confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
فضل بن دکین گوید: «هرگز امیری را بالای منبر زیباتر از مصعب ندیده بودم<ref> ابن سعد، پیشین.</ref>.» گویند چون سر مصعب را به نزد [[عبدالعزیز]] برادر [[عبدالملک]] در [[مصر]] بردند، گفت: «خدایت رحمت کند به خدا سوگند از نیکوترین [[قریش]] و شجاعترین و سخاوتمندترین ایشان بودی.» و چون خواستند سر مصعب را در [[دمشق]] بگردانند، عاتکه همسر عبدالملک مانع شد و آن را گرفت، [[غسل]] داد، عطر زد و مدفون ساخت<ref>. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.</ref>. همچنین نقل شده که [[عبدالملک بن مروان]] میگفت: «دیگر کجا قریش هم چون مصعب از خود بجا خواهد گذاشت و سپس افزود که این سرور جوانان قریش بود<ref> همان.</ref>.» ابن قتیبه نیز او را بخشندهترین عرب ذکر کرده است<ref> ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ص 224.</ref>. مصعب به آبادانی شهرها نیز توجه داشته و در آباد ساختن منطقه بطن النخل که در نزدیکی [[مدینه]] قرار داشت تلاش بسیار نمود<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا، ج 4، ص 91.</ref>. | فضل بن دکین گوید: «هرگز امیری را بالای منبر زیباتر از مصعب ندیده بودم<ref> ابن سعد، پیشین.</ref>.» گویند چون سر مصعب را به نزد [[عبدالعزیز]] برادر [[عبدالملک]] در [[مصر]] بردند، گفت: «خدایت رحمت کند به خدا سوگند از نیکوترین [[قریش]] و شجاعترین و سخاوتمندترین ایشان بودی.» و چون خواستند سر مصعب را در [[دمشق]] بگردانند، عاتکه همسر عبدالملک مانع شد و آن را گرفت، [[غسل]] داد، عطر زد و مدفون ساخت<ref>. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.</ref>. همچنین نقل شده که [[عبدالملک بن مروان]] میگفت: «دیگر کجا قریش هم چون مصعب از خود بجا خواهد گذاشت و سپس افزود که این سرور جوانان قریش بود<ref> همان.</ref>.» ابن قتیبه نیز او را بخشندهترین عرب ذکر کرده است<ref> ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ص 224.</ref>. مصعب به آبادانی شهرها نیز توجه داشته و در آباد ساختن منطقه بطن النخل که در نزدیکی [[مدینه]] قرار داشت تلاش بسیار نمود<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا، ج 4، ص 91.</ref>. | ||
اما در مقابل این اوصافی که ذکر گردید، مصعب فردی قدرت طلب و در برههای از تاریخ قسیالقلب نیز بود. او وقتى به بصره رسید به مردم گفت: «هر کس نزد شما مىآید شما او را به لقبى مىخوانید؛ ولى من خود را به لقبى دیگر مىخوانم و آن این که من قصاب هستم<ref>ابن قتیبة، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410، ط الأولى ج 2، ص 25 و طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387، ط الثانیة، ج 6، ص 93.</ref>.» [[طبری]] مینویسد: مصعب، عبدالله بن [[عمر]] را دید و به او سلام نمود و گفت: «من برادرزاده ات هستم.» ابن عمر به او گفت: «بله یک صبحگاه هفت هزار نفر از [[مسلمانان]] را کشتى حال هر طور مىخواهى زندگی کن». مصعب به او گفت: «آنها [[کافران]] و جادوگران بودند.» ابن عمر گفت: «به خدا اگر به شمار آنها گوسفندان موروثى پدرت را کشته بودى افراط کرده بودی<ref> طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.</ref>.» همچنین هنگامی که عبدالملک از مروانیها خواست تا اقدامى براى از بین بردن حکومت ابن زبیر بنمایند، او «زحر بن قیس» را همراه هزار نفر به بصره فرستاد. این جریان منجر به درگیرى با زبیریان و شکست سخت | اما در مقابل این اوصافی که ذکر گردید، مصعب فردی قدرت طلب و در برههای از تاریخ قسیالقلب نیز بود. او وقتى به بصره رسید به مردم گفت: «هر کس نزد شما مىآید شما او را به لقبى مىخوانید؛ ولى من خود را به لقبى دیگر مىخوانم و آن این که من قصاب هستم<ref>ابن قتیبة، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410، ط الأولى ج 2، ص 25 و طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387، ط الثانیة، ج 6، ص 93.</ref>.» [[طبری]] مینویسد: مصعب، عبدالله بن [[عمر]] را دید و به او سلام نمود و گفت: «من برادرزاده ات هستم.» ابن عمر به او گفت: «بله یک صبحگاه هفت هزار نفر از [[مسلمانان]] را کشتى حال هر طور مىخواهى زندگی کن». مصعب به او گفت: «آنها [[کافران]] و جادوگران بودند.» ابن عمر گفت: «به خدا اگر به شمار آنها گوسفندان موروثى پدرت را کشته بودى افراط کرده بودی<ref> طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.</ref>.» همچنین هنگامی که عبدالملک از مروانیها خواست تا اقدامى براى از بین بردن حکومت ابن زبیر بنمایند، او «زحر بن قیس» را همراه هزار نفر به بصره فرستاد. این جریان منجر به درگیرى با زبیریان و شکست سخت مروانیها شد. | ||
مصعب، مروانیهاى بصره را مجبور کرد تا زنانشان را طلاق داده، اموال آنها را گرفته و خانههایشان را تخریب کرد<ref> ابن اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411، ط الأولى، ج 6، ص 328 - 327.</ref>، فرزندانشان را به جبهه فرستاد و آنها را در گوشه و کنار [[کوفه]] گردانید و سوگندشان داد که با آزادگان ازدواج نکنند<ref>نویری، پیشین، ج 6، ص 66.</ref>. | مصعب، مروانیهاى بصره را مجبور کرد تا زنانشان را طلاق داده، اموال آنها را گرفته و خانههایشان را تخریب کرد<ref> ابن اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411، ط الأولى، ج 6، ص 328 - 327.</ref>، فرزندانشان را به جبهه فرستاد و آنها را در گوشه و کنار [[کوفه]] گردانید و سوگندشان داد که با آزادگان ازدواج نکنند<ref>نویری، پیشین، ج 6، ص 66.</ref>. | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
شعبی جریانی را نقل میکند که ذکر آن خالی از لطف نیست. میگوید: «من و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر در برابر [[کعبه]] نشسته بودیم و سخن میگفتیم. پس از پایان سخن قرار شد، هر یک از ما برخیزد، رکن یمانی را بگیرد و حاجتش را بگوید.» وی سپس میگوید، هر یک چه دعایی کردند و چه حاجتی خواستند. جالب این که همه به خواستههایشان رسیدند. اما آن چه مصعب خواسته بود این بود که خداوندا مرا نمیران تا آن که امیر عراق گردم و با [[سکینه بنت الحسین(علیه السلام)]] پیوند زناشویی ببندم<ref>طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.</ref>. | شعبی جریانی را نقل میکند که ذکر آن خالی از لطف نیست. میگوید: «من و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر در برابر [[کعبه]] نشسته بودیم و سخن میگفتیم. پس از پایان سخن قرار شد، هر یک از ما برخیزد، رکن یمانی را بگیرد و حاجتش را بگوید.» وی سپس میگوید، هر یک چه دعایی کردند و چه حاجتی خواستند. جالب این که همه به خواستههایشان رسیدند. اما آن چه مصعب خواسته بود این بود که خداوندا مرا نمیران تا آن که امیر عراق گردم و با [[سکینه بنت الحسین(علیه السلام)]] پیوند زناشویی ببندم<ref>طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.</ref>. | ||
اکنون با آن چه بیان کردیم شاید بتوان گفت چه بسا این ازدواج به رضایت [[حضرت سکینه( | اکنون با آن چه بیان کردیم شاید بتوان گفت چه بسا این ازدواج به رضایت [[حضرت سکینه(سلام الله علیه)]] نبوده و تنها از روی مصالح سیاسی ـ اجتماعی صورت پذیرفته است. چنانکه شواهد تاریخی بسیاری بر اینگونه ازدواجها وجود دارد؛ مانند بسیاری از همسران [[پیامبر(صلی الله علیه)]]، [[امام حسن مجتبی(علیه السلام)]] و برخی دیگر از [[ائمه(علیه السلام)]] که حتی کمر به قتل آن پیشوایان میبستند و قطعاً آن پیوندها به رضایت آنان نبوده است. در این جا نیز چه بسا حضرت سکینه(سلام الله علیه) به این پیوند خرسند نبوده است؛ امّا از روی مصلحت تن داده است. شاهد آنکه وقتی حضرت سکینه(سلام الله علیه) پس از مرگ مصعب و ازدواج با خواهرزاده او، عبدالله بن عثمان، سر از اطاعت او بر میگیرد و نشوز میکند، رملة بنتالزبیر مادر وی و خواهر مصعب نزد عبدالملک میرود و میگوید: «اگر چنین نبود که ما میخواهیم پوششی بر کارهای خود بگذاریم، هرگز نسبت به کسی که رغبتی در ما ندارد، رغبتی به او نداشتیم<ref> ابن اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411، ط الأولى، ج 6، ص 328 - 327.</ref>.» با توجّه به این جمله و تصریحی که در آن وجود دارد، به راحتی میتوان به واقعیت این پیوند پی برد. چنان که سبط بن جوزی نیز میگوید: «این ازدواج به اجبار صورت گرفت<ref> نویری، پیشین، ج 6، ص 66.</ref>.» | ||
== حضور مصعب در حجاز == | == حضور مصعب در حجاز == |