پرش به محتوا

نظریه کسب از نگاه فخر رازی و تشابه وتفاوت آن با نظریه امر بین الامرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
این متکلم اشعری در تفسیر [[افعال عباد]] ابتدا با عنوان «فی بیان تفاصیل مذاهب الناس فی هذا الباب» به نظرات مذاهب کلامی [[اهل سنت]] اشاره و عقیده خود را بر مبنای تاثیر مجموع قدرت و داعی بر حصول فعل بیان می‌کند و می‌نویسد:«انا نعلم بالضروره ان القادر على الفعل اذا دعاه الداعی الیه و لم یمنعه منه مانع، فانه یحصل ذلك الفعل»<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref>یعنی ما به ضرورت می‌دانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد، اگر آن قدرت با داعی همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد. وی در ادامه به سه قول مشهور از مذاهب هم‌کیش خود که درباره تفسیر افعال عباد بیان شده است اشاره می‌کند: «القول الأول... قدرة العبد كما لم تؤثر فی وجود الفعل البتة، لم تؤثر أیضا فی شی‏ء من صفات ذلك الفعل‏ و قال القاضی قدرة العبد و إن لم تؤثر فی وجود ذلك الفعل، إلا أنها أثرت فی صفة من صفات ذلك الفعل و تلك الصفة هی المسماة بالكسب قال و ذلك لأن الحركة التی هی طاعة و الحركة التی هی‏ معصیة قد اشتركا فی كون كل منهما حركة و امتازت إحداهما عن الأخرى بكونها طاعة أو معصیة. و ما به المشاركة غیر ما به الممایزة فثبت إن كونها حركة غیر و كونها طاعة أو معصیة فذات الحركة و وجودها واقع بقدرة اللّه تعالى أما كونها طاعة أو معصیة فهو صفة واقعة بقدرة العبد» <ref>همان</ref>. قول اول که قول [[ابوالحسن اشعری]] و بیشتر پیروان او چون [[قاضی ابوبکر باقلانی]] و [[ابن فورک]] است، می‌گوید فقط خداوند است که قدرتش در ایجاد فعل موثر است، در این‌صورتT عبد هیچ قدرتی در ایجاد فعل ندارد. البته باید گفت که بین اشعری و باقلانی در این باره تفاوت رای وجود دارد، با این توضیح که اشعری معتقد است همان‌طور که قدرت عبد در اصل وجود فعل بی تاثیر است، در صفات فعل نیز هیچ اثری ندارد، اما باقلانی معتقد است قدرت عبد در صفات فعل اثر گزار است و این به معنای کسب می‌باشد، زیرا حرکتی که در مسیر طاعت و یا معصیت باشد، در واقع هر دو حرکت است، ولی هر کدام تاثیرخاص خودش را دارد، پس طاعت و معصیت هر دو در اصل حرکت مشترک است، با این امتیاز که حرکت مطیعانه یا عاصیانه ملاک [[حسن و قبح]] و ثواب و عذاب خواهد بود. بنابراین، اصل حرکت با قدرت الهی ایجاد می‌شود، اما عنوان حرکت (طاعت یا معصیت) وابسته به قدرت عبد است. قول دوم می‌گوید: «إن المؤثر فی وجود ذلك الفعل هو قدرة اللّه تعالى مع قدرة العبد. ثم هاهنا احتمالان أحدهما أن یقال إن قدرة اللّه تعالى مستقلة بالتأثیر و قدرة العبد أیضا مستقلة بالتأثیر إلا أن اجتماع المؤثرین المستقلین على الأثر الواحد جائز. و الثانی أن یقال قدرة اللّه تعالى مستقلة بالتأثیر، و قدرة العبد غیر مستقلة بالتأثیر و إذا انضمت قدرة اللّه تعالى إلى قدرة العبد صارت قدرة العبد مستقلة بالتأثیر بتوسط هذه الإعانة و یقال إن هذا القول هو مذهب الأستاذ أبی إسحاق إلا أنه یحكى عنه أنه قال قدرة العبد تؤثر بمعنى» <ref>همان، ص 33</ref> یعنی قدرت خدا و قدرت عبد هر دو در ایجاد فعل نقش دارد، با این تفاوت که برخی می‌گویند هر دو قدرت در ایجاد و تاثیر بر فعل از هم مستقل است، اما برخی می‌گویند فقط قدرت خدا به طور مستقل تاثیر می‌گذارد، ولی وقتی منظم به قدرت عبد شود، در آن صورت (به دلیل انضمام) مستقل در تاثیر می‌شود. این قول به [[ابواسحاق اسفراینی]] منسوب است. فخر رازی در ادامه به قول سوم اشاره می‌کند که تفسیر نظریه کسب و مختار خودش است و می‌نویسد:«القول الثالث إن حصول الفعل عقیب مجموع القدرة مع الداعی واجب و ذلك لأن القادر من حیث إنه قادر یمكنه الفعل بدلا عن الترك و بالعكس و مع حصول هذا الاستواء یمتنع رجحان أحد الطرفین على الآخر. فإذا انضاف إلیها حصول الداعی حصل رجحان جانب الوجود و عند ذلك یصیر الفعل واجب الوقوع و هذا القول هو المختار عندنا» <ref>همان</ref>.
این متکلم اشعری در تفسیر [[افعال عباد]] ابتدا با عنوان «فی بیان تفاصیل مذاهب الناس فی هذا الباب» به نظرات مذاهب کلامی [[اهل سنت]] اشاره و عقیده خود را بر مبنای تاثیر مجموع قدرت و داعی بر حصول فعل بیان می‌کند و می‌نویسد:«انا نعلم بالضروره ان القادر على الفعل اذا دعاه الداعی الیه و لم یمنعه منه مانع، فانه یحصل ذلك الفعل»<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref>یعنی ما به ضرورت می‌دانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد، اگر آن قدرت با داعی همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد. وی در ادامه به سه قول مشهور از مذاهب هم‌کیش خود که درباره تفسیر افعال عباد بیان شده است اشاره می‌کند: «القول الأول... قدرة العبد كما لم تؤثر فی وجود الفعل البتة، لم تؤثر أیضا فی شی‏ء من صفات ذلك الفعل‏ و قال القاضی قدرة العبد و إن لم تؤثر فی وجود ذلك الفعل، إلا أنها أثرت فی صفة من صفات ذلك الفعل و تلك الصفة هی المسماة بالكسب قال و ذلك لأن الحركة التی هی طاعة و الحركة التی هی‏ معصیة قد اشتركا فی كون كل منهما حركة و امتازت إحداهما عن الأخرى بكونها طاعة أو معصیة. و ما به المشاركة غیر ما به الممایزة فثبت إن كونها حركة غیر و كونها طاعة أو معصیة فذات الحركة و وجودها واقع بقدرة اللّه تعالى أما كونها طاعة أو معصیة فهو صفة واقعة بقدرة العبد» <ref>همان</ref>. قول اول که قول [[ابوالحسن اشعری]] و بیشتر پیروان او چون [[قاضی ابوبکر باقلانی]] و [[ابن فورک]] است، می‌گوید فقط خداوند است که قدرتش در ایجاد فعل موثر است، در این‌صورتT عبد هیچ قدرتی در ایجاد فعل ندارد. البته باید گفت که بین اشعری و باقلانی در این باره تفاوت رای وجود دارد، با این توضیح که اشعری معتقد است همان‌طور که قدرت عبد در اصل وجود فعل بی تاثیر است، در صفات فعل نیز هیچ اثری ندارد، اما باقلانی معتقد است قدرت عبد در صفات فعل اثر گزار است و این به معنای کسب می‌باشد، زیرا حرکتی که در مسیر طاعت و یا معصیت باشد، در واقع هر دو حرکت است، ولی هر کدام تاثیرخاص خودش را دارد، پس طاعت و معصیت هر دو در اصل حرکت مشترک است، با این امتیاز که حرکت مطیعانه یا عاصیانه ملاک [[حسن و قبح]] و ثواب و عذاب خواهد بود. بنابراین، اصل حرکت با قدرت الهی ایجاد می‌شود، اما عنوان حرکت (طاعت یا معصیت) وابسته به قدرت عبد است. قول دوم می‌گوید: «إن المؤثر فی وجود ذلك الفعل هو قدرة اللّه تعالى مع قدرة العبد. ثم هاهنا احتمالان أحدهما أن یقال إن قدرة اللّه تعالى مستقلة بالتأثیر و قدرة العبد أیضا مستقلة بالتأثیر إلا أن اجتماع المؤثرین المستقلین على الأثر الواحد جائز. و الثانی أن یقال قدرة اللّه تعالى مستقلة بالتأثیر، و قدرة العبد غیر مستقلة بالتأثیر و إذا انضمت قدرة اللّه تعالى إلى قدرة العبد صارت قدرة العبد مستقلة بالتأثیر بتوسط هذه الإعانة و یقال إن هذا القول هو مذهب الأستاذ أبی إسحاق إلا أنه یحكى عنه أنه قال قدرة العبد تؤثر بمعنى» <ref>همان، ص 33</ref> یعنی قدرت خدا و قدرت عبد هر دو در ایجاد فعل نقش دارد، با این تفاوت که برخی می‌گویند هر دو قدرت در ایجاد و تاثیر بر فعل از هم مستقل است، اما برخی می‌گویند فقط قدرت خدا به طور مستقل تاثیر می‌گذارد، ولی وقتی منظم به قدرت عبد شود، در آن صورت (به دلیل انضمام) مستقل در تاثیر می‌شود. این قول به [[ابواسحاق اسفراینی]] منسوب است. فخر رازی در ادامه به قول سوم اشاره می‌کند که تفسیر نظریه کسب و مختار خودش است و می‌نویسد:«القول الثالث إن حصول الفعل عقیب مجموع القدرة مع الداعی واجب و ذلك لأن القادر من حیث إنه قادر یمكنه الفعل بدلا عن الترك و بالعكس و مع حصول هذا الاستواء یمتنع رجحان أحد الطرفین على الآخر. فإذا انضاف إلیها حصول الداعی حصل رجحان جانب الوجود و عند ذلك یصیر الفعل واجب الوقوع و هذا القول هو المختار عندنا» <ref>همان</ref>.
قول سوم چنین است بعد از آن که قدرت و داعی با هم جمع شد، حصول فعل واجب می‌شود، زیرا اگر فعل صرفا با قدرت [[فاعل مختار]] در نظر گرفته شود، عدم تحقق فعل ممکن است. از این رو فعل در قیاس با قدرتی که در اختیار فاعل مختار است، در حال استواء قرار نمی‌گیرد. حالت استواء یعنی فاعل مختار هم قادر بر فعل باشد و هم قادر بر ترک و این حالت برای او مساوی باشد. علاوه، ترجیح یکی از دو طرف بدون دلیل ممنوع است. در این هنگام اگر داعی و انگیزه با قدرت همراه شود، جهت وجودی فعل رجحان پیدا می‌کند و وقوع فعل واجب می‌شود و این قول مختار ما است. رازی در برخی دیگر از آثارش نوشته است:«انا قد ذكرنا فى مسألة خلق الأفعال أن صدور الفعل عن العبد یتوقف على الداعى و بینا أن مجموع القدرة و الداعى‏ یوجب الفعل.» <ref>فخرالدین رازی، الأربعین فی أصول الدین، ج‏ 2، ص 207</ref> در مسئله خلق افعال عباد بیان کردیم که صدور فعل از بنده متوقف بر داعی و انگیزه انجام فعل است و مجموع قدرت و داعی موجب وقوع فعل می‌شود. البته فخر رازی تعبیر القدره و الداعی را بارها در آثار خود بیان کرده و بر همین موضع استوار مانده است. وی در توضیح نحوه استناد فعل اختیاری به عبد و نحوه فاعلیتش نوشته است: «الذی نذهب إلیه و نقول به إن مجموع القدرة مع الداعیة المعینة مستلزم لحصول الفعل.» <ref> فخرالدین رازی، المطالب العالیة من العلم الإلهی، ج‏3، ص 73</ref> یعنی آنچه به آن معتقدیم، همراهی قدرت با داعی معلوم است که موجب حصول فعل می‌شود. در نگاه رازی فعل بعد از آن که در مرحله خلق قرار گرفت، برای ایجاد یا عدم ایجادش لزوما به داعی یا صارف که مربوط به مرحله تصدیق است، نیازمند است. در این هنگام، انجام یا ترک فعل به منفعت یا ضرر مربوط به فعل منوط می‌شود زیرا در واقع داعی و صارف به آن دو تعلق نمی‌گیرد. می‌نویسد:«اعلم أنه قد سبق فی أول المنطق أن العلم إما تصور و إما تصدیق فنقول الدواعی لیست من باب التصورات بل من باب التصدیقات، فإنه ما لم یحكم الذهن باشتمال الفعل الفلانی على نفع زائد، لم یحصل الداعی إلى الفعل، و ما لم یحكم الذهن باشتمال الفعل على ضرر زائد، لم یحصل الداعی إلى الترك، فیثبت إن الدواعی و الصوارف من باب التصدیقات لا من باب التصورات.» <ref>همان، ج‏3، ص 13</ref>
قول سوم چنین است بعد از آن که قدرت و داعی با هم جمع شد، حصول فعل واجب می‌شود، زیرا اگر فعل صرفا با قدرت [[فاعل مختار]] در نظر گرفته شود، عدم تحقق فعل ممکن است. از این رو فعل در قیاس با قدرتی که در اختیار فاعل مختار است، در حال استواء قرار نمی‌گیرد. حالت استواء یعنی فاعل مختار هم قادر بر فعل باشد و هم قادر بر ترک و این حالت برای او مساوی باشد. علاوه، ترجیح یکی از دو طرف بدون دلیل ممنوع است. در این هنگام اگر داعی و انگیزه با قدرت همراه شود، جهت وجودی فعل رجحان پیدا می‌کند و وقوع فعل واجب می‌شود و این قول مختار ما است. رازی در برخی دیگر از آثارش نوشته است:«انا قد ذكرنا فى مسألة خلق الأفعال أن صدور الفعل عن العبد یتوقف على الداعى و بینا أن مجموع القدرة و الداعى‏ یوجب الفعل.» <ref>فخرالدین رازی، الأربعین فی أصول الدین، ج‏ 2، ص 207</ref> در مسئله خلق افعال عباد بیان کردیم که صدور فعل از بنده متوقف بر داعی و انگیزه انجام فعل است و مجموع قدرت و داعی موجب وقوع فعل می‌شود. البته فخر رازی تعبیر القدره و الداعی را بارها در آثار خود بیان کرده و بر همین موضع استوار مانده است. وی در توضیح نحوه استناد فعل اختیاری به عبد و نحوه فاعلیتش نوشته است: «الذی نذهب إلیه و نقول به إن مجموع القدرة مع الداعیة المعینة مستلزم لحصول الفعل.» <ref> فخرالدین رازی، المطالب العالیة من العلم الإلهی، ج‏3، ص 73</ref> یعنی آنچه به آن معتقدیم، همراهی قدرت با داعی معلوم است که موجب حصول فعل می‌شود. در نگاه رازی فعل بعد از آن که در مرحله خلق قرار گرفت، برای ایجاد یا عدم ایجادش لزوما به داعی یا صارف که مربوط به مرحله تصدیق است، نیازمند است. در این هنگام، انجام یا ترک فعل به منفعت یا ضرر مربوط به فعل منوط می‌شود زیرا در واقع داعی و صارف به آن دو تعلق نمی‌گیرد. می‌نویسد:«اعلم أنه قد سبق فی أول المنطق أن العلم إما تصور و إما تصدیق فنقول الدواعی لیست من باب التصورات بل من باب التصدیقات، فإنه ما لم یحكم الذهن باشتمال الفعل الفلانی على نفع زائد، لم یحصل الداعی إلى الفعل، و ما لم یحكم الذهن باشتمال الفعل على ضرر زائد، لم یحصل الداعی إلى الترك، فیثبت إن الدواعی و الصوارف من باب التصدیقات لا من باب التصورات.» <ref>همان، ج‏3، ص 13</ref>
یعنی این مباحث در اول منطق گذشت که علم یا به صورت تصور است یا تصدیق و معتقدیم که دواعی افعال مربوط به تصور خالی نیست، بلکه مربوط به تصدیقات است. پس تا زمانی که ذهن به منفعت دارای ارزش یک فعلی حکم نکند، هیچ انگیزه‌ای نسبت به انجام فعل ایجاد نمی‌شود. در مقابل تا زمانی که ذهن احساس ضرر فراوانی نکند، نسبت به آن فعل داعی بر ترک و یا صارف ایجاد نخواهد شد. بنابراین، ثابت می‌شود که دواعی (انگیزه‌ها) و صوارف (بازدارنده‌ها)  از تصدیقات بوده و مربوط به مرحله عمل است نه مرحله تصور.
یعنی این مباحث در اول منطق گذشت که علم یا به صورت تصور است یا تصدیق و معتقدیم که دواعی افعال مربوط به تصور خالی نیست، بلکه مربوط به تصدیقات است. پس تا زمانی که ذهن به منفعت دارای ارزش یک فعلی حکم نکند، هیچ انگیزه‌ای در باره انجام فعل ایجاد نمی‌شود. در مقابل تا زمانی که ذهن احساس ضرر فراوانی نکند، در باره آن فعل داعی بر ترک و یا صارف ایجاد نخواهد شد. بنابراین، ثابت می‌شود که دواعی (انگیزه‌ها) و صوارف (بازدارنده‌ها)  از تصدیقات بوده و مربوط به مرحله عمل است نه مرحله تصور.


== تفاسیر متعدد از کسب در نگاه فخر رازی ==  
== تفاسیر متعدد از کسب در نگاه فخر رازی ==  
confirmed
۵٬۹۱۷

ویرایش