچکوفسکی و مارگلیوث و واندایک ایجاد شد و دفتر مجله الهلال محل رفتوآمد مستشرقانی بود که به مصر میآمدند<ref>ابوخلیل، ص 17</ref>. زیدان در 1908 به استانبول ، در 1912 به کشورهای اروپایی و در 1913 به فلسطین سفر کرد<ref>حسن، ص 39ـ40؛ ابوخلیل، همانجا</ref>. | |||
در 1910، [[دانشگاه قاهره]] از وی برای تدریس تاریخ اسلام دعوت کرد. انتخاب یک مسیحی برای تدریس تاریخ اسلام ، اعتراض شدید مسلمانان را برانگیخت و زیدان مجبور به کنارهگیری از این سمت شد. وی در ژوئیه 1914 در منزل خود در قاهره بهطور ناگهانی درگذشت<ref>حسن، ص 205ـ 208؛ فیلیپ، ص 32</ref>. شاعرانی چون [[احمد شوقی]]، [[ حافظ ابراهیم|محمدحافظ ابراهیم]] ، [[ یکن|ولیالدین یکن]] ، [[خلیل مُطران]] و [[ایلیا ابوماضی]] در مرگ او مرثیههایی سرودند<ref>رجوع کنید به عبود، ص 389ـ440؛ حسن، ص 209ـ210</ref>. | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
خط ۵۲: | خط ۶۴: | ||
زبان عربی و فلسفه زبانی ۱۸۸۹ | زبان عربی و فلسفه زبانی ۱۸۸۹ | ||
تاریخ ادبیات عرب ۱۹۱۱ | تاریخ ادبیات عرب ۱۹۱۱<ref>مقدسی، ص 625ـ 626 | ||
</ref> | |||
==داستانهای تاریخی== | ==داستانهای تاریخی== | ||