۲٬۸۸۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میشد' به 'میشد') |
Wikivahdat (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' های ' به 'های ') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
نام طبرستان را معرب عبارت «تاپورستان» (به فارسی میانه: Tapurstan.png) دانستهاند که اشاره به سرزمین سکونت قوم تپور دارد<ref>اسلامی، حسین (۱۳۷۲). تاریخ دو هزارساله ساری. دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر. ص. ۲۰–۲۱</ref>. به گفته کتزیاس قوم تپور مطیع نینوس، حاکم آشور، بودند. به گفته آریان گروهی از قوم تپور در عصر هخامنشی و اسکندر در میان هیرکانیا و آمارد حضور داشتند و اسکندر سرزمین آمارد را به قلمرو فرادات حاکم تپور ضمیمه کرد<ref>آقاجانی الیزه، هاشم (۱۳۹۲). «خاستگاه تپوریها تا تشکیل شهربی تبرستان». ۸ (۳۱): ۵–۹</ref>. به گفته ویلفرد مادلونگ، تپورها که در ابتدا در قسمت جنوب شرقی منطقه زندگی میکردند، در اوایل تحت تسلط هخامنشیان قرار گرفتند، آماردها توسط اسکندر بزرگ و بعداً توسط پارتیان شکست خوردند و در قرن دوم پیش از میلاد آنها را در اطراف [[ری]] اسکان دادند. قلمرو سابق آماردها توسط تپورها اشغال شده بود. [[بطلمیوس]] در ناحیه شرق دیلم در ساحل دریای مازندران تنها از تپورها یاد میکند. دیلم بخش کوهستانی گیلان بود<ref>[https://books.google.com/books?id=Baz_AwAAQBAJ&pg=PA231#v=onepage&q&f=false گیلان]</ref>. به گفته واسیلی بارتلد تپوریها در قسمت جنوب شرقی ولایت سکونت داشتند و در قید اطاعت هخامنشیان درآمده بودند و آماردها مغلوب اسکندر مقدونی و بعد مغلوب اشکانیان شدند و اشکانیان در قرن دوم ق. م آنها را در حوالی ری سکونت دادند و اراضی سابق آماردها به تصرف تپوریها درآمد و بطلمیوس در شرح دیلم یعنی قسمت شرقی گیلان در ساحل بحر خزر فقط از تپوریها نام میبرد<ref>بارتلد، واسیلی (۱۳۰۸). تذکره جغرافیای تاریخی ایران. اتحادیه تهران. ص. ۲۸۳</ref>. به گفته [[مجتبی مینوی]] قوم آمارد و قوم تپوری در سرزمین مازندران میزیستند و تپوریها در ناحیه کوهستانی مازندران و آماردها در ناحیه جلگهای مازندران سکونت داشتند. در سال ۱۷۶ ق. م فرهاد اول اشکانی قوم آمارد را به ناحیه خوار کوچاند و تپوریها تمام ناحیه مازندران را فرو گرفتند و تمام ولایت به اسم ایشان تپورستان نامیده شد<ref>مینوی، مجتبی (۱۳۴۲). مازیار. موسسه مطبوعاتی امیرکبیر. ص. ۹</ref>.احسان یارشاطر در کتاب تاریخ ایران کمبریج تپوریها قومی خوانده است که در دوران فرهاد یکم اشکانی، از پرثوه (Parthyene) به مناطق مرکزی جنوب دریای خزر (مازندران کنونی و حوالی آن) کوچانده شدند و تپورها با قوم آمارد، در همسایگی غربیشان، درآمیخته شد و با هضم در جوامع آریایی، قومیت کنونی مازندرانی را تشکیل دادند<ref>[https://books.google.com/books?id=y7IHmyKcPtYC&lpg=PP1&pg=PA766#v=onepage&q&f=false جغرافیا]</ref>. | نام طبرستان را معرب عبارت «تاپورستان» (به فارسی میانه: Tapurstan.png) دانستهاند که اشاره به سرزمین سکونت قوم تپور دارد<ref>اسلامی، حسین (۱۳۷۲). تاریخ دو هزارساله ساری. دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر. ص. ۲۰–۲۱</ref>. به گفته کتزیاس قوم تپور مطیع نینوس، حاکم آشور، بودند. به گفته آریان گروهی از قوم تپور در عصر هخامنشی و اسکندر در میان هیرکانیا و آمارد حضور داشتند و اسکندر سرزمین آمارد را به قلمرو فرادات حاکم تپور ضمیمه کرد<ref>آقاجانی الیزه، هاشم (۱۳۹۲). «خاستگاه تپوریها تا تشکیل شهربی تبرستان». ۸ (۳۱): ۵–۹</ref>. به گفته ویلفرد مادلونگ، تپورها که در ابتدا در قسمت جنوب شرقی منطقه زندگی میکردند، در اوایل تحت تسلط هخامنشیان قرار گرفتند، آماردها توسط اسکندر بزرگ و بعداً توسط پارتیان شکست خوردند و در قرن دوم پیش از میلاد آنها را در اطراف [[ری]] اسکان دادند. قلمرو سابق آماردها توسط تپورها اشغال شده بود. [[بطلمیوس]] در ناحیه شرق دیلم در ساحل دریای مازندران تنها از تپورها یاد میکند. دیلم بخش کوهستانی گیلان بود<ref>[https://books.google.com/books?id=Baz_AwAAQBAJ&pg=PA231#v=onepage&q&f=false گیلان]</ref>. به گفته واسیلی بارتلد تپوریها در قسمت جنوب شرقی ولایت سکونت داشتند و در قید اطاعت هخامنشیان درآمده بودند و آماردها مغلوب اسکندر مقدونی و بعد مغلوب اشکانیان شدند و اشکانیان در قرن دوم ق. م آنها را در حوالی ری سکونت دادند و اراضی سابق آماردها به تصرف تپوریها درآمد و بطلمیوس در شرح دیلم یعنی قسمت شرقی گیلان در ساحل بحر خزر فقط از تپوریها نام میبرد<ref>بارتلد، واسیلی (۱۳۰۸). تذکره جغرافیای تاریخی ایران. اتحادیه تهران. ص. ۲۸۳</ref>. به گفته [[مجتبی مینوی]] قوم آمارد و قوم تپوری در سرزمین مازندران میزیستند و تپوریها در ناحیه کوهستانی مازندران و آماردها در ناحیه جلگهای مازندران سکونت داشتند. در سال ۱۷۶ ق. م فرهاد اول اشکانی قوم آمارد را به ناحیه خوار کوچاند و تپوریها تمام ناحیه مازندران را فرو گرفتند و تمام ولایت به اسم ایشان تپورستان نامیده شد<ref>مینوی، مجتبی (۱۳۴۲). مازیار. موسسه مطبوعاتی امیرکبیر. ص. ۹</ref>.احسان یارشاطر در کتاب تاریخ ایران کمبریج تپوریها قومی خوانده است که در دوران فرهاد یکم اشکانی، از پرثوه (Parthyene) به مناطق مرکزی جنوب دریای خزر (مازندران کنونی و حوالی آن) کوچانده شدند و تپورها با قوم آمارد، در همسایگی غربیشان، درآمیخته شد و با هضم در جوامع آریایی، قومیت کنونی مازندرانی را تشکیل دادند<ref>[https://books.google.com/books?id=y7IHmyKcPtYC&lpg=PP1&pg=PA766#v=onepage&q&f=false جغرافیا]</ref>. | ||
نام تاریخی سرزمین شمالی ایران در دوران باستان بصورت تپوشآری و تپوری و تپورستان بودهاست که ریشه در نام قوم تپور دارد. به گفته اسدالله عمادی نخستین بار نام این سرزمین در کتیبههای آشوری بصورت تپوشآری ذکر شدهاست<ref>عمادی، اسدالله (۱۳۷۲). بازخوانی تاریخ مازندران. نشر فرهنگ خانه مازندران. ص. ۶۸</ref>.اسدالله عمادی ادعای کوچ قوم تپور از پرثوه به مازندران را رد مینماید و میگوید پیش از آنکه اشکانیان به قدرت برسند تپورها در مازندران ساکن بودند و کراتر فرمانده یونانی از سرزمین آنها گذشت<ref>عمادی، اسدالله (۱۳۷۲). بازخوانی تاریخ مازندران. نشر فرهنگ خانه مازندران. ص. ۴۰</ref>. نظر مورخین یونانی نیز موافق با نظر اسدالله عمادی میباشد و کتزیاس مورخ یونانی عصر هخامنشی سرزمین تپوری را همان مازندران میداند و سرزمین تپوری را سرزمینی ما بین هیرکانی و کادوسی معرفی میکندOf the lands which lie on the <ref>sea and of the others which border on these, Ninus subdued Egypt and Phoenicia, then Coele-Syria, Cilicia, Pamphylia, and Lycia, and also Caria, Phrygia, and Lydia; moreover, he brought under his sway the Troad, Phrygia on the Hellespont, Propontis, Bithynia, Cappadocia, and all the barbarian nations who inhabit the shores of the Pontus as far as the Tanais; he also made himself lord of the lands of the Cadusii, Tapyri, Hyrcanii, Drangi, of the Derbici, Carmanii, Choromnaei, and of the Borcanii, and Parthyaei; and he invaded both Persis and Susiana and Caspiana, as it is called, which is entered by exceedingly narrow passes, known for that reason as the Caspian Gates. 4 Many other lesser nations he also brought under his rule, about whom it would be a long task to speak. But since Bactriana was difficult to invade and contained multitudes of warlike men, after much toil and labour in vain he deferred to a later time the war against the Bactriani, and leading his forces back into Assyria selected a place excellently situated for the founding of a great city.. Diodorus Siculus, Library 1-7 (2.2.3)</ref> و پولیبیوس نیز کوههای تپوری را همان کوههای مازندران میداند و به این کوه بین دروازه کاسپین (گرمسار) و دریای هیرکانی اشاره میکندMedia lies in central Asia, and <ref>looked at as a whole, is superior in size and in the height of its mountain-ranges to any other district in Asia. 4 Again it overlooks the country of some of the bravest and largest tribes. For outside its eastern border it has the desert plain that separates Persia from Parthia; 5 it overlooks and commands the so called Caspian Gates, and reaches as far as the mountains of the Tapyri, which are not far distant from the Hyrcanian Sea. Polybius, Histories (5.44.3)</ref> و استرابون به سرزمین تپوری در نزدیکی ری و دروازه کاسپین (گرمسار) اشاره میکند<ref>Parts of the Parthian country are Comisene and Chorene, and, one may almost say, the whole region that extends as far as the Caspian Gates and Rhagae and the Tapyri, which formerly belonged to Media. strabo (11.9.1)</ref> و آریان و کوینت کورس در شرح | نام تاریخی سرزمین شمالی ایران در دوران باستان بصورت تپوشآری و تپوری و تپورستان بودهاست که ریشه در نام قوم تپور دارد. به گفته اسدالله عمادی نخستین بار نام این سرزمین در کتیبههای آشوری بصورت تپوشآری ذکر شدهاست<ref>عمادی، اسدالله (۱۳۷۲). بازخوانی تاریخ مازندران. نشر فرهنگ خانه مازندران. ص. ۶۸</ref>.اسدالله عمادی ادعای کوچ قوم تپور از پرثوه به مازندران را رد مینماید و میگوید پیش از آنکه اشکانیان به قدرت برسند تپورها در مازندران ساکن بودند و کراتر فرمانده یونانی از سرزمین آنها گذشت<ref>عمادی، اسدالله (۱۳۷۲). بازخوانی تاریخ مازندران. نشر فرهنگ خانه مازندران. ص. ۴۰</ref>. نظر مورخین یونانی نیز موافق با نظر اسدالله عمادی میباشد و کتزیاس مورخ یونانی عصر هخامنشی سرزمین تپوری را همان مازندران میداند و سرزمین تپوری را سرزمینی ما بین هیرکانی و کادوسی معرفی میکندOf the lands which lie on the <ref>sea and of the others which border on these, Ninus subdued Egypt and Phoenicia, then Coele-Syria, Cilicia, Pamphylia, and Lycia, and also Caria, Phrygia, and Lydia; moreover, he brought under his sway the Troad, Phrygia on the Hellespont, Propontis, Bithynia, Cappadocia, and all the barbarian nations who inhabit the shores of the Pontus as far as the Tanais; he also made himself lord of the lands of the Cadusii, Tapyri, Hyrcanii, Drangi, of the Derbici, Carmanii, Choromnaei, and of the Borcanii, and Parthyaei; and he invaded both Persis and Susiana and Caspiana, as it is called, which is entered by exceedingly narrow passes, known for that reason as the Caspian Gates. 4 Many other lesser nations he also brought under his rule, about whom it would be a long task to speak. But since Bactriana was difficult to invade and contained multitudes of warlike men, after much toil and labour in vain he deferred to a later time the war against the Bactriani, and leading his forces back into Assyria selected a place excellently situated for the founding of a great city.. Diodorus Siculus, Library 1-7 (2.2.3)</ref> و پولیبیوس نیز کوههای تپوری را همان کوههای مازندران میداند و به این کوه بین دروازه کاسپین (گرمسار) و دریای هیرکانی اشاره میکندMedia lies in central Asia, and <ref>looked at as a whole, is superior in size and in the height of its mountain-ranges to any other district in Asia. 4 Again it overlooks the country of some of the bravest and largest tribes. For outside its eastern border it has the desert plain that separates Persia from Parthia; 5 it overlooks and commands the so called Caspian Gates, and reaches as far as the mountains of the Tapyri, which are not far distant from the Hyrcanian Sea. Polybius, Histories (5.44.3)</ref> و استرابون به سرزمین تپوری در نزدیکی ری و دروازه کاسپین (گرمسار) اشاره میکند<ref>Parts of the Parthian country are Comisene and Chorene, and, one may almost say, the whole region that extends as far as the Caspian Gates and Rhagae and the Tapyri, which formerly belonged to Media. strabo (11.9.1)</ref> و آریان و کوینت کورس در شرح جنگهای اسکندر مقدونی و [[هخامنشیان]] به یک ساتراپ به نام ساتراپ تپوری در حاشیه دریای مازندران اشاره میکنند که سرزمین آمارد نیز به آن ضمیمه شده بود<ref>[http://www.perseus.tufts.edu/hopper/text?doc=Perseus:text:1999.04.0064:entry=tapuri-geo جغرافی]</ref>. دانشنامه ایرانیکا نیز در مقاله مردمان باستانی ایران، در ارتباط با قوم تپور به گزارشهای بطلمیوس و استرابون و آریان یونانی و کوینت کورس، مورخ رومی، استناد کردهاست<ref>[https://iranicaonline.org/articles/iran-v2-peoples-pre-islamic ایرانیکا]</ref>. | ||
چینیها تپورستان را «ثو په سه تان» مینامیدند<ref>مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۴۵</ref>. مورخین ارمنی عصر ساسانی همچون موسی خورنی و سبئوس به این سرزمین با عنوان تپرستان یاد کردهاند. نام این سرزمین در سکه اسپهبدان طبرستان بصورت تپورستان ذکر شده است<ref>مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۴۵</ref>. | چینیها تپورستان را «ثو په سه تان» مینامیدند<ref>مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۴۵</ref>. مورخین ارمنی عصر ساسانی همچون موسی خورنی و سبئوس به این سرزمین با عنوان تپرستان یاد کردهاند. نام این سرزمین در سکه اسپهبدان طبرستان بصورت تپورستان ذکر شده است<ref>مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۴۵</ref>. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
امین احمد رازی مولف کتاب تذکره هفت اقلیم در باب طبرستان مینویسد:از حوالی جرجان و حدود دامغان تا کوهستان ری و طالقان بخشی از طبرستان است. رستمدار و کجور و دیمه و لاریجان نیز متعلق به طبرستان است و برخی جیلانات را نیز داخل طبرستان شمردهاند<ref>احمد رازی، امین (۱۳۷۸). تذکره هفت اقلیم. انتشارات سروش. ص. ۱۲۷۶</ref><ref>طاهری، محمدرضا (۱۳۷۸). تذکره هفت اقلیم. انتشارات سروش. ص. ۱۲۷۶</ref>. | امین احمد رازی مولف کتاب تذکره هفت اقلیم در باب طبرستان مینویسد:از حوالی جرجان و حدود دامغان تا کوهستان ری و طالقان بخشی از طبرستان است. رستمدار و کجور و دیمه و لاریجان نیز متعلق به طبرستان است و برخی جیلانات را نیز داخل طبرستان شمردهاند<ref>احمد رازی، امین (۱۳۷۸). تذکره هفت اقلیم. انتشارات سروش. ص. ۱۲۷۶</ref><ref>طاهری، محمدرضا (۱۳۷۸). تذکره هفت اقلیم. انتشارات سروش. ص. ۱۲۷۶</ref>. | ||
ابن فقیه همدانی مورخ قرن سوم در مختصر البلدان به وجود سی و یک پادگان در طبرستان اشاره مینماید. وی مینویسد: از آغاز طبرستان تا مرز دیلم سی و یک مسلحه افتاده است. در هر مسلحه از دویست تا هزار مرد است. پادگانهای طبرستان شامل: تمیشه، نامیه، لمراسک، مهران، دامادان، کوسان، بعدان، اسرم، خرمآباد، ساری، کولا، دزا، ارطه، چمنو، مشکینوان، بالامیان، یزدان آباد، جیلامان، ترنجه، متسکی، میله، آمل، هلافان، جیلانآباد، طابران، ناتل، پایدشت، کجور، سعیدآباد، چالوس و کلار میشدند<ref>نیستانی، جواد (۱۳۸۹). «مکان یابی | ابن فقیه همدانی مورخ قرن سوم در مختصر البلدان به وجود سی و یک پادگان در طبرستان اشاره مینماید. وی مینویسد: از آغاز طبرستان تا مرز دیلم سی و یک مسلحه افتاده است. در هر مسلحه از دویست تا هزار مرد است. پادگانهای طبرستان شامل: تمیشه، نامیه، لمراسک، مهران، دامادان، کوسان، بعدان، اسرم، خرمآباد، ساری، کولا، دزا، ارطه، چمنو، مشکینوان، بالامیان، یزدان آباد، جیلامان، ترنجه، متسکی، میله، آمل، هلافان، جیلانآباد، طابران، ناتل، پایدشت، کجور، سعیدآباد، چالوس و کلار میشدند<ref>نیستانی، جواد (۱۳۸۹). «مکان یابی پادگانهای نظامی طبرستان در صدر اسلام (براساس منابع مکتوب)». دانشنامه علوم اجتماعی تربیت مدرس. ۲ (۴): ۱۴۰</ref>. | ||
پس از حمله مغولها، در قرن دهم نام مازندران بر این سرزمین گذاشته شد. بنا بر نظر بخشی از مورخان، تا پیش از این دوره، مازندران سرزمینی نیمه اساطیری محسوب میشد که در شاهنامه و دیگر حماسهها و اساطیر ایران نامش رفته بود. اما طبرستان همیشه خطهای تاریخی محسوب میشدهاست<ref>نبیالله باقریزاد گنجی؛ ابوالفضل رضوی (۲ اردیبهشت ۱۳۹۶). «از طبرستان تا مازندران؛ تأملی بر دگرگونی مفهومی و جغرافیایی طبرستان از آغاز تا قرن هشتم هجری». پژوهشنامه تاریخهای محلی ایران: ۹۷–۱۱۰</ref>. برخی دیگر از مورخان این دیدگاه را نمیپذیرند و این دو اسم، یعنی طبرستان و مازندران، را همواره به یک معنی دانستند و معتقدند در همان حال که اسم طبرستان بر تمامی نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق میشد، کلمهٔ مازندران بر منطقهٔ ارضی پست ساحلی از دلتای سپیدرود تا جنوب شرقی بحر خزر امتداد دارد، اطلاق میگردید<ref>گای لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص۳۹۴</ref>. | پس از حمله مغولها، در قرن دهم نام مازندران بر این سرزمین گذاشته شد. بنا بر نظر بخشی از مورخان، تا پیش از این دوره، مازندران سرزمینی نیمه اساطیری محسوب میشد که در شاهنامه و دیگر حماسهها و اساطیر ایران نامش رفته بود. اما طبرستان همیشه خطهای تاریخی محسوب میشدهاست<ref>نبیالله باقریزاد گنجی؛ ابوالفضل رضوی (۲ اردیبهشت ۱۳۹۶). «از طبرستان تا مازندران؛ تأملی بر دگرگونی مفهومی و جغرافیایی طبرستان از آغاز تا قرن هشتم هجری». پژوهشنامه تاریخهای محلی ایران: ۹۷–۱۱۰</ref>. برخی دیگر از مورخان این دیدگاه را نمیپذیرند و این دو اسم، یعنی طبرستان و مازندران، را همواره به یک معنی دانستند و معتقدند در همان حال که اسم طبرستان بر تمامی نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق میشد، کلمهٔ مازندران بر منطقهٔ ارضی پست ساحلی از دلتای سپیدرود تا جنوب شرقی بحر خزر امتداد دارد، اطلاق میگردید<ref>گای لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص۳۹۴</ref>. | ||
خط ۱۵۴: | خط ۱۵۴: | ||
[[پرونده:تدفین مردگان.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|تدفین مردگان در کنار خمرهها، گوهر تپه.]] | [[پرونده:تدفین مردگان.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|تدفین مردگان در کنار خمرهها، گوهر تپه.]] | ||
[[پرونده:سکه ها.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|سکه فرخان بزرگ پتشخوارگر که | [[پرونده:سکه ها.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|سکه فرخان بزرگ پتشخوارگر که نمادهای زرتشتی اتشکده و ماه و ستاره را بر روی درهم نقره ای نشان میدهد]] | ||
ساکنان مازندران کنونی در گذر قرون ابتدایی، سیر تحول باورهای نخستین همچون توتمیسم، فتیشیسم، تابوییسم، ناتوریسم، ماناییسم، آنیمیسم، پلی تئیسم، تری نیته، ثنویت و مونوتییسم را پیمودند. کاسیها، یکی از ساکنان اولیه مازندران و گرگان، به حیات پس از مرگ و جاودانگی روح باور داشتند. این قوم با اعمالی همچون خوردن مردگان و تدفین آنها، میپنداشتند که انسانها پس از مرگ مجدداً زنده شده و دارای احساسات و خواستههای مادی میشوند. کاسیها سالمندان را پس از هفتاد سالگی به بیابان میبردند و باور داشتند اگر لاشخورها او را بخورند، سعادتمند میشود، اگر درندگان پستاندار آن را خوردند، کمسعادتتر خواهد بود و اگر لاشهاش همانجا باقی ماند، بخت چندانی نداشت. همچنین اینان هنگام تدفین مردگان، آنان را با گل سرخ یا اخرا یا اکسیدآهن رنگ میکردند تا ارواح پلید از بدن مُرده خارج شود. کاسیها خدایان متعدد داشتند و به پلیتئیسم (چند خدایی) باورمند بودند. پس از کاسیها، تپوریها و آماردیها به این نواحی وارد شدند که دامپروری، کشاورزی و شکار میکردند. خدایان این دو قوم به روش زندگی و معیشت اقتصادی آنان وابسته بود. گرچه نام و اثری از خدایان این اقوام در دست نیست، ولی آیین و رسوم خاصی داشتند که شناخت درستی از آن نداریم. پیش از ورود آریاییها به منطقه، آیین دیوان نیز در این ناحیه رواج داشت. در این دین واژهٔ دیو معادل خدا بود و خورشید و روشنایی مقدس انگاشته میشد. به درستی مشخص نیست که ارتباط این آیین با میتراییسم و مزدیسنا چگونه بوده ولی ارتباطی میان آنان وجود داشت. دیو، که به نظر میرسد خدای خورشید در نواحی شمالی ایران بوده، پس از گسترش زرتشتیگری معنای «ضد خدا» به خود گرفت. این در حالی است که ریشهٔ این کلمه در اکثر زبانهای هندو-اروپایی همچنان مفهوم خدا داشتهاست. در حدود ۶۰۰ پیش از میلاد زرتشت در میان آریاییان دین جدیدی آورد که مقتضای گذار جامعه از زندگی مبتنی بر دامپروری به یکجانشینی بود. در این آیین جدید اهورامزدا، به عنوان خدای روشنایی، حامیزیست کشاورزی، آبیاری، درختکاری و دانایی و خرد، پرستیده میشد. اهالی البرز که هنوز بیشتر به دامداری متکی بودند، این مذهب جدید را در ابتدا برنتافتند و مقاومت گزیدند. بدین جهت بود که زرتشت در کتاب اوستا این سرزمین را «مَزِنَه» به معنای جایگاه و سرزمین دیوها، نامیده. دروازهٔ دوزخ نیز به نام «ارزوه گریوه» در میان کوههای البرز قرار داشت. گرچه مشخص نیست چگونه و چه دورهای، لیکن ساکنان شمال البرز آیین زرتشت را نهایتاً پذیرفتند. گزارشهایی از گرایش این مردمان به دین زرتشتی در دورههای هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی وجود دارد. این آیین تا اواخر قرن سوم هجری و اوایل قرن چهارم هجری رواج داشته و آثار بسیاری مرتبط با آن کشف شدهاست<ref>صفر یوسفی (۱۳۸۷). «سیر تحول دین و مذهب در مازندران». فصلنامه تخصصی فقه و تاریخ تمدن: ۱۶۷–۱۹۲</ref>. | ساکنان مازندران کنونی در گذر قرون ابتدایی، سیر تحول باورهای نخستین همچون توتمیسم، فتیشیسم، تابوییسم، ناتوریسم، ماناییسم، آنیمیسم، پلی تئیسم، تری نیته، ثنویت و مونوتییسم را پیمودند. کاسیها، یکی از ساکنان اولیه مازندران و گرگان، به حیات پس از مرگ و جاودانگی روح باور داشتند. این قوم با اعمالی همچون خوردن مردگان و تدفین آنها، میپنداشتند که انسانها پس از مرگ مجدداً زنده شده و دارای احساسات و خواستههای مادی میشوند. کاسیها سالمندان را پس از هفتاد سالگی به بیابان میبردند و باور داشتند اگر لاشخورها او را بخورند، سعادتمند میشود، اگر درندگان پستاندار آن را خوردند، کمسعادتتر خواهد بود و اگر لاشهاش همانجا باقی ماند، بخت چندانی نداشت. همچنین اینان هنگام تدفین مردگان، آنان را با گل سرخ یا اخرا یا اکسیدآهن رنگ میکردند تا ارواح پلید از بدن مُرده خارج شود. کاسیها خدایان متعدد داشتند و به پلیتئیسم (چند خدایی) باورمند بودند. پس از کاسیها، تپوریها و آماردیها به این نواحی وارد شدند که دامپروری، کشاورزی و شکار میکردند. خدایان این دو قوم به روش زندگی و معیشت اقتصادی آنان وابسته بود. گرچه نام و اثری از خدایان این اقوام در دست نیست، ولی آیین و رسوم خاصی داشتند که شناخت درستی از آن نداریم. پیش از ورود آریاییها به منطقه، آیین دیوان نیز در این ناحیه رواج داشت. در این دین واژهٔ دیو معادل خدا بود و خورشید و روشنایی مقدس انگاشته میشد. به درستی مشخص نیست که ارتباط این آیین با میتراییسم و مزدیسنا چگونه بوده ولی ارتباطی میان آنان وجود داشت. دیو، که به نظر میرسد خدای خورشید در نواحی شمالی ایران بوده، پس از گسترش زرتشتیگری معنای «ضد خدا» به خود گرفت. این در حالی است که ریشهٔ این کلمه در اکثر زبانهای هندو-اروپایی همچنان مفهوم خدا داشتهاست. در حدود ۶۰۰ پیش از میلاد زرتشت در میان آریاییان دین جدیدی آورد که مقتضای گذار جامعه از زندگی مبتنی بر دامپروری به یکجانشینی بود. در این آیین جدید اهورامزدا، به عنوان خدای روشنایی، حامیزیست کشاورزی، آبیاری، درختکاری و دانایی و خرد، پرستیده میشد. اهالی البرز که هنوز بیشتر به دامداری متکی بودند، این مذهب جدید را در ابتدا برنتافتند و مقاومت گزیدند. بدین جهت بود که زرتشت در کتاب اوستا این سرزمین را «مَزِنَه» به معنای جایگاه و سرزمین دیوها، نامیده. دروازهٔ دوزخ نیز به نام «ارزوه گریوه» در میان کوههای البرز قرار داشت. گرچه مشخص نیست چگونه و چه دورهای، لیکن ساکنان شمال البرز آیین زرتشت را نهایتاً پذیرفتند. گزارشهایی از گرایش این مردمان به دین زرتشتی در دورههای هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی وجود دارد. این آیین تا اواخر قرن سوم هجری و اوایل قرن چهارم هجری رواج داشته و آثار بسیاری مرتبط با آن کشف شدهاست<ref>صفر یوسفی (۱۳۸۷). «سیر تحول دین و مذهب در مازندران». فصلنامه تخصصی فقه و تاریخ تمدن: ۱۶۷–۱۹۲</ref>. |
ویرایش