۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'پاسخ ها' به 'پاسخها') |
جز (جایگزینی متن - ' اگر چه' به ' اگرچه') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
هانى بن عروه در زمانی که مسلم در خانهاش بود، دوست و رفیقش شریک بن اعور بصری که با عبیدالله ابن زیاد از [[بصره]] به کوفه آمده بود را به خانهاش برد. در این میان هانى بیمار شـد و عـبـیـداللّه بن زیاد به عیادت وى آمد. | هانى بن عروه در زمانی که مسلم در خانهاش بود، دوست و رفیقش شریک بن اعور بصری که با عبیدالله ابن زیاد از [[بصره]] به کوفه آمده بود را به خانهاش برد. در این میان هانى بیمار شـد و عـبـیـداللّه بن زیاد به عیادت وى آمد. | ||
عمارة بن عبید سلولى به هانى گفت: هدف از گـرد آمـدن مـا کـشـتـن ایـن ستمگر است، اکنون که [[خداوند]] او را در چنگ تو قرار داده خـونـش را بـریـز! هانى گفت: نمىخواهم در خانه من کشته شود<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 363 و در گزارشها چنین آمده: زمانی که ابن زیاد به کوفه رسید و از بیمارى هانى مطلع شد به عیادت او رفت. هانى، به مسلم بن عقیل و یارانش گفت: هنگامى که ابن زیاد نزد من نشست و آرام گرفت، علامت میدهم که: «آبم دهید». شما بیرون بیایید و او را بکشید. هنگامی که ابن زیاد آمد و نشست، هانى بن عروه گفت: مرا آب دهید. پس بیرون نیامدند و دیگر بار گفت: آبم دهید، چرا تاخیر مىکنید؟ سپس گفت: آبم دهید | عمارة بن عبید سلولى به هانى گفت: هدف از گـرد آمـدن مـا کـشـتـن ایـن ستمگر است، اکنون که [[خداوند]] او را در چنگ تو قرار داده خـونـش را بـریـز! هانى گفت: نمىخواهم در خانه من کشته شود<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 363 و در گزارشها چنین آمده: زمانی که ابن زیاد به کوفه رسید و از بیمارى هانى مطلع شد به عیادت او رفت. هانى، به مسلم بن عقیل و یارانش گفت: هنگامى که ابن زیاد نزد من نشست و آرام گرفت، علامت میدهم که: «آبم دهید». شما بیرون بیایید و او را بکشید. هنگامی که ابن زیاد آمد و نشست، هانى بن عروه گفت: مرا آب دهید. پس بیرون نیامدند و دیگر بار گفت: آبم دهید، چرا تاخیر مىکنید؟ سپس گفت: آبم دهید اگرچه به قیمت جانم تمام شود. ابن زیاد فهمید و برخاست و از نزد وى رفت. احمد بن أبى یعقوب (المعروف بالیعقوبى)، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا، ج 2، ص 243 و نیز: هانی به مسلم گفت: ابن زیاد به عیادت من میآید این شمشیر را بگیر زمانی که عمامه ام را پرتاب کردم او را با شمشیر از پا در آور. قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربى، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، دار الأسوة للطباعة والنشر، 1416، چاپ اول، ج 3، ص 56.</ref>. | ||
هفته بعد شریک بن اعور هم بیمار شد، ابن زیاد پس از اطلاع به وی پیغام داد که هنگام شب برای عیادتش، به خانه هانی خواهد آمد. | هفته بعد شریک بن اعور هم بیمار شد، ابن زیاد پس از اطلاع به وی پیغام داد که هنگام شب برای عیادتش، به خانه هانی خواهد آمد. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
ما تنظرون بسلمى لا تحیوها اسقونیها و ان کانت بها نفسى | ما تنظرون بسلمى لا تحیوها اسقونیها و ان کانت بها نفسى | ||
در چه انتظار دارید که به سلمى درود نمىفرستید! آبم دهید و سیرابم کنید | در چه انتظار دارید که به سلمى درود نمىفرستید! آبم دهید و سیرابم کنید اگرچه جانم در آید. | ||
عبیدالله که متوجه نشده بود، گفت: به نظر شما هذیان مىگوید؟ هانى گفت: خدایت قرین صلاح بدارد، آرى از سحرگاه تاکنون کارش همین است. آنگاه عبیدالله برخاست و برفت و مسلم بیامد. شریک گفت: چرا خونش را نریختى؟ گفت: به دو سبب، یکى این که هانى خوش نداشت که در خانه او کشته شود، دیگر حدیثى که مردم از پیمبر خدا آوردهاند که [[ایمان]]، غافل کشى را روا نمىدارد و [[مؤمن]] به غافلگیرى نمىکشد. | عبیدالله که متوجه نشده بود، گفت: به نظر شما هذیان مىگوید؟ هانى گفت: خدایت قرین صلاح بدارد، آرى از سحرگاه تاکنون کارش همین است. آنگاه عبیدالله برخاست و برفت و مسلم بیامد. شریک گفت: چرا خونش را نریختى؟ گفت: به دو سبب، یکى این که هانى خوش نداشت که در خانه او کشته شود، دیگر حدیثى که مردم از پیمبر خدا آوردهاند که [[ایمان]]، غافل کشى را روا نمىدارد و [[مؤمن]] به غافلگیرى نمىکشد. |