۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' می آ' به ' میآ') |
جز (جایگزینی متن - ' می گ' به ' میگ') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافقشده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب میدهد. | همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافقشده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب میدهد. | ||
اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع میکنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون میآورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع میکنم و معاویه را به خلافت | اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع میکنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون میآورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع میکنم و معاویه را به خلافت میگمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود مینهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: <big>لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.</big> عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین میآمد به او گفت: <big>تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند<ref>محمد جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رک: ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، قم، ناشر رضی، 1368 ش، ص200</ref>. | ||
=== انتخاب ابوموسی اشعری === | === انتخاب ابوموسی اشعری === | ||
بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(علیهالسلام) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیهالسلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را برای داوری بر | بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(علیهالسلام) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیهالسلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را برای داوری بر میگزینم. اما یاران امام گفتند کسی را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمیتواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضری نباید با هم به داوری بنشینند. اگر یکی مضری باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومی [یمنی (ابوموسی اشعری) باشد. | ||
لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ی ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ی ما داوری نمایند. امام (علیهالسلام)فرمود اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری می خواهید بکنید<ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref>. بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابوموسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (علیهالسلام) میانه خوبی نداشته باشد. | لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ی ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ی ما داوری نمایند. امام (علیهالسلام)فرمود اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری می خواهید بکنید<ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref>. بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابوموسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (علیهالسلام) میانه خوبی نداشته باشد. |