۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'خوبی ها' به 'خوبیها') |
جز (جایگزینی متن - 'رسیده اند' به 'رسیدهاند') |
||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
وی قبل از مرگش با توجه به خوبیهایی که از «عمر بن عبدالعزیز» دیده بود، او را به عنوان جانشین خویش برگزید. در منابع آمده است. «وقتی بیماری او سخت شد، نامهای نوشت و آن را مهر کرد و بست. کسی نمیدانست در آن نامه چه نوشته شده است. به رجاء بن حیوة گفت: برادران و عموزادگان و همه افراد خانواده من و بزرگان لشکرهای [[شام]] را پیش خود جمع کن و آنان را وادار کن با کسی که نامش را در این نامه نوشته ام، [[بیعت]] کنند و هر کس از بیعت خودداری کرد گردنش را بزن. <ref>دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 272- 273 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص 259</ref> | وی قبل از مرگش با توجه به خوبیهایی که از «عمر بن عبدالعزیز» دیده بود، او را به عنوان جانشین خویش برگزید. در منابع آمده است. «وقتی بیماری او سخت شد، نامهای نوشت و آن را مهر کرد و بست. کسی نمیدانست در آن نامه چه نوشته شده است. به رجاء بن حیوة گفت: برادران و عموزادگان و همه افراد خانواده من و بزرگان لشکرهای [[شام]] را پیش خود جمع کن و آنان را وادار کن با کسی که نامش را در این نامه نوشته ام، [[بیعت]] کنند و هر کس از بیعت خودداری کرد گردنش را بزن. <ref>دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 272- 273 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص 259</ref> | ||
او به این دستور عمل کرد وقتی در [[مسجد]] جمع شدند فرمان سلیمان را به ایشان ابلاغ کرد، گفتند به ما بگو آن شخص کیست؟ تا با آگهی و بصیرت با او بیعت کنیم، گفت: به خدا [[سوگند]] نمیدانم، کیست و به من دستور داده است، هر کس خودداری کند، او را بکشم. رجاء بن حیوه گوید، پیش سلیمان رفتم و اصرار کردم و گفتم ای امیرمؤمنان این فرمان را به نام چه کسی نوشته ای و ما را به بیعت با چه کسی دستور داده ای؟ گفت دو برادرم یزید و هشام هنوز به آن پایه | او به این دستور عمل کرد وقتی در [[مسجد]] جمع شدند فرمان سلیمان را به ایشان ابلاغ کرد، گفتند به ما بگو آن شخص کیست؟ تا با آگهی و بصیرت با او بیعت کنیم، گفت: به خدا [[سوگند]] نمیدانم، کیست و به من دستور داده است، هر کس خودداری کند، او را بکشم. رجاء بن حیوه گوید، پیش سلیمان رفتم و اصرار کردم و گفتم ای امیرمؤمنان این فرمان را به نام چه کسی نوشته ای و ما را به بیعت با چه کسی دستور داده ای؟ گفت دو برادرم یزید و هشام هنوز به آن پایه نرسیدهاند که بر کار مردم گماشته شوند، خلافت را برای مرد نیکوکار؛ «عمر بن عبدالعزیز» قرار دادم و چون او درگذشت حکومت به ایشان خواهد رسید. رجاء بن حیوه بیرون آمد و این موضوع را به اطلاع یزید و هشام رساند آنها راضی و تسلیم شدند و بیعت کردند و پس از ایشان همه بیعت کردند. <ref>دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 272- 273</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |