۸۷٬۷۸۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می کنم' به 'میکنم') |
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به 'علیهالسلام') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
حَضْرَمَوْت نام قبیله و نام منطقهای وسیع است که در شرق کشور یمن در جنوب جزیرة العرب و ساحل دریای عرب قراردارد. به مردم آن، حَضرَمی گفته میشود. ساکنین آن در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه مسلمان شدند. در طول تاریخ اسلام، شیعیان در آن زندگی میکردند. حضرموت از دو کلمه حضر (حضور داشتن) و موت (مرگ) تشکیل شده و به معنای سرزمین مرگ است. علت نامیدن این سرزمین به این نام عبارت است از: | حَضْرَمَوْت نام قبیله و نام منطقهای وسیع است که در شرق کشور یمن در جنوب جزیرة العرب و ساحل دریای عرب قراردارد. به مردم آن، حَضرَمی گفته میشود. ساکنین آن در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه مسلمان شدند. در طول تاریخ اسلام، شیعیان در آن زندگی میکردند. حضرموت از دو کلمه حضر (حضور داشتن) و موت (مرگ) تشکیل شده و به معنای سرزمین مرگ است. علت نامیدن این سرزمین به این نام عبارت است از: | ||
برخی معتقدند [[حضرت هود | برخی معتقدند [[حضرت هود علیهالسلام]] پس از نفرین کردن [[کافران]]، گفت: الأن مرگ حاضر شده است. | ||
بنابر افسانهای یونانی درختان آنجا (کندر و بُخور که وادی حضرموت به تولید آن مشهور بوده است) بوی کُشندهای دارند. | بنابر افسانهای یونانی درختان آنجا (کندر و بُخور که وادی حضرموت به تولید آن مشهور بوده است) بوی کُشندهای دارند. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
این سرزمین دارای تمدنی کهن بوده که تقریبا پنج قرن پیش از میلاد شروع و به حدود قرن سوم میلادی ختم میشود. این منطقه به عنوان اقامتگاه [[قوم عاد]] هم نام برده شده که در [[قرآن]] در [[سوره فجر]] آیات هفت به بعد از آن سخن به میان آمده است. | این سرزمین دارای تمدنی کهن بوده که تقریبا پنج قرن پیش از میلاد شروع و به حدود قرن سوم میلادی ختم میشود. این منطقه به عنوان اقامتگاه [[قوم عاد]] هم نام برده شده که در [[قرآن]] در [[سوره فجر]] آیات هفت به بعد از آن سخن به میان آمده است. | ||
در این سرزمین اماکن و آثار باستانی متعددی وجود دارد. از مهمترین آنان قبر منسوب به حضرت | در این سرزمین اماکن و آثار باستانی متعددی وجود دارد. از مهمترین آنان قبر منسوب به حضرت هودعلیهالسلام و ویرانههایی از مواضع و اماکن اقوام عاد و [[قوم ثمود]] است. | ||
مردم این منطقه در زمان پیامبر مسلمان شدند. [[رسول خدا]] فردی به نام [[زیاد بن لبید]] را حاکم بر آنجا و مأمور جمعآوری [[زکات]] آن قرار داد که او کِنده را نیز ضمیمه ولایت او کرد. | مردم این منطقه در زمان پیامبر مسلمان شدند. [[رسول خدا]] فردی به نام [[زیاد بن لبید]] را حاکم بر آنجا و مأمور جمعآوری [[زکات]] آن قرار داد که او کِنده را نیز ضمیمه ولایت او کرد. | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
== شیعه در حضرموت == | == شیعه در حضرموت == | ||
یمن تنها کشوری است که مردمانش بدون جنگ و خونریزی و با رسیدن [[علی بن ابی طالب|حضرت علی | یمن تنها کشوری است که مردمانش بدون جنگ و خونریزی و با رسیدن [[علی بن ابی طالب|حضرت علی علیهالسلام]] به عنوان فرستاده ویژه پیامبر اکرمصلی الله علیه به اسلام گرویدند. دوستی میان یمنیها و حضرت علیعلیهالسلام به حدی بود که از تعداد بیست و سه نفری که هستۀ اولیۀ [[تشیع]] بعد از ماجرای [[سقیفه بنی ساعده|سقفیه]] را تشکیل دادند، ده نفر از [[انصار]] یمنی بودند. در گزارش دیگری آمده است که وقتی زیاد بن لَبید أنصاری، نمایندۀ خلیفه در «حضر موت» بود، حارث بن معاویه تمیمی، حارثه بن سُراقه کندی، اشعث بن قیس کندی از سران قبایل یمنی به او گفتند: ما از [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهل بیت پیامبرصلی الله علیه]] اطاعت خواهیم کرد، چرا شما آنان را از خلافت باز داشتید. | ||
در زمان بالا گرفتن اختلاف [[علی بن ابی طالب|امام علی | در زمان بالا گرفتن اختلاف [[علی بن ابی طالب|امام علی علیهالسلام]] با معاویه، ساکنان این منطقه از حضرت علی علیهالسلام حمایت کردند. لذا در سال ۴۰ هجری بُسر بن أرطاة فهری به همراه سپاه سه هزار نفره از [[دمشق]] برای سرکوب کردن شیعیان به حضرموت رفت و با طرفداران امام علی علیهالسلام جنگ کرد. | ||
در این سرزمین، خاندانهایی از نسل [[امام حسین|امام حسین | در این سرزمین، خاندانهایی از نسل [[امام حسین|امام حسین علیهالسلام]] و [[علویان]] بسیاری چون خاندانهای بار، بِیتی، جِفْری، جِنَید، حامد، حداد، سَقّاف، شاطری، بافَقیه و حِبْشی زندگی میکنند. و سادات علوی احترام و جایگاه والایی دارند. | ||
حضرموت یکی از نواحی شرقی کشور یمن و فعلا یکی از نواحی امیرنشین و شیخ نشین است که در حدود دویست هزار نفر جمعیت دارد. حضرموت نام یکی از پسران قحطان بن عامر و برادر یعرب بن قحطان است. نظر به شجاعت و تهورش وی را حضرموت لقب دادند. چون هر وقت در جنگی حاضر میشد و از دشمن بسیاری را میکشت، مردم میگفتند: حضرموت. یعنی مرگ حاضر شد. سپس این کلمه به نحو «ترکیب مَزج» اسم و علَم برای آن شخص شد و این ناحیه به اسم او مشهور شد<ref>عقد الفريد، ج 2، ص 203.</ref>. ناحیه حضرموت در عصر پیابر اسلام رؤساء و زمامدارانی داشت که آنان را ملوک و اَقیال (جمع قیل به معنای رئیس و مَلِک) میگفتند و از طرف پادشاهان ایران مانند سایر زمامداران کشور یمن عزل و نصب میشدند، مهمترین ایشان وائل بن حجر حضرمی، مخوس، جمذه، مشرح و ابضعه است و بزرگ همه [[وائل بن حجر]] بوده که پیامبر اسلام نامهای به وی نوشت و آن را توسط سلیم بن عمرو انصاری به سوی او فرستاد. | حضرموت یکی از نواحی شرقی کشور یمن و فعلا یکی از نواحی امیرنشین و شیخ نشین است که در حدود دویست هزار نفر جمعیت دارد. حضرموت نام یکی از پسران قحطان بن عامر و برادر یعرب بن قحطان است. نظر به شجاعت و تهورش وی را حضرموت لقب دادند. چون هر وقت در جنگی حاضر میشد و از دشمن بسیاری را میکشت، مردم میگفتند: حضرموت. یعنی مرگ حاضر شد. سپس این کلمه به نحو «ترکیب مَزج» اسم و علَم برای آن شخص شد و این ناحیه به اسم او مشهور شد<ref>عقد الفريد، ج 2، ص 203.</ref>. ناحیه حضرموت در عصر پیابر اسلام رؤساء و زمامدارانی داشت که آنان را ملوک و اَقیال (جمع قیل به معنای رئیس و مَلِک) میگفتند و از طرف پادشاهان ایران مانند سایر زمامداران کشور یمن عزل و نصب میشدند، مهمترین ایشان وائل بن حجر حضرمی، مخوس، جمذه، مشرح و ابضعه است و بزرگ همه [[وائل بن حجر]] بوده که پیامبر اسلام نامهای به وی نوشت و آن را توسط سلیم بن عمرو انصاری به سوی او فرستاد. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
پیغمبر اکرم نامه را تنظیم فرمود و به وائل داد، معاویة بن ابی سفیان را همراه او روانه فرمود که آن اراضی را به وائل تسلیم نموده و تحویل دهد. وائل بن حجر سوار بر اشتری بود و معاویه ملازم او به جانب حضرموت حرکت کردند، تصادفا هوا گرم بود و معاویه هم کفشی در پا نداشت و حرارت او را سخت آزار میداد، معاویه به وائل گفت: مرا همردیف خود بر شتر سوار کن. وائل گفت: هنوز تو را آن مرتبت و منزلت که ردیف و قرین ملوک و پادشاهان گردی، نیست. معاویه گفت: پس کفش خودت را به من ده تا آن را بپوشم و از زحمت حرارت خلاص گردم. وائل بن حجر گفت: تو را آن لیاقت هنوز نیست که پا در کفش پادشاهان کنی و لکن در سایۀ شتر من حرکت کن و همین افتخار و عظمت که در سایه شتر من راه رفتهای برای تو بس است. معاویه وقتی که قضیه را برای پیامبر نقل کرد، پیامبر فرمود: هنوز در وائل از تکبر و نخوت و [[جاهلیت]] کمی باقی است. | پیغمبر اکرم نامه را تنظیم فرمود و به وائل داد، معاویة بن ابی سفیان را همراه او روانه فرمود که آن اراضی را به وائل تسلیم نموده و تحویل دهد. وائل بن حجر سوار بر اشتری بود و معاویه ملازم او به جانب حضرموت حرکت کردند، تصادفا هوا گرم بود و معاویه هم کفشی در پا نداشت و حرارت او را سخت آزار میداد، معاویه به وائل گفت: مرا همردیف خود بر شتر سوار کن. وائل گفت: هنوز تو را آن مرتبت و منزلت که ردیف و قرین ملوک و پادشاهان گردی، نیست. معاویه گفت: پس کفش خودت را به من ده تا آن را بپوشم و از زحمت حرارت خلاص گردم. وائل بن حجر گفت: تو را آن لیاقت هنوز نیست که پا در کفش پادشاهان کنی و لکن در سایۀ شتر من حرکت کن و همین افتخار و عظمت که در سایه شتر من راه رفتهای برای تو بس است. معاویه وقتی که قضیه را برای پیامبر نقل کرد، پیامبر فرمود: هنوز در وائل از تکبر و نخوت و [[جاهلیت]] کمی باقی است. | ||
وائل بن حجر اواخر عمرش در [[کوفه]] سکونت کرد، در [[جنگ صفین]] جزء سپاه [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب | وائل بن حجر اواخر عمرش در [[کوفه]] سکونت کرد، در [[جنگ صفین]] جزء سپاه [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلام]] بود و پرچم حضرموتیان را در دست داشت و با لشگر معاویه میجنگید، ولی پس از شهادت امیرالمؤمنینعلیهالسلام برای ملاقات معاویه سفری به [[شام]] کرد و بر معاویه وارد شد. معاویه او را تکریم و تمجید کرد و هر دو را آن قضیۀ پیشین و سوار نکردن وائل معاویه را بر شتر خود به یاد آمد، وائل از کرده خود پشیمان بود و میگفت: کاش معاویه را آن روز ردیف خود سوار میکردم. معاویه از تکریم و تعظیم وائل بن حجر دریغ و کوتاهی نکرد، او را جایزه و خلعتی داد و لکن وائل آنها را نپذیرفت و عزت نفس را بر ذلت و خواری مقدم داشت، گفت: آن را به کسی که از من محتاج تر است بده. | ||
== منابع == | == منابع == |