پرش به محتوا

کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۴: خط ۳۴:




{{جعبه اطلاعات شخصیت
| عنوان =
| تصویر =
| نام =
| نام‌های دیگر =
| سال تولد =
| تاریخ تولد =
| محل تولد =
| سال درگذشت =
| تاریخ درگذشت =
| محل درگذشت =
| استادان =
| شاگردان =
| دین =
| مذهب =
| آثار =
| فعالیت‌ها =
| وبگاه =
}}
اسماعيل بن عباد بن عباس قزويني طالقاني، (326 – 385ق)ابوالقاسم. معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «كافي الكفاه». محدث، متكلم، نويسنده، شاعر و اديب تواناي شيعي و وزير بلندآوازه آل‏بويه كه مدت هيجده سال و اندي مقام وزارت داشت. در 16 ذي‏قعده سال326هجري در روستاي «طالقان» از توابع قزوين ديده به جهان گشود و در 24صفر 385هجري در سن 59سالگي در ري درگذشت و سپس جنازه او را به اصفهان انتقال دادند و در محله‏اي معروف به «طوقچي» به خاك سپردند. در تشييع جنازه او بازار ري بسته شد و فخرالدوله نيز بدون هيچ تشريفاتي در اين مراسم شركت داشت. مزار او هم‏اكنون پابرجاست و زيارتگاه عاشقان است. وي در يك خانواده علمي، ادبي و سياسي نشو و نما پيدا كرد. پدرش «عباد»(به ضم عين و تشديد باء) معروف به «شيخ الامين»(م335ق) از عالمان مشهور و نويسنده كتاب «احكام القرآن» است كه در اواخر عمر به وزارت «ركن الدوله ديلمي»(حكومت: 335 تا 366ق) رسيد. به گفته ابوبكر خوارزمي(م392ق) جد او نيز از وزراي دربار عباسي بود. وي بخشي از تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود نزد پدر فرا گرفت و 9ساله بود كه پدرش را از دست داد. پس از آن تحت سرپرستي مادرش به مكتب‏خانه آمد و علم قرائت قرآن را فراگرفت. مادرش علاوه بر مراقبت علمي، در اخلاق و پرورش سجاياي انساني او نيز كوشا بود. به گفته سيوطي در بغيه الوعاء مادرش هر روز براي روانه‏كردن او به مسجد يك دينار و يك درهم به او مي‏داد و مي‏گفت اينها را به نخستين فقيري كه ملاقات كردي، اهداء كن، و بر همين روش بود تا اينكه دوران كودكي خود را پشت سر گذاشت. سپس در ايام جواني به اصفهان عزيمت كرد و نزد «احمد بن فارس رازي لغوي»(م395ق) كه در آن زمان در اصفهان به سر مي‏برد، دانش لغت را فراگرفت و همين امر، زمينه تأليف كتاب «المحيط في اللغه» را براي او فراهم آورد. وي كه هنوز جوان بود، به دليل شايستگي‏هاي علمي و ادبي و همچنين به سبب شناخت و شهرتي كه از پدرش در دستگاه ركن‏الدوله سراغ مي‏رفت، به شيراز فراخوانده شد و در آنجا به خدمت «ابوالفضل بن عميد»(م360ق) وزير ركن‏الدوله رسيد و به شغل دبيري اشتغال يافت. در آنجا با راهنمايي و آموزش‏هاي ابن عميد، علم بلاغت و فصاحت را كه شرط اساسي در امر نويسندگي بود، فرا گرفت و در اين رشته به مقام بلندي نائل آمد. ملازمت و مصاحبت او با ابن عميد چندان بود كه وي را لقب «صاحب» داده‏اند. پس از مرگ ابن‏عميد در 360هجري، وي شايستگي‏هاي زيادي در امر نويسندگي پيدا كرد و همين امر باعث شد تا «ابومنصور مؤيد الدوله ديلمي»(حكومت: 366 تا 373ق) كه حكومت اصفهان و ري را در اختيار داشت، وي را به دربار خود فرا بخواند و شغل دبيري را به او واگذار نمايد. به گفته برخي از مورخان، وي در اصفهان و ري از چنان جايگاه والايي برخوردار گشت كه مؤيد الدوله او را «صاحب» ناميد، هرچند به اعتقاد بعضي ديگر، لقب «صاحب» به دليل مصاحبت و هم‏نشيني او با ابن‏عميد، به او داده شده است اما ظاهراً مؤيد الدوله با توجه به انس و علاقه‏اي كه به او داشت، لقب مذكور را بار ديگر براي او تنفيذ نموده است. هم‏زمان با دبيري او، فرزند ابن‏عميد يعني «ابوالفتح بن عميد»(م366ق) به مقام وزارت رسيد، و وي با نامه‏هاي متعددي مقام وزارت را به او تبريك گفت، اما ابوالفتح شيوه خصمانه‏اي با او در پيش گرفت تا جايي كه سپاه خود را بر ضد وي شوريده و در صدد هلاك او برآمد. اين جريان كه باعث رنجش مؤيدالدوله و همچنين مكدرشدن خاطر «فخرالدوله ديلمي ابوالحسن علي»(فرمانرواي همدان: 366 تا 387ق) گرديد، زمينه بركناري ابوالفتح را از مقام وزارت فراهم كرد و پس از چندي، حكم عزل ابوالفتح توسط اين‏دو صادر گشت و ابن‏عباد به مقام وزارت منصوب شد. پس از خلافت مؤيدالدوله در 373هجري، با توجه به روابط صميمانه‏اي كه وي با فخرالدوله داشت، همچنان در مقام وزارت باقي ماند و در اين مدت توانست پنجاه قلعه را براي فخرالدوله فتح نمايد. گفته مي‏شود كه فخرالدوله چنان به وي اعتماد داشت كه نظر او را بر نظر خويش مقدم مي‏دانست. گذشته از جنبه‏هاي سياسي و مشاغل اداري ابن‏عباد، وي در علم و دانش نيز به مقام بلندي دست يافت. شايد از بين كساني كه عليرغم اشتغالات سياسي، آوازه بلندي در علوم مختلف پيدا كردند، وي در ميان آنان نظير نداشته و يا كم‏نظير بوده است. وي با اينكه در علوم فقه، حديث، نجوم و كلام تخصص داشت، اما بيش از همه جنبه‏هاي ادبي و شعري او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرايه‏ها و صنايع بديع شعري به چشم مي‏خورد. توانايي او در شعر چنان بود كه حتي نثر او نيز از سجع و قافيه برخوردار بود و شباهت زيادي به شعر داشت. ادب‏شناسان، وي را از جمله اديباني به شمار مي‏آورند كه همچون «ابوالفضل ابن عميد»، «ابوبكر محمد بن عباس خوارزمي» و «بديع الزمان همداني»، نثر مسجع را در مكاتبات ديواني وارد كرده‏اند. بسياري از شاعران بزرگ كه بنا به قول ياقوت در معجم‏الادباء، تعداد آنان به پانصد تن مي‏رسد، در اشعار خود وي را ستوده‏اند و در ميان آنها «سيد رضي»(م406ق) بيش از صدو بيست بيت در ستايش او سروده است. حتي «ابوحيان توحيدي»(م399ق) كه با وي رابطه ناخوشايندي داشت و در مذمت او و ابن‏عميد كتاب مستقلي با عنوان «مثالب الوزيرين» نوشته، در كتاب «الامتاع و المؤانسه» وي را ستايش كرده است. مقام ارجمند و قابل ستايش او در علم و دانش و همچنين حمايت بي‏مانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان كتاب‏هايي به نام او بنويسند و نوشته‏هاي خويش را به وي تقديم نمايند. در اين راستا «شيخ صدوق»(م381ق) كه از معاصران اوست، كتاب عيون اخبار الرضا(ع) را به نام او تأليف كرده است. «ثعالبي»(م384ق) نيز يتيمه الدهر را در شرح‏حال او و شاعران معاصرش كه در مدح وي شعر سروده‏اند، به رشته تحرير در آورده است. «حسن بن محمد قمي» نيز كتاب «تاريخ قم» را در 378هجري به منظور او نوشته است. همچنين «ابن فارس لغوي» كه از استادان وي بود با اينكه به سبب وابستگي و تعصب فراوان اين استاد به خاندان ابن عميد، مهر و محبت ابن‏عباد را در اثر رقابت‏هاي سياسي‏اش با «ابوالفتح بن عميد»(م366ق)، از دست داد، اما كتابي با عنوان «الصاحبي في فقه اللغه»(در علم زبان‏شناسي كه در آن برتري زبان عرب بر ديگر زبان‏ها تأكيد شده است) نوشته و به او تقديم نموده است. وي در مدت حيات علمي خود اساتيد زيادي ديده است. مهم‏ترين استادان او در شعر و ادب «ابوالفضل عباس بن محمد نحوي» ملقب به «عرام»، «ابوالفضل بن عميد»، «ابن فارس لغوي رازي»، «ابوسعيد سيرافي» و «قاضي ابي بكر بن كامل» بوده‏اند. همچنين وي در نقل روايت از استاداني چون «عبدالله بن جعفر بن فارس» و «احمد بن كامل بن شجره» بهره برد. از شاگردان مشهور او مي‏توان «شيخ عبدالقاهر جرجاني»، «حسن بن قاسم بغدادي» معروف به «رازي نحوي»(م.ح400ق) «ابوبكر بن مقرئ»، «قاضي ابوطيب طبري» و «ابوبكر بن علي ذكواني» را نام برد. شاگرداني كه در حلقه درس او شركت داشتند بيش از حد شمارش هستند. به گفته شهيد ثاني در درايه الحديث، يك‏بار در مجلس درس او صد و بيست هزار نفر شركت داشتند و براي رساندن صداي او به جمعيت، شش نفر با صدايي رسا مأمور اين كار بودند. در باره علاقه ابن‏عباد به كتاب و كتاب‏خواني نيز مطالب فراواني گفته‏اند. وي با كوشش فراوان و هزينه‏اي هنگفت، كتابخانه‏اي ترتيب داد كه تعداد كتاب‏هايش را چهارصد بار شتر شمارش كرده‏اند و «ابومحمد عبدالله كاتب اصفهاني»(م410 يا 420ق) كتابدار آن بود. در مسافرت‏ها نيز هميشه چندين بار شتر با خود كتاب حمل مي‏كرد و لحظه‏اي از كتاب جدا نبود و حتي دعوت پنهاني خليفه «نوح بن منصور ساماني» از او براي تصدي مقام وزارت در خراسان را به سبب داشتن چنين كتابخانه‏اي رد نمود. در باره مذهب او اگرچه برخي از صاحبنظران مانند «شيخ مفيد»(م413ق) و «سيد مرتضي»(م436ق) وي را متكلم معتزلي خوانده‏اند، اما هيچگاه در تشيع او ترديد نكرده‏اند. حتي بسياري از علماء پس از اينكه او را شيعه امامي به‏شمار آورده، وي را از نسبتي كه شيخ مفيد و سيد مرتضي به او داده‏اند، مبرا دانسته و آن را ساخته اهل‏سنت معرفي كرده‏اند. «ابن حجر»(م852ق) در لسان الميزان به نقل از ابن‏ابي‏طي وي را شيعه امامي معرفي نمود و گفته است: «شيخ‏مفيد گواهي داد كساني كه كتابي به ابن‏عباد در زمينه اعتزال نسبت داده‏اند، دروغ است و نوشته او نيست». بر پايه اين گزارش، نمي‏توان باور داشت كه شيخ مفيد در كتاب نهج الحق وي را معتزلي خوانده است. «قاضي عبدالجبار معتزلي شافعي اسدآبادي»(م415ق) نيز با اينكه از مواهب او در زمان قضاوتش در ري و قزوين بسيار بهره‏مند بود، اما تشيع او را نتوانست كتمان كند و وقتي بر جنازه او حاضر شد بر او ترحم نكرد و گفت: «نمي‏دانم چگونه بر اين رافضي نماز بگذارم». همچنين رساله‏اي كه وي در شرح‏حال «عبدالعظيم بن عبدالله حسني»(م.قبل250ق) تأليف كرده، شاهد ديگري بر تشيع او مي‏تواند بوده باشد. چنانكه وزارت او در دستگاه آل‏بويه كه مشهور به شيعه‏گري بودند، تشيع او را بيشتر آشكار مي‏سازد و حتي به اعتقاد برخي از صاحبنظران شيعه‏شدن مردم اصفهان در اثر فعاليت‏ها و ترويج‏هاي او بوده است. در اشعار او نيز سروده‏هاي زيادي در مدح اميرالمؤمنين(ع) و اهل‏بيت(ع) به چشم مي‏خورد كه در آنها به جانشيني امام علي بعد از پيامبر تصريح شده است. وي حدود ده هزار بيت در فضيلت اهل‏بيت(ع) شعر سروده و به همين دليل «ابن شهر آشوب» او را در رديف شاعران شجاع و مجاهر اهل‏بيت(ع) قرار داده و در سراسر كتاب مناقب، اشعار او را آورده است. در ميان اشعار او به‏خوبي مي‏توان از مذهبش اطمينان حاصل كرد. در يكي از اشعارش كه دليل كافي بر تشيع اوست اين‏چنين سروده است:
اسماعيل بن عباد بن عباس قزويني طالقاني، (326 – 385ق)ابوالقاسم. معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «كافي الكفاه». محدث، متكلم، نويسنده، شاعر و اديب تواناي شيعي و وزير بلندآوازه آل‏بويه كه مدت هيجده سال و اندي مقام وزارت داشت. در 16 ذي‏قعده سال326هجري در روستاي «طالقان» از توابع قزوين ديده به جهان گشود و در 24صفر 385هجري در سن 59سالگي در ري درگذشت و سپس جنازه او را به اصفهان انتقال دادند و در محله‏اي معروف به «طوقچي» به خاك سپردند. در تشييع جنازه او بازار ري بسته شد و فخرالدوله نيز بدون هيچ تشريفاتي در اين مراسم شركت داشت. مزار او هم‏اكنون پابرجاست و زيارتگاه عاشقان است. وي در يك خانواده علمي، ادبي و سياسي نشو و نما پيدا كرد. پدرش «عباد»(به ضم عين و تشديد باء) معروف به «شيخ الامين»(م335ق) از عالمان مشهور و نويسنده كتاب «احكام القرآن» است كه در اواخر عمر به وزارت «ركن الدوله ديلمي»(حكومت: 335 تا 366ق) رسيد. به گفته ابوبكر خوارزمي(م392ق) جد او نيز از وزراي دربار عباسي بود. وي بخشي از تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود نزد پدر فرا گرفت و 9ساله بود كه پدرش را از دست داد. پس از آن تحت سرپرستي مادرش به مكتب‏خانه آمد و علم قرائت قرآن را فراگرفت. مادرش علاوه بر مراقبت علمي، در اخلاق و پرورش سجاياي انساني او نيز كوشا بود. به گفته سيوطي در بغيه الوعاء مادرش هر روز براي روانه‏كردن او به مسجد يك دينار و يك درهم به او مي‏داد و مي‏گفت اينها را به نخستين فقيري كه ملاقات كردي، اهداء كن، و بر همين روش بود تا اينكه دوران كودكي خود را پشت سر گذاشت. سپس در ايام جواني به اصفهان عزيمت كرد و نزد «احمد بن فارس رازي لغوي»(م395ق) كه در آن زمان در اصفهان به سر مي‏برد، دانش لغت را فراگرفت و همين امر، زمينه تأليف كتاب «المحيط في اللغه» را براي او فراهم آورد. وي كه هنوز جوان بود، به دليل شايستگي‏هاي علمي و ادبي و همچنين به سبب شناخت و شهرتي كه از پدرش در دستگاه ركن‏الدوله سراغ مي‏رفت، به شيراز فراخوانده شد و در آنجا به خدمت «ابوالفضل بن عميد»(م360ق) وزير ركن‏الدوله رسيد و به شغل دبيري اشتغال يافت. در آنجا با راهنمايي و آموزش‏هاي ابن عميد، علم بلاغت و فصاحت را كه شرط اساسي در امر نويسندگي بود، فرا گرفت و در اين رشته به مقام بلندي نائل آمد. ملازمت و مصاحبت او با ابن عميد چندان بود كه وي را لقب «صاحب» داده‏اند. پس از مرگ ابن‏عميد در 360هجري، وي شايستگي‏هاي زيادي در امر نويسندگي پيدا كرد و همين امر باعث شد تا «ابومنصور مؤيد الدوله ديلمي»(حكومت: 366 تا 373ق) كه حكومت اصفهان و ري را در اختيار داشت، وي را به دربار خود فرا بخواند و شغل دبيري را به او واگذار نمايد. به گفته برخي از مورخان، وي در اصفهان و ري از چنان جايگاه والايي برخوردار گشت كه مؤيد الدوله او را «صاحب» ناميد، هرچند به اعتقاد بعضي ديگر، لقب «صاحب» به دليل مصاحبت و هم‏نشيني او با ابن‏عميد، به او داده شده است اما ظاهراً مؤيد الدوله با توجه به انس و علاقه‏اي كه به او داشت، لقب مذكور را بار ديگر براي او تنفيذ نموده است. هم‏زمان با دبيري او، فرزند ابن‏عميد يعني «ابوالفتح بن عميد»(م366ق) به مقام وزارت رسيد، و وي با نامه‏هاي متعددي مقام وزارت را به او تبريك گفت، اما ابوالفتح شيوه خصمانه‏اي با او در پيش گرفت تا جايي كه سپاه خود را بر ضد وي شوريده و در صدد هلاك او برآمد. اين جريان كه باعث رنجش مؤيدالدوله و همچنين مكدرشدن خاطر «فخرالدوله ديلمي ابوالحسن علي»(فرمانرواي همدان: 366 تا 387ق) گرديد، زمينه بركناري ابوالفتح را از مقام وزارت فراهم كرد و پس از چندي، حكم عزل ابوالفتح توسط اين‏دو صادر گشت و ابن‏عباد به مقام وزارت منصوب شد. پس از خلافت مؤيدالدوله در 373هجري، با توجه به روابط صميمانه‏اي كه وي با فخرالدوله داشت، همچنان در مقام وزارت باقي ماند و در اين مدت توانست پنجاه قلعه را براي فخرالدوله فتح نمايد. گفته مي‏شود كه فخرالدوله چنان به وي اعتماد داشت كه نظر او را بر نظر خويش مقدم مي‏دانست. گذشته از جنبه‏هاي سياسي و مشاغل اداري ابن‏عباد، وي در علم و دانش نيز به مقام بلندي دست يافت. شايد از بين كساني كه عليرغم اشتغالات سياسي، آوازه بلندي در علوم مختلف پيدا كردند، وي در ميان آنان نظير نداشته و يا كم‏نظير بوده است. وي با اينكه در علوم فقه، حديث، نجوم و كلام تخصص داشت، اما بيش از همه جنبه‏هاي ادبي و شعري او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرايه‏ها و صنايع بديع شعري به چشم مي‏خورد. توانايي او در شعر چنان بود كه حتي نثر او نيز از سجع و قافيه برخوردار بود و شباهت زيادي به شعر داشت. ادب‏شناسان، وي را از جمله اديباني به شمار مي‏آورند كه همچون «ابوالفضل ابن عميد»، «ابوبكر محمد بن عباس خوارزمي» و «بديع الزمان همداني»، نثر مسجع را در مكاتبات ديواني وارد كرده‏اند. بسياري از شاعران بزرگ كه بنا به قول ياقوت در معجم‏الادباء، تعداد آنان به پانصد تن مي‏رسد، در اشعار خود وي را ستوده‏اند و در ميان آنها «سيد رضي»(م406ق) بيش از صدو بيست بيت در ستايش او سروده است. حتي «ابوحيان توحيدي»(م399ق) كه با وي رابطه ناخوشايندي داشت و در مذمت او و ابن‏عميد كتاب مستقلي با عنوان «مثالب الوزيرين» نوشته، در كتاب «الامتاع و المؤانسه» وي را ستايش كرده است. مقام ارجمند و قابل ستايش او در علم و دانش و همچنين حمايت بي‏مانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان كتاب‏هايي به نام او بنويسند و نوشته‏هاي خويش را به وي تقديم نمايند. در اين راستا «شيخ صدوق»(م381ق) كه از معاصران اوست، كتاب عيون اخبار الرضا(ع) را به نام او تأليف كرده است. «ثعالبي»(م384ق) نيز يتيمه الدهر را در شرح‏حال او و شاعران معاصرش كه در مدح وي شعر سروده‏اند، به رشته تحرير در آورده است. «حسن بن محمد قمي» نيز كتاب «تاريخ قم» را در 378هجري به منظور او نوشته است. همچنين «ابن فارس لغوي» كه از استادان وي بود با اينكه به سبب وابستگي و تعصب فراوان اين استاد به خاندان ابن عميد، مهر و محبت ابن‏عباد را در اثر رقابت‏هاي سياسي‏اش با «ابوالفتح بن عميد»(م366ق)، از دست داد، اما كتابي با عنوان «الصاحبي في فقه اللغه»(در علم زبان‏شناسي كه در آن برتري زبان عرب بر ديگر زبان‏ها تأكيد شده است) نوشته و به او تقديم نموده است. وي در مدت حيات علمي خود اساتيد زيادي ديده است. مهم‏ترين استادان او در شعر و ادب «ابوالفضل عباس بن محمد نحوي» ملقب به «عرام»، «ابوالفضل بن عميد»، «ابن فارس لغوي رازي»، «ابوسعيد سيرافي» و «قاضي ابي بكر بن كامل» بوده‏اند. همچنين وي در نقل روايت از استاداني چون «عبدالله بن جعفر بن فارس» و «احمد بن كامل بن شجره» بهره برد. از شاگردان مشهور او مي‏توان «شيخ عبدالقاهر جرجاني»، «حسن بن قاسم بغدادي» معروف به «رازي نحوي»(م.ح400ق) «ابوبكر بن مقرئ»، «قاضي ابوطيب طبري» و «ابوبكر بن علي ذكواني» را نام برد. شاگرداني كه در حلقه درس او شركت داشتند بيش از حد شمارش هستند. به گفته شهيد ثاني در درايه الحديث، يك‏بار در مجلس درس او صد و بيست هزار نفر شركت داشتند و براي رساندن صداي او به جمعيت، شش نفر با صدايي رسا مأمور اين كار بودند. در باره علاقه ابن‏عباد به كتاب و كتاب‏خواني نيز مطالب فراواني گفته‏اند. وي با كوشش فراوان و هزينه‏اي هنگفت، كتابخانه‏اي ترتيب داد كه تعداد كتاب‏هايش را چهارصد بار شتر شمارش كرده‏اند و «ابومحمد عبدالله كاتب اصفهاني»(م410 يا 420ق) كتابدار آن بود. در مسافرت‏ها نيز هميشه چندين بار شتر با خود كتاب حمل مي‏كرد و لحظه‏اي از كتاب جدا نبود و حتي دعوت پنهاني خليفه «نوح بن منصور ساماني» از او براي تصدي مقام وزارت در خراسان را به سبب داشتن چنين كتابخانه‏اي رد نمود. در باره مذهب او اگرچه برخي از صاحبنظران مانند «شيخ مفيد»(م413ق) و «سيد مرتضي»(م436ق) وي را متكلم معتزلي خوانده‏اند، اما هيچگاه در تشيع او ترديد نكرده‏اند. حتي بسياري از علماء پس از اينكه او را شيعه امامي به‏شمار آورده، وي را از نسبتي كه شيخ مفيد و سيد مرتضي به او داده‏اند، مبرا دانسته و آن را ساخته اهل‏سنت معرفي كرده‏اند. «ابن حجر»(م852ق) در لسان الميزان به نقل از ابن‏ابي‏طي وي را شيعه امامي معرفي نمود و گفته است: «شيخ‏مفيد گواهي داد كساني كه كتابي به ابن‏عباد در زمينه اعتزال نسبت داده‏اند، دروغ است و نوشته او نيست». بر پايه اين گزارش، نمي‏توان باور داشت كه شيخ مفيد در كتاب نهج الحق وي را معتزلي خوانده است. «قاضي عبدالجبار معتزلي شافعي اسدآبادي»(م415ق) نيز با اينكه از مواهب او در زمان قضاوتش در ري و قزوين بسيار بهره‏مند بود، اما تشيع او را نتوانست كتمان كند و وقتي بر جنازه او حاضر شد بر او ترحم نكرد و گفت: «نمي‏دانم چگونه بر اين رافضي نماز بگذارم». همچنين رساله‏اي كه وي در شرح‏حال «عبدالعظيم بن عبدالله حسني»(م.قبل250ق) تأليف كرده، شاهد ديگري بر تشيع او مي‏تواند بوده باشد. چنانكه وزارت او در دستگاه آل‏بويه كه مشهور به شيعه‏گري بودند، تشيع او را بيشتر آشكار مي‏سازد و حتي به اعتقاد برخي از صاحبنظران شيعه‏شدن مردم اصفهان در اثر فعاليت‏ها و ترويج‏هاي او بوده است. در اشعار او نيز سروده‏هاي زيادي در مدح اميرالمؤمنين(ع) و اهل‏بيت(ع) به چشم مي‏خورد كه در آنها به جانشيني امام علي بعد از پيامبر تصريح شده است. وي حدود ده هزار بيت در فضيلت اهل‏بيت(ع) شعر سروده و به همين دليل «ابن شهر آشوب» او را در رديف شاعران شجاع و مجاهر اهل‏بيت(ع) قرار داده و در سراسر كتاب مناقب، اشعار او را آورده است. در ميان اشعار او به‏خوبي مي‏توان از مذهبش اطمينان حاصل كرد. در يكي از اشعارش كه دليل كافي بر تشيع اوست اين‏چنين سروده است:
«نبي و الوصي و سيدان
«نبي و الوصي و سيدان
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۸۶

ویرایش