confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «وفد در لغت شهسواران ارجمند لسان العرب؛ ج3؛ ص464 و یا اشخاصی که بهصورت فرادی الصحاح، ج2، ص: 553 و یا گروهی جمهرة اللغة؛ ج2؛ ص674بهعنوان فرستاده تاج العروس؛ ج5؛ ص321 از سوی انسانی محترم و یا مجموعهای از انسانها بهسوی بزرگی یا امیری یا مَل...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
وفد در لغت | وفد | ||
وفد به معنى واردشدن به محضر حكمران براى ارسال پيام، استمداد، اعلان الحاق و نحو آن است. | |||
= وفد در لغت = | |||
وافد شخص <ref>الصحاح، ج2، ص: 553</ref> و یا گروهی <ref>جمهرة اللغة؛ ج2؛ ص674</ref>که بهعنوان فرستادهی <ref>تاج العروس؛ ج5؛ ص321</ref> از سوی انسانی محترم و یا مجموعهای از انسانها بهسوی بزرگی یا امیری یا مَلِکی فرستاده میشوند <ref>تهذيب اللغة؛ ج14؛ ص140</ref>این هیئتهای نمایندگی به جهت زیارت و یا ابلاغ پیام و یا یاری خواستن و یا طلب نیکوییکردن و یا ... <ref>النهاية في غريب الحديث و الأثر؛ ج5؛ ص209</ref>و یا برای بیان حوائج و طلب آن فرستاده میشوند. <ref>مفردات ألفاظ القرآن؛ ص877</ref> البته وقتی به این هیئت نمایندگی وفد گفته میشود که سواره آمده باشند و شهسواران ارجمند (الرکبان المکرمون) باشند. <ref>لسان العرب؛ ج3؛ ص464.</ref> <br> | |||
پس كلمه" وفد" به معناى قومى است كه بهمنظور زيارت و ديدار كسى و يا گرفتن حاجتى و امثال آنها بر او وارد شوند، و اين قوم وقتى به نام وفد ناميده مىشوند كه سواره بيايند، كلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است. <ref>ترجمه تفسير الميزان،ج14،ص151.</ref> | |||
= وفد در لغتنامههای فارسی = | |||
وفد در فارسی، پیام بردن نزد کسی و گروه معنا شده، فرهنگ عمید، لغتنامه دهخدا وفد را گروهی دانسته که به جهت امر مهمی نزد سلطان روند و فرهنگ معین معنای وفد را پیامآوری، رسالت و رفتن کسی یا گروهی برای رسانیدن پیام نزد شاه دانسته است . <ref>https://www. ajehyab.com/?q=%D9%88%D9%81%D8%AF&d=en</ref> | |||
معنای کلمه وفود معادل هیئتهای نمایندگی است و در اصطلاح به نمایندگان قبایل و گروههایی اطلاق میشود که خدمت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدهاند و اسلام آوردهاند و مورد اکرام پیامبر واقع شده و پیمان همکاری امضا کردهاند. | معنای کلمه وفود معادل هیئتهای نمایندگی است و در اصطلاح به نمایندگان قبایل و گروههایی اطلاق میشود که خدمت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدهاند و اسلام آوردهاند و مورد اکرام پیامبر واقع شده و پیمان همکاری امضا کردهاند. | ||
= وفد در قرآن = | |||
این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است: (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ اِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً) <ref>مریم، ۸۵.</ref> روزی پرهیزگاران را جمع میکنیم به پیشگاه خدا وارد میشوند. تقدیر آن «وافدین الی الرّحمن» است. <ref>قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «وفد»، ج۷، ص۲۲۹.</ref> | |||
علامه طباطبایی <ref>ترجمه تفسير الميزان ج14ص156</ref> در روایات ذیل این آیه آوردهاند که | |||
و در محاسن برقى به سند خود از حماد بن عثمان و غير او از امام صادق (ع) روايت كرده كه در معناى كلام خداى عزّ وجلّ" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" فرموده: سوار بر اسبان نجيب محشور مىشوند. <ref>محاسن ص 180، ح 170.</ref><br> | |||
و در تفسير قمى به سند خود از عبد اللَّه بن شريك عامرى، از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: امیرالمؤمنین (ع) از رسول خدا (ص) تفسير آيه" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" را پرسيد، حضرت فرمود: يا على" وفد" جز بر سوارگان اطلاق نمىشود، و مردانى كه موردنظر اين آيه است، مردانى هستند كه تقوى پيشه كردند، و خداى عزوجل ايشان را دوست داشت و اختصاص به خود داد و از اعمالشان راضى شد، و بدين جهت نام متقين بر آنان نهاد... . <ref>تفسير قمى، ج 2، ص 53.</ref> | |||
وی روايتى طولانى نقل مىكند كه رسول خدا در آن جزئيات بيرون آمدن متقين از قبور، و سوارشدن بر ناقههاى بهشتى، و حركتشان بهسوی بهشت، و داخلشدن و تنعمشان را به آنچه از نعمتهای آن روزى شدهاند، بيان فرموده است. <ref>تفسير قمى، ج 2، ص 53.</ref><br> | |||
و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه از على (ع) از رسول خدا (ص) روايت كرده كه در ذيل اين آيه فرمود: بدانيد كه به خدا سوگند با پاى خود محشور نمىشوند، و هيچكس سوقشان نمىدهد، بلكه برايشان از بهشت ناقههايى مىآورند كه نظير آنها را خلايق نديده است، جهازشان از طلا، و مهارشان از زبرجد، بر آن مىنشينند تا درب بهشت را بكوبند <ref>الدرالمنثور، ج 4، ص 285.</ref> و نيز اين معنا از ابن ابى الدنيا، و ابن ابى حاتم، ابن مردويه، از طرق چندى، از على (ع) از رسول خدا رسول خدا روايت شده كه در حديثى طولانى، طرز سوارشدن متقين و حركت بهسوی بهشت و داخلشدن و استقرارشان در آن، و تنعم به نعمتهای آن را بيان فرموده، و در همان كتاب حديث را از عدهاى از ارباب جوامع از على (ع) آورده است.<ref> الدر المنثور، ج 4، ص 285.</ref> | |||
= سال وفود = | |||
ازآنجاکه عمده این گروهها در سال نهم هجری خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدهاند ـ این سال را «عام الوفود» سال ورود هیئتهای نمایندگی نام نهادهاند. البته قبل از سال نهم و پس از آن نیز وفدهایی نزد پیامبر آمدهاند. <ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹.</ref> | |||
اولین گروهی که بهصورت رسمی افرادی را به مدینه اعزام کردند، قبیله «ثقیف» بودند. این قبیله مهم ساکن شهر طائف بودند. | = چرایی تحقق وفود = | ||
طوایف و گروههای مختلف پس از شکست قریش از پیامبر در فتح مکه، متوجه شدند که توان مقابله با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان را ندارند، لذا به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند و اظهار اسلام کردند. اعراب مترصد کار قریش بودند و منتظر بودند ببینند کار آنان با پیامبر به کجا میانجامد. با فتح مکه و تسلیمشدن قریش (که مقام رهبری و سیادت را در میان عرب داشت)، دریافتند که توان جنگ با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ندارند. ازاینرو به اسلام تمکین کردند و فوج فوج به اسلام گرویدند. <ref>ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۸۵، بیروت، دارالمعرفة، پنجم. مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۲، ص۸۹، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰.</ref> | |||
طبرسی نیز مینویسد: «وقتی قبیله ثقیف اسلام آوردند، وفود عرب به محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و گروهگروه در دین خدا داخل شدند». <ref>طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۲۵۰، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰، سوم</ref> | |||
برخی از قبایل هم وقتی میدیدند سایر قبایل گروههایی را به محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرستند و اسلام میآوردند، تشویق میشدند که اسلام بیاورند. «برخی از افراد قبیله غسان میگفتند: «آیا ما باید بدترین عرب باشیم ما به همین جهت به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدیم و مسلمان شدیم و او را تصدیق کردیم». <ref>ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۲، ص۸۰، تهران، فرهنگ و اندیشه</ref> | |||
= اولین وفد = | |||
اولین گروهی که بهصورت رسمی افرادی را به مدینه اعزام کردند، قبیله «ثقیف» بودند. این قبیله مهم ساکن شهر طائف بودند. <ref>یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج۱، ص۳۹۴، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۱، ششم.</ref> ابن هشام مینویسد: «پس از فتح مکه و مراجعت پیامبر از تبوک مردم طائف (قبیله ثقیف)، نمایندگان و برگزیدگان عرب از مناطق مختلف بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شدند. <ref>ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۸۵، بیروت، دارالمعرفة، پنجم.</ref> | |||
وفدها و گرایش به اسلام | = مکان دیدار وفود با پیامبر اعظم(ص)= | ||
بعد از فتح مکه مردم گروهگروه از قبیلههای مختلف به شهر مدینه نزد پیامبر(ص) آمدند و اسلام آوردند و اعلام کردند پیرو آن حضرتاند. پیامبر نیز با لطف و محبت و توجه آنان را پذیرفت؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام محمد، ص۵۳۷ | این گروهها عمدتاً برای دیدار در مسجدالنبی و در کنار ستون وفود « اسطوانة الوفود» خدمت پیامبر میرسیدند. <ref>شیخی، حمیدرضا، فرهنگ اعلام جغرافیایی، ص۴۳، تهران، مشعر، ۱۳۸۳، اول.</ref> | ||
= تعداد هیئتهای وفود = | |||
ابن سعد تعداد این هیئتها را بیش از ۷۰ گروه دانسته به تکتک این گروهها و حضور آنها در مدینه و گفتگوهای آنها با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره کرده است. <ref>ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۳۴۷، تهران، فرهنگ و اندیشه</ref> همچنین صالحی شامی به بیش از ۹۰ گروه از این گروهها اشاره کرده است. <ref>صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۸ - ۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، اول.</ref> | |||
= پیمان رسولالله با وفود= | |||
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همه وافدین، هدایایی میدادند و آنها علاوه بر اخذ عطایا و هدایا، خط امانی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگرفتند. این امان بهمثابه پیمان امنیتی - نظامی و به این معنا بود که قبیله مذکور مسلمان شده و از حقوق مسلمانی برخوردار است و نباید مورد حمله مسلمانان قرار گیرد، بلکه حکومت اسلامی باید از آنها در برابر تجاوز دیگران دفاع کند.» <ref>جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ص۶۵۶، قم، دلیل ما، ۱۳۸۵، چهارم.</ref> | |||
= وفدها و گرایش به اسلام = | |||
بعد از فتح مکه مردم گروهگروه از قبیلههای مختلف به شهر مدینه نزد پیامبر(ص) آمدند و اسلام آوردند و اعلام کردند پیرو آن حضرتاند. پیامبر نیز با لطف و محبت و توجه آنان را پذیرفت؛ <ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام محمد، ص۵۳۷</ref>؛ بنابراین جزیرة العرب یکپارچه شد و جنگها و درگیریها به صلح و آرامش تبدیل شد. شیخ طبرسی در اعلام الوری مینویسد: «چـون قبیله ثقیف (اهل طائف) مسلمان شدند، قبائل فوجفوج و گروهگروه نمایندگان خویش را به مدینه فرستاده و داخل دین مبین اسلام شدند؛ همچنان که خداوند فرموده است: یَدخُلونَ فی دینِ الله افواجا) <ref>سوره نصر</ref>». <ref>طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۵۰.</ref> | |||
= مهمترین وفود = | |||
یعقوبی در تاریخش از ۲۶ قبیله نام میبرد که رؤسای آنها با گروهی به مدینه آمدند. <ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹</ref> که عبارتاند از : | |||
قـبیله مزینه به ریاست خزاعی، | قـبیله مزینه به ریاست خزاعی، | ||
قبیله اشجع به ریاست عبدالله بن مالک، | قبیله اشجع به ریاست عبدالله بن مالک، | ||
خط ۵۵: | خط ۴۲: | ||
قبیله سلیم به ریاست وقاص بن قمامه، | قبیله سلیم به ریاست وقاص بن قمامه، | ||
قبیله بنولیث به ریاست صعب بـن جـثـامـه، | قبیله بنولیث به ریاست صعب بـن جـثـامـه، | ||
قـبـیـله قـزاره به ریاست عینیة بن حصین، | قـبـیـله بنر قـزاره به ریاست عینیة بن حصین، | ||
قبیله بنوبکر به ریاست عدی بن شراحیل، | قبیله بنوبکر به ریاست عدی بن شراحیل، | ||
قبیله طی به سرپرستی عدی بن حاتم، | قبیله طی به سرپرستی عدی بن حاتم، | ||
خط ۷۰: | خط ۵۷: | ||
قبیله بنیاسد به ریاست ضرار بن ازور، | قبیله بنیاسد به ریاست ضرار بن ازور، | ||
قبیله بنی اکارث به ریاست، یزید بن عبدالمدان، | قبیله بنی اکارث به ریاست، یزید بن عبدالمدان، | ||
قبیله کنانه به سرپرستی قطن بن حارثه و انس بن حارثه، | قبیله بنی کنانه به سرپرستی قطن بن حارثه و انس بن حارثه، | ||
قبیله همدان به ریاست مسلمة بن هـزان، | قبیله همدان به ریاست مسلمة بن هـزان، | ||
قـبیله باهله به ریاست مطرف بن کاهن، | قـبیله باهله به ریاست مطرف بن کاهن، | ||
خط ۷۶: | خط ۶۳: | ||
قبیله مراد به ریاست فروة بن مسیک و | قبیله مراد به ریاست فروة بن مسیک و | ||
قبیله مهره به سرپرستی مهری بن ابیض. | قبیله مهره به سرپرستی مهری بن ابیض. | ||
و نیز: | |||
برای آشنایی با دیگر وفدها و شرح حال آنان | وفد ثقیف | ||
وفد بنیتمیم | |||
وفد عامر بن صعصعه | |||
وفد قبیله طی | |||
وفد ربیعه | |||
وفد کلاب | |||
وفد بنی هلال بن عامر | |||
وفد تُجیب | |||
برای آشنایی با دیگر وفدها و شرح حال آنان به کتب زیر مراجعه شود: | |||
* آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام محمد، با تجدید نظر و اضافات ابوالقاسم گرجی، چ۶، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۸. | |||
* ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۳۴۷، تهران، فرهنگ و اندیشه | |||
* صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۸ - ۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، اول. |