۸٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۵: | ||
نائینی به پیروی از استاد خود آخوند خراسانی و همچون شیخ محمد عبده نوآوریهای جالب توجهی در حوزه اندیشه سیاسی دینی دارد. او همانند عبده توحید را مغایر و ضد استبداد میداند(نائینی، ۱۳۷۸: ۵۱ و رشید رضا، ۴: ۶۰)، همچون او حکومت استبدادی را بدعتی در دین میداند<ref>نائینی، ۱۳۷۸: ۵۹ و رشید رضا، ۱۹۸۷، ج۴: ۲۰۴</ref>، همچون او نظر دینی خود مبنی بر ضرورت مشارکت مردم در اداره امور خویش و دخالت در حوزه عمومی را مستند به آموزههای دینی نظیر شورا و امر به معروف و نهی از منکر میکند<ref>نائینی، ۱۳۷۸: ۱۰۹و رشید رضا، ۱۹۸۷، ۴: ۳۰- ۶۰و۵: ۱۹۸و۱۹۹</ref> و همچون او میکوشد صورتی از حکومت دینی سازگار با دموکراسی و برخوردار از پارلمان و انتخابات و... به دست دهد.<ref>نائینی، ۱۳۷۸: ۸۷؛ رشید رضا، ۱۹۸۷، ۵: ۱۹۸و۱۹۹</ref> | نائینی به پیروی از استاد خود آخوند خراسانی و همچون شیخ محمد عبده نوآوریهای جالب توجهی در حوزه اندیشه سیاسی دینی دارد. او همانند عبده توحید را مغایر و ضد استبداد میداند(نائینی، ۱۳۷۸: ۵۱ و رشید رضا، ۴: ۶۰)، همچون او حکومت استبدادی را بدعتی در دین میداند<ref>نائینی، ۱۳۷۸: ۵۹ و رشید رضا، ۱۹۸۷، ج۴: ۲۰۴</ref>، همچون او نظر دینی خود مبنی بر ضرورت مشارکت مردم در اداره امور خویش و دخالت در حوزه عمومی را مستند به آموزههای دینی نظیر شورا و امر به معروف و نهی از منکر میکند<ref>نائینی، ۱۳۷۸: ۱۰۹و رشید رضا، ۱۹۸۷، ۴: ۳۰- ۶۰و۵: ۱۹۸و۱۹۹</ref> و همچون او میکوشد صورتی از حکومت دینی سازگار با دموکراسی و برخوردار از پارلمان و انتخابات و... به دست دهد.<ref>نائینی، ۱۳۷۸: ۸۷؛ رشید رضا، ۱۹۸۷، ۵: ۱۹۸و۱۹۹</ref> | ||
به هر حال همانگونه که عبده در مصر اولین متفکر مسلمانی است که میکوشد با اجتهاد در اندیشه سیاسی سنتی اسلامی در عالم اهل سنت، از نظریه خلافت به روایت سنتی آن فراتر رود و نظریه حکومت دینی سازگار با مشارکت و نظارت مردم در امر حکومت ارائه دهد، نائینی نیزاولین فقیه بنام شیعی است که امر سیاست و حکومت را از احکام غیبت خارج و به امری عمومی تحویل کرد و با اجتهاد در اندیشه سیاسی شیعی دوران خود، مجال مشارکت سیاسی را علاوه بر فقهای عدول برای تمامی مسلمانان فراهم نمود(بلقزیز، ۲۰۰۴: ۷۶) و ایده حق تصرف فقیه عادل در امر عمومی را که باور رایج آن روز بود، با ایده پارلمان و انتخاب درآمیخت و وظایف نواب عام را به نواب ملت در مجلس شورا منتقل کرد. | |||
===افول جریان اعتدالی اصلاحی در مصر و ایران=== | |||
از آغاز قرن بیستم گفتمان اصلاح دینی که تا آن زمان گفتمان برتر و دستکم قدرتمندی بود، رو به ضعف نهاد. با آشکار شدن گرایشات ناسیونالیستی جمعیت اتحاد و ترقی که از سال ۱۹۰۸م در ترکیه به قدرت رسیده بود، جریان ناسیونالیسم عربی که تا آن زمان بر عدم مرکزیت اداری و یا حداکثر بر اتحاد جامعه دول اسلامی با محوریت حکومت عثمانی تاکید میکرد، بهتدریج بهسمت اندیشههای استقلالطلبانه و تاسیس دول مستقل از دولت عثمانی پیش رفت. تحرک و فعالیت ناسیونالیستهای سکولار و بهویژه مسیحی عرب در این تحول نقش مهمی ایفا کرد. اعدام تعدادی از متفکران عرب نظیر عبدالحمید الزهراوی در سال ۱۹۱۶م توسط جمال پاشا در تقویت گرایشات قومیعربی تاثیر فراوانی داشت. این روند با تضعیف نقش عنصر اسلامی به نفع عنصر قومی در اندیشه ناسیونالیسم عربی همراه بود. | از آغاز قرن بیستم گفتمان اصلاح دینی که تا آن زمان گفتمان برتر و دستکم قدرتمندی بود، رو به ضعف نهاد. با آشکار شدن گرایشات ناسیونالیستی جمعیت اتحاد و ترقی که از سال ۱۹۰۸م در ترکیه به قدرت رسیده بود، جریان ناسیونالیسم عربی که تا آن زمان بر عدم مرکزیت اداری و یا حداکثر بر اتحاد جامعه دول اسلامی با محوریت حکومت عثمانی تاکید میکرد، بهتدریج بهسمت اندیشههای استقلالطلبانه و تاسیس دول مستقل از دولت عثمانی پیش رفت. تحرک و فعالیت ناسیونالیستهای سکولار و بهویژه مسیحی عرب در این تحول نقش مهمی ایفا کرد. اعدام تعدادی از متفکران عرب نظیر عبدالحمید الزهراوی در سال ۱۹۱۶م توسط جمال پاشا در تقویت گرایشات قومیعربی تاثیر فراوانی داشت. این روند با تضعیف نقش عنصر اسلامی به نفع عنصر قومی در اندیشه ناسیونالیسم عربی همراه بود. | ||
اگر تا پیش از این در اندیشه ناسیونالیستی عربی مجد و شکوه گذشته عرب مرهون اسلام تلقی میشد، از آن پس بهتدریج این اسلام بود که به دلیل استفاده از زبان عرب و داشتن حاملانی شایسته باید پیشرفت و گسترش خود را مرهون عرب باشد. این حرکت چنان به افراط گرایید که برخی نظیر عبدالرحمن البزاز، اسلام را دینی قومی و مخصوص اعراب دانستند. (جدعان، ۱۹۸۱: ۲۸۱) | اگر تا پیش از این در اندیشه ناسیونالیستی عربی مجد و شکوه گذشته عرب مرهون اسلام تلقی میشد، از آن پس بهتدریج این اسلام بود که به دلیل استفاده از زبان عرب و داشتن حاملانی شایسته باید پیشرفت و گسترش خود را مرهون عرب باشد. این حرکت چنان به افراط گرایید که برخی نظیر عبدالرحمن البزاز، اسلام را دینی قومی و مخصوص اعراب دانستند. (جدعان، ۱۹۸۱: ۲۸۱) | ||
سقوط خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۴م ضربه سیاسی- روانی سختی بر جریان اصلاحطلبی اسلامی در جهان تسنن وارد کرد. این حادثه از سوی طرفداران تفکر عرفیگرا و ناسیونالیسم عربی دلیل قاطعی بر ناکارآمدی و شکست اندیشه سیاسی اجتماعی اسلام در پاسخگویی به نیازهای جدید و به سرآمدن دوران اداره جامعه براساس اندیشه دینی تلقی و تبلیغ شد. این حادثه روند جدایی جریان ناسیونالیسم قومیعربی را از جریان اسلامی کامل کرد و شرایط سیاسی - اجتماعی را به سود تفکرات قومی سکولار تغییر داد. | سقوط خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۴م ضربه سیاسی- روانی سختی بر جریان اصلاحطلبی اسلامی در جهان تسنن وارد کرد. این حادثه از سوی طرفداران تفکر عرفیگرا و ناسیونالیسم عربی دلیل قاطعی بر ناکارآمدی و شکست اندیشه سیاسی اجتماعی اسلام در پاسخگویی به نیازهای جدید و به سرآمدن دوران اداره جامعه براساس اندیشه دینی تلقی و تبلیغ شد. این حادثه روند جدایی جریان ناسیونالیسم قومیعربی را از جریان اسلامی کامل کرد و شرایط سیاسی - اجتماعی را به سود تفکرات قومی سکولار تغییر داد. | ||
این تمایلات چنان بود که حتی اعلام اسلام به عنوان دین رسمی در قانون اساسی مصر را برنمیتابید. روشنفکران عرفیگرا در این دوره حتی به محتوای کاملا سکولار قانون اساسی مصر قانع نبودند و آن را به دلیل تصریح بر دین اسلام به عنوان دین رسمی مورد نقد قرار میدادند. از جمله محمود عزمی اصل ناظر بر اعلام دین اسلام به عنوان دین رسمی در قانون اساسی مصر را اصلی مشئوم مینامید.(جدعان، ۱۹۸۱: ۳۴۰) | این تمایلات چنان بود که حتی اعلام اسلام به عنوان دین رسمی در قانون اساسی مصر را برنمیتابید. روشنفکران عرفیگرا در این دوره حتی به محتوای کاملا سکولار قانون اساسی مصر قانع نبودند و آن را به دلیل تصریح بر دین اسلام به عنوان دین رسمی مورد نقد قرار میدادند. از جمله محمود عزمی اصل ناظر بر اعلام دین اسلام به عنوان دین رسمی در قانون اساسی مصر را اصلی مشئوم مینامید.(جدعان، ۱۹۸۱: ۳۴۰) | ||
در ایران نیز شاهد روندی مشابه البته به علل و عوامل تاحدودی متفاوت هستیم. روند تحولات سیاسی پس از مشروطه عملا آن چیزی نبود که رهبران روحانی مشروطه انتظار داشتند. فوت نابهنگام آیتالله آخوندخراسانی ضربه سنگینی بر رهبری روحانی مشروطه و حاملان اندیشه اصلاحی اعتدالی دینی وارد ساخت. از یکسو جریان روشنفکری عرفی با استفاده از آزادیهای سیاسی پدید آمده در نقد و نفی باورهای دینی و سنتی و مخالفت با علما، حریمها را درمینوردیدند و از سویی دیگر تندرویها و افراطگریها به تضعیف حکومت مرکزی و گسترش شورش و ناامنی و هرج و مرج انجامیده بود. دخالت دول بیگانه در امور داخلی بر شدت بحرانهای داخلی میافزود و نگرانی رهبری روحانی مشروطه را برمیانگیخت. نفوذ و گسترش تفکرات سوسیالیستی ملهم از انقلاب اکتبر شوروی در ایران نگرانی روحانیون را از احتمال خطر بیدینی به اوج میرساند و آنان را به تجدیدنظر در مداخله مستقیم در عرصه سیاست ناگزیر میساخت. نائینی به تدریج انزوای سیاسی اختیار کرد. با کودتای نظامی سال ۱۲۹۹ش و روی کار آمدن رضاخان که حمایت روشنفکران و روحانیونی نظیر نائینی را به همراه داشت و آغاز دیکتاتوری پهلوی، جنبش بیداری اسلامی عملا به محاق رفت. در این دوره که حدود بیست سال به طول انجامید، با سیطره فضای سنگین استبداد، رکود و سکون بر همه عرصههای فکری حاکم شد و هیچ فکر و اندیشهای امکان رشد و تنفس نیافت. | در ایران نیز شاهد روندی مشابه البته به علل و عوامل تاحدودی متفاوت هستیم. روند تحولات سیاسی پس از مشروطه عملا آن چیزی نبود که رهبران روحانی مشروطه انتظار داشتند. فوت نابهنگام آیتالله آخوندخراسانی ضربه سنگینی بر رهبری روحانی مشروطه و حاملان اندیشه اصلاحی اعتدالی دینی وارد ساخت. از یکسو جریان روشنفکری عرفی با استفاده از آزادیهای سیاسی پدید آمده در نقد و نفی باورهای دینی و سنتی و مخالفت با علما، حریمها را درمینوردیدند و از سویی دیگر تندرویها و افراطگریها به تضعیف حکومت مرکزی و گسترش شورش و ناامنی و هرج و مرج انجامیده بود. دخالت دول بیگانه در امور داخلی بر شدت بحرانهای داخلی میافزود و نگرانی رهبری روحانی مشروطه را برمیانگیخت. نفوذ و گسترش تفکرات سوسیالیستی ملهم از انقلاب اکتبر شوروی در ایران نگرانی روحانیون را از احتمال خطر بیدینی به اوج میرساند و آنان را به تجدیدنظر در مداخله مستقیم در عرصه سیاست ناگزیر میساخت. نائینی به تدریج انزوای سیاسی اختیار کرد. با کودتای نظامی سال ۱۲۹۹ش و روی کار آمدن رضاخان که حمایت روشنفکران و روحانیونی نظیر نائینی را به همراه داشت و آغاز دیکتاتوری پهلوی، جنبش بیداری اسلامی عملا به محاق رفت. در این دوره که حدود بیست سال به طول انجامید، با سیطره فضای سنگین استبداد، رکود و سکون بر همه عرصههای فکری حاکم شد و هیچ فکر و اندیشهای امکان رشد و تنفس نیافت. |