۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' نمی توان' به ' نمیتوان') |
جز (جایگزینی متن - ' خانه اش' به ' خانهاش') |
||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
== همسر موسی == | == همسر موسی == | ||
أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبیبکر نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21</ref> گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هووهای دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:337 تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27</ref> در پاسخ بهاین شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ دادایا دختر ابوبکر را با هوو فریب میدهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کردهای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را به دو برابر قیمت جبران نکنداین کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:338 تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 448 ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، زمخشری؛ ج5؛ ص250</ref> | أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبیبکر نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21</ref> گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هووهای دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:337 تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27</ref> در پاسخ بهاین شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ دادایا دختر ابوبکر را با هوو فریب میدهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کردهای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را به دو برابر قیمت جبران نکنداین کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:338 تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 448 ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، زمخشری؛ ج5؛ ص250</ref> | ||
به نقل مداینی، روزی ام سلمه از موسی خشمگین شد و به کنیزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولی موسی از دستشان گریخت و ماجرا را برای برادر بزرگترش ابراهیم گفت. ابراهیم به او به | به نقل مداینی، روزی ام سلمه از موسی خشمگین شد و به کنیزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولی موسی از دستشان گریخت و ماجرا را برای برادر بزرگترش ابراهیم گفت. ابراهیم به او به خانهاش آمد و به او گفت باید تازیانه بگیری و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همین حال ابراهیم بر در خانهایستاد و خطاب به کنیزان گفتای فاسق ها به خدا اگر یکی از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسی گفت برو و همسرت را با تازیانه بزن واو را به درد بیاور.<ref>نوادر المخطوطات، کتاب المردفات من قریش ج1، ص: 78</ref> | ||
اختلاف خانوادگی در میان خاندان عبدالله محض | اختلاف خانوادگی در میان خاندان عبدالله محض | ||
نقل است که عاتکه یکی از همسران عبدالله محض و مادر عیسی و سلیمان و ادریس پس از شهادت عبدالله و در زمانی که منصور به حج رفته بود در حین طواف به منصور رسید و به او گفت یتیمان عبدالله را دریاب که پدرشان در زندانت مرده و فرمان دادهای تا زمین هایشان را ضبط کنند. منصورفرمان داد تا زمین ها را به آنها بر گردانند. پس ازاینکه زمینهای عبدالله در اختیار خاندانش قرار گرفت بر سراینکهاین زمین ها فقط متعلق به فرزندان عاتکه است زیرا خلیفه به خواهش او زمین ها را به خواهش او بازگردانده یا مانند سایر اموال میان همه وارثان تقسیم شود، اختلاف شد. وارثان دیگر از جمله موسی اصرار داشتند که در آمد زمین ها بر اساس تقسیم عبدالله در اختیارشان قرار گیرد. آنان محروم شدن ازاین اموال را بهتر از تغییر شرایط عبدالله میدانستند. این ماجرا پس از فرمان منصور نسبت به تایید تقسیم عبدالله پایان یافت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:339</ref> | نقل است که عاتکه یکی از همسران عبدالله محض و مادر عیسی و سلیمان و ادریس پس از شهادت عبدالله و در زمانی که منصور به حج رفته بود در حین طواف به منصور رسید و به او گفت یتیمان عبدالله را دریاب که پدرشان در زندانت مرده و فرمان دادهای تا زمین هایشان را ضبط کنند. منصورفرمان داد تا زمین ها را به آنها بر گردانند. پس ازاینکه زمینهای عبدالله در اختیار خاندانش قرار گرفت بر سراینکهاین زمین ها فقط متعلق به فرزندان عاتکه است زیرا خلیفه به خواهش او زمین ها را به خواهش او بازگردانده یا مانند سایر اموال میان همه وارثان تقسیم شود، اختلاف شد. وارثان دیگر از جمله موسی اصرار داشتند که در آمد زمین ها بر اساس تقسیم عبدالله در اختیارشان قرار گیرد. آنان محروم شدن ازاین اموال را بهتر از تغییر شرایط عبدالله میدانستند. این ماجرا پس از فرمان منصور نسبت به تایید تقسیم عبدالله پایان یافت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:339</ref> |