۲٬۸۸۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'محافظه کار' به 'محافظهکار') |
Wikivahdat (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' های ' به 'های ') |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
=ادامه تحصیل و سفر به طنطا= | =ادامه تحصیل و سفر به طنطا= | ||
پدر محمد که همه تلاش خود را برای آینده او به کار گرفته بود، از این که وی درس را رها کرده و میخواست به کشاورزی بپردازد، ناراحت بود و به هر ترتیب تلاش میکرد او را به محیط علم بازگرداند. پس از آن که چهل روز از ازدواج محمد سپری شد، پدرش سراغ محمد آمد و او را برای رفتن به طنطا و آموختن علم وادار کرد. وی که چاره ای جز اطاعت از پدر نمیدید بار سفر را بست و همراه یکی از افراد مورد اعتماد پدرش عازم طنطا گشت. گرمای شدید هوا و وزش طوفان تند و سوزان، توان محمد را از ادامه سفر گرفت. از این رو به اتفاق همراهش به دهکده «کنیسه اورین» که | پدر محمد که همه تلاش خود را برای آینده او به کار گرفته بود، از این که وی درس را رها کرده و میخواست به کشاورزی بپردازد، ناراحت بود و به هر ترتیب تلاش میکرد او را به محیط علم بازگرداند. پس از آن که چهل روز از ازدواج محمد سپری شد، پدرش سراغ محمد آمد و او را برای رفتن به طنطا و آموختن علم وادار کرد. وی که چاره ای جز اطاعت از پدر نمیدید بار سفر را بست و همراه یکی از افراد مورد اعتماد پدرش عازم طنطا گشت. گرمای شدید هوا و وزش طوفان تند و سوزان، توان محمد را از ادامه سفر گرفت. از این رو به اتفاق همراهش به دهکده «کنیسه اورین» که داییهای محمد در آنجا سکونت داشتند، رفتند و عصر آن روز محمد به همراهش اطمینان داد که حتماً به طنطا خواهد رفت و او میتواند از این پس، از وی جدا شود.<br> | ||
محمد در دهکده «کنیسه اورین» با پیرمردی وارسته معروف به «شیخ درویش» آشنا شد و با وی مأنوس گشت. درویش روزی کتاب یکی از اساتیدش را برداشت و به سراغ محمد رفت و به او گفت: چشمانم کم سو است، اگر میتوانی قسمتی از این کتاب را برایم بخوان! محمد که از کتاب و کتابخوانی متنفر شده بود به شدت این پیشنهاد را رد کرد و حتی کتاب درویش را به دور انداخت. پیر مرد صبور باز هم تقاضای خود را تکرار کرد تا این که محمد راضی شد قسمتی از آن را بخواند. وقتی چند سطر از آن کتاب را خواند، شیخ درویش شروع به تفسیر معانی کتاب نمود. این شیوه تا سه روز ادامه داشت تا این که روز سوم، محمد حدود سه ساعت کتاب شیخ را خواند و او توضیح داد و هرگز احساس خستگی نکرد، بلکه وقتی پیرمرد برای کار کشاورزی میخواست از خانه خارج شود، کتاب او را به امانت گرفت و شروع به مطالعه آن کرد و هر جا که متوجه نمیشد، علامت گذاشت تا از شیخ سؤال کند. به این ترتیب علاقه به خواندن کتاب دوباره در محمد زنده گشت و به گفته خودش در روز پنجم انقلابی در او پدید آمد و هیچ چیز به اندازه مطالعه و فهم مطالب برای او محبوب تر نبود.<ref>عثمان امین، همان، ص 21ـ23.</ref><br> | محمد در دهکده «کنیسه اورین» با پیرمردی وارسته معروف به «شیخ درویش» آشنا شد و با وی مأنوس گشت. درویش روزی کتاب یکی از اساتیدش را برداشت و به سراغ محمد رفت و به او گفت: چشمانم کم سو است، اگر میتوانی قسمتی از این کتاب را برایم بخوان! محمد که از کتاب و کتابخوانی متنفر شده بود به شدت این پیشنهاد را رد کرد و حتی کتاب درویش را به دور انداخت. پیر مرد صبور باز هم تقاضای خود را تکرار کرد تا این که محمد راضی شد قسمتی از آن را بخواند. وقتی چند سطر از آن کتاب را خواند، شیخ درویش شروع به تفسیر معانی کتاب نمود. این شیوه تا سه روز ادامه داشت تا این که روز سوم، محمد حدود سه ساعت کتاب شیخ را خواند و او توضیح داد و هرگز احساس خستگی نکرد، بلکه وقتی پیرمرد برای کار کشاورزی میخواست از خانه خارج شود، کتاب او را به امانت گرفت و شروع به مطالعه آن کرد و هر جا که متوجه نمیشد، علامت گذاشت تا از شیخ سؤال کند. به این ترتیب علاقه به خواندن کتاب دوباره در محمد زنده گشت و به گفته خودش در روز پنجم انقلابی در او پدید آمد و هیچ چیز به اندازه مطالعه و فهم مطالب برای او محبوب تر نبود.<ref>عثمان امین، همان، ص 21ـ23.</ref><br> | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
=محمد عبده در دانشگاه الازهر= | =محمد عبده در دانشگاه الازهر= | ||
تاریخ و قدمت این دانشگاه به سالهای 350ـ360 ق بر میگردد که در پی فتح مصر توسط چهارمین خلیفه فاطمی (المعی لدین الله / حکومت از 341ـ365ق) و تأسیس شهر قاهره، به دستور او نخستین مسجد این شهر ساخته شد و چون خلفای فاطمی شیعه بودند آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا(علزها السلام)«الازهر» نامزدند. این مسجد تا پایان دوره فاطمیان، مرکز علوم مذهبی شیعیان اسماعیلی بود. از صد سال گذشته تا امروز دانشگاه الازهر، یکی از مراکز مهم آموزشی به شمار میآید و در سال 1329 ق برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس طنطا، دسوق، دمیاط و اسکندریه به تابعیت این دانشگاه درآمدند.<ref>علی جواهر کلام، تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، ص 197؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص63.</ref> محمد در دانشگاه الازهر علوم تفسیر، فقه، اصول، ادبیات و تاریخ اسلام را فرا گرفت، و چون علوم عقلی در این دانشگاه تدریس نمیشد، برای فراگیری منطق و فلسفه به محضر «شیخ حسن الطویل» راه یافت و بخشی از فلسفه ابن سینا و منطق ارسطو را نزد او آموخت.<ref>الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 37.</ref> سپس در سال 1287 ق با آمدن «سیدجمال الدزن اسدآبادی» به قاهره، محمد نزد وی آمد و در مجلس درس او حاضر شد. | تاریخ و قدمت این دانشگاه به سالهای 350ـ360 ق بر میگردد که در پی فتح مصر توسط چهارمین خلیفه فاطمی (المعی لدین الله / حکومت از 341ـ365ق) و تأسیس شهر قاهره، به دستور او نخستین مسجد این شهر ساخته شد و چون خلفای فاطمی شیعه بودند آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا(علزها السلام)«الازهر» نامزدند. این مسجد تا پایان دوره فاطمیان، مرکز علوم مذهبی شیعیان اسماعیلی بود. از صد سال گذشته تا امروز دانشگاه الازهر، یکی از مراکز مهم آموزشی به شمار میآید و در سال 1329 ق برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس طنطا، دسوق، دمیاط و اسکندریه به تابعیت این دانشگاه درآمدند.<ref>علی جواهر کلام، تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، ص 197؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص63.</ref> محمد در دانشگاه الازهر علوم تفسیر، فقه، اصول، ادبیات و تاریخ اسلام را فرا گرفت، و چون علوم عقلی در این دانشگاه تدریس نمیشد، برای فراگیری منطق و فلسفه به محضر «شیخ حسن الطویل» راه یافت و بخشی از فلسفه ابن سینا و منطق ارسطو را نزد او آموخت.<ref>الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 37.</ref> سپس در سال 1287 ق با آمدن «سیدجمال الدزن اسدآبادی» به قاهره، محمد نزد وی آمد و در مجلس درس او حاضر شد. | ||
سیدجمال در قاهره و خارج از دانشگاه الازهر، به تدریس علوم عقلی مشغول شد و محمد عبده نخستین شاگردی بود که به وی پیوست. در واقع تأثیرگذارترین فرد بر محمد عبده، این استاد والامقام بود که | سیدجمال در قاهره و خارج از دانشگاه الازهر، به تدریس علوم عقلی مشغول شد و محمد عبده نخستین شاگردی بود که به وی پیوست. در واقع تأثیرگذارترین فرد بر محمد عبده، این استاد والامقام بود که سالهای زیادی را با هم بودند و شیخ محمد عبده نزدیکترین شاگرد سیدجمال بود. محمد به این استاد خود عشق میورزید و خود را در مقابل او بسیار کوچک میشمرد. وی در آغاز نامه ای که از بیروت برای سیدجمال در پاریس ارسال کرد با تعبیر «مولای اعظم» از او یاد نمود. محمد ضمن این که خود در کلاسهای سید شرکت میکرد، دیگران را نیز تشویق میکرد تا در کلاسهای ریاضیات، فلسفه و کلام سید شرکت کنند.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 40.</ref> استادان الازهر و بیشتر طلاب ازهری، شروع به تهمت زدن به شاگردان سید و شخص محمد عبده کردند و این چنین تصور میکردند که این علوم باعث سستی عقاید میشود. <ref>تاریخ مصر و خاندان محمدعلی بزرگ، ص 187.</ref><br> | ||
به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتی که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهمترین شاگردان او «[[رشید رضا|محمد رشید رضا]]» است که در درسهای تفسیر محمد عبده شرکت میکرد و آموختههایش را در ضمن کتابی به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده میتوان به کسانی چون «[[سعد زغلول]]» (متوفای 1346ق)، «[[طه حسین]]»(متوفای 1393ق)، «[[شیخ عبدالقادر مغربی]]»، «[[شیخ مصطفی عبدالرزاق]]» و «[[شیخ محمد مصطفی مراغی]]» اشاره کرد. با این که برخی از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگری با تشیع داشتهاند.<br> | به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتی که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهمترین شاگردان او «[[رشید رضا|محمد رشید رضا]]» است که در درسهای تفسیر محمد عبده شرکت میکرد و آموختههایش را در ضمن کتابی به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده میتوان به کسانی چون «[[سعد زغلول]]» (متوفای 1346ق)، «[[طه حسین]]»(متوفای 1393ق)، «[[شیخ عبدالقادر مغربی]]»، «[[شیخ مصطفی عبدالرزاق]]» و «[[شیخ محمد مصطفی مراغی]]» اشاره کرد. با این که برخی از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگری با تشیع داشتهاند.<br> | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
=مبارزههای اصلاحطلبانه= | =مبارزههای اصلاحطلبانه= | ||
قبل از این که مبارزههای شیخ محمد عبده را که غالباً به همراه سیدجمال بوده، بیان کنیم بهتر است مروری بر وضعیت سیاسی و فرهنگی جامعه آن روز بیفکنیم. در فرهنگ مصریان آن روز، به پادشاه و سلطان آن کشور «خدیو» میگفتند. در زمان شیخ محمد عبده چندین خدیو حکومت کردند. نخستین آنها که بخشی از | قبل از این که مبارزههای شیخ محمد عبده را که غالباً به همراه سیدجمال بوده، بیان کنیم بهتر است مروری بر وضعیت سیاسی و فرهنگی جامعه آن روز بیفکنیم. در فرهنگ مصریان آن روز، به پادشاه و سلطان آن کشور «خدیو» میگفتند. در زمان شیخ محمد عبده چندین خدیو حکومت کردند. نخستین آنها که بخشی از مبارزههای شیخ محمد عبده در عصر وی صورت گرفت، «اسماعیل پاشا» بود. وی فرزند ابراهیم پاشا و نوه محمدعلی پاشای بزرگ بود. اسماعیل پاشا مدت زیادی در پاریس به سر برد و به تحصیل مشغول بود. در طول حکومتش تلاش داشت تمدن و آداب مصری را به فرهنگ غربی سوق دهد. وی شانزده سال حکومت کرد و سلطنت را در خانواده خود موروثی نمود. وی گرچه تمایلات غربی داشت سرانجام در اثر فشارهای مردم و برخی عوامل دیگر، در مقابل غربیها ایستادگی کرد و تن به خواستههای اقتصادی انگلیس نداد. در همین راستا نخستین مجلس مشورتی مصر که شامل 75 نفر بود به دستور خدیو اسماعیل و در پی فشارهایی که سیدجمال وارد کرده بود، تحقق پذیرفت.<ref>تاریخ مصر و خاندان بزرگ محمدعلی بزرگ، ص 96.</ref><br> | ||
پس از اسماعیل پاشا، فرزندش توفیق پاشا بر مسند حکومت نشست که به مراتب بدتر از پدر خود عمل کرد. وی ابتدا با سید جمال از در دوستی وارد شد اما پس از اندکی در مقابل وی موضع گرفت. سید جمال عقیده داشت باید مصلحین اجتماعی گرد هم آمده و در قالب یک سازمان و تشکیلات به فعالیت بپردازند تا بتوانند با نیروی استعمار که آن روز به شدت در مصر نفوذ کرده بود، مبارزه کنند. سیدجمال برای دستیابی به این هدف به تأسیس یک تشکل سیاسی به نام «حزب وطنی» اقدام نمود و از دانشجویان زبده و خوش فکر خود عدهای را که بیش از سیصد تن میشدند، جمع کرد. محمد عبده به عنوان شاخصترین فرد بعد از سیدجمال، در این حزب فعالیت میکرد.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 24؛ عثمان امین، همان، ص 47.</ref><br> | پس از اسماعیل پاشا، فرزندش توفیق پاشا بر مسند حکومت نشست که به مراتب بدتر از پدر خود عمل کرد. وی ابتدا با سید جمال از در دوستی وارد شد اما پس از اندکی در مقابل وی موضع گرفت. سید جمال عقیده داشت باید مصلحین اجتماعی گرد هم آمده و در قالب یک سازمان و تشکیلات به فعالیت بپردازند تا بتوانند با نیروی استعمار که آن روز به شدت در مصر نفوذ کرده بود، مبارزه کنند. سیدجمال برای دستیابی به این هدف به تأسیس یک تشکل سیاسی به نام «حزب وطنی» اقدام نمود و از دانشجویان زبده و خوش فکر خود عدهای را که بیش از سیصد تن میشدند، جمع کرد. محمد عبده به عنوان شاخصترین فرد بعد از سیدجمال، در این حزب فعالیت میکرد.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 24؛ عثمان امین، همان، ص 47.</ref><br> | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
او در کنار این مقالات از نحوه اداره حکومت نیز انتقاد میکرد و پیشنهادهای خود مبنی بر ساماندهی اوضاع کشور را از طریق تقویت مجلس آن کشور ارائه میداد. وی از عملکرد هر کس یا هر مؤسسه و وزارتخانهای که در مسیر الهی قدم برنمیداشت، انتقاد مینمود. مقالات متعدد شیخ محمد عبده در زمینه ضرورت وجود مجلس اعلای تصمیمگیر، باعث شد مجلس اعلای مصر تأسیس شود و خود وی نیز به عضویت در آن نازل آید.<ref>عثمان امین، همان، ص 54ـ55.</ref><br> | او در کنار این مقالات از نحوه اداره حکومت نیز انتقاد میکرد و پیشنهادهای خود مبنی بر ساماندهی اوضاع کشور را از طریق تقویت مجلس آن کشور ارائه میداد. وی از عملکرد هر کس یا هر مؤسسه و وزارتخانهای که در مسیر الهی قدم برنمیداشت، انتقاد مینمود. مقالات متعدد شیخ محمد عبده در زمینه ضرورت وجود مجلس اعلای تصمیمگیر، باعث شد مجلس اعلای مصر تأسیس شود و خود وی نیز به عضویت در آن نازل آید.<ref>عثمان امین، همان، ص 54ـ55.</ref><br> | ||
پس از تأسیس مجلس ملی و کشمکشهایی که در این زمینه به وجود آمد، در اثر مخالفت انگلستان و فرانسه و هم چنین مخالفت برخی از رهبران مصر با تشکیل چنین مجلسی، زمینه برای انقلاب «عرابی پاشا» یکی از افسران بلندپایه ارتش مصر و کسی که موافق مجلس ملی بود، فراهم گشت و محمد عبده نیز در این قیام نقش به سزایی داشته است، هر چند او به هیچ وجه با اصل قیام موافق نبود و بارها مخالفت خود را با تحرکات تشنج زا ابراز کرده بود. محمد عقیده داشت برای اصلاحات نیازی به این گونه برخوردها نیست بلکه با تربیت جامعه و بالا بردن روحیه اجتماعی در مردم میتوان به نتایج دلخواه رسید. وی در سخن | پس از تأسیس مجلس ملی و کشمکشهایی که در این زمینه به وجود آمد، در اثر مخالفت انگلستان و فرانسه و هم چنین مخالفت برخی از رهبران مصر با تشکیل چنین مجلسی، زمینه برای انقلاب «عرابی پاشا» یکی از افسران بلندپایه ارتش مصر و کسی که موافق مجلس ملی بود، فراهم گشت و محمد عبده نیز در این قیام نقش به سزایی داشته است، هر چند او به هیچ وجه با اصل قیام موافق نبود و بارها مخالفت خود را با تحرکات تشنج زا ابراز کرده بود. محمد عقیده داشت برای اصلاحات نیازی به این گونه برخوردها نیست بلکه با تربیت جامعه و بالا بردن روحیه اجتماعی در مردم میتوان به نتایج دلخواه رسید. وی در سخن رانیهای خود میگفت: «انقلاب نظامی عرابی پاشا صحیح نیست. او با روش خود مصر را در دامان بیگانه انداخته و قدرت و نفوذ اجانب را در این کشور توسعه داده است.»<ref>عبقری، الاصلاح و التعلیم، ص 117.</ref> اما با وجود تمام این مخالفتها وقتی مصر را در خطر دید دست در دست عرابی پاشا گذاشت و از او حمایت کرد.<ref>عثمان امین، همان، ص 59.</ref> چون با شرایط به وجود آمده و برای ممانعت از نفوذ فیزیکی انگلستان در مصر چارهای جز این نداشت. پس از این که عرابی پاشا شکست خورد و تبعید شد، شیخ محمد عبده نیز برای همکاری با او، سه ماه به زندان رفت و سپس از مصر اخراج و تبعید گشت. وی در زندان، وقایع و ماهیت قیام عرابی پاشا را به رشته تحریر درآورد و نظرات خود را دراینباره نوشت. وی در این نوشته تصریح کرد که باید مقاومت در برابر انگلیس در قیام عرابی پاشا ادامه مییافت اما افسوس که عدهای مانند سلطان پاشا خیانت کردند.<ref>الاعمال الکامله للامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 501ـ503.</ref><br> | ||
=تأسیس مجله «عروة الوثقی» در پاریس= | =تأسیس مجله «عروة الوثقی» در پاریس= | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
=تفکرات و نقش محمد عبده در تقریب مذاهب= | =تفکرات و نقش محمد عبده در تقریب مذاهب= | ||
محمد عبده همان دردهایی را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس میکرد. چیزی که وی را از سیدجمال متمایز میسازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایی از سیدجمال آزار میداد، جست وجوی راه معتدلی بود که بین جمود فکری و قشری مآبی برخی علمای دینی و افراط | محمد عبده همان دردهایی را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس میکرد. چیزی که وی را از سیدجمال متمایز میسازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایی از سیدجمال آزار میداد، جست وجوی راه معتدلی بود که بین جمود فکری و قشری مآبی برخی علمای دینی و افراط کاریهای روشنفکران ناپخته وجود داشت. عبده بر خلاف سید جمال، آن نوع مسئولیتی را احساس میکرد که یک عالم دینی احساس میکند، از این رو عبده مسائلی را طرح کرد که سیدجمال مطرح نکرده بود; از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسفه حقوقی در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخ گوی مسائل روز باشد. وی که مانند سیدجمال در پی وحدت دنیای اسلام بود و با تعصبهای فرقهای میانه خوشی نداشت، وقتی که به قول خودش نهجالبلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتی وقتی به خطبههایی رسید که علیه خلفای صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بی مانند [[امام علی (ع)|علی(علیهالسلام)]] خودداری ننمود.<ref>مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص 36.</ref><br> | ||
شیخ محمد عبده در رویایی با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامی حل خواهد شد. وی دراینباره با «تولستوی» (از ادیبان روسی که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوی که هم عصر عبده بود میگفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین میدانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن ادیان الهی، جزء آرزوهای شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وی در دوران میان سالی، آن هنگام که در بیروت به سر میبرد و کانونی به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عده ی زیادی از علما و ادبا در این کانون شرکت میکردند و مسیحیان نیز به این مجالس میآمدند. وی در این کانون درباره وحدت ادیان الهی سخن میگفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهی (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیسای انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتی درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.</ref><br> | شیخ محمد عبده در رویایی با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامی حل خواهد شد. وی دراینباره با «تولستوی» (از ادیبان روسی که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوی که هم عصر عبده بود میگفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین میدانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن ادیان الهی، جزء آرزوهای شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وی در دوران میان سالی، آن هنگام که در بیروت به سر میبرد و کانونی به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عده ی زیادی از علما و ادبا در این کانون شرکت میکردند و مسیحیان نیز به این مجالس میآمدند. وی در این کانون درباره وحدت ادیان الهی سخن میگفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهی (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیسای انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتی درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.</ref><br> |
ویرایش