۸۸٬۰۰۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میرفت' به 'میرفت') |
جز (جایگزینی متن - 'میشد' به 'میشد') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
== قسمتی از زندگینامه خود نوشت == | == قسمتی از زندگینامه خود نوشت == | ||
من در اول بهمن 1326هشتمین بچه بعد از نیمتاج، علی، مهین تاج، احمد، طاهره، مهدی و بتول در این خانه (یک خانه قدیمی در اردبیل) به دنیا آمدم. تفأل به قرآن زدند و من شدم «طوبی». بعد از من هم هاجر فرزند آخر به دنیا آمد. البته یک خواهر و برادرم هم در کودکی از دنیا رفتند. شش ماهه بودم که به تهران آمدیم. اما هرسال به اردبیل میرفتیم و به عموهایم که هنوز در آن خانه ساکن بودند ملحق | من در اول بهمن 1326هشتمین بچه بعد از نیمتاج، علی، مهین تاج، احمد، طاهره، مهدی و بتول در این خانه (یک خانه قدیمی در اردبیل) به دنیا آمدم. تفأل به قرآن زدند و من شدم «طوبی». بعد از من هم هاجر فرزند آخر به دنیا آمد. البته یک خواهر و برادرم هم در کودکی از دنیا رفتند. شش ماهه بودم که به تهران آمدیم. اما هرسال به اردبیل میرفتیم و به عموهایم که هنوز در آن خانه ساکن بودند ملحق میشدیم. مدتهاست که به آن خانه نرفتهام، شنیدم آن خانه را سازمان میراث فرهنگی به عنوان آثار باستانی اعلام کرده است. | ||
پدرِ مادرم «حاج عبدالوهاب صمدیان» از تجار بزرگ اردبیل بودند که من چیزی از ایشان به یاد ندارم. ولی مادر مادرم را به یاد دارم که در تهران ساکن بود و خیلی دوستش داشتیم. خیلی هوای ما را داشت. پس از مرگ در صحن ورودی «امام زاده عبدالله» شهرری مدفون شد. | پدرِ مادرم «حاج عبدالوهاب صمدیان» از تجار بزرگ اردبیل بودند که من چیزی از ایشان به یاد ندارم. ولی مادر مادرم را به یاد دارم که در تهران ساکن بود و خیلی دوستش داشتیم. خیلی هوای ما را داشت. پس از مرگ در صحن ورودی «امام زاده عبدالله» شهرری مدفون شد. |