پرش به محتوا

ابوموسی اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شخصیت
{{جعبه اطلاعات شخصیت
| عنوان = ابوموسی اشعری
| عنوان = ابوموسی اشعری
خط ۱۳: خط ۱۲:
| استادان =  
| استادان =  
| شاگردان =  
| شاگردان =  
| دین =  
| دین = [[اسلام]]
| مذهب = [[عثمانی]]
| مذهب =  
| آثار =  
| آثار =  
| فعالیت‌ها =  
| فعالیت‌ها = قضاوت
| وبگاه =  
| وبگاه =  
}}
}}
'''ابوموسی اشعری''' از [[اصحاب]] [[رسول خدا (صلی الله علیه)]] بود که به واسطه تاثیرش در امر [[حکمیت]] پس از [[جنگ صفین]] و انتقال [[خلافت]] به [[بنی امیه]]<nowiki/>شهرت خاصی یافت. وی در دانش قضا تبحر داشت.
'''ابوموسی اشعری''' از [[اصحاب]] [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)]] بود که به واسطه تاثیرش در امر [[حکمیت]] پس از [[جنگ صفین]] و انتقال [[خلافت]] به [[بنی امیه|بنی‌امیه]] شهرت خاصی یافت. وی در دانش قضا تبحر داشت.


از فقهای دوران [[پیامبر (صلی الله علیه)]] و از اصحاب فتوی در روزگار [[عمر]] و [[عثمان]] به شمار می‌رفت. ابوموسی که انسان ساده لوحی بود در جنگ صفین به عنوان حکم انتخاب شد و با نیرنگ عمروعاص [[امام علی(ع)]] را از خلافت برکنار کرد. از فرماندهان لشگر عمر در فتح [[ایران]] و [[سوریه]] بود.
از فقهای دوران [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)]] و از اصحاب [[فتوا|فتوی]] در روزگار [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان |عثمان]] به شمار می‌رفت. ابوموسی که انسان ساده لوحی بود در جنگ صفین به عنوان حکم انتخاب شد و با نیرنگ [[عمرو بن عاص|عمروعاص]] [[علی بن ابی طالب|امام علی (علیه‌السلام)]] را از خلافت برکنار کرد. از فرماندهان لشگر عمر در فتح [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] و [[سوریه]] بود.


=نسب ابوموسی اشعری=
== نسب ابوموسی اشعری ==
ابوموسی عبدالله بن قیس بن سلیم بن حضار بن حرب بن عامر بن عتر بن بکر بن عامر بن عذر بن وائل بن ناجیة بن حماهر بن الأشعر اشعری مشهور به عبدالله بن قیس اشعری وی از روات [[حدیث]] است. نام او را در شمار صحابه رسول الله می‌آورند.. در [[دمشق]]، [[بصره]]، [[عدن]]، [[کوفه]] زندگی می‌کرد<ref>موسوعة الحدیث</ref>.


ابوموسی عبدالله بن قیس بن سلیم بن حضار بن حرب بن عامر بن عتر بن بکر بن عامر بن عذر بن وائل بن ناجیة بن حماهر بن الأشعر اشعری مشهور به عبدالله بن قیس اشعری وی از روات [[حدیث]] است. نام او را در شمار صحابه [[رسول الله]] می‌آورند.. در [[دمشق]]، [[بصره]]، [[عدن]]، [[کوفه]] زندگی می‌کرد. <ref>موسوعة الحدیث</ref>
== معرفی ابوموسی اشعری ==
ابوموسی نامش عبدالله پسر قیس بن سلیم بن حضار، از مردم قریه رمع یکی از قرای یمن و [[اشاعره|اشعریان]] آن جا بود<ref>الحموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیة، ۱۹۹۵م، ج۳، ص۶۸</ref>
و در سال بیست و یکم قبل از [[هجرت]] در [[یمن]] متولد شد<ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، پاورقی، ج۲، ص۳۳۰</ref>.
مادرش ظبیه دختر وهب از قبیله بنی عک بود که [[اسلام]] آورد و در [[مدینه]] درگذشت<ref> ابن الاثیر الجزری، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۳</ref>.


=معرفی ابوموسی اشعری=
ابوموسی مردی کوتاه قامت، لاغر اندام و کوسه بود و چهار زن [[قریش|قریشی]] از جمله‌ ام‌کلثوم دختر ابی الفضل بن عباس بن [[عبدالمطلب]] را در حباله خود داشت<ref> البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج۴، ص۲۶</ref>.
اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را ابراهیم نامید و با خرما کام او را برداشت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۸۰</ref>.


ابوموسی نامش عبدالله پسر قیس بن سلیم بن حضار، از مردم قریه رمع یکی از قرای یمن و [[اشعریان]] آن جا بود <ref>الحموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیة، ۱۹۹۵م، ج۳، ص۶۸</ref>
== خاندان ابوموسی اشعری ==
و در سال بیست و یکم قبل از هجرت در [[یمن]] متولد شد. <ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، پاورقی، ج۲، ص۳۳۰</ref>
پسرش ابوبُرده قاضی حجاج بن یوسف در کوفه بوده و بلال پسر ابوبُرده نیز در بصره مقام قضا داشته است<ref>ابن حبیب، ص۳۷۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۸۹</ref>. مهم‌ترین فرد از خاندان او [[ابوالحسن اشعری]] [[متکلم]] مشهور است که گویا نسب او با ۸ واسطه به ابوموسی می‌رسد<ref>سمعانی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۶</ref>.
مادرش ظبیه دختر وهب از قبیله بنی عک بود که اسلام آورد و در [[مدینه]] درگذشت. <ref> ابن الاثیر الجزری، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۳</ref>


ابوموسی مردی کوتاه قامت، لاغر اندام و کوسه بود و چهار زن [[قریشی]] از جمله‌ام کلثوم دختر ابی الفضل بن عباس بن [[عبدالمطلب]] را در حباله خود داشت. <ref> البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج۴، ص۲۶</ref>
== جنگ صفین و ابوموسی اشعری ==
اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. پیامبر (صلی الله علیه) او را ابراهیم نامید و با خرما کام او را برداشت. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۸۰</ref>


=خاندان ابوموسی اشعری=
=== دلیل انتخاب ابوموسی اشعری بعنوان نماینده حضرت علی ===
بر اساس اسناد متقن تاریخی [[علی بن ابی‌طالب|علی (علیه‌السلام)]] به اختیار خود حکمیت را نپذیرفت؛ بلکه آن را بر وی تحمیل کردند. هنگامی که معاویه به این نتیجه رسید که تاب مقاومت در برابر سپاه امام (علیه‌السلام) را ندارد و در صورت ادامه جنگ پیروزی امام قطعی است، با پیشنهاد [[عمرو بن عاص]] دو حیله شیطانی خطرناک در پیش گرفت:
* برای آتش بس و توقف موقت [[جنگ]]؛
* متلاشی کردن و یا تضعیف نیروهای علی(علیه‌السلام).


پسرش ابوبُرده قاضی حجاج بن یوسف در کوفه بوده و بلال پسر ابوبُرده نیز در بصره مقام قضا داشته است. <ref>ابن حبیب، ص۳۷۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۸۹</ref> مهم‌ترین فرد از خاندان او ابوالحسن اشعری [[متکلم]] مشهور است که گویا نسب او با ۸ واسطه به ابوموسی می‌رسد. <ref>سمعانی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۶</ref>
هر دو نیرنگ او با کمک عوامل نفوذی که در سپاه امام داشت، نتیجه داد.
* نیرنگ نخست، بالا بردن قرآن بر نیزه ها و دعوت کردن امام (علیه‌السلام) به حکمیت [[قرآن]] بود که جنگ را متوقف کرد.
* نیرنگ دوم، حکمیت بود که خیلی پیچیده تر اجرا شد به گونه‌ای که سرانجامْ بخشی از کارآمدترین نیروهای امام را رو در روی او قرار داد به همان دلیل که امام بعدها ناچار شد در [[جنگ نهروان|واقعه نهروان]] با یاران خود بجنگد. در [[جنگ صفین|واقعه صِفّین]] نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حکمیّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذیرش حکمیّت که: '''تا دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا دیروز خود نهی کننده بودم و امروز نهی شده ام'''<ref>ابوجعفر اسکافی، المعیار والموازنة، ترجمه دامغانی، ناشر، نشر نی، ص154</ref> نشان‌دهنده این واقعیت تلخ است. بر این اساس اصل حکمیت برامام تحمیل شد<ref>جعفرسبحانی فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 591</ref>.


=جنگ صفین و ابوموسی اشعری=
پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمر و عاص با زیرکی خاص خود به ابوموسی قبولاند که علی (علیه‌السلام) چون کشندگان [[عثمان]] را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابوموسی نیز بر [[معاویه]] خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست آنگاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود [[مسلمین]] بگذارند تا هر کسی را که می‌خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند روز موعود فرا رسید.


== دلیل انتخاب ابوموسی اشعری بعنوان نماینده حضرت علی (ع) ==
همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافق‌شده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[عبدالله ابن عباس|ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب می‌دهد.


بر اساس اسناد متقن تاریخی [[علی (ع)]] به اختیار خود حکمیت را نپذیرفت؛ بلکه آن را بر وی تحمیل کردند. هنگامی که معاویه به این نتیجه رسید که تاب مقاومت در برابر سپاه امام (ع) را ندارد و در صورت ادامه جنگ پیروزی امام قطعی است، با پیشنهاد [[عمرو بن عاص]] دو حیله شیطانی خطرناک در پیش گرفت:  
اما ابوموسی قبول نکرد و بر [[منبر]] بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده [[مسلمان|مسلمین]] بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع می‌کنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می‌آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع می‌کنم و معاویه را به خلافت می‌گمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود می‌نهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی. عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین می‌آمد به او گفت: تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند<ref>محمد جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رک: ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، قم، ناشر رضی، 1368 ش، ص200</ref>.


1. برای آتش بس و توقّف موقّت جنگ
=== انتخاب ابوموسی اشعری ===
بر اساس گزارش‌های متعدد تاریخی، امام علی (علیه‌السلام) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده‌لوحی وی آشنا بود<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه‌السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref>. لذا [[عبدالله ابن عباس|عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من [[عبدالله ابن عباس|ابن عباس]] را برای داوری بر‌می‌گزینم. اما یاران امام گفتند کسی را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمی‌تواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضری نباید با هم به داوری بنشینند. اگر یکی مضری باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومی [یمنی (ابوموسی اشعری) باشد.


2. متلاشی کردن و یا تضعیف نیروهای علی (ع)
لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ما داوری نمایند. امام (علیه‌السلام) فرمود اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری می‌خواهید بکنید<ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref>. بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابوموسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (علیه‌السلام) میانه خوبی نداشته باشد.


هر دو نیرنگ او با کمک عوامل نفوذی که در سپاه امام داشت، نتیجه داد. نیرنگ نخست، <big>بالا بردن قرآن</big> بر نیزه ها و دعوت کردن امام (ع) به حکمیّت [[قرآن]] بود که جنگ را متوقّف کرد و نیرنگ دوم، حکمیّت بود که خیلی پیچیده تر اجرا شد به گونه‌ای که سرانجامْ بخشی از کارآمدترین نیروهای امام را رو در روی او قرار داد به همان دلیل که امام بعدها ناچار شد در [[واقعه نهروان]] با یاران خود بجنگد. در [[واقعه صِفّین]] نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حکمیّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذیرش حکمیّت که: <big>تا دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا دیروز خود نهی کننده بودم و امروز نهی شده ام</big> <ref>ابوجعفر اسکافی، المعیار والموازنة، ترجمه دامغانی، ناشر، نشر نی، ص154</ref> نشان‌دهنده این واقعیت تلخ است. بر این اساس اصل حکمیت برامام تحمیل شد. <ref>جعفرسبحانی فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 591</ref>
لذا اینان با انتخاب [[مالک اشتر]] و عبدالله بن عباس مخالف بودند. [[جعفر شهیدی]] می‌نویسد: چرا یاران علی (علیه‌السلام) چنین داوری را برای خود گزیدند؟ اشعث پسر [[قیس]] چرا در گزیدن ابوموسی سخت ایستاده بود؟ علت آن را علاوه بر ناخشنودی اشعث از علی (علیه‌السلام) باید در زنده شدن سنت و خوی قبیله‌ای یافت<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه‌السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 129</ref>. و این در حالی است که ابوموسی نباید انتخاب می‌شد، زیرا ابوموسی از جمله کسانی بود که باور داشت عثمان به ناحق کشته شده است و چون عثمان به ناحق کشته شده است، کشندگان او باید قصاص شوند.  


پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمر و عاص با زیرکی خاص خود به ابوموسی قبولاند که علی (ع) چون کشندگان [[عثمان]] را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابوموسی نیز بر [[معاویه]] خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست آنگاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود [[مسلمین]] بگذارند تا هر کسی را که می‌خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند روز موعود فرا رسید.  
این کشندگان هم اکنون گرداگرد علی را فراگرفته‌اند. علی باید آنان را به معاویه بسپارد<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه‌السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 128</ref>، این امر ناشی از این است که یاران امام به خاطر قبیله‌گرایی، ناراحتی از امام و گچ فهمی ابوموسی را انتخاب نمودند و با این کار همان اشتباه را مرتکب شدند که در اصل تحمیل حکمیت بر امام مرتکب گردیدند. بیشتر یاران امام انسان‌هائی بودند که رشد و بلوغ سیاسی نداشتند، لذا در تشخیص حق و باطل دچار مشکل می‌شدند انتخاب ابوموسی یکی از این نمونه‌ها است.


همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافق‌شده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب می‌دهد.  
== اوصاف و ویژگی‌های ابوموسی اشعری ==
ابوموسی اشعری صدای بسیار دلنشین و اثر‌گذاری داشت. حضرت بریده می‌گوید: شبی از خانه بیرون شدم و داخل [[مدینه]] راه می‌رفتم تا این‌که گذرم به [[مسجد النبى|مسجدالنبی]] افتاد. رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مشاهده کردم که بیرون [[مسجد]] ایستاده است و به صدایی گوش می‌دهد. آن‌حضرت دستم را گرفت و ما وارد مسجد شدیم. دیدم شخصی مشغول نماز خواندن است و دست‌هایش را به طرف آسمان بلند کرده و می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛ خدایا تو را می‌خوانم و همانا شهادت می‌دهم که فقط تو خدایی، به‌جز تو معبودی نیست، تو یکتا و بی‌نیازی، نه کسی را زاده‌ای و نه خود زاده شده‌ای و برای تو همانند و همسری وجود ندارد.  


اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع می‌کنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع می‌کنم و معاویه را به خلافت می گمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود می‌نهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: <big>لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.</big> عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین می‌آمد به او گفت: <big>تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند.</big> <ref>محمد جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رک: ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، قم، ناشر رضی، 1368 ش، ص200</ref>
[[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول خدا]] فرمود: قسم به ذاتی که جانم در قبضة قدرت اوست، [آن مرد] خواسته‌اش را با اسم اعظم طلب نمود؛ همان دعایی که هر خواسته‌ای با آن برآورده شده و هر نیازی رفع می‌شود. ناگاه دیدم آن مرد شروع به خواندن [[قرآن]] کرد. صدایش واقعاً دل‌نشین بود و [[انسان]] را به وجد می‌آورد. رسول‌خدا فرمود: او آواز خوشش را از آل‌داود به [[ارث]] برده، و این لطف خداوند در حق اوست. من گفتم: یا رسول‌الله! آیا این خبر خوش را به او بدهم؟ فرمود: بله! من این بشارت را به او دادم و همین اتفاق باعث شد او برای همیشه دوست صمیمی من قرار گیرد<ref>مسند احمد: حدیث 22952. ذهبی، سیر أعلام النبلاء: 2/386</ref>.


== انتخاب ابوموسی اشعری ==
ابوموسی در فقاهت و دانش احکام، به‌حدی رسیده بود که سخت‌ترین مسائل را با شیواترین عبارت و آسان‌ترین شکل جواب می‌داد. در [[فتوا]] به مقامی‌رسیده بود که [[صفوان بن سلیم]] می‌گوید: «لم‌یکن یفتی فی المسجد زمن رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر هؤلاء: عمر و علی و معاذ و أبی‌موسی»؛ در زمان [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)]] به‌جز این چند نفر کسی در [[مسجد النبى|مسجد نبوی]] فتوا نمی‌داد: عمر، علی، معاذ و ابوموسی<ref>سیر أعلام النبلاء: 2/389</ref>


بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(ع) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را برای داوری بر می گزینم. اما یاران امام گفتند کسی را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمی‌تواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضری نباید با هم به داوری بنشینند. اگر یکی مضری باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومی [[یمنی]] (ابوموسی اشعری) باشد.  
[[مسروق]] نیز روایت کرده است: «کان القضاء فی الصحابة إلی ستة: عمر و علی و ابن‌مسعود و أُبیّ و زید و أبی‌موسی»؛ امر قضا در میان [[صحابه]] بر عهده شش نفر بود: [[عمر]]، علی، عبدالله بن مسعود، زید، ابیّ بن کعب، ابوموسی<ref>المصری، اصحاب الرسول: 2/202</ref>.  


لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ی ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ی ما داوری نمایند. امام (ع)فرمود اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری می خواهید بکنید. <ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref> بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابوموسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (ع) میانه خوبی نداشته باشد.
[[انس]] روایت می‌کند: «بعثنی الأشعری إلی عمر، فقال لی: کیف ترکت الأشعری؟ قلت: ترکته یعلّم الناس القرآن. فقال: أمّا إنّه کیّس! و لاتسمعها إیاه»؛ ابوموسی اشعری مرا [برای گزارش کار در دوران ولایت بصره] نزد حضرت عمر فرستاد. حضرت عمر از من پرسید: در چه حالی از ابوموسی اشعری جدا شدی؟ جواب دادم: در حالی از او جدا شدم که به مردم قرآن می‌آموخت. حضرت عمر گفت: همانا او انسان زیرکی است! ولی تو این حرف را به گوش او مرسان<ref>همان: 2/203. به نقل از طبقات ابن‌سعد: 4/108</ref>.


لذا اینان با انتخاب [[مالک اشتر]] و عبدالله بن عباس مخالف بودند. [[جعفر شهیدی]] می‌نویسد: چرا یاران علی(ع)چنین داوری را برای خود گزیدند؟ اشعث پسر [[قیس]] چرا در گزیدن ابوموسی سخت ایستاده بود؟ علت آنرا علاوه بر ناخشنودی اشعث از علی(ع) باید در زنده شدن سنت و خوی قبیله ای یافت <ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 129</ref> و این در حالی است که ابوموسی نباید انتخاب می شد، زیرا ابوموسی از جمله کسانی بود که باور داشت عثمان به ناحق کشته شده است و چون عثمان به ناحق کشته شده است، کشندگان او باید قصاص شوند.  
== درگذشت ابوموسی اشعری ==
در سال و محل درگذشت ابوموسی اختلاف است. بعضی درگذشت ابوموسی را در [[مکه]] و بعضی دیگر در ثویّه موضعی به [[کوفه]]<ref>الفتوح/ترجمه متن، پیشین، ص 968</ref> ذکر کرده‌اند. سال‌های42<ref>الطبقات ‌الکبری، پیشین، ج ‌6، ص 95</ref>، 44، 45، 49، 52 و 53 هجری <ref>اسدالغابه، پیشین، ج 3، ص 265</ref> نیز به عنوان زمان درگذشت وی بنابر اختلاف مورخان ذکر شده است.


این کشندگان هم اکنون گرداگرد علی را فراگرفته‌اند. علی باید آنان را به معاویه بسپارد. <ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 128</ref>، این امر ناشی از این است که یاران امام به خاطر قبیله گرایی، ناراحتی از امام و گچ فهمی ابوموسی را انتخاب نمودند و با این کار همان اشتباه را مرتکب شدند که در اصل تحمیل حکمیت بر امام مر تکب گردیدند. بیشتر یاران امام انسان‌هائی بودند که رشد و بلوغ سیاسی نداشتند، لذا در تشخیص حق و باطل دچار مشکل می شدند انتخاب ابوموسی یکی از این نمونه‌ها است.
== جستارهای وابسته ==
* [[حکمیت]]
* [[عمرو بن عاص|عمرو عاص]]
* [[علی بن ابی‌طالب|امام علی (علیه‌السلام)]]


=اوصاف و ویژگی‌های ابوموسی اشعری=
== پانویس ==
{{پانویس}}


ابوموسی اشعری صدای بسیار دلنشین و اثر‌گذاری داشت. حضرت بریده می‌گوید: شبی از خانه بیرون شدم و داخل [[مدینه]] راه می‌رفتم تا این‌که گذرم به [[مسجدالنبی]] افتاد. رسول‌خدا (صلی الله علیه) را مشاهده کردم که بیرون [[مسجد]] ایستاده است و به صدایی گوش می‌دهد. آن‌حضرت دستم را گرفت و ما وارد مسجد شدیم. دیدم شخصی مشغول نماز خواندن است و دست‌هایش را به طرف آسمان بلند کرده و می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛ خدایا تو را می‌خوانم و همانا شهادت می‌دهم که فقط تو خدایی، به‌جز تو معبودی نیست، تو یکتا و بی‌نیازی، نه کسی را زاده‌ای و نه خود زاده شده‌ای و برای تو همانند و همسری وجود ندارد.
[[رسول‌خدا]] فرمود: قسم به ذاتی که جانم در قبضة قدرت اوست، [آن مرد] خواسته‌اش را با اسم اعظم طلب نمود؛ همان دعایی که هر خواسته‌ای با آن برآورده شده و هر نیازی رفع می‌شود. ناگاه دیدم آن مرد شروع به خواندن قرآن کرد. صدایش واقعاً دلنشین بود و انسان را به وجد می‌آورد. رسول‌خدا فرمود: او آوازخوشش را از آل‌داود به ارث برده، و این لطف خداوند در حق اوست. من گفتم: یا رسول‌الله! آیا این خبر خوش را به او بدهم؟ فرمود: بله! من این بشارت را به او دادم و همین اتفاق باعث شد او برای همیشه دوست صمیمی من قرار گیرد.<ref>مسند احمد: حدیث 22952. ذهبی، سیر أعلام النبلاء: 2/386</ref>
ابوموسی در [[فقاهت]] و دانش [[احکام]]، به‌حدی رسیده بود که سخت‌ترین مسائل را با شیواترین عبارت و آسان‌ترین شکل جواب می‌داد. در [[فتوا]] به مقامی‌رسیده بود که [[صفوان بن سلیم]] می‌گوید: «لم‌یکن یفتی فی المسجد زمن رسول‌الله (صلی الله علیه) غیر هؤلاء: عمر و علی و معاذ و أبی‌موسی»؛ در زمان [[رسول‌خدا (صلی الله علیه)]] به‌جز این چند نفر کسی در [[مسجد نبوی]] فتوا نمی‌داد: عمر، علی، معاذ و ابوموسی.<ref>سیر أعلام النبلاء: 2/389</ref>
[[مسروق]] نیز روایت کرده است: «کان القضاء فی الصحابة إلی ستة: عمر و علی و ابن‌مسعود و أُبیّ و زید و أبی‌موسی»؛ امر قضا در میان [[صحابه]] بر عهدة شش نفر بود: [[عمر]]، علی، عبدالله بن مسعود، زید، ابیّ بن کعب، ابوموسی.<ref>المصری، اصحاب الرسول: 2/202</ref>
[[انس]] روایت می‌کند: «بعثنی الأشعری إلی عمر، فقال لی: کیف ترکت الأشعری؟ قلت: ترکته یعلّم الناس القرآن. فقال: أمّا إنّه کیّس! و لاتسمعها إیاه»؛ ابوموسی اشعری مرا [برای گزارش کار در دوران ولایت بصره] نزد حضرت عمر فرستاد. حضرت عمر از من پرسید: در چه حالی از ابوموسی اشعری جدا شدی؟ جواب دادم: در حالی از او جدا شدم که به مردم قرآن می‌آموخت. حضرت عمر گفت: همانا او انسان زیرکی است! ولی تو این حرف را به گوش او مرسان.<ref>همان: 2/203. به نقل از طبقات ابن‌سعد: 4/108</ref>
=وفات ابوموسی اشعری=
در سال و محل درگذشت ابوموسی اختلاف است. بعضی درگذشت ابوموسی را در مکه و بعضی دیگر در ثویّه موضعی به کوفه <ref>الفتوح/ترجمه متن، پیشین، ص 968</ref> ذکر کرده‌اند. سال‌های42 <ref>الطبقات ‌الکبری، پیشین، ج ‌6، ص 95</ref>، 44، 45، 49، 52 و 53 هجری <ref>اسدالغابه، پیشین، ج 3، ص 265</ref> نیز به عنوان زمان درگذشت وی بنابر اختلاف مورخان ذکر شده است.
=پانویس=
{{پانویس|1}}
[[رده:صحابه]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:شخصیت‌ها]]
[[رده:شخصیت‌های تاریخی]]
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴

ویرایش