confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
== عبیدالله بن زیاد کیست == | == عبیدالله بن زیاد کیست == | ||
عبیدالله با کنیۀ أباحفص <ref>خیر الدین الزرکلى، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989،ج3،ص325و ابن العماد شهابالدین ابوالفلاح عبدالحی بن احمد العکری الحنبلی الدمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق - بیروت، دار ابن کثیر، ط الأولى، 1406/1986،ج4،ص 262و عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ هشتم، 1375ش. ،ج3،ص199 و عزالدین أبوالحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر ،الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385/1965.ج19،ص129 أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986، ج11،190و238 </ref> به سال 39(ه.ق) <ref>ابن عذاری المراکشی، البیان المغرب فی أخبار الأندلس و المغرب، تحقیق و مراجعة ج. س. کولان و إ. لیوی پرونسال، بیروت، بینا، 1983 م ج 2،ص 117 – 118</ref> در [[بصره]] متولد شد | عبیدالله با کنیۀ أباحفص<ref>خیر الدین الزرکلى، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989،ج3،ص325و ابن العماد شهابالدین ابوالفلاح عبدالحی بن احمد العکری الحنبلی الدمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق - بیروت، دار ابن کثیر، ط الأولى، 1406/1986،ج4،ص 262و عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ هشتم، 1375ش. ،ج3،ص199 و عزالدین أبوالحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر ،الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385/1965.ج19،ص129 أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986، ج11،190و238 </ref> به سال 39(ه.ق)<ref>ابن عذاری المراکشی، البیان المغرب فی أخبار الأندلس و المغرب، تحقیق و مراجعة ج. س. کولان و إ. لیوی پرونسال، بیروت، بینا، 1983 م ج 2،ص 117 – 118</ref> در [[بصره]] متولد شد<ref>أبو عبدالله محمد بن عبدالله بن أبیبکر القضاعی المعروف ابن الأبار، الحلة السیراء، تحقیق حسین مؤنس، قاهره، الشرکة العربیة للطباعة و النشر، 1963 م ،ج 1، ص 159 </ref>. زیاد پدر وی بود و مادرش مرجانه نام داشت<ref> عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ هشتم، 1375ش. ،ج3،ص201</ref>. نام پدر زیاد عُبید بود؛ ولی معروف بود که فرزند [[ابوسفیان]] است<ref>بدالله ناصری طاهری، تاریخ مغرب اسلامی، قم :حوزه و دانشگاه،1385،ص142</ref>. از همین روی معاویه زیاد را برادر خود خواند<ref>ابن عذاری المراکشی، البیان المغرب فی أخبار الأندلس و المغرب، تحقیق و مراجعة ج. س. کولان و إ. لیوی پرونسال، بیروت، بینا، 1983 م ج2،ص240</ref>. گفته شده که زیاد قبل از آنکه ابوسفیان او را به خود ملحق کند [[زیاد بن عبید ثقفی]] نام داشت<ref>محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی ،تهران:کیهان،1366،ج1،ص413-409</ref>. یک بار نیز که معاویه از او خشمگین و عصبانی بود گفت: به خدا سوگند زیاد را به مادرش سمیه و پدرش عبید بر میگردانم<ref>محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی ،تهران:کیهان،1366،ج1 ،ص،423-420</ref>. از آنجا که مادر عبیدالله زنی بدکار بود<ref>محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی ،تهران:کیهان،1366،ج1،ص413-409 ،ج1،ص424-436229</ref> دشمنان عبیدالله در طعن وی او را به مادرش ملحق کرده و وی را ابن مرجانه مینامند<ref>بن الخطیب، لسان الدین محمد. الاحاطة فى أخبار غرناطة، به کوشش محمد عبداللّه عنان، قاهره: 1394 ق/ 1974 م. ج 2،ص 39</ref>. | ||
مادر عبیدالله بعد از مرگ شوهرش با شیرویۀ ایرانی ازدواج کرد و عبیدالله به خاطر آنکه در خانۀ او بزرگ شد دچار لکنت زبان گردید. اشتباه او در تلفظ کلمات به گونهای بود که وقتی در یکی از جنگهایش خواست به سربازانش بگوید شمشیرهایتان را بکشید گفت: شمشیرهایتان را باز کنید | مادر عبیدالله بعد از مرگ شوهرش با شیرویۀ ایرانی ازدواج کرد و عبیدالله به خاطر آنکه در خانۀ او بزرگ شد دچار لکنت زبان گردید. اشتباه او در تلفظ کلمات به گونهای بود که وقتی در یکی از جنگهایش خواست به سربازانش بگوید شمشیرهایتان را بکشید گفت: شمشیرهایتان را باز کنید<ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة،1413/1993.ج24،ص47</ref>. از همین روی [[ابنمفرغ]] شاعر، در وصف این واقعه میگوید: | ||
و یوم فتحت سیفک من بعید أضعت و کلّ أمرک للضیاع <ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، ج24،ص47/1993.47</ref> | و یوم فتحت سیفک من بعید أضعت و کلّ أمرک للضیاع <ref>شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، ج24،ص47/1993.47</ref> | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
پس از مرگ معاویه و به حکومت رسیدن فرزندش [[یزید]] مردم [[کوفه]] از [[امام حسین علیه السلام|امام حسین(علیه السلام)]] دعوت کردند تا در میان آنان حضور یابد و رهبری قیام بر علیه امویان را به دست گیرد. امام حسین (علیه السلام) بهمنظور آگاهی و اطمینان از دعوت کوفیان [[مسلم بن عقیل]] را به کوفه فرستادند. مسلم پس از ورود به کوفه اوضاع را مساعد دید و به امام نامه نوشت و از ایشان خواست تا به کوفه بیایند. با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه ماجرا تغییر کرد و مسلم به شهادت رسید و این در حالی بود که امام حسین (علیه السلام) به کوفه نزدیک میشدند. | پس از مرگ معاویه و به حکومت رسیدن فرزندش [[یزید]] مردم [[کوفه]] از [[امام حسین علیه السلام|امام حسین(علیه السلام)]] دعوت کردند تا در میان آنان حضور یابد و رهبری قیام بر علیه امویان را به دست گیرد. امام حسین (علیه السلام) بهمنظور آگاهی و اطمینان از دعوت کوفیان [[مسلم بن عقیل]] را به کوفه فرستادند. مسلم پس از ورود به کوفه اوضاع را مساعد دید و به امام نامه نوشت و از ایشان خواست تا به کوفه بیایند. با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه ماجرا تغییر کرد و مسلم به شهادت رسید و این در حالی بود که امام حسین (علیه السلام) به کوفه نزدیک میشدند. | ||
عبیدالله برای جلوگیری از ورود امام به کوفه، تمامی راههای منتهی به کوفه را مسدود کرد <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج3، ص 169</ref> و [[حر بن یزید]] را به سرپرستی سپاهی برای جلوگیری از ورود امام حسین (علیه السلام) به کوفه اعزام کرد | عبیدالله برای جلوگیری از ورود امام به کوفه، تمامی راههای منتهی به کوفه را مسدود کرد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج3، ص 169</ref> و [[حر بن یزید]] را به سرپرستی سپاهی برای جلوگیری از ورود امام حسین (علیه السلام) به کوفه اعزام کرد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 394</ref>. حر بن یزید سپاه امام را متوقف کرد و مدتی امام را از حرکت نگاه داشت تا اینکه سپاه دوم امویان به فرماندهی [[عمر بن سعد بن ابی وقاص|عمربن سعد]] و به دستور عبیدالله بن زیاد به راه افتاد و سپاه امام حسین (علیه السلام) را در کربلا محاصره نمود<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 392</ref>. | ||
== توهین به سر امام حسین == | == توهین به سر امام حسین == | ||
از جمله وقایع کوفه در این هنگام بردن سر مطهّر امام حسین(علیه السلام) به مجلس ابن زیاد است. به نقل منابع او با چوبی که در دست داشت به لبها و دندانهای امام حسین(علیه السلام) نواخت و بیاحترامیکرد. [[زید بن ارقم]] از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه) در مجلس حضور داشت و چون این کار را دید گریست و گفت: آن چوب را از لبان حسین بردار. | از جمله وقایع کوفه در این هنگام بردن سر مطهّر امام حسین(علیه السلام) به مجلس ابن زیاد است. به نقل منابع او با چوبی که در دست داشت به لبها و دندانهای امام حسین(علیه السلام) نواخت و بیاحترامیکرد. [[زید بن ارقم]] از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه) در مجلس حضور داشت و چون این کار را دید گریست و گفت: آن چوب را از لبان حسین بردار. | ||
به خدا قسم بارها دیدهام که پیامبر(صلی الله علیه) لبان خویش را بر آنها مینهاد. عبیدالله به خشم آمد و گفت: خدایت بگریاند! بر چه میگریی؟ بر فتح الهی؟! به خدا قسم اگر پیر نبودی و نمیدانستم که عقلت زایل شده گردنت را میزدم. زید چون این را شنید مجلس را ترک کرد | به خدا قسم بارها دیدهام که پیامبر(صلی الله علیه) لبان خویش را بر آنها مینهاد. عبیدالله به خشم آمد و گفت: خدایت بگریاند! بر چه میگریی؟ بر فتح الهی؟! به خدا قسم اگر پیر نبودی و نمیدانستم که عقلت زایل شده گردنت را میزدم. زید چون این را شنید مجلس را ترک کرد<ref> مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۴ و ۱۱۵</ref>. | ||
== مجادله با حضرت زینب == | == مجادله با حضرت زینب == | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
حضرت زینب گفت: «به خدا قسم که بزرگ مرا کشتی، شاخه و برگ مرا بریدی، اصل و ریشهام را از بن برکندی. اگر شفای دل تو در اینها است، پس شفا یافته ای.» | حضرت زینب گفت: «به خدا قسم که بزرگ مرا کشتی، شاخه و برگ مرا بریدی، اصل و ریشهام را از بن برکندی. اگر شفای دل تو در اینها است، پس شفا یافته ای.» | ||
ابن زیاد گفت: «او نیز چون پدرش قافیه به هم میبافد و مثل او به سجع سخن میگوید | ابن زیاد گفت: «او نیز چون پدرش قافیه به هم میبافد و مثل او به سجع سخن میگوید<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵ و ۱۱۶</ref>.» | ||
== رویارویی با سپاه مختار == | == رویارویی با سپاه مختار == | ||
ابن زیاد سپس مشغول مطیع ساختن شهرهای جزیره شد که پیش از آن با [[عبدالله بن زبیر]] [[بیعت]] کرده بودند. او ابتدا به [[عراق]] که [[مختار ثقفی]] در آنجا علیه امویان و به خونخواهی حسین بن علی(علیه السلام) قیام کرده بود، نمیپرداخت، اما سرانجام به موصل که در دست عوامل مختار بود حمله کرد. طرفداران مختار به تکریت عقب نشستند و مختار را از حمله ابن زیاد آگاه کردند. مختار نیز سپاهی را به مقابله فرستاد. سپاه مختار سپاهی را که ابن زیاد به سوی آنان فرستاده بود، شکست داد. (۱۰ ذیحجه سال ۶۶ قمری) | ابن زیاد سپس مشغول مطیع ساختن شهرهای جزیره شد که پیش از آن با [[عبدالله بن زبیر]] [[بیعت]] کرده بودند. او ابتدا به [[عراق]] که [[مختار ثقفی]] در آنجا علیه امویان و به خونخواهی حسین بن علی(علیه السلام) قیام کرده بود، نمیپرداخت، اما سرانجام به موصل که در دست عوامل مختار بود حمله کرد. طرفداران مختار به تکریت عقب نشستند و مختار را از حمله ابن زیاد آگاه کردند. مختار نیز سپاهی را به مقابله فرستاد. سپاه مختار سپاهی را که ابن زیاد به سوی آنان فرستاده بود، شکست داد. (۱۰ ذیحجه سال ۶۶ قمری)<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۶۴۳، ۶۴۹، ۶۴۶ و ۷۰۷-۷۱۳</ref>. | ||
== عقیده شیعیان درباره عبیدالله == | == عقیده شیعیان درباره عبیدالله == | ||
اقدام عبیدالله علیه امام حسین(علیه السلام) و پدید آوردن [[واقعه عاشورا]]، از همان آغاز او را بدنام و منفور کرد و خشم بسیاری از مسلمانان به ویژه کوفیان را نسبت به وی برانگیخت؛ چنان که به نقل منابع، عبدالله بن عفیف ازدی، در میان نخستین خطبه ابن زیاد پس از واقعه برخاست و او و یزید را دشنامهای سخت داد | اقدام عبیدالله علیه امام حسین(علیه السلام) و پدید آوردن [[واقعه عاشورا]]، از همان آغاز او را بدنام و منفور کرد و خشم بسیاری از مسلمانان به ویژه کوفیان را نسبت به وی برانگیخت؛ چنان که به نقل منابع، عبدالله بن عفیف ازدی، در میان نخستین خطبه ابن زیاد پس از واقعه برخاست و او و یزید را دشنامهای سخت داد<ref> طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۷۳-۳۷۴؛ ابن طاووس علی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ج۱، ص۷۱-۷۲</ref>. و حتی گفتهاند که مادرش مرجانه نیز او را بسیار نکوهش کرد<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۰۸</ref>. | ||
عبیدالله به سبب نقشی که در واقعه عاشورا داشته، قرنهاست که از منفورترین شخصیتهای تاریخ اسلام نزد شیعیان به حساب میآید. نام او در چند زیارتنامه مشهور، از جمله زیارت عاشورا آمده و مورد لعن قرار گرفته است | عبیدالله به سبب نقشی که در واقعه عاشورا داشته، قرنهاست که از منفورترین شخصیتهای تاریخ اسلام نزد شیعیان به حساب میآید. نام او در چند زیارتنامه مشهور، از جمله زیارت عاشورا آمده و مورد لعن قرار گرفته است<ref> کامل الزیارات، ص۱۷۶</ref>. | ||
== هلاکت عبیدالله بن زیاد == | == هلاکت عبیدالله بن زیاد == | ||
با شکست [[یزید بن انس]] از عبیدالله بن زیاد، مختار ابراهیم بن اشتر را به همراه سپاهی متشکل از بهترین فرماندهان و سربازانش روانۀ جنگ با عبیدالله نمود. درنهایت سپاه ابراهیم توانست با رشادت و از جان گذشتگی سپاه ابن زیاد را شکست دهد | با شکست [[یزید بن انس]] از عبیدالله بن زیاد، مختار ابراهیم بن اشتر را به همراه سپاهی متشکل از بهترین فرماندهان و سربازانش روانۀ جنگ با عبیدالله نمود. درنهایت سپاه ابراهیم توانست با رشادت و از جان گذشتگی سپاه ابن زیاد را شکست دهد<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 6، ص 424 425</ref>. | ||
== سر عبیدالله نزد مختار == | == سر عبیدالله نزد مختار == | ||
به دستور ابراهیم بن اشتر سر عبیدالله بن زیاد را از تنش جدا کردند و جسدش را به آتش کشیدند | به دستور ابراهیم بن اشتر سر عبیدالله بن زیاد را از تنش جدا کردند و جسدش را به آتش کشیدند<ref>بلاذامام سجاد(علیه السلام)ری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 6، ص 426</ref>. پس از آن ابراهیم سرِ عبیدالله را به نزد مختار فرستاد و مختار نیز آن را به سوی [[امام سجاد|امام سجاد(علیه السلام)]] و [[محمد بن حنفیه]] و سایر بنیهاشم ارسال کرد<ref>هاشمیبصری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 5، ص 74</ref>. | ||
== پانویس == | == پانویس == |