confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''خلیفه''' به شخص نخست و پادشاه یک خلافت گفته میشود. این واژه عنوان و لقبی است که در قانون جوامع اسلامی یا [[شریعت]] به رهبر امت اسلامی داده میشود. | '''خلیفه''' به شخص نخست و پادشاه یک خلافت گفته میشود. این واژه عنوان و لقبی است که در قانون جوامع اسلامی یا [[شریعت]] به رهبر امت اسلامی داده میشود. | ||
خلافت اصطلاحی سیاسی - مذهبی به معنای جانشینی [[محمد (صلی الله علیه) خاتم الانبیاء|پیامبر اکرم (صلی الله علیه)]] در امر سیاست، حکومت و دیانت است و شخصی که این منصب را به دوش می کشد خلیفه نامیده میشود. | خلافت اصطلاحی سیاسی - مذهبی به معنای جانشینی [[محمد (صلی الله علیه) خاتم الانبیاء|پیامبر اکرم (صلی الله علیه)]] در امر سیاست، حکومت و دیانت است و شخصی که این منصب را به دوش می کشد خلیفه نامیده میشود. | ||
خط ۱۳: | خط ۱۲: | ||
خلافت در آموزههای [[شیعه]] جانشینی پیامبر(صلی الله علیه) در همه امور دنیوی و اخروی است. خلفای رسول الله (صلی الله علیه) در مذهب تشیع، دوازده [[امام معصوم]](علیه السلام) از اهل بیت آن حضرتند و تنها تفاوتی که با او دارند، این است که [[وحی]] بر آنها نازل نمیشود. پس از وفات پیامبر اسلام، خلافت رسمی، (به جز دوره کوتاه حکومت [[امام علی]](علیه السلام) و [[امام حسن مجتبی]] (علیه السلام)، عملاً به غیرمعصومان رسید و در حدود سیزده قرن اشخاص و خاندانهای متعددی در گستره جهان اسلام خود را مصداق خلیفه پیامبر(صلی الله علیه) معرفی کردند. | خلافت در آموزههای [[شیعه]] جانشینی پیامبر(صلی الله علیه) در همه امور دنیوی و اخروی است. خلفای رسول الله (صلی الله علیه) در مذهب تشیع، دوازده [[امام معصوم]](علیه السلام) از اهل بیت آن حضرتند و تنها تفاوتی که با او دارند، این است که [[وحی]] بر آنها نازل نمیشود. پس از وفات پیامبر اسلام، خلافت رسمی، (به جز دوره کوتاه حکومت [[امام علی]](علیه السلام) و [[امام حسن مجتبی]] (علیه السلام)، عملاً به غیرمعصومان رسید و در حدود سیزده قرن اشخاص و خاندانهای متعددی در گستره جهان اسلام خود را مصداق خلیفه پیامبر(صلی الله علیه) معرفی کردند. | ||
[[مسلمانان]] همچنین به خلیفه، امیرالمؤمنین، امام الامه، امام مؤمنین و در زبان گفتگو و مکالمه رهبر مسلمین نیز میگویند. پس از خلفای راشدین این عنوان توسط [[امویان]]، [[عباسیان]]، [[فاطمیان]] | [[مسلمانان]] همچنین به خلیفه، امیرالمؤمنین، امام الامه، امام مؤمنین و در زبان گفتگو و مکالمه رهبر مسلمین نیز میگویند. پس از خلفای راشدین این عنوان توسط [[امویان]]، [[عباسیان]]، [[فاطمیان]]، [[عثمانی]] و [[آلسعود]] نیز استفاده گردید. | ||
== مفهوم خلیفه == | |||
خلافت، واژهای عربی به معنای جانشین ساختن، و واژه خلیفه (جمع آن خلفاء و خلائف) به معنای جانشین، وکیل و قائممقام است.<ref>ابن منظور، ذیل خَلَفَ؛ زبیدی، ج ۲۳، ص ۲۶۳ـ۲۶۵</ref> واژههای خلیفه<ref>بقره: ۳۰</ref>، خلفاء<ref>اعراف: ۶۹، ۷۴؛ نمل: ۶۲</ref> و خلائف<ref>انعام:۱۶۵؛ یونس: ۱۴، ۷۳؛ فاطر: ۳۹</ref> در قرآن به همین معنای لغوی به کار رفته است. | خلافت، واژهای عربی به معنای جانشین ساختن، و واژه خلیفه (جمع آن خلفاء و خلائف) به معنای جانشین، وکیل و قائممقام است.<ref>ابن منظور، ذیل خَلَفَ؛ زبیدی، ج ۲۳، ص ۲۶۳ـ۲۶۵</ref> واژههای خلیفه<ref>بقره: ۳۰</ref>، خلفاء<ref>اعراف: ۶۹، ۷۴؛ نمل: ۶۲</ref> و خلائف<ref>انعام:۱۶۵؛ یونس: ۱۴، ۷۳؛ فاطر: ۳۹</ref> در قرآن به همین معنای لغوی به کار رفته است. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۱: | ||
خلافت در تاریخ اسلامی، عنوان ساختار حکومتی است که اداره امور جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر در قالب آن شکل گرفت و متصدی آن یعنی خلیفه، جانشین پیامبر اکرم در امر حکومت اسلامی محسوب میشد. | خلافت در تاریخ اسلامی، عنوان ساختار حکومتی است که اداره امور جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر در قالب آن شکل گرفت و متصدی آن یعنی خلیفه، جانشین پیامبر اکرم در امر حکومت اسلامی محسوب میشد. | ||
=معنی خلیفه در فرهنگ لغت= | == معنی خلیفه در فرهنگ لغت == | ||
هر واژهای بهصورت منفرد از دیگر واژگان، معنای اساسی دارد که خارج از بافت و سیاق قرآنی، آن معنا را برای خود حفظ کرده است و واژه خلیفـه و ترکیب خلیفة الله از واژههای مألوف است که در منابع معتبر به معنی جانشین و نایب و حاکم به کار برده شده است. مصطفوی درباره کاربردهای این واژه در قرآن کریم مینویسد: معنی لغوی خلیفه از ماده [خلف] است، اصل واحد در این ماده، مقابل «قدّام» [جلو] است و به معنای چیزی است که پس از چیز دیگر میآید.<ref>مصطفوی،1360: 3/29</ref> چنانچه در قرآن به معنی جانشینی شب و روز به کار رفته است: | هر واژهای بهصورت منفرد از دیگر واژگان، معنای اساسی دارد که خارج از بافت و سیاق قرآنی، آن معنا را برای خود حفظ کرده است و واژه خلیفـه و ترکیب خلیفة الله از واژههای مألوف است که در منابع معتبر به معنی جانشین و نایب و حاکم به کار برده شده است. مصطفوی درباره کاربردهای این واژه در قرآن کریم مینویسد: معنی لغوی خلیفه از ماده [خلف] است، اصل واحد در این ماده، مقابل «قدّام» [جلو] است و به معنای چیزی است که پس از چیز دیگر میآید.<ref>مصطفوی،1360: 3/29</ref> چنانچه در قرآن به معنی جانشینی شب و روز به کار رفته است: | ||
خط ۴۵: | خط ۴۲: | ||
د) مستخلَفٌ علیه یا مستخلَفٌ فیه یعنی افراد یا اموری که خلیفه بهخاطر آنها گمارده شده است؛ چنانچه راغب با توجه به معانی التزامی خلیفه بیان میدارد: خلافت نیابت از غیر است در اثر غیبت منوبٌ عنه؛ یا به خاطر مرگش و یا برای عاجز بودنش و یا بهخاطر شرافتی که نائب (مستخلَف) دارد و از این قبیل است که خداوند اولیاء خویش را در زمین خلیفه کرده است.<ref>راغباصفهانی، 1412: 1/294</ref> در کتاب العین <ref>فراهیدی، 1409: 4/267</ref> و لسان العرب <ref>ابنمنظور، 1414: 9/83</ref>، علاوه بر معنای جانشینی، خلافت به معنی حکومت و خلیفه به معنی سلطان و حاکم هم آمده است. | د) مستخلَفٌ علیه یا مستخلَفٌ فیه یعنی افراد یا اموری که خلیفه بهخاطر آنها گمارده شده است؛ چنانچه راغب با توجه به معانی التزامی خلیفه بیان میدارد: خلافت نیابت از غیر است در اثر غیبت منوبٌ عنه؛ یا به خاطر مرگش و یا برای عاجز بودنش و یا بهخاطر شرافتی که نائب (مستخلَف) دارد و از این قبیل است که خداوند اولیاء خویش را در زمین خلیفه کرده است.<ref>راغباصفهانی، 1412: 1/294</ref> در کتاب العین <ref>فراهیدی، 1409: 4/267</ref> و لسان العرب <ref>ابنمنظور، 1414: 9/83</ref>، علاوه بر معنای جانشینی، خلافت به معنی حکومت و خلیفه به معنی سلطان و حاکم هم آمده است. | ||
=معنی خلیفه و مشتقات آن در قرآن= | == معنی خلیفه و مشتقات آن در قرآن == | ||
معنی خلیفه را در قرآن، میبایست در معنی نسبی آن جست که در نتیجه پیدا شدن وضع خاصی برای آن کلمه، در زمینه خاص به معنی اساسی، پیوسته و افزوده میشود و در شبکه معنایی قرآن نسبت به کلمات دیگر و روابط گوناگون دیگر، معنی نسبی و یا به عبارتی معنی سیاقی پیدا میکند. بر این اساس برای تفسیر مفاهیم قرآن و کشف مقصود آنها و رسیدن به معنای نهایی، نمیتوان تنها به فهم لغوی واژهها و فهم دستوری جملهها اکتفا نمود. بلکه باید نگاه مجموعی، پیوسته و سیستمی به کل قرآن داشت و معنای آن مفهوم را در خلال کل متن قرآن جستجو کرد. [[قرآن کریم]] یک متن منسجم است که تمامی اجزای آن نسبت به یکدیگر همگرایی و پیوند معنایی دارند از این رو مفاهیم قرآن در پرتو نگاه ساختاری شناخته میشود. چنانچه علامه میفرماید:راه تشخیص مصادیق کلمات در کلام خداوند متعال، رجوع به قرائن کلامی در خود قرآن است نه رجوع به عرف و آنچه در نظر عرف مصادیق الفاظ بهحساب میآید <ref>علامه طباطبایی، 1417: 12/207</ref> | معنی خلیفه را در قرآن، میبایست در معنی نسبی آن جست که در نتیجه پیدا شدن وضع خاصی برای آن کلمه، در زمینه خاص به معنی اساسی، پیوسته و افزوده میشود و در شبکه معنایی قرآن نسبت به کلمات دیگر و روابط گوناگون دیگر، معنی نسبی و یا به عبارتی معنی سیاقی پیدا میکند. بر این اساس برای تفسیر مفاهیم قرآن و کشف مقصود آنها و رسیدن به معنای نهایی، نمیتوان تنها به فهم لغوی واژهها و فهم دستوری جملهها اکتفا نمود. بلکه باید نگاه مجموعی، پیوسته و سیستمی به کل قرآن داشت و معنای آن مفهوم را در خلال کل متن قرآن جستجو کرد. [[قرآن کریم]] یک متن منسجم است که تمامی اجزای آن نسبت به یکدیگر همگرایی و پیوند معنایی دارند از این رو مفاهیم قرآن در پرتو نگاه ساختاری شناخته میشود. چنانچه علامه میفرماید:راه تشخیص مصادیق کلمات در کلام خداوند متعال، رجوع به قرائن کلامی در خود قرآن است نه رجوع به عرف و آنچه در نظر عرف مصادیق الفاظ بهحساب میآید <ref>علامه طباطبایی، 1417: 12/207</ref> | ||
=خلیفه کیست= | == خلیفه کیست == | ||
در این دو آیه و همچنین آیات دیگری از این قبیل مانند: «وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ»<ref>انعام: 165 </ref> مستخلف عنه: کسی که جای او گرفته شده است ذکر نشده، آنچه بنظر میرسد و با معنی خلافت سازگار است اینکه در مورد آیه نخست، مستخلف عنه سکنه پیشین زمین، نسل آدم پیش از این آدم یا جنس دیگری از مخلوقین مانند جن یا نسناس ـ حسب اختلاف اقوال ـ باشد، زیرا مراد از خلیفه در این آیه شخص آدم نیست بلکه نسل او است، چنانکه از، اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء برمیآید. | در این دو آیه و همچنین آیات دیگری از این قبیل مانند: «وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ»<ref>انعام: 165 </ref> مستخلف عنه: کسی که جای او گرفته شده است ذکر نشده، آنچه بنظر میرسد و با معنی خلافت سازگار است اینکه در مورد آیه نخست، مستخلف عنه سکنه پیشین زمین، نسل آدم پیش از این آدم یا جنس دیگری از مخلوقین مانند جن یا نسناس ـ حسب اختلاف اقوال ـ باشد، زیرا مراد از خلیفه در این آیه شخص آدم نیست بلکه نسل او است، چنانکه از، اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء برمیآید. | ||
خط ۷۳: | خط ۶۸: | ||
این بود اجمالی از سخنان قائلین بجانشینی انسان از خداوند. <ref>تفسیر المیزان ذیل آیات مربوطه و تفسیر المنار ج 1 ص 258 ـ 260</ref> | این بود اجمالی از سخنان قائلین بجانشینی انسان از خداوند. <ref>تفسیر المیزان ذیل آیات مربوطه و تفسیر المنار ج 1 ص 258 ـ 260</ref> | ||
=خلیفه پس از رحلت پیامبر= | == خلیفه پس از رحلت پیامبر == | ||
پس از رحلت آن حضرت نیز کسی جز علی (علیه السلام) ادعای جانشینی پیامبر را با اصطلاح «خلیفةالرسول» نداشته است، از این رو کسانی که در سقیفه برای انتخاب حاکم اسلامی جمع شده بودند از اصطلاح خلیفه استفاده نکردند بلکه به جای آن واژه «امیر» را به کار بردند. | پس از رحلت آن حضرت نیز کسی جز علی (علیه السلام) ادعای جانشینی پیامبر را با اصطلاح «خلیفةالرسول» نداشته است، از این رو کسانی که در سقیفه برای انتخاب حاکم اسلامی جمع شده بودند از اصطلاح خلیفه استفاده نکردند بلکه به جای آن واژه «امیر» را به کار بردند. | ||
ابوبکر خطاب به انصار چنین گفت: <big>فنحن الامراء و انتم الوزراء</big>. انصار نیز در جواب گفتند: <big>منا امیرٌ و منکم امیر</big> واژه امیر دارای مفهومی غیر از خلیفه است؛ البته به مرور زمان از اصطلاح خلیفه به جای امیر استفاده شد. نخستین بار پس از پیامبر استفاده از اصطلاح خلیفه در حوادث پیرامونی شکلگیری سپاه اسامه برای ابوبکر صورت گرفت. اسامه از عمر خواست که پیام خاصی را به خلیفه رسول الله (یعنی ابوبکر) برساند و عمر نیز پس از بازگشت با تعبیر خلیفه از ابوبکر یاد کرد.<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ص۲۱</ref> | ابوبکر خطاب به انصار چنین گفت: <big>فنحن الامراء و انتم الوزراء</big>. انصار نیز در جواب گفتند: <big>منا امیرٌ و منکم امیر</big> واژه امیر دارای مفهومی غیر از خلیفه است؛ البته به مرور زمان از اصطلاح خلیفه به جای امیر استفاده شد. نخستین بار پس از پیامبر استفاده از اصطلاح خلیفه در حوادث پیرامونی شکلگیری سپاه اسامه برای ابوبکر صورت گرفت. اسامه از عمر خواست که پیام خاصی را به خلیفه رسول الله (یعنی ابوبکر) برساند و عمر نیز پس از بازگشت با تعبیر خلیفه از ابوبکر یاد کرد.<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ص۲۱</ref> | ||
خط ۸۲: | خط ۷۶: | ||
همانا خداوند خلیفهای برای شما برگزیده تا شما را متفق ساخته و سخن شما را استوار نماید. | همانا خداوند خلیفهای برای شما برگزیده تا شما را متفق ساخته و سخن شما را استوار نماید. | ||
=خلفای نخستین= | == خلفای نخستین == | ||
== ابوبکر بن ابی قحافه == | === ابوبکر بن ابی قحافه === | ||
نظام خلافت با انتخاب [[ابوبکر]] بن ابی قحافه به جانشینی پیامبر عینیت یافت؛ این امر مخالفتهای متعددی را بهویژه در میان جمعی از صحابه، بنیهاشم و بهویژه [[اهل بیت پیامبر]] برانگیخت، ولی سرانجام با بهکارگیری شیوههای مختلف، مهمترین مخالفانش را خاموش ساخت<ref>ابن قتیبه، ج۱، ص ۱۲ـ۱۴؛ طبری، ج ۳، ص ۲۰۲ـ۲۰۳</ref> و سپس خلیفه رسولاللّه خوانده شد.<ref>ابن سعد، ج ۳، ص ۸۳؛ احمد بن حنبل، ج۱، ص ۲۰</ref> ابوبکر اولین خلیفه از خلفای راشدین است که نحوه انتخاب او بعدها مبنای نظریه اهل حلّ و عقد در فقه سیاسی اهل سنت شد.<ref>ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیة، ص ۶ـ۹</ref> | |||
=== عمر بن خطاب === | |||
ابوبکر اندکی پیش از وفاتش (سال ۱۳ق)، [[عمر بن خطاب]] را به جانشینی خود منصوب و مسلمانان را به بیعت با وی ملزم ساخت.<ref>بلاذری، جُمَل من انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۸۸ـ۸۹، ۳۰۵؛ طبری، ج ۳، ص ۴۲۸ـ۴۳۴</ref> گفته شده است که وی علت اقدام خود را جلوگیری از بروز فتنه عنوان کرد.<ref>ابن سعد، ج ۳، ص ۲۰۰</ref> عمر بن خطاب را به تبعیت از عنوان خلیفگی ابوبکر، خلیفه خلیفه رسولاللّه نامیدند اما او ترجیح داد که به جای این عبارت طولانی، امیرالمؤمنین خطابش کنند.<ref>بلاذری، جُمَل من انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۲۱</ref> این لقب بعدها تا پایان عصر خلافت، رایجترین و مهمترین لقب خلفا بود. عمر در مقام خلیفه، حدود اختیاراتش را همسان با اختیارات پیامبر(صلی الله علیه) میدانست.<ref>جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص۱۰۱</ref> برخی سیاستهای حکومتی وی در نزدیکساختن ساختار خلافت به ساختار حکومتی با مختصات زمامداریهای رایج آن زمان، تأثیراتی جدّی به جاگذاشت؛ از جمله ترویج برتری عرب بر دیگر اقوام (اصطلاحاً عجم) که در تعارض آشکار با سیاست ضدنژادی پیامبر اسلام بود، امتیازبندی مسلمانان در تقسیم بیتالمال که آن را مالاللّه مینامید و لغو شیوه تقسیم غنایم به صورت مساوی.<ref>مالک بن انس، ص ۳۰۸؛ ابن سعد، ج ۳، ص ۲۷۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص ۴۴۸ـ ۴۶۱؛ ماوردی، نصیحة الملوک، ص ۳۵۳</ref> | |||
== عمر بن خطاب == | |||
ابوبکر اندکی پیش از وفاتش (سال ۱۳ق)، [[عمر بن خطاب]] | |||
=== عثمان بن عفان === | |||
عمر، تعیین جانشین خود را به شورایی شش نفره از صحابه پیامبر(صلی الله علیه) واگذار کرد. عثمان بن عفان در سال ۲۳ق به عنوان سومین خلیفه بر مسند قدرت نشست. شرط مهم بیعت شورای شش نفره با او، علاوه بر عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر، تبعیت از دو خلیفه نخست (سیره شیخین) بود؛ امری که علی بن ابیطالب از پذیرش آن امتناع کرد.<ref>ابن شبّه نمیری، ج ۳، ص ۹۳۰؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۲؛ طبری، ج ۴، ص ۲۳۳؛قس ابن قتیبه، ج ۱، ص ۲۶ـ۲۷</ref> اما بنابر منابع تاریخی، عثمان چندان به شروط مذکور پایبند نماند؛ از جمله گماشتن برخی از راندهشدگان از سوی پیامبر(صلی الله علیه) به سمتهای عالی حکومتی، مسلط ساختن بنی امیه بر امور حکومتی و بخششهای بدون ضابطه از بیتالمال به برخی افراد و نیز اقوام امویاش.<ref>ابن تیبه، ج ۱، ص ۳۲؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۸، ۱۷۴؛ طبری، ج ۴، ص ۳۴۷ـ ۳۴۸؛ برای شرح بیشتر در این خصوص رجوع کنید به جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲، ص ۳۴۴ـ ۳۴۹</ref> | عمر، تعیین جانشین خود را به شورایی شش نفره از صحابه پیامبر(صلی الله علیه) واگذار کرد. عثمان بن عفان در سال ۲۳ق به عنوان سومین خلیفه بر مسند قدرت نشست. شرط مهم بیعت شورای شش نفره با او، علاوه بر عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر، تبعیت از دو خلیفه نخست (سیره شیخین) بود؛ امری که علی بن ابیطالب از پذیرش آن امتناع کرد.<ref>ابن شبّه نمیری، ج ۳، ص ۹۳۰؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۲؛ طبری، ج ۴، ص ۲۳۳؛قس ابن قتیبه، ج ۱، ص ۲۶ـ۲۷</ref> اما بنابر منابع تاریخی، عثمان چندان به شروط مذکور پایبند نماند؛ از جمله گماشتن برخی از راندهشدگان از سوی پیامبر(صلی الله علیه) به سمتهای عالی حکومتی، مسلط ساختن بنی امیه بر امور حکومتی و بخششهای بدون ضابطه از بیتالمال به برخی افراد و نیز اقوام امویاش.<ref>ابن تیبه، ج ۱، ص ۳۲؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۸، ۱۷۴؛ طبری، ج ۴، ص ۳۴۷ـ ۳۴۸؛ برای شرح بیشتر در این خصوص رجوع کنید به جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲، ص ۳۴۴ـ ۳۴۹</ref> | ||
== علی بن ابیطالب | === علی بن ابیطالب === | ||
بیعت با علی(علیه السلام) در [[مسجد]] با حضور مردم و با شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر انجام شد.<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۸ـ۱۷۹؛ طبری، ج ۴، ص ۴۲۷، ۴۳۵؛ ابن اعثم کوفی، ج ۲، ص ۴۳۵ـ۴۳۶</ref> او اخذ بیعت اجباری را روا ندانست و بر آن بود که بیعت بر مبنای اختیار است و خود را موظف به دعوت میدانست، نه اجبار<ref>نهجالبلاغه، نامه ۱؛ اسکافی، ص ۵۲، ۱۰۵ـ۱۰۶؛ طبری، ج ۴، ص ۴۲۷</ref> او تعلیم دین را یکی از وظایف اصلی حاکم قلمداد میکرد.<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۳۴؛ طبری، ج ۵، ص ۹۱</ref> و بر آن بود که پرچم ایمان را در میان مردم استوار کند و آنان را بر حدود حلال و حرام آگاه سازد.<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۸۷</ref> | |||
بیعت با علی(علیه السلام) در [[مسجد]] | |||
=== حسن بن علی === | |||
شهادت امام علی در سال ۴۰ق، اوضاع بحرانی خلافت را پیچیدهتر کرد. با وجود اقبال مردم به خلافت حسن بن علی پس از پدرش، اما امام علی مردم را در انتخاب فرزندش مخیر کرده بود. امام حسن(علیه السلام) در یکی از خطبههایش، ضمن تفکیک آشکار خلافت از ملوکیت، بر لزوم تطابق عمل خلیفه با مبنای یاد شده همراه با دوری از ستم تأکید کرد.<ref>ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> | شهادت امام علی در سال ۴۰ق، اوضاع بحرانی خلافت را پیچیدهتر کرد. با وجود اقبال مردم به خلافت حسن بن علی پس از پدرش، اما امام علی مردم را در انتخاب فرزندش مخیر کرده بود. امام حسن(علیه السلام) در یکی از خطبههایش، ضمن تفکیک آشکار خلافت از ملوکیت، بر لزوم تطابق عمل خلیفه با مبنای یاد شده همراه با دوری از ستم تأکید کرد.<ref>ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> | ||
دستگاه فرمانروایی معاویة بن ابی سفیان در شام با دستگاه خلافت پهلو میزد. این همعرضی تا زمان خلافت علی(علیه السلام) با هیچگونه مخالفتی روبهرو نشده بود، اما امام علی از همان آغاز وی را عزل کرد.<ref>:ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> امام حسن دست به تقابل با معاویه زد، ولی سرانجام راهی جز صلح با معاویه نیافت. بنابراین پس از شش ماه خلافت، کنارهگیری و با معاویه صلح کرد. بنابه روایت بلاذری،<ref>اسفراینی، ج۲، ص۵۰۱؛ غزالی، ص۲۷ـ۲۸، ۱۴۸؛ سجاسی، ص۳۴ـ۳۹</ref> یکی از شروط امام حسن در صلحنامه، خودداری معاویه از تعیین جانشین و واگذاری تعیین خلیفه پس از خود به مسلمانان بوده است. گفته شده است که امام با پیشنهاد معاویه مبنی بر احراز مقام خلافت پس از معاویه مخالفت کرد.<ref>:ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> | دستگاه فرمانروایی معاویة بن ابی سفیان در شام با دستگاه خلافت پهلو میزد. این همعرضی تا زمان خلافت علی (علیه السلام) با هیچگونه مخالفتی روبهرو نشده بود، اما امام علی از همان آغاز وی را عزل کرد.<ref>:ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> امام حسن دست به تقابل با معاویه زد، ولی سرانجام راهی جز صلح با معاویه نیافت. بنابراین پس از شش ماه خلافت، کنارهگیری و با معاویه صلح کرد. بنابه روایت بلاذری،<ref>اسفراینی، ج۲، ص۵۰۱؛ غزالی، ص۲۷ـ۲۸، ۱۴۸؛ سجاسی، ص۳۴ـ۳۹</ref> یکی از شروط امام حسن در صلحنامه، خودداری معاویه از تعیین جانشین و واگذاری تعیین خلیفه پس از خود به مسلمانان بوده است. گفته شده است که امام با پیشنهاد معاویه مبنی بر احراز مقام خلافت پس از معاویه مخالفت کرد.<ref>:ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> | ||
امام حسن آخرین خلیفه از اولین دوره خلافت اسلامی و از سلسله خلفایی بود که بعدها با عنوان راشدین، هویتی کاریزماتیک (فرهمند) یافتند. این نگرش که تصاویری روشن از آن را در آثار مؤلفان سنّیمذهب قرون مختلف بهوفور میتوان یافت،<ref>اسفراینی، ج۲، ص۵۰۱؛ غزالی، ص۲۷ـ۲۸، ۱۴۸؛ سجاسی، ص۳۴ـ۳۹</ref> حاصلِ برخورداری از ویژگیهایی چون تعلق به حلقه صحابه ممتاز پیامبر(صلی الله علیه)، خویشاوندی نَسَبی یا سببی با پیامبر، فضل تقدم در اسلام و یاری پیامبر و آرمان الهیاش، و بالاخره سیره عملی (در این مورد، خلیفه سوم را باید مستثنا کرد) بود که نهتنها تفاوت معناداری میان آنان و خلفای بعدی پدید آورد، بلکه به شاخصی برای ارزیابی عملکرد صاحبان قدرت در جامعه اسلامی بدل شد. | امام حسن آخرین خلیفه از اولین دوره خلافت اسلامی و از سلسله خلفایی بود که بعدها با عنوان راشدین، هویتی کاریزماتیک (فرهمند) یافتند. این نگرش که تصاویری روشن از آن را در آثار مؤلفان سنّیمذهب قرون مختلف بهوفور میتوان یافت،<ref>اسفراینی، ج۲، ص۵۰۱؛ غزالی، ص۲۷ـ۲۸، ۱۴۸؛ سجاسی، ص۳۴ـ۳۹</ref> حاصلِ برخورداری از ویژگیهایی چون تعلق به حلقه صحابه ممتاز پیامبر(صلی الله علیه)، خویشاوندی نَسَبی یا سببی با پیامبر، فضل تقدم در اسلام و یاری پیامبر و آرمان الهیاش، و بالاخره سیره عملی (در این مورد، خلیفه سوم را باید مستثنا کرد) بود که نهتنها تفاوت معناداری میان آنان و خلفای بعدی پدید آورد، بلکه به شاخصی برای ارزیابی عملکرد صاحبان قدرت در جامعه اسلامی بدل شد. | ||
خط ۱۱۰: | خط ۹۹: | ||
نظریاتی چون آرای اهل حل و عقد و اهل استخلاف، اصل شورا،<ref>حاتم قادری، تحول مبانی مشروعیت خلافت، ص ۸۳ـ۸۴، ۸۷؛ جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص ۹۹</ref> قریشی بودن خلیفه، نقش بیعت به عنوان وسیلهای برای اثبات خلافت یا اظهار وفاداری و موافقت<ref> ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیة، ص ۶ـ۷؛ رجوع کنید به: جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص ۹۰ـ۹۳</ref>، ضرورت اطاعت از حاکم با هدف حفظ جماعت امت و نهی از خروج<ref>ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۵۶۶ـ۵۶۷</ref>، امکان یا عدم امکان خلع خلیفه<ref>ابن فرّاء، ص ۲۰ـ۲۳</ref>، جهاد با بُغات (جمع باغی) و نظایر آن، همگی برگرفته از نحوه انتصاب خلفای راشدین و عملکردشان بود که به عنوان الگوی حکومتی مطلوب به آنها استناد میشد. | نظریاتی چون آرای اهل حل و عقد و اهل استخلاف، اصل شورا،<ref>حاتم قادری، تحول مبانی مشروعیت خلافت، ص ۸۳ـ۸۴، ۸۷؛ جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص ۹۹</ref> قریشی بودن خلیفه، نقش بیعت به عنوان وسیلهای برای اثبات خلافت یا اظهار وفاداری و موافقت<ref> ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیة، ص ۶ـ۷؛ رجوع کنید به: جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص ۹۰ـ۹۳</ref>، ضرورت اطاعت از حاکم با هدف حفظ جماعت امت و نهی از خروج<ref>ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۵۶۶ـ۵۶۷</ref>، امکان یا عدم امکان خلع خلیفه<ref>ابن فرّاء، ص ۲۰ـ۲۳</ref>، جهاد با بُغات (جمع باغی) و نظایر آن، همگی برگرفته از نحوه انتصاب خلفای راشدین و عملکردشان بود که به عنوان الگوی حکومتی مطلوب به آنها استناد میشد. | ||
== امویان == | === امویان === | ||
تشکیل خلافت اموی در سال ۴۱ق به دست معاویة بن ابی سفیان، خلافت اسلامی را با بحران مشروعیت مواجه ساخت. معاویه خلیفهای بود که نه مسلمانان او را در هیئت و مسلک خلفای پیشین میدیدند و نه حتی شهرتی نیک داشت. خود او نیز تصریح کرد که خلافت را نه با رضایت بلکه با زور به دست آورده و خود را مَلِک و نخستین پادشاه نامید و از زوال خلافت خبر داد.<ref>ابن عساکر، ج ۵۹، ص ۱۵۱، ۱۷۷</ref> وی حکومت را امتیازی الهی برای خاندان خویش محسوب کرد. مورد اخیر به نگرش غالبی تبدیل شد که علاوه بر اینکه موروثیشدن خلافت در میان امویان را در پی داشت، مفهوم خلافت اسلامی را با دستاویزی مذهبی به سلطنت اسلامی مبدل ساخت. این امر بعدها با حدیثی منسوب به پیامبر، با مضمون خلافت سی سال است و پس از آن پادشاهی است،<ref>ابن فرّاء، ص ۲۰ـ۲۳</ref>تأکید و حتی به نوعی تأیید شد. | تشکیل خلافت اموی در سال ۴۱ق به دست معاویة بن ابی سفیان، خلافت اسلامی را با بحران مشروعیت مواجه ساخت. معاویه خلیفهای بود که نه مسلمانان او را در هیئت و مسلک خلفای پیشین میدیدند و نه حتی شهرتی نیک داشت. خود او نیز تصریح کرد که خلافت را نه با رضایت بلکه با زور به دست آورده و خود را مَلِک و نخستین پادشاه نامید و از زوال خلافت خبر داد.<ref>ابن عساکر، ج ۵۹، ص ۱۵۱، ۱۷۷</ref> وی حکومت را امتیازی الهی برای خاندان خویش محسوب کرد. مورد اخیر به نگرش غالبی تبدیل شد که علاوه بر اینکه موروثیشدن خلافت در میان امویان را در پی داشت، مفهوم خلافت اسلامی را با دستاویزی مذهبی به سلطنت اسلامی مبدل ساخت. این امر بعدها با حدیثی منسوب به پیامبر، با مضمون خلافت سی سال است و پس از آن پادشاهی است،<ref>ابن فرّاء، ص ۲۰ـ۲۳</ref>تأکید و حتی به نوعی تأیید شد. | ||
وقتی که یزید در سال ۶۰ق به خلافت رسید، علاوه بر زیر پا نهادن ارزشهای اسلامی، تمام مخالفتها را با خشونت سرکوب کرد. برخورد با امام حسین (علیه السلام) و واقعه حره از این جمله است. از آن پس، مشروعیت خلافت با پایبندی به حق سنجیده نمیشد، بلکه خود او معیار حق و باطل بود. برپایی قیامهای مخالفان نشان میدهد که این نوع تلقی از خلیفهگری، اگرچه مسلط، اما همهگیر نبوده و به جز خاندان پیامبر که موضع خود را در قیام کربلا نشان دادند، گروههایی از مسلمانان، به ویژه اهالی [[حرمین]] ([[مکه]]، [[مدینه]]) و [[عراق]] | وقتی که یزید در سال ۶۰ق به خلافت رسید، علاوه بر زیر پا نهادن ارزشهای اسلامی، تمام مخالفتها را با خشونت سرکوب کرد. برخورد با امام حسین (علیه السلام) و واقعه حره از این جمله است. از آن پس، مشروعیت خلافت با پایبندی به حق سنجیده نمیشد، بلکه خود او معیار حق و باطل بود. برپایی قیامهای مخالفان نشان میدهد که این نوع تلقی از خلیفهگری، اگرچه مسلط، اما همهگیر نبوده و به جز خاندان پیامبر که موضع خود را در قیام کربلا نشان دادند، گروههایی از مسلمانان، به ویژه اهالی [[حرمین]] ([[مکه]]، [[مدینه]]) و [[عراق]] هم آن را برتابیدند.<ref>خلیفة بن خیاط، ص ۱۵۷؛ ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۷۳ـ۱۷۴؛ طبری، ج ۵، ص ۴۹۲</ref> | ||
یکی دیگر از داعیهداران خلافت، عبدالله بن زبیر بود که پس از مرگ یزید در سال ۶۴ق، بر پایه «عمل به کتاب خدا، سنّترسول و سیره خلفای صالح»، مردم را به بیعت با خویش فراخواند. این فراخوان که ادعا میکرد هدف اصلیاش بازگشت به شکل اولیه خلافت است، با کنارهگیری معاویة بن یزید از خلافت و اوضاع نابسامان امویان، بهتدریج ابعاد گستردهای یافت و از محدوده حجاز (محل آغاز قیام ابن زبیر) فراتر رفت. | یکی دیگر از داعیهداران خلافت، عبدالله بن زبیر بود که پس از مرگ یزید در سال ۶۴ق، بر پایه «عمل به کتاب خدا، سنّترسول و سیره خلفای صالح»، مردم را به بیعت با خویش فراخواند. این فراخوان که ادعا میکرد هدف اصلیاش بازگشت به شکل اولیه خلافت است، با کنارهگیری معاویة بن یزید از خلافت و اوضاع نابسامان امویان، بهتدریج ابعاد گستردهای یافت و از محدوده حجاز (محل آغاز قیام ابن زبیر) فراتر رفت. | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۱۰: | ||
سیطره سیاسی و تبلیغات گسترده امویان سبب شد تا مفهوم غالب خلافت و خلیفه در اذهان عمومی مسلمانان، حتی پس از روزگار امویان، همان مفهوم ترویجی امویان باشد. با این حال، به دلیل رفتار ظالمانه آنها با خاندان پیامبر، چهره حکومت آنها مخدوش و غیر قابل ترمیم باقی ماند. از همین رو بسیاری از مؤلفان مسلمان در طول تاریخ، از کاربرد واژه امیرالمؤمنین یا حتی خلیفه برای امویان خودداری کردهاند. حتی وجود دو خلیفه اصلاحگر اموی، عمر بن عبدالعزیز و یزید بن ولید، یا تلاشهای برخی مؤلفان برای توجیه عملکرد امویان<ref>خطیب اسکافی، ص ۱۲؛ طرطوشی، ص ۱۲۶ـ۱۲۷</ref>، در تطهیر چهره منفی آنان تأثیر چندانی نداشته است. | سیطره سیاسی و تبلیغات گسترده امویان سبب شد تا مفهوم غالب خلافت و خلیفه در اذهان عمومی مسلمانان، حتی پس از روزگار امویان، همان مفهوم ترویجی امویان باشد. با این حال، به دلیل رفتار ظالمانه آنها با خاندان پیامبر، چهره حکومت آنها مخدوش و غیر قابل ترمیم باقی ماند. از همین رو بسیاری از مؤلفان مسلمان در طول تاریخ، از کاربرد واژه امیرالمؤمنین یا حتی خلیفه برای امویان خودداری کردهاند. حتی وجود دو خلیفه اصلاحگر اموی، عمر بن عبدالعزیز و یزید بن ولید، یا تلاشهای برخی مؤلفان برای توجیه عملکرد امویان<ref>خطیب اسکافی، ص ۱۲؛ طرطوشی، ص ۱۲۶ـ۱۲۷</ref>، در تطهیر چهره منفی آنان تأثیر چندانی نداشته است. | ||
== عباسیان == | === عباسیان === | ||
سومین دوران خلافت اسلامی، دوره عباسیان است که بیش از پنج قرن (۱۳۲ـ۶۵۶ق) با ۳۷ خلیفه، بر قلمرو جهان اسلام حاکم بود. شکلگیری این خلافت با شعار الرضا من آل محمد (صلی الله علیه) بود و بیعت با سفاح بر مبنای احقاق حقوق اهل بیت و بازگشت میراث الهی (جانشینی) پیامبر (صلی الله علیه) به خاندانش صورت گرفت.<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۳۵۰ـ۳۵۱</ref> وراثت در ساختار خلافت عباسیان، رکن لازمالاجرا به شمار میآمد. | سومین دوران خلافت اسلامی، دوره عباسیان است که بیش از پنج قرن (۱۳۲ـ۶۵۶ق) با ۳۷ خلیفه، بر قلمرو جهان اسلام حاکم بود. شکلگیری این خلافت با شعار الرضا من آل محمد (صلی الله علیه) بود و بیعت با سفاح بر مبنای احقاق حقوق اهل بیت و بازگشت میراث الهی (جانشینی) پیامبر (صلی الله علیه) به خاندانش صورت گرفت.<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۳۵۰ـ۳۵۱</ref> وراثت در ساختار خلافت عباسیان، رکن لازمالاجرا به شمار میآمد. | ||